شیطان در اینترنت

محمدعلی جعفری

نسخه متنی -صفحه : 8/ 2
نمايش فراداده

شيطان در اينترنت

محمد على جعفرى نگاهى به تلاش شبكه ارتباطات جهانى در ترويج كتاب آيات شيطانى دفاع از جان، مال، ناموس و دين خصلتى است كه با نهاد و فطرت آدمى عجين و آميخته است. اصولا هر موجود زنده‏اى به طور طبيعى و حتى ناخودآگاه در مقابل تجاوز و تعدى ديگران از خود واكنش نشان مى‏دهد.

بر اين اساس سخن از اثبات ضرورت و بايستگى دفاع نيست، چرا كه همه شرايع الهى و از جمله شريعت اسلام كه شالوده‏اى مبتنى برفطرت الهى انسان دارند، هم‏آوا با نداى فطرت، دفاع را امرى واجب مى‏شمارند.

چنين است كه علما و صاحب‏نظران مذاهب اسلامى در بحث جهاد به صراحت اعلام مى‏دارند كه:

چنانچه شهرها و مرزهاى بلاد اسلامى مورد تهاجم دشمن واقع شود، و يا چنانچه دشمن در صدد يورش بردن به شمارى از مسلمانان برآيد و مال و خواسته آنان را به يغما برد و يا اگر حرمت نواميس آنان در خطر هتك و ستم‏ورزى قرار گيرد; بر همه مسلمانان واجب كفائى است كه جلو اين تاخت و تاز دشمن را بگيرند و دشمن را از حدود و ثغور خود بتارانند. اين وظيفه تا بدانجا مؤكد و حتمى است كه در اين امر، اجازه امام و خليفه يا زمامدار مسلمين را نيز شرط نمى‏دانند.

در اين سخن، فقها وظيفه و مسئوليت مسلمانان را در هجوم دشمن به مرزهاى خاكى سرزمينهاى اسلامى يادآور شده‏اند. اما دشمن امروزه كمتر از راه جنگ گرم و يورش به مرزها - به عنوان نخستين گام - استفاده مى‏كند (گر چه هيچ‏گاه در صورت لزوم از انجام آن نيز روى‏گردان نيست). او با پيشرفت دانش و صنعت و تكنيك، ابزارهاى گوناگون را در استخدام مى‏گيرد تا بتواند از راههاى ديگر از قبيل هجوم فرهنگى و دست‏اندازى به مرزهاى عقيدتى، بر بلاد اسلامى ومسلمانان تسلط پيدا كند. نبرد فرهنگى كم هزينه‏تر، مؤثرتر و آثار آن ماندگارتر است و در صورت موفقيت در آن، ملتها خود به اختيار، رام و تسليم و منقاد خواهند بود و ديگر اصولا نيازى به جنگ فيزيكى نخواهد بود.

انقلاب اسلامى و نظام واحد جهانى

استكبار جهانى، پس از فروكش نمودن شعله جنگ عالم‏گير اول تا اواخر دوران نبرد ويتنام بر پايه تبليغ اين نگره استوار بود كه دنيا ميان دو قطب سياسى و نظامى و اقتصادى و فرهنگى تقسيم شده است; غرب سرمايه‏دار و آزاد، و شرق ماركسيست و پرولترى.

آنها كه مى‏خواستند مردم دنيا را سرگرم كنند، اين راه را موفق و ثمربخش يافته بودند و از هر دو طرف به آتش ماجرا دامن مى‏زدند. اما با ظهور پديده انقلاب اسلامى ايران و در آستانه تبديل اسلام به «يك قدرت عظيم عقيدتى در پايان اين قرن‏» كه قرار بر اين شد تا ارابه نظام سلطه با شتاب بيشترى به سوى تشكيل «نظام واحد جهانى‏» به پيش تازانده شود، ديگر حاجتى به اين طرح نبود. حال بايد همه تبليغات - در راستاى استراتژى جديد رسانه‏اى غرب - صرف اين معنا شود: دنيا يك دهكده جهانى شده و وسايل ارتباطى و پيوندهاى سياسى و اقتصادى، جهان را كوچك كرده و همه دنيا بايد يكجا و يكپارچه در جيب گشاد جهانخواران قرار گيرد.

ساحران سامرى روزگار ما، مارهاى گوناگون و رنگارنگى در آستين دارند و يك به يك را مى‏آزمايند و يكى از بهترين آنها اين تبليغ است كه: «ديگر دوران انقلاب گذشته است و در جهان به‏هم پيوسته كنونى نمى‏توان انقلاب كرد و موفق شد».

سلمان رشدى دقيقا همين پيام را دارد. رشدى در دو رمان خود با نامهاى «بچه‏هاى نيمه شب‏» و «شرم‏» دقيقا انديشه انقلاب را نفى مى‏كند و طبعا چون اين انقلابها در هند و پاكستان مى‏گذرد كه كاملا در ظرف باورهاى اسلامى شكل گرفته و قوام يافته‏اند، پس بايد اسلام را هم نفى كند - و مى‏كند - هم در آن دو رمان و هم در حلقه سوم اين سلسله به هم پيوسته، در «آيه‏هاى شيطانى‏». به اين ترتيب درست در سالهاى پس از وقوع انقلاب اسلامى، و به راه افتادن امواج بيدارى مسلمانان و نهضتهاى اسلامى; اسلام به عنوان يك دين منحط و غير قابل عمل مطرح مى‏گردد و قرآن و پيامبر اسلام آماج حملات كينه‏توزانه قرار مى‏گيرد.

البته قضيه با سلمان رشدى تمام نمى‏شود. نويسندگان مزدور ديگرى در اينجا و آنجا به كار گرفته مى‏شوند و همين انديشه را تبليغ مى‏كنند.