سهم حوزه ها در تمدن اسلامی

سید عباس رضوی

نسخه متنی -صفحه : 7/ 2
نمايش فراداده

سهم حوزه ها در تمدن اسلامى

سيد عباس رضوى گفت وگو از تمدن اسلامى بدون كاووش از سهم حوزه ها در آن سخنى است ناتمام.

كانونهاى علمى هماره انگيزاننده و مايه شادابى جامعه هاى اسلامى بوده و در پويايى مدنيّت و رشد و تعالى مردم نقش نخست و بنيادين را بر عهده داشته اند. از اين روى اوج و فرود اين كانونها در فراز و نشيب تمدن اسلامى نقش آفرين بوده است.

بدين جهت بايسته مى نماد كه بدانيم تمدن چيست و كارشناسان چه شاخصه هايى را براى جامعه متمدن بر شمرده اند و نشانه هاى آن در چه برشگاههايى از تاريخ اسلام برجسته تر بوده است و در چه برهه هايى كم رنگ و بى اثر گشته است؟ و اكنون چه خط سيرها و زاويه هايى از آن شايسته پيمودن ادامه دادن و بهره بردارى است؟ و ديگر آن كه حوزه ها كه هماره چراغ و راهبر كاروان امت بوده اند چه نقشهايى را در حركتهاى بنيادين و افتخارآفرين تاريخ اسلامى آفريده اند و اكنون وظيفه كانونهاى علمى درباره بازسازى تمدن اسلامى كدام است؟ و چگونه مى توانند خط سير پيشينيان خود را دنبال كنند و براساس آن مسلمانان در جايگاه برتر جهانى بنشينند؟ پى جويان كاروان تمدن بشرى توجه به علم و فرهنگ قانون بِه سامانى آفرينندگى سازندگى نظام و حكومت آزادى و توسعه زبان و شهرنشينى را از ترازها و معيارهاى اساسى مدنيّت و جامعه سالم و انسانى بر شمرده اند.1 پژوهندگان دوره هاى طولانى از تاريخ بويژه قرنهاى دوم تا چهارم را روزگار تمدن طلايى مسلمانان شمرده اند و بسيارى نيز تا زمان صفويان را ادامه تمدن اسلامى شمرده و رگه هايى از نمودهاى مدنيّت را در آن نشان داده اند.2 كانونهاى علمى در گذشته و اكنون از پيشاهنگانِ اصلى مدنيت بوده و در مقايسه با ديگر انگيزه ها و سببهاى اجتماعى و جغرافيايى نقش اساسى در حركت تاريخ و جامعه را بر دوش داشته و دارند. مشعلداران تمدن ايران يونان باستان روم اسلام انقلاب صنعتى اروپا دانشمندان بوده اند.

در تمدن اسلامى حوزه ها كانونهاى جوشان و پوياى علمى بودند كه همه دانشهاى مورد نياز جامعه در آن آموخته مى شد و در كنار الهيات و فقه دانشهاى كاربردى چون: طب هندسه رياضيات نجوم و… نيز از درسهاى اصلى آن بود و دانشمندان بزرگى چون: شيخ طوسى ابن سينا فارابى ابن مسكويه خواجه نصير شيخ بهاء ملاصدرا دست پروردگان حوزه ها بودند و از مَدْرسهاى مدرسه هاى دينى ارزنده ترين و كاراترين دانشها را تقديم جامعه داشته اند.

در پيشاهنگى مسلمانان در دانش فراگيرى آموزاندن و به كارگيرى آن جاى هيچ گفت وگو نيست. از همان قرنهاى نخست هجرى شهرهاى بزرگ اسلامى چون: مدينه بغداد نيشابور بخارا رى و اندلس شاهد و جلوه گاه تكاپوهاى گرم و كانونهاى شاداب و پرشور علمى و كتابخانه هاى باشكوه و انباشته از گوناگون كتابها و رساله ها بوده اند.

مسلمانان در نگارش كه از جلوه هاى اصلى تمدن به شمار مى رود سرامد پيشتاز و در اوج بودند و بيش ترين استفاده را از كاغذ در بين ملتها و امتها مى بردند و كاغذ از شرق به سوى غرب سرازير مى شد.3 رحله هاى علمى گواهى پويايى شادابى و سرزندگى فرهنگى جامعه هاى اسلامى است.

اين كه در سال 200 هجرى بيش از بيست و چهار هزار اهل دانش و اهل قلم و علاقه مند به حديث و محدّث براى شنيدن و نگاشتن سخنان امام رضا(ع) در نيشابور گردآمدند4 نمايان گر توجه مردم به دانش شادابى مردم در فراگيرى و علاقه به گسترش آن و ثبت و ضبط سخنان مفيد و رهگشاست.

هدفها شيوه ها و فضاهاى آموزشى در تمدن اسلامى ويژگيها و برجستگيهايى داشت كه نقش دانش را در مدنيت و پويايى جامعه دو چندان مى كرد. از جمله:

1. خدامحورى: آموزاندن و آموختن براى خدا: درحوزه هاى علمى كه ركن مدنيت و تمدن به شمار مى آمدند طالب علمان نه براى نان و نام كه براى معرفت و آگاهى دانش مى آموختند و مى آموزاندند. علم آموزى براى نان و نام را دون همتى مى دانستند و موجب خوارى و پستى علم. از باب نمونه در تاريخ آمده است:

(وقتى خبر تشكيل مدارس نظاميه به علماى ماوراء النهر رسيد كه در آن امكانات حكومتى به دانشجويان داده مى شود و چه بسا كسانى براى دستيابى به پُستهاى دولتى در آن وارد شوند براى علم ماتم گرفتند و گفتند: تاكنون صاحبان همت عالى و نفوس پاك به جهت شرف و كمال عمل به علم اشتغال مى ورزيدند; ولى حالا كه براى تعليم و تربيت اجرت و مزد تعيين گرديده دون همتان و نعمت طلبان بدان روى مى آورند و اين موجب خوارى و پستى علم مى گردد.)5 استادان با تقوا و اهل معرفت به شاگردان سفارش مى كردند مدرسه اى را براى سكونت برگزينند كه وقف كننده آن به تقوا نزديك تر و از بدعت ورزى به دور باشد و از سكنى گزيدن در مدرسه اى كه زورمندان آن را بنا كرده و از اموال شبهه سامان يافته بپرهيزند.6 استادان خلوص شاگردان را مى آزمودند تا از ميان انبوه داوطلبان گوهر دانش را در نزد خداترسان به وديعت بگذارند.

(… يكى از بزرگان سمنان به نام سرخاب (سهراب) سه سال نزد ابن هيثم رياضى دان قرن چهارم شاگردى كرد و استاد هر ماه صددينار از او مى گرفت. اما چون درس به انجام رسيد ابن هيثم همه آنچه را گرفته بود به سرخاب پس داد و يادآور شد: مراد او از اين كار آزمايش خلوص دانش آموزى بوده است.)7 2. احترام به استاد و بزرگان علم: از ويژگيهاى تمدن اسلامى پيوند مهرورزانه بين استاد و شاگرد در كانونها و مركزهاى علمى بوده است. استاد با شاگرد خويش بمانند فرزند برخورد مى كرده و شاگرد با استاد بسان پدر. بزرگداشت و حق شناسى و احترام به استاد افزون بر اين كه بار معنوى داشت و به شاگرد اوج مى داد و او را به كمال مى رساند سبب جذب مردمان به اين كانونهاى مهر كه از مهرورزى و صفا و دوستى آكنده بودند مى شد و همين علاقه مندى آنان را به كانونهاى تربيت و الگوگيرى آنان از مشى با صفا و مردانه درس آموختگان اين كانونها در پى داشت و جامعه بزرگ اسلامى بدين گونه از صفا و صميميت عطرآگين مى شد.

از باب نمونه نوشته اند:

(خسروشاهى فيلسوف معروف پس از آن كه به شهرت رسيد و استاد مدرسه دمشق شد روزى نسخه هايى را بر وى عرضه كردند. او ناگاه آن را بوسيد و برسرگذاشت و گفت: ضمن مطالعه كتاب متوجه شدم كه اين نسخه به خط استادم ابن الخطيب است و اين بزرگداشت را سبب آن بود.)8 در وقتى ديگر يكى از فقهاى بغداد نامه اى به او داد آن را بوسيد و گفت: به خط استادم فخر رازى است.9 طلاب برابر آموزه هاى دينى به استاد احترام مى گذاشتند در محضرش آداب دقيق استاد شاگردى را نگه مى داشتند و با كرنش درنزد او زانو مى زدند با دست به او اشاره نمى كردند با پرسشهاى بى سرانجام او را به رنج نمى افكندند و در آشكار و نهان پاس حرمت او مى داشتند.

استاد نيز به نوبت خود شاگردان را چون فرزندانى شفيق مى پروراند و آنان را به فراگيرى دانش و پيمودن راه نيكان و سالكان حق تشويق مى كرد.10 3. آزادى علم آموزى: در تمدن اسلامى همگان حق تحصيل دانش داشتند. برخلاف شيوه ساسانيان و… همان منزلتى كه اميرزاده اى در سايه دانش مى توانست به دست آورد دهقان زاده نيز در به دست آوردن آن آزاد بود. بسيارى از عالمان قاضيان دادرسان بزرگ امامان جمعه وزراء و… در دوره هاى شكوفايى تمدن اسلامى از ميان طبقات كشاورز و روستايى و پايين جامعه بودند.

در تمدن اسلامى زنان نيز حق آموزش داشتند. زنان فرزانه بسيارى در ادوار گوناگون تاريخ اسلامى در عرصه علم و ادب درخشيده اند.11 4. خردگرايى: از جمله مقوله هايى كه نقش مهمى در پويايى تمدن اسلامى داشته و آن را برجسته و ممتاز ساخته و بر ديگر تمدنها پيش داشته توجه پيروان اين دين و مشعلداران تمدن اسلامى به تفكر و پرورش نيروى عقل و خرد بوده است. و همپاى آن به روحيه ايمان گرايى برادرى و كشف حقائق و تلاش براى رسيدن به واقعيتها اهميت داده مى شده است. پيروان اهل بيت و معتزليان پيشاهنگ اين شيوه دانش بوده اند. در برابر آنان جريان خردگريز اشاعره قرار داشته كه در مدارى بسته حركت مى كرده و انديشه هاى پيشينيان را اصل مى شمردند و حق نقد و بررسى آن را به خود نمى دادند.

خردگرايان مسلمان در فرهنگ سازى و پيش برد دانش در جهان نقش مهمى ايفا كردند. آنان بر اين باور بودند پيامهاى قرآن و احاديث خردمندانه است و سنت گرايى و نوانديشى بايستى همپاى يكديگر پيش رود. در اين ديدگاه دين براساس هدفها و مصالح خدايى تشريع شده و در همه دستورهاى آن روح حقيقت و سعادت و كمال انسان جارى است و انديشه سالم و بى شائبه راهنماى دريافت و فهم آن است. اگر قانونى با اين مصالح اساسى و دريافت عقل سليم روياروى گردد از شريعت نيست. متكلمانى چون هشام بن حكم يونس بن عبدالرحمن شيخ مفيد و سيد مرتضى با جمود گرايانى كه اين انديشه را بر نمى تافتند درگير بودند. آنان كه به عدليه شهرت يافتند. گفته ها را به بوته نقد مى گذاشتند روايات را غربال مى كردند و گزارشهاى تاريخى را با ترازوى منطق و خرد مى سنجيدند و سره را از ناسره جدا مى ساختند.12 اين شيوه دامنه و عرصه دانش را مى گستراند و به پژوهش و حقيقت جويى رونق مى بخشيد و تعصب و خرافه و يك سو نگرى را از ميان مى برد.

فيلسوفان و حكيمان نيز با اين گروه از متكلمان همراه بودند. در واقع يكى از مهم ترين پشتوانه تمدن اسلامى روح عقلانيتى بود كه با انديشه پرتوان فيلسوفانى چون: فارابى ابن سينا و ابن مسكويه پا گرفت و به دست خواجه نصير و ملاصدرا تحرير و نهادينه شد.

روح فلسفى و نقادى و سره از ناسره شناسى انديشه ها توانست بنيان مدنيت اسلامى را پايدار سازد و انديشه هاى دينى را در طول قرنها در برابر امواج سهمگين انديشه هاى وارداتى نگهدارد و در برابر امواج مخالف پايدارى كند خوبيهاى آن را در خود جذب كند و نادرستيها را از حوزه خويش براند.

ابوالحسن عامرى استاد ابن مسكويه بر آن بود كه احكام دينى هماهنگ با عقل و خرد تشريع شده و ميان فلسفه و ديانت همخوانى كامل وجود دارد. و اين كه شمارى گفته اند: علوم دينى جز قراردادهايى اصطلاحى چيزى نيست سخنى است بى پايه و ناتمام.

زيرا دين بر باورها عبادتها دادوستدها و حدود استوار است و ماهيت آنها عقلانى است. و تا هنگامى كه دنيا از سرشت آدمى آبادان است دين در زندگى بشر ضرورى است و عقل صريح روا نمى دارد خردمندان عبادت را ترك كنند و يا با يكديگر با بهترين صورت دادوستد نكنند. و در واقع از ديد خرد دين براى گشودن مشكلات بشر دستور وضع كرده است.

عامرى دين صحيح و ناب و عقل به دور از اوهام را كليد گشايش مشكلات شمرده و در نگاه او حقايق دينى حديث و تاريخ بدون همراهى عقل مفيد و اثرگذار نيستند چنان كه خرد نيز بدون همراهى نقل كارآيى ندارد.

عامرى آثار زير را از بركتهاى خردورزى شمرده است:

1. انس به كامل كردن فضائل انسانى از راه دستيابى به حقائق.

2. دست يافتن به حكمت خداوند با انديشيدن در تدابير حكيمانه خداوند.

3. توانائى بر سنجش دعاوى برمعيار برهان و رهايى از ننگ تقليد و پيروى فرقه هاى بى اساس.13 ديگر فيلسوفان اسلامى چون: شيخ اشراق خواجه نصير و فيلسوفان حوزه اصفهان چون: ميرداماد فندرسكى و بويژه ملاصدرا نيز اين راه را دنبال كردند.

ملاصدرا در پى آن بود كه ميان عقل و نقل به عنوان دو منبع فرهنگ ساز همزيستى مسالمت آميز برقرار كند14 و خرد را از فشار ضربه هاى مهلكى كه توسط عقل ستيزانى چون: ابوالحسن اشعرى به آن وارد شد برهاند و با كمك آن به رشد و پويايى جامعه اسلامى كمك كند و تمدن اسلامى را بر محور عقلانيت از نابودى و ناكارآمدى برهاند و اين مشعل فروزانى كه هزاران متكلم فيلسوف و فقيه به شفافيت زينت آن مدد رسانده اند هم چنان افروخته نگهدارد.

آزادى انديشه در محيط علمى اين نتيجه را به دست داده بود كه دانش پژوهان در گزينش استاد و كتابهاى درسى محدود نباشند و بتوانند از انديش وران شايسته و مورد علاقه خود استفاده كنند.

جريان خردگرايى در قلمرو تمدن اسلامى تا آن جا پيش رفته بود كه عالمان مسلمان با شور و شوق هر جا و در نزد هر كس انديشه هاى حكمى مى يافتند فروتنانه زانو مى زدند. در نهضت فلسفى قرن دوم پاره اى از كتابهاى حكمت يونان باستان به خامه مسيحيان و يهوديان به عربى برگردانده شد و مسلمانان از آن استفاده كردند.

در حيات فكرى بغداد در قرن چهارم و پنجم مسلمانان از دانشمندان غير مسلمان استفاده مى كردند. فارابى و يحيى بن عدى از فيلسوف نسطورى ابوبشر متى بن يونس فلسفه آموختند.

فارابى منطق را در نزد يوحنا بن ميلان مسيحى آموزش ديد.

ييهوديان و مسيحيان نيز از محضر استادان مسلمان بهره مى بردند. در مجلس درس يحيى بن عدى در بغداد از پيروان اديان مختلف شركت مى جستند. وهب بن يعيش و ابوالخير داود مسيحى از اعضاى مجلس علمى سجستانى بودند.15 اين دادوستدفكرى افزون بر رشد علوم اسلامى اقليتهاى دينى را به اسلام علاقه مند ساخت. در دوره آل بويه 24 هزار زرتشتى در شيراز مسلمان شدند16 و اصولاً در همه دوران تمدن اسلامى حكيمان و رياضيدانان بزرگى با استفاده از فضاى آزاد پژوهشى و فكرى جامعه اسلام را برگزيده اند.17 بين عالمان شيعه و سنى نيز دوستى و دادوستد علمى برقرار بود چه بسيار استادان شيعى داراى شاگردانى از ديگر فرقه ها و مذهبها بودند. چه بسيار استادان سنى كه شاگردان شيعى از دانش آنان بهره مى بردند خواجه نصيرطوسى شاگردان شافعى و حنبلى و حنفى بسيار داشت و دانشمندان ديگر فرقه ها در نزد او از جايگاه والايى برخوردار بودند. در سفرى كه خواجه به تبريز داشت با قاضى بيضاوى مفسر قرآن و از بزرگان مذهب شافعيه روبه رو گرديد نوشته اند: در اين ديدار:

(خواجه در ميان جمعيت ركاب قاضى را از روى فروتنى گرفت تا سوار شود. از خواجه پرسيدند سبب اين كرنش نسبت به قاضى از چه بود؟ گفت: هميشه در خاطرم بود كه اين تخلق از من نسبت به بزرگى واقع شود هر چند ملاحظه كردم كسى را جز قاضى نيافتم كه سزاوار اين باشد بنابراين اين تواضع نسبت به وى واقع شد.)18 علم الدين حنفى تاريخدان در نزد خاندان خواجه محترم بوده19 خواجه از دانشوران مذهبها و فرقه هاى اسلامى جانبدارى مى كرد و آنان را در حوزه نظارت خود به كار و تدريس مى گماشت.

در اين برهه از تمدن اسلامى حق جويى و آزاد انديشى به جايى رسيده بود كه گاه طالب علم همزمان با قراءت صحيح بخارى و دريافت اجازه نقل آن در نزد استادى ديگر نهج البلاغه مى خواند.20 دانشجويان غير مسلمان براى فهم متون دينى خود از استادان مسلمان چون كمال الدين موصلى استفاده مى كردند. اين پيوند و دادوستد علمى زمينه انتقال علم و دانش از جهان اسلام به دنياى غرب را فراهم آورد.21 پيوند و دادوستد علمى ميان مسلمانان و ديگران در دوره صفويه و قاجار نيز ديده مى شود. در زمان فتح على شاه ملااحمد نراقى براى پاسخِ به شبهه هاى هنرى مارتين از علماى يهود و ترسا كمك گرفت و با بحث و كاوش گروهى در كتابهاى مقدس توانست پاسخى درخور به مارتين ارائه دهد.22 4. مناظره هاى علمى: آزادى انديشه درحوزه تمدن اسلامى مباحثه و مناظره هاى علمى را در بين انديشه وران فرقه هاى اسلامى به دنبال داشت. بويژه از قرن دوم هجرى بازار گفت وگو و مناظره در كانونهاى علمى و مسجدها گرم بود. صاحبان انديشه با شركت در محافل مناظره از انديشه ها و ديدگاه هاى خود دفاع مى كردند. امام صادق(ع) و ياران در صدها مناظره و گفت و گوى علمى شركت جستند و از اين راه بسيارى از مخالفان را با خود همراه ساختند.23 امام رضا(ع) نيز با استفاده از اين زمينه ها نشستهاى گوناگونى با رهبران مذاهب درحجاز و خراسان داشت. اين نشستها سبب شد بسيارى از انديشه وران و فرهيختگان به حق گردن نهند و راه درست را از نادرست بازشناسند.24 مناظره كلامى ميان مسلمانان و ديگران براساس اصولى درست و خردمندانه و با آداب جامعه متمدن انجام مى گرفت. گفت وگوها مؤدبانه و خويشتن دارانه بود و از تندى و لجاجت بركنار. مناظره ها به دور از فخرفروشى بود كه به طور معمولى به رفع ابهامها مى انجاميد. فاطميان مصر زمينه را براى مباحثه هاى دو جانبه ترسايان و مسلمانان فراهم كرده بودند و اين آزادى مذهبى برخلاف گفته آدام متز نه نخستين بار و برخاسته از گرايش نظرى كيش اسماعيلى25 كه از روح فرهنگ و تمدن اسلامى سرچشمه گرفته بود و در ادامه سيرت گذشته مسلمانان انجام مى گرفت.

اسماعيل بن عباد وزير دانشمند فخرالدوله ديلمى به مجالس مناظره دلبسته بود و در آن شركت مى كرد. در مجلسى با رأس الجالوت از سران يهود درباره تقليدناپذيرى قرآن مناظره كرد و بر او پيروز شد.26 عيسى بن زرعه با ابوالخير از بزرگان يهود مناظره كرد. مسعودى مورخ نيز با ابوكثير يهودى در اردن و فلسطين درباره نسخ شرائع و در رقّه نيز با ابن ابى الثناء صائبى درباره آفرينش و انسان به مناظره پرداخت. ابوالحسن عامرى در همين موضوع با مافى مجوسى گفت وگوهايى داشت.27 ابن قبه رازى در سده چهارم با متكلمان بزرگ معاصر خود مناظره هاى كلامى فراوان برقرار كرد. از جمله پرسش و پاسخ و بحث مكاتبه اى و دورا دور او با استادش ابوالقاسم بلخى مشهور است كه دستاورد اين نقدونظرهاى علمى چندين رساله نغز و شگفت پيرامون امامت است.28 در اين جا ياد كنيم از گفت وگوهاى شورانگيز ابوعلاء معرى و سيد مرتضى درباره آفرينش و دين باورى و مناظره هاى گوناگون شيخ مفيد با رهبران مذاهب مانند احمد بن سيار و ورثانى درباره آزادى و اختيار انسان و امامت و رهبرى.29 دربار حمدانيان در حلب عرصه رقابت علمى اديبان و دانشمندان برجسته بود. در حضور سيف الدوله حمدانى علما مناظره مى كردند. دراين ميان مناظره ابوعلى فارسى و متنبى معروف است.30 نقش مناظره در شكوفايى انديشه ها و پديد آمدن انديشه هاى نو چنان بود كه عالمان دينى خود محفلهاى ويژه اى را براى اين كار ترتيب مى دادند.

شيخ مفيد عالم شيعى پرآوازه بغداد درمنزلش در كوى رباحِ بغداد جايگاهى را براى مناظره ترتيب داده بود.

منزل سيد مرتضى نيز از مكانهايى بود كه صاحبان آرا وعقايد در آن جا گرد مى آمدند و ديدگاه هاى خود را آزادانه بيان مى كردند و با رقيبان خود به گفت وگو مى پرداختند.

ابن ابى طيّ نيز در منزل خويش اهل آراء و انديشه را گرد مى آورد تا به گفت وگو بپردازند.31 عضدالدوله در سراى خود جايى را نزديك به خويش به انجمن حكيمان و فيلسوفان ويژه كرد تا به گفت وگوهاى علمى بپردازند. ابوعلى مسكويه از اعضاى برجسته آن انجمن بود. وى كتاب تجارب الامم را در اين فضاى آزاد علمى به نام عضدالدوله نوشت.32 سامانيان نيز به نقد و نظر علاقه مند بودند. فرمانروايان و پادشاهان سامانى در روزهاى جمعه در بخارا حلقه هاى بحث و نظر تشكيل داده و خود در آن شركت مى جستند. در يكى از اين نشستها بيش از ده نفر از اديبان فقهاى نامور مانند ابوالحسن لحّام ابن مطران ابونصر هرثمى ابوالقاسم دينورى و ابوعلى خوافى شركت داشتند.33 اين رويه در سده هاى هفتم به بعد نيز ادامه داشت. گفت وگوها و نامه نگاريها مانند مكاتبات شهاب الدين حكيم و فخررازى34 و دادوستدهاى علمى ابن ميثم و خواجه نصيرطوسى از آن جمله است.35 6. دين شناسى تطبيقى: خردورزى و حقيقت جوئى در تمدن اسلامى دين شناسى تطبيقى را در پى داشت. هشام بن حكم (م:176هـ.) و معاصرش مؤمن طاق از نخستين كسانى هستند كه به نقد تطبيقى آراى مخالفان در عرصه مهم ترين پرسش روزگار امامت و زمامدارى پرداخته اند. سپس در افق گسترده ترى اين روش دنبال شد. و كتاب الانصاف ابن قبه رازى و كتاب الاستيفاء ابوسهل نوبختى و الاراء والديانات ابومحمد نوبختى در مقايسه تطبيقى آرا ومذاهب نوشته شد. سعد بن عبدالله اشعرى (م:301) كتاب المقالات و الفرق را نوشت وگزارشى دراز دامن و گسترده از شمار فرقه ها و باورهاى حوزه اسلام ارائه كرد.

مسعودى (م:334) كه تاريخ نگار جغرافيدان بود در سطح گسترده ترى به مطالعه اديان پرداخت. وى در كتاب الاراء و الديانات و كتاب (الابانه عن اصول الديانه) از مذهبها و فرقه هاى جهان بحث كرده و در كتاب تاريخى مروج الذهب نيز آراى غيرمسلمانان را يادآور شده است.36 ابوريحان بيرونى (م:440) عالمانه در دين شناسى تطبيقى قدم گذاشت. وى به روش مشاهده و استقراء در احوال و باورهاى ديگر ملل به كندوكاو پرداخت. وى در سفر هند به همراه محمود غزنوى ابتدا زبان هنديان را ياد گرفت و با اصطلاحات فرهنگى آنان آشنا شد و سپس به مطالعه انديشه هاى آنان پرداخت.

بيرونى در مقدمه رساله تحقيق ماللهند نوشته است:

(من اين نوشته را به هدف مجادله با دشمن ننوشتم و هدفم ارائه بى طرفانه باورهاى ديگران است. زيرا به نظر من اگر آدمى از نزديك با ديدگاه هاى مخالفان روبه رو نشود نمى تواند در درستى و نادرستى آن داورى كند.) وى نوشته در مجلس استاد ابوسهل تفليسى بر انديشه هاى معتزليان خرده گرفته شد. من به استاد گفتم:

(كسانى كه درباره دشمنان و مخالفان خود به گفت وگو مى پردازند به ندرت از اين خاصيت مبرا و از اين روش بركنارند. و اين گونه سخنان اگر درباره مذاهبى كه در يك دين يا يك نحله واحد گردآمده اند گفته شود نادرستى و بطلان آن آشكارتر است; زيرا اين مذاهب به يكديگر نزديك و با هم آميخته اند; امّا اگر درباره اديان جداگانه و مختلف خاصه آنها كه در اصول و فروع با يكديگر اشتراكى ندارند گفته شود پى بردن به چگونگى آن دشوارتر است; زيرا كه اين اديان از هم دور و بيگانه اند و طريق شناخت آنها پوشيده و پنهان است.)37 بيرونى همان جا از ابوالعباس ايرانشهرى فيلسوف ياد مى كند كه بدون پيش داورى سخنان مخالفان را در كتاب خود گزارش كرده سپس نوشته است:

(ابوسهل مرا بر آن داشت آنچه درباره ديانت هندوان مى دانم در كتابى بنويسم تا كسانى كه قصد مباحثه با آنان دارند و يا مى خواهند با هندوان معاشرت كنند از آن بهره گيرند.) ابوالفتح شهرستانى نيز در زمينه اديان و مذاهب جهانى كاووش كرده است. او در كتاب الملل والنحل همه مكتبهاى فلسفى و مذهبهاى وحيانى را با همه شعبه ها گزارش كرده و ارزيابى آنها را برعهده خواننده گذاشته است. هر چند پاره اى از گزارشهاى او درباره پاره اى از فرقه هاى شيعه نادرست است كه چه بسا از نبود منابع اصلى بدان راه رفته ولى در مجموع اين اثر در روزگار خود بى سابقه بوده است.38 ابوالمعالى علوى كتاب: بيان الاديان در شرح اديان و مذاهب جاهلى و اسلام را نوشت. وى در اين نوشته از منابع گوناگونى كه پيش از آن درباره اديان و مذاهب نوشته شده بهره گرفته است.39 حسنى رازى از علماى سده ششم نيز در تبصرة العوام با نثرى زيبا پاره اى از باورهاى ملل معاصر و گذشته خود را گزارش كرده است.40 در قرن دهم و پس از آن نويسندگان مسلمان هندى مانند: ابوالفضل علامى و محمد دار شكوه با همراهى دانشمندان هند و مذهب پاره اى از كتابهاى فلسفى هندوان را ترجمه كردند و مسلمانان را با باورهاى دينى همسايگان خود آشنا كردند.41 جغرافيدانان مسلمان مانند: يعقوبى اسطخرى ابودلف ابن حوقل مقدسى ابن خرداد به ابن بلخى و سمعانى نيز آگاهيهاى سودمندى از شرايط سياسى و مذهبى سرزمينهاى گوناگون به دست داده اند. اين رحّالان كوله بردوش قلم بر كف با تحمل سختيها و گذار از گذرگاه هاى دشوار شرق و غرب دنياى اسلام را در مى نورديدند42 و افزون بر گزارش ويژگيهاى جغرافيايى و تاريخى ملتها پرچمداران فرهنگ و تمدن اسلامى بودند و با جابه جا كردن دانش و باورهاى ملل به رشد و تحول انديشه ها كمك كرده اند. چه بسيار مفسران فقيهان و متكلمان بدون تعصب و پيش داورى آراى ديگران را گزارش كرده و سپس عقيده خود را يادآور شده اند. نوشته هاى شيخ طوسى شيخ مفيد سيد رضى و سيد مرتضى شيخ طبرسى و صدها نفر ديگر از بزرگان علم و ادب بر اين منوال است.

شيخ طوسى چنان آراى مخالفان خود را بيان كرده كه باورمندان به آن مذهبها و فرقه ها و صاحب نظران در آنها اگر مى خواستند بيان كنند بهتر از شيخ بيان نمى كردند.

شيخ عبدالحميد سليم حنفى رئيس پيشين الازهر گفته است:

(چه آن موقع كه مفتى سرزمين مصر بودم و چه بعد كه عضو لُجنه افتاء الازهر بودم هرگاه مى خواستم به كمسيون فتوا بروم حتما قبل از رفتن كتاب المبسوط را مطالعه مى كردم.)43 فخررازى نيز در كتاب (المأخذ) اين راه را دنبال كرده چنانكه شمارى بر او خرده گرفته اند:

(او شبهه هاى مخالفان مذهب را به نيكوترين وجه بيان مى كند و سپس عقيده اهل سنت را با سستى مطرح مى سازد.)44 شمارى اين را شاهد بر تشيع فخررازى شمرده اند. ولى ديگران پاسخ داده اند: استفاده از روش درست تحقيق اين را ايجاب كرده است.

7. پيوند نظريه عمل: از ديگر ويژگيهاى كانونهاى علمى در تمدن اسلامى پيوستگى دين دانش و عمل بود. شمارى از فلاسفه غير مسلمان بر اين نظر بودند كه انسان خردمند نيازى به اقتباس دانش براى انجام كارهاى نيك ندارد و تنها براى سالم ماندن از وحشت نادانى نياز به دانش پيدا مى كند و به تعبير امروزين علم را براى علم بايد آموخت.

شمارى ديگر از دانشمندان با تجربه علم تنها پاره اى از دانشها را دينى شمرده و آموختن آن را به مردم توصيه مى كردند مانند الهيات.

انديشه وران مسلمان هر دو مقوله را به چالش كشيدند و در هماهنگ كردن مقوله هاى علمى و عملى تلاش كردند نشان دهند دانش به تنهايى كارساز نيست و به خاطر كاربرد و استفاده آن در هدايت انسان و پيشرفت زندگى آموخته مى شود چنانكه كارهاى سودمند و شايسته تنها كارهايى است كه بر پايه بررسيهاى علمى استوار باشد.

ابوالحسن عامرى در نقد نظريه علم براى علم مى نويسد:

(… به عقيده ما هر كس چنين نظرى داشته باشد دچار خطايى بزرگ شده است; چرا كه علم منشأ عمل است و عمل حالت تام و كمال علم است. بديهى است كه انگيزه روآوردن به علوم چيزى جز اعمال صالح نيست. اگر ادعا شود كه خداوند متعال طبع بشر را تنها محدود به تحصيل علم و بدون عمل آفريده است پس نيروى عملى انسان بايد زائد باشد و يا در مرحله دوم و تبعى و در هر دو صورت بايد چنان باشد كه نيروى عملى در آبادسازى شهرها و اداره امور سياسى مردم خللى وارد نياورد…)45 درحوزه هاى قديم همه دانشهاى مربوط به دو جهان آموخته مى شده دانشهاى دين و دنيا در پيوند با يكديگر پيش مى رفتند. در كنار الهيات دانشهاى: كيهان شناسى رياضيات زمين شناسى آداب و اخلاق شيوه اداره شهرها آموزش داده مى شد. دانشمندان مسلمان در دانشهاى پزشكى و زراعت و صناعت داراى نظريه ها و شيوه هاى نوين عملى بودند. در بسيارى از دانشهايى كه امروز غربيان خود را جلودار آن مى دانند در گذشته ابتكار آنها در دست علماى مسلمان بوده و راويان با انصاف تاريخ علم آن را پذيرفته اند.46 هرگاه مشكلى در نظر و يا عمل براى جامعه پيش مى آمد حوزه ها با نشستهاى علمى و كاووش گروهى مسأله را روشن مى كردند و ديدگاه هاى كارشناسانه خود را درباره آن ارائه مى دادند. از باب نمونه:

1. مشكل توزيع آب خراسان: خراسان داراى هزاران كاريز بوده است. در سده سوم احكام مربوط به كاريز و شيوه تقسيم آب و مرز قناتها مشكلاتى را براى مردم به بار آورده بوده كه علما با تشكيل جلسه هاى رايزنى علمى ثمربخش اين گره را گشوده اند. به نوشته گرديزى در زين الاخبار:

(… به روزگار عبدالله بن طاهر… پيوسته درباب كاريزها نزاع مى كردند و در كتب فقه و اخبار رسول (ص) چيزى در باب كاريز و احكام مربوط به تقسيم آب نيامده بود. پس عبدالله همه فقهاى خراسان و عده اى از فقهاى عراق را جمع كرد تا در احكام كاريز كتابى ساختند.)47 2. مبارزه با مواد مخدر: در سده سوم به كاربردن مواد مخدر گسترش يافت و به خاطر نبود نص روشن روايى در حلال و حرام بودن آن ميان مردم اختلاف بود. سرانجام با گسترش مصرف افيون در خراسان فقيهان و عالمان دين در ماوراء النهر اجتماع كردند و در باب حلال و حرام بودن آن به بحث پرداختند و سرانجام به اتفاق آراء حكم به حرام بودن آن صادر كردند.

(و فتوا دادند: هر جا پيدا شود… آن را بسوزانند و فروشندگان آن را مجازات كنند و برخورنده آن سخت بگيرند….)48 اين فتوا درجامعه تأثير به سزايى گذاشت و تا مدتها كسى جرأت نزديك شدن به افيون و بنگ را نداشت. در دوره صفويه با رونق گرفتن مصرف تنباكو و ناتوانى دولت از كنترل آن علماء در نشستهايى در زيان و خسارت آن گفت وگو كردند و گروهى مصرف آن را زيانبار و به حرام بودن آن فتوا دادند.49 3. دفاع عقلانى از دين: در اوائل قرن هشتم هجرى ايلجايتوى مغول كه با گروهى از سپاهيان خود مسلمان شده بود ميان پاره اى از علماى فرقه هاى اسلامى در پاره اى از مسائل فقهى اختلاف پديد آمد و هواداران دو فرقه از مذهبهاى اسلامى به بدگويى از مذهب يكديگر برخاستند. اين پديده در ميان نومسلمانان مغولى پيامدهاى ناخوشايندى برجاى گذاشت و نزديك بود آنان گروهى اسلام را ترك كنند.

علامه حلّى احساس خطر كرد و در محفلى با شركت علماى فرقه ها و مذهبهاى اسلامى مسائل مورد نظر به گفت وگو گذاشته شد. علامّه در اين جلسه به طور مستدل نظر اهل بيت را بيان كرد و به اختلاف فقهى پايان داد.50 4. نشست بغداد: در قرن نهم با پديد آمدن زمينه اجراى احكام اسلام در زمامدارى قره قويونلوها ضرورت ايجاب مى كرد جايگاه و مرزهاى مسائل اجتماعى اسلام چون شيوه اجراى حدود شرعى قضا و دادرسى نماز جمعه و جماعت شفاف تر گردد. در اين جهت مباحثه دامنه دارى ميان ابن فهد حلى و شاگردش محمد بن فلاح در حوزه حله جريان يافت. ابن فهد در گردهمايى كه به ابتكار اسپند ميرزا در بغداد تشكيل يافت شركت كرد و بحثهاى ياد شده در جلسه به گفت وگو گذاشته شد.51