نوشتة : كيومرث مكي نژاد
نويسنده مقالة «دلايل پيدايي و پايايي سكولاريزم»1 ارتباط وثيقي بين «عقل مداري و خرد بسندگي» با ايدئولوژي سكولاريزم ديده اند. در اينجا در مقام آن نيستيم كه ببينيم اين ادعاي نويسنده تا چه حد صحت دارد. عجالتاً فرض مي كنيم كه چنين ارتباط وثيقي وجود دارد و «عقل مداري و خرد بسندگي» از زير ساخت ها و ريشه هاي اين مرام مي باشد. حال مي خواهيم ببينيم كه اگر فرضاً «عقلگرايي» يكي از مباني سكولاريزم باشد آيا اين مبناي سكولاريزم در مورد فرهنگ اسلامي و مؤ لفه هاي مختلف آن كاربرد دارد يا نه؟
در ابتدا بايد معين كنيم كه منظور از عقلگرايي چيست. منظور از عقلگرايي، استفاده از كلية توانائيهاي فكري بشر و كليه اطلاعات بشري به منظور دست يابي به «حقيقت» مي باشد. اين عبارت دست يابي به «حقيقت» نقش بسيار اساسي در تعريف عقلگرايي دارد يعني براي دست يابي به حقيقت، از كليه توانائيهاي فكري بشري استفاده مي كند. البته التزام او به «فكر» و «چون و چرا طلبي او» همچون خصوصيات جسمي و بيولوژيك او تقريباً ذاتي است. يعني اين سئوال كه چرا او «چون و چرا طلب است» و چرا «حقيقت جواست»، پاسخي درخور ندارد همچنان كه اين سئوال كه چرا چشم و گوش و ... دارد، پاسخي درخور و راضي كننده ندارد و اين امور مربوط به ساختار آفرينش مي باشد. بنابراين در جهت حقيقت جويي، به خود حق مي دهد كه هر امري را مورد كاوش قرار دهد ولو آنكه به نتيجة عيني و ملموسي نرسد. براي او مهم نيست كه اگر فرضاً يك مجموعه مقدس مثل دين را مورد كاوش و پرسش قرار دهد ممكن است در طي اين كاوش و بررسي، تقدس و حرمت خطوط قرمز ادعايي در دين زير سئوال رود و حتي احياناً به انهدام فكر ديني بيانجامد. براي او اين امور مطلقاً مهم نيست.
حال باتوجه به تعريفي كه از عقلگرايي ارائه داديم روشن مي شود كه ادعاي نويسندة مقالة «عرف و مصلحت در ترازوي حكومت اسلامي» كه در شماره اول «كتاب نقد» درج شده است مبني بر اينكه: (ما با مقوله اي بنام «عقل ديني» مواجهيم كه با «عقل سكولار» تغايرهاي اصولي در پيش فرضهاي كلامي و فلسفي و ... در روش و در آمال و اهداف دارد)2 كاملاً نادرست جلوه مي كند. ما «عقل ديني» و «عقل سكولار» نداريم. ما فقط يك نوع عقل داريم كه به «پيش فرضهاي كلامي و فلسفي و ...» و ديگر خطوط قرمز، متعهد نشده است. پرواي هيچ چيز را ندارد، هيچ چيز. و از كليه دستاوردهاي فكري بشر استفاده مي كند، خواه نتيجه آن به «دين مداري» و يا به «سكولاريزم» بينجامد. نتيجه براي او مطلقاً مهم نيست. و اينطور نيست كه «چون و چراطلبي» خود را مطابق اهداف و نتايج، تعديل كند. يك عقلگراي واقعي، به هيچ وجه، تعهدي در برابر نتايج حاصله ندارد.
حال باتوجه به تعريفي كه راجع به عقلگرايي ارائه نموديم به دو مورد از مهمترين دعاوي مقالة «دلايل پيدايي و پايايي سكولاريسم» كه بيشتر به مسأله عقلگرايي مربوط است، مي پردازيم:
1) نويسندة محترم ادعا كرده است كه عقيده به حجيت عقل در اسلام، سبب ظهور مكاتب فلسفي بسيار غني و مشارب كلامي بس استواري گرديده كه پشتوانة استدلالي رخنه ناپذيري براي عقائد ديني شده و توهم تقابل دين و عقل را در فرهنگ اسلامي از اذهان زدوده است. 3.
اين صفت «رخنه ناپذيري» كه براي كلام و فلسفه اسلامي قائل شده اند، جاي بحث دارد.
براي روشن تر شدن موضوع، يكي از مهمترين و بنيادي ترين مسائل در كلام و فلسفه اسلامي يعني مسأله «اثبات وجود خدا» را مورد توجه قرار مي دهيم. باتوجه به سيري كه براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب داشته اند و نقاديهايي كه از اين براهين شده است، اد عاي «رخنه ناپذيري اثبات وجود خدا»، اد عاي بزرگي است. همين جا قبل از ادامه مطلب، بايد بگويم كه آنچه در فلسفه قرون وسطي و الهيات مسيحي، راجع به براهين اثبات وجود خدا مطرح گشته است، با آنچه در فلسفه اسلامي، راجع به اثبات وجود خدا مطرح شده شباهت زيادي دارد و بسياري از استدلالات توماس اكويناس فيلسوف مسيحي معروف قرن 13 ميلادي، شباهت بسيار با همان استدلالات فلاسفه معروف اسلامي مثل ابن سينا و فارابي دارد. بنابر اين ادعاي اينكه آنچه در غرب مورد نقد قرار گرفته، مربوط به «فلسفه مسيحي» است بي اساس است. بنابراين مي توان گفت كه تقريباً تمام نقدهايي كه فلاسفه معاصر غربي راجع به براهين اثبات وجود خدا مطرح مي كنند، در مورد آنچه كه در فلسفه اسلامي راجع به خدا مطرح شده است نيز وارد است. به عنوان مثال يكي از بنيادي ترين نقدها در مورد برهان وجوب و امكان و يا به قول فلاسفه غربي، برهان جهان شناختي (Cosmological argument) كه در دائرة المعارف فلسفه ويراستة پل ادواردز مطرح شده است اين است كه براهين اثبات وجود خدا و بويژه برهان وجوب و امكان، هر چقدر هم كه در ظاهر، مقبول جلوه كنند اما هيچگاه «قاطعيت عقلي نظامهاي منطقي و رياضي»4 را نخواهند داشت و اين مسأله در فلسفه معاصر غرب، به وضوح نشان داده شده و ما هم در اينجا قصد تكرار استدلالهاي آنها را نداريم5. اما هدف از مطرح كردن اين مسأله، نشان دادن آن است كه آن «رخنه ناپذيري» كه نويسندة مقاله مذكور، مطرح كرده و البته تنها نظر ايشان نيست و در آثار فلسفي علامه طباطبائي و آية الله مطهري هم چنين ادعايي مطرح شده است و آن مرحومان نيز فكر مي كردند كه استحكام استدلالهاي راجع به وجود خدا، در حد همان قضاياي رياضي و منطقي است و به همان اندازه هم تخلف ناپذير مي باشد، با پيشرفتهايي كه در فلسفه و بويژه فلسفه تحليلي پيدا شده، قابل دفاع نمي باشد.
البته منظور اينجانب از مطرح كردن مسأله فوق اين نيست كه امروزه «وجود خدا» از منظر عقلگرايان قابل دفاع نيست.بلكه در همين نيمه دوم قرن بيستم، فيلسوفان متعددي كه در سنت فلسفة تحليلي هم پرورش يافته اند، براهين و استدلالات قابل قبولي از ديدگاه عقلي راجع به «اثبات وجود خدا» مطرح كرده اند كه براي اينجانب هم به عنوان يك عقلگرا اعتبار آنها محفوظ است. منتها با اين شرط كه آن استحكام و تخلف ناپذيري استدلالات رياضي را از اين براهين انتظار نداشته باشيم و البته لزومي هم ندارد كه هرچه معقول است، اعتبارش به همان شيوه معقوليت قضاياي رياضي و منطقي مطرح باشد. درهر حال، هدف از مطرح كردن مسأله «وجود خدا» كه از اساسي ترين قضايا در كلام و فلسفه اسلامي است، اين است كه نشان داده شود كه برخلاف نظر نويسندة مقالة «دلايل پيدايي و پايايي سكولاريزم»، فلسفه اسلامي از گزند انتقادات فلسفه هاي معاصر در امان نيست و ايرادها و اشكالاتي كه در فلسفه هاي قرون وسطي و مسيحيت موجود بوده است، در مورد فلسفه اسلامي هم مطرح است و اگر دنبال دفاع از قضايايي مثل «خدا وجود دارد»، هستيم، بايد به همان شيوه هاي جديد كه در فلسفه هاي معاصر مطرح است روي بياوريم و تكرار سخنان پيشينيان كه ضعف آنهامعلوم و مشخص است، دردي را دوا نخواهدكرد.
2) نويسندة محترم در ارتباط با «سنت» نوشته اند كه «سنت پيامبر اسلام (ص) و روايات موثق بسياري كه از رهبران ديني در دسترس مي باشد، ضامن اتقان و سلامت عقائد مسلمين و مانع خرافه گروي در باورداشتهاي ديني آنان است»6 و در ادامه گفته اند كه «عقيده به ضرورت فهم اجتهادي دين مشوق مسلمانان در پذيرش عالمانه عقائد اسلامي و مانع جدي رواج باورهاي سست و ركود به اعتقادات مي رسند و ركود تفكر ديني در ميان آنان است»7.
در اينجا هم باز دقيقاً مشخص نكرده اند كه چه اعتقادات، خرافه و چه باورهايي سست است كه فرضاً وجود «سنت اجتهاد» مانع رواج آنها شده است. بخصوص كه كلمات خرافه و سست بسته به اينكه متولد در چه عصري و يا متعلق به چه فرقه اسلامي باشيم، مي تواند معاني متفاوت و گاه متضادي داشته باشد.!
درهر حال، راه تشكيك و نقد در «سنت» و «اجتهاد» نيز همچنان كه در ديگر امور باز است، در اين موارد نيز باز است و به هر نتيجه كه در راه جستجوي «حقيقت» بدست آيد، تن بايد داد. گرچه عده اي از قبل، هدف از تحقيق را معين كرده اند و براي آن حد و حدود و «خطوط قرمز» قائل شده اند و چنين نوشته اند(مقالة عرف و مصلحت در ترازوي جكومت اسلامي):
«راه اصلاحات متديك و نظريات جديد در «اصول فقه» (بشرطي كه منطقي باشد و به انكار يا تحريف مباني و متون ديني يا ترك آنها نيانجامد) همچنان مفتوح است»8 يعني در اينجا هم اگر فرضاً در طي مطالعات و تحقيقات به اين نتيجه رسيديم كه لزومي ندارد فلان عمل براساس متن ديني انجام شود چون نتيجه، مستلزم ترك يا انكار آن متن ديني است، بنابراين بايد تعصب بورزيم و آن مطالعات را ناديده بگيريم! مثلاً اگر به اين نتيجه رسيديم كه هرچه ائمه(ع) گفته اند الزاماً در همه زمانها و مكانها كاربرد ندارد و مخاطبان ايشان در موارد قابل توجهي مردم هم عصرشان بوده اند و مثلاً اگر سن بلوغ دختران را 9 سال قمري ذكر كرده اند اين به دليل شرايط اقليمي و نژادي مردم هم عصر و هم مكان آنها بوده است و مخاطب آنان هم در چنان احاديثي مردم حجاز بوده اند اين نتيجه را ولو آنكه دلايل متعددي در رابطه با گرايش به آن وجود داشته باشد بايد ناديده گرفت زيرا در غير اين صورت بخشي از احاديث صحيح را كه جزء متون ديني هستند، انكار و ترك كرده ايم.!
در حقيقت، استنتاج احكام از «سنت» برپايه پيش فرضهاي كلامي و انسان شناختي و جامعه شناختي و .... خاصي است كه بسياري از آنها مي تواند به راحتي مورد نقد و تشكيك قرار گيرد9 و آنچه كه دستاوردهاي بشري در رابطه با تحقيقات و نقد تاريخي است در مورد اين متون اسلامي هم همچون متون ديني مسيحيت و يا ديگر متون تاريخي، كاملاً قابل كاربرد و مطرح شدن است.
البته در اينجا نيز مثل مسأله «اثبات وجود خدا»، تحليل پيش فرضهاي كلامي و انسان شناختي و جامعه شناختي و ... مربوط به احكام فقهي، الزاماً به انهدام فقه و دانش حديث و .... و كلاً اسلام نخواهد انجاميد كما اينكه منجر به نابودي مسيحيت نشده است. هميشه مي توان دفاعهاي عقل پسندي از مسائل بنيادي ديني ارائه داد ولي نكته حائز اهميت آن است كه صورتهاي جديد اين نوع دين شناسي ها، با تصورات سنتي ديني، اختلافات عمده اي خواهند داشت زيرا اين ديدگاههاي سنتي، از منظر عقلگرايانه و حقيقت طلبانه، ديگر قابل دفاع نيستند.
بنابراين، باتوجه به آنچه كه گفته شد، اگر «عقل گرايي» يكي از مباني سكولاريسم باشد (كه البته ممكن است خود اين امر، قابل مناقشه باشد) اسلام و فرهنگ سنتي اسلامي هم، بدون شك با اين وجهة سكولاريسم وارد چالش خواهد شد و مصونيتي از اين لحاظ ندارد و بنابراين از اين جهت بين اسلام و مسيحيت فرق عمده اي وجود ندارد.
-1 كتاب نقد - شماره اول - مقالة دلايل پيدايي و پايايي سكولاريزم - علي اكبر رشاد -2 همان - مقالة عرف و مصلحت در ترازوي حكومت اسلامي - حسن رحيم پورازغدي ص 114 -3 همان - مقالة دلايل پيدايي و پايايي سكولاريزم - ص 80 -4 خدا در فلسفه (برهانهاي فلسفي اثبات وجود باري) - برگرفته از دائرة المعارف فلسفه ويراسته پل اداوردز ترجمه بهأالدين خرمشاهي - مؤ سسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي (پژوهشگاه) -1371 ص 74 -5 به عنوان نمونه مي توان به كتاب ذيل مراجعه كرد كه با ديدگاه تحليلي در فلسفة دين نگاشته شده است و حاوي نظرات فيلسوفان قرون وسطي و فلاسفه معاصر راجع به اثبات وجود خدا، صفات خدا و و مطالب متنوع كلامي ديگر مي باشد. البته كتاب در زمينه فلسفة دين، زياد است ولي اهميت اين كتاب در اين است كه نظرات فلاسفة قرون وسطي، مثل توماس آكويناس را كه شباهت زيادي به فلسفه اسلامي دارد را هم عيناً از متن كتابهاي آنان نقل كرده است: 1974Reading in the philosoghy of religion (An analutic a pproach) - Baruch A. Brodu - اين كتاب در كتابخانه مركزي دانشگاه تهران موجود است. -6 كتاب نقد - شماره اول - مقالة دلايل پيدايي و پايايي سكولاريزم - ص 79 -7 همان -8 همان - مقالة عرف و مصلحت در ترازوي حكومت اسلامي - ص 147 -9 بخش اول كتاب «هرمنوتيك، كتاب و سنت» به پيشفرضهاي متعدد فقها و مفسرين درهنگام افتأ و تفسير پرداخته است: هرمنوتيك، كتاب و سنت - محمد مجتهد شبستري - طرح نو - 1375 توضيح: در اين فصل از كتاب نقد، به ارائة گزارشهايي تفصيلي و تحليلي از مفاد برخي گفتگوهاي مكتوب يا شفاهي مي پردازيم. روال گزارشهاي كتاب نقد بر خلاف ساير نشريات، صرفاً اطلاع رساني نبوده و به سير استدلالي مباحث، تا آنجا كه به موضوع علائق ما مربوط است، خواهد پرداخت. لازم به ذكر است كه گزارش تفصيلي از سمينار اسلام و توسعه و مباحث ديگري نيز آماده بود كه به لحاظ محدوديت صفحات به شماره آينده موكول گشت.