آنچه مهم است نداشتن هويت نيست ـ كه گفتيم امر باطلى است ـ بلكه داشتن هويتِ برحق است و اسلام شيعي، كه توسط فقها ارائه شده است، اسلامى است كه مدار و معيار آن حق و حقيقت است؛ از اين رو اسلام هويت، همان، اسلامِ حقيقت است و هويت مسلمان همان حقطلبى است. شيعيان كسانى هستند كه پيرو شخصيتى هستند كه پيامبر دربارهى او فرموده است: «على مع الحق يدور حيث ما دار» على و حق هميشه با هماند؛ و اسلام شيعي، يعنى اسلام حقمدار؛ و هويت اسلام، يعنى حق مدار بودن و حقطلب بودن.
آنچه گذشت مباحثى بود در زمينهى پارهاى از مبانى فكرى نويسندهى محترم؛ البتّه برخى نكات جزئى نيز در اين نوشتار وجود دارد كه اهميت چندانى ندارد، ولى براى روشنتر شدن افكار نويسندهى محترم، اشاراتى به برخى از آنها ميشود:
1. در جايى مينويسد:
حاكمان حكومت اسلامى هم در حق خود چنين اعتقادى دارند و معتقدند بر جاى امام زمان نشستهاند و به نام او حكومت ميكنند و به نيابت از او بر مردم فرمان ميرانند.
بدون شك، احكام اسلام، در زمان غيبت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف نيز جريان دارند و اجراى احكام اسلامي، كه شامل احكام قضايى و اجتماعى نيز ميباشد، نيازمند والى و رهبرى است كه اسلامشناس باشد؛ از اين رو، در روايات، اين وظيفه بر عهدهى علماى دين نهاده شده است و مردم به سوى آنها راهنمايى شدهاند.
اميرمؤمنان، على عليه السلام فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمودند:
بار خدايا جانشينان مرا مورد لطف و رحمت خود قرار ده. سؤال شد اى فرستادهى خدا، جانشينان شما چه كسانى هستند؟
حضرت در پاسخ فرمودند: كسانى كه بعد از من ميآيند و حديث و سنّت مرا روايت ميكنند.(15)
در اسلام، حاكميّت رهبران ديني، نه يك امتياز و موقعيت، بلكه يك تكليف و وظيفهى الهى است؛ و اين سخن معروف امام خمينى (ره) كه فرمود:
«من به وظيفهام عمل ميكنم» در همين راستا بيان شده است.
2. در جايى ديگر مينويسد:
كسانى كه خود را نايبان امام زمان ميدانند، به نام او در امور شيعيان تصرف ميكنند و براى خود امتيازاتى قايلاند. اين حقوق و امتيازات را به واسطهى موقعيت نيابت براى خود قايلاند.
همانگونه كه گذشت، رهبرى از ديدگاه فقه شيعه، يك وظيفه است نه يك موقعيت؛ چنانكه رهبر بزرگ اسلام، حضرت على عليه السلام هيچگاه زمامدارى را موقعيت نشمرد، بلكه آن را وظيفهاى براى احقاق حقوق و تحقق اسلام ميدانست. وظيفهى ديگر عالمان دين و رهبران اسلامى آن است كه وجوهات شرعى را از مردم دريافت و آن را در مصارفش صرف كنند، كه آثار اين امر را در طول تاريخ تشيع مشاهده ميكنيم؛ تربيت دانشمندان دينشناس و دستگيرى مستمندان و تأسيس مدارس علميهى اسلامى و ترويج اسلام در اقصى نقاط جهان، همه، درختان اين شجرهى طيبه هستند.
3. در جاى ديگر مينويسد:
نظريهى مهدويت مدعى است كه احياهاى موقت، مقطعي، ناقص، موضعى و كوتاه دامنه، عالم را دينى نخواهد كرد.
اين سخن نيز با متون دينى و از جمله قرآن ناسازگار است. براساس متون ديني، وظيفهى امّت اسلامى در هر زماني، امر به معروف و نهى از منكر؛ و وظيفهى علماى دينى رهبرى و هدايت جامعه به سوى اقامهى عدل و گسترش توحيد است. قرآن كريم ميفرمايد:
شما مسلمانان بهترين امّت خواهيد بود، اگربه وظيفهى امر به معروف و نهى از منكر قيام كنيد(16) و در جهت اجراى احكام دينى به همديگر يارى رسانيد.(17)
از اين رو، علماى دين، همانند انبياى الهي، وظيفهى ترويج و تبليغ و اجراى احكام دينى را به عهده دارند و به همين جهت، در روايات، منزلت فقيه، همانند منزلت انبياى بنياسراييل شمرده شده است.(18) از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نقل شده است كه فرمود:
اَفتَخِرُ يَومَ القيامَةِ بِعُلَماء اُمَّتى فَاقولُ علماءُ اُمَّتى كسائِرِ انبياءِ قبلي؛
من در روز قيامت به علماى امّت خود مباهات ميكنم و ميگويم علماى امّت من، همچون ديگر پيامبرانى هستند كه پيش از من آمدهاند.(19)
و نيز از امام على عليه السلام روايت شده است كه:
العُلَماءُ حُكّامٌ عَلى النّاسِ؛ علما حكام بر مردم هستند.(20)
خلاصه آنكه: در اسلام، فقه و احكام دينى در كنار ساير معارف و حقايق دينى قرار دارند؛ و هويت مسلمان در حقطلب بودن و عمل به معارف و احكام اسلامى است؛ و پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم، همچون ساير انبيايى كه داراى شرايع و احكام دينى بودند، در صدد ترويج و تحقق احكام فقهى و دينى اسلام بود و پس از خود، اين وظيفهى مهم را به عهدهى ائمهى معصومين عليهم السلام و سپس تا قيام امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف اين رسالت را به عهدهى آشنايان به معارف دينى و فقهى قرار داده است(21) و مردم را به اطاعت و پيروى از آنان، براى دستيابى به سعادت و كمال، تشويق و ترغيب نموده است.(22)
(1). عبدالكريم سروش، «مهدويت و احياى دين»، آفتاب، ش 12، بهمن، 1380، ص 60 ـ 63. (2). سورهى اسراء، آيهى 82. (3). سورهى اسراء آيهى 9. (4). سورهى ابراهيم، آيهى 1. (5). سورهى آل عمران، آيهى 31. (6). سورهى نور، آيهى 52. (7). سورهى نساء آيهى 13. (8). سورهى نساء آيهى 13. (9). سورهى انعام، آيهى 155. (10). سورهى بقره، آيهى 85. (11). سورهى اعراف، آيهى 3. (12). باقر شريف قرشي، زندگانى خاتم الاوصياء امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، ترجمهى ابوالفضل اسلامي، (مؤسسهى نشر فقاهت، قم 1418 هـ ق)، ص 326. (13). آفتاب، ش 12 بهمن 80، ص 63. (14). دكتر محمد حسين باستاني، بحران هويت، مسلمهاى جهاني، نامهى فرهنگ، ش 9. (15). شيخ حر عاملي،وسائل الشيعه،ج18،باب8،حديث50،به نقل از امام خمينى(ره)،شؤون اختيارات ولى فقيه، ص 61. (16). سورهى آل عمران، آيهى 110. (17). سورهى مائده، آيهى 2. (18). بحارالانوار، ج 78، ص 346 به نقل از امام خمينى (ره)، شؤون و اختيارت ولى فقيه، ص 61. (19). همان، ص 62. (20). مستدرك الوسائل الشيعه، باب 11 از ابواب صفات قاضي، ح 33، به نقل از امام خمينى (ره) شؤون اختيارت ولى فقيه، ص 62. (21). احاديث و روايات منقول در كتاب شؤون اختيارت ولى فقيه، امام خمينى (ره). (22). ر. ك شؤون اختيارت ولى فقيه، امام خمينى (ره)، احاديث و روايات منقول در كتاب.