محمدرضا پاك (1)
جنگ صليبى هشتم (9 ـ 668 ق) با هدف سرنگونى دولت حفصى در تونس روى داد. اين جنگ بزرگترين و آخرين جنگ از مجموعه جنگهاى كلاسيك صليبى بود كه همزمان با حملهى مغول به شرق روى داد. برخى از نويسندگان غربى آن را بيهودهترين جنگ صليبى دانستهاند. مقاومت مردم و علماى افريقيه و سرانجام شكست صليبىها، از مهمترين حوادث تاريخى دولت حفصى است كه نقش اساسى در عرصهى روابط بين الملل داشت.
واژههاى كليدى: جنگهاى صليبى، بنى حفص، تونس، لوئى نهم، المستنصرباللّه.
با فروپاشى دولت موحدين در مغرب و آندلس (667 ق)، قلمرو وسيع آنها بين چهار دولت (بنى مرين، بنى عبدالواد، بنى حفص، بنى الاحمر) تقسيم شد. مهمترين اين دولتها توسط فرزندان شيخ عبدالواحد حفصى شكل گرفت كه خود از اصحاب عشره، ياران خاص ابن تومرت بود و فرزندان او نيز از عناصر اصلى دولت صدسالهى موحدين بودند. دولت حفصى كه در افريقيه (تونس) برپا شد و خود را جانشين خلافت موحدين مىدانست، در سال 627 قمرى توسط ابو زكريا عبدالواحد استقلال يافت. بعد از او پسرش ابوعبداللّه محمد كه بزرگترين امير دولت حفصى بود، از امير مكه لقب خلافتى المستنصر باللّه گرفت و همهى دولتهاى مغرب و آندلس و دولت مماليك مصر و شام با او بيعت كردند. چهار دهه حكومت او از شكوفاترين دورههاى تمدن اسلامى بود.
دولت حفصى روابط خوبى با دولتهاى مسيحى و مسلمانان برقرار كرد. 25 تن از خاندان حفصى بهطور موروثى تا سال 981 قمرى به مدت 378 سال حكومت كردند. در اثر حملات متعدد پرتغالىها و همپيمانان آنها و نيز دولت عثمانى و رقابت اين دول بر سواحل مديترانهى غربى، سرانجام، تونس تحت تصرف كامل دولت عثمانى در آمد و اين دولت در سال 981 قمرى سقوط كرد. در يك نگاه، پيدايش حفصيان در آفريقاى شمالى، گوياى دولت قدرتمند و بزرگى است كه حدود چهار قرن آن منطقه را تحت سلطهى خود داشت. اين دولت يادآور روزهاى آبادانى و رفاه اقتصادى و پيشرفت فرهنگى در تاريخ كشور تونس است. از جمله مهمترين حوادث سياسى كه در آغاز حكومت حفصيان روى داد حمله متحدان مسيحى با حمايت و هزينه كليسا به تونس و اشغال شش ماههى بندر قرطَاجَنَّه بود. لوئى نهم (2) شاه فرانسه (د 1280 م) ـ پيشواى سياسى صليبىها كه در هالهاى از تقدس و معنويت يك مجاهد مسيحى شناخته شده بود ـ كار هماهنگى و تدارك حمله به تونس را سامان داد. در زمينه علل و نتايج جنگ صليبى هشتم نظريات متفاوتى ارائه شده است كه جا دارد مورد بررسى قرار گيرد.
دليل توجه به علل حملهى لوئى نهم به تونس اين است كه او در جهت هدف ثابت خود، يعنى باز پسگيرى اورشليم (بيت المقدس)، مىبايست به مقصد فلسطين و يا مصر حركت مىكرد و در دعوت از سران دولتهاى صليبى نيز همين مطلب را اعلام كرد، اما در دهمين روز سفر، در نزديكى آبهاى تونس، طى جلسهاى خصوصى كه فقط برخى از نزديكان او و بعضى از رؤساى نيروهاى صليبى همراه او حضور داشتند، اعلام كرد كه پيش از شروع جنگ در شرق، قصد دارد به تونس حمله كند. دلايلى كه در مورد اين موضوع ذكر شده است عبارتنداز:
1. تحريك بازرگانان فرانسوى؛
2. موقعيت جديد تونس در جهان اسلام و انتقام شكست لوئى در مصر و پاسخ به تحقير او توسط مستنصر؛
3. اميد به مسيحى شدن تونس؛
4. توطئه پادشاه صقليه (سيسيل).
در ذيل به شرح و بسط هر يك از موارد فوق مىپردازيم.
در بين دلايل متعددى كه در اين مورد ذكر شده است، ابن خلدون، ضمن توجه به هدف و انگيزهى اصلى فرنگىها، به بهانهى ظاهرى آنها براى حمله به تونس اشاره كرده است. او با ذكر سابقهى جنگهاى صليبى، بهطور مجمل از تصرف سواحل شام توسط فرنگىها و آرزوى آنها در بازپسگيرى اورشليم (بيت المقدس) ياد كرده است. باز پسگيرى بيت المقدس در 538 قمرى بهدست صلاح الدين ايوبى و بازگشت متصرفات صليبيون در شام به دامن اسلام، باعث شد آنها پس از گذشت سالها، بار ديگر در اواسط قرن هفتم دور جديدى از جنگهاى صليبى را براى استرداد بيت المقدس آغاز كنند.1 اولين دور اين حملات به مصر بود كه به شكست مفتضحانهى صليبىها در سال 647 قمرى منتهى شد. لوئى نهم كه رهبرى جنگ را به عهده داشت، به شدت تحقير و در اسكندريه زندانى شد و سرانجام با فديهاى سنگين و به شرط اينكه ديگر به خاك مسلمانان تجاوز نكند، آزاد گرديد؛ اما اندكى بعد، نقض پيمان كرد و به بهانهى ظلم سلطان حفصى نسبت به بازرگانان فرانسوى به تونس حمله كرد.2 ابن شماع دربارهى جزئيات داستان بازرگانان فرانسوى، مىنويسد:
يمانى [الُلِيانى]3 300 هزار دينار طلا از تجار فرانسوى براى مدت معينى قرض كرده بود؛ اما هنگامى كه آنها چنين مطلبى را ادعا كردند، با انكار سلطان حفصى روبهرو شدند لذا به لوئى نهم شكايت بردند و او را به جنگ با تونس تحريك كردند. طرح تحريك تجار فرانسوى بهانهاى بود كه شاه فرانسه براى حمله به تونس از آن استفاده كرد؛ زيرا زمانى كه مستنصر از عزم لوئى براى حمله به تونس آگاه شد، گروهى را در سال 667 قمرى / 1269 ميلادى همراه با مبالغى طلا نزد او فرستاد تا مسائل بين بازرگانان تونسى و فرانسوى فيصله يابد و با مذاكره از حملهى وى جلوگيرى شود. لوئى طلاها را گرفت و گفت: منتظر جنگ در خاك خود باشيد. در همين جلسه يكى از فرستادگان مستنصر قصيدهى ابن مطروح، شاعر مصرى، در هجو لوئى در شكست مصر را خواند. مفاد اين قصيده، زندانى شدن لوئى در مصر در خانه ابن لقمان را به او متذكر شده است.
هنوز اين قصيده به پايان نرسيده بود كه خشم لوئى را برانگيخت و از نقض عهد خود در مورد حمله به تونس عذر خواست و خود را براى حمله به تونس آماده كرد.4
اين جملات حاكى از وجود افراد مختلف با نظرهاى متفاوت در هيئت نمايندگى مستنصر به پاريس است.
دليل و بهانهى ديگر لوئى در حمله به تونس اين بود كه گروهى از سربازان ترك در مراسمى از مقابل مستنصر عبور مىكردند؛ او گفت: اينها كسانىاند كه طاغوت فرنگ را اسير كردند5 و سپس آزاد نمودند. خبر تحقير و تمسخر لوئى نهم در اين مراسم به گوش او رسيد و وى قصد حمله به تونس كرد.6
هدف او از حمله به مصر در 647 قمرى معامله با مسلمانان براى باز پسگرفتن اورشليم در برابر دمياط بود كه با شكستى مفتضحانه مواجه شد و تحقير ناشى از آن همچنان بر دوش او سنگينى مىكرد، ولى از بيم تكرار آن تجربه، چشم از مصر دوخت و در پى آن بود تا آن شكست را در تونس جبران كند؛ زيرا تونس مورد توجه جهان اسلام قرار گرفته بود و خود را وارث حقيقى خلافت اسلامى معرفى مىكرد. بنابراين حمله به تونس مانند حمله به نقطهاى صاحب نفوذ در جهان اسلام بود و او گمان مىكرد كه از اين طريق مىتواند خواستههاى خود در مورد فلسطين را به اجرا درآورد.7 در حقيقت ترس صليبىها از نزديكى مصر و تونس، محرك واقعى لوئى براى حمله به تونس بود و صرف تحقير لوئى در مراسمى با حضور سربازان ترك، نمىتوانست انگيزهى اصلى او باشد.
همچنين در رأس فعاليتهاى دول صليبى، به ويژه اقدامات لوئى نهم، تلاش گسترده براى مسيحى كردن دولتهاى اسلامى بود. تونس از جمله حوزههاى بسيار فعال اين سياست بود. از اينرو، گروههاى متعددى از راهبان و بزرگان كليساى روم از آغاز پيدايش دولت حفصى، به ويژه از زمان روى كار آمدن المستنصر باللّه كه روابط دوستانهاى با دول مسيحى داشت، در شهرهاى تونس در كار تبليغِ مسيحيت بودند. از جمله سرسختترين و مشهورترين اين مبلغان كه خود پرچمدار تبليغ مسيحيت بود، ريمون لول (1233م ـ 1310م) بود.8 او بارها براى تبليغ مسيحيت به شهرهاى مختلف تونس سفر كرد. از سوى ديگر، گروه زيادى از راهبان، لوئى را متقاعد ساختند كه مستنصر و بسيارى از علماى تونس آمادهى پذيرش مسيحيتاند. برخى از محققان، همين مبشران مسيحى را از جمله عوامل مهم تحريك لوئى در حمله به تونس مىدانند؛9 اما قراين نشان مىدهد كه اين سخنِ موجهى نيست؛ چون مبلغان مسيحى بنابر مصالح سياسى دولت حفصى و حفظ روابط تجارى با جمهورىهاى ايتاليا، به ويژه جنوا و نيز روابط خاص حفصىها با صقليه كه با تسامح كاملى در جريان بود، به تونس رفت و آمد مىكردند. با اين حال، فعاليتهاى مسيحيان از آغاز با مقاومتهاى جدى و خصومتآميز مسلمانان روبهرو شد. فعاليتهاى ريمون لول، طراح عمليات مذهبى مسيحيان در شمال آفريقا، چندين بار در شهرهاى تونس تحريم شد؛ حتى وى در بجايه توسط قاضى شهر به زندان افتاد و سپس تبعيد شد و سرانجام مردم در همين شهر او را كشتند. مسيحى شدن مستنصر به عنوان خليفهى مسلمين نيز پذيرفتنى نيست. او در رأس حوزهى بزرگى از علما و فقها و دانشمندان مسلمان بود كه حامى خلافت وى بودند. برونشويك آن را خدعهى مستنصر مىداند.10 برخى از نويسندگان غربى هم به بىپايه بودن اين مطلب تصريح كردهاند. رانسيمان مىنويسد:
لوئى به افسون برادر معتقد گشت كه امير تونس آمادهى قبول مسيحيت است و فقط يك قدرتنمايى كوچك كافى است تا او به جرگهى مسيحيان درآيد. شايد رنجِ بيمارىِ چشم، خرد لوئى را كور ساخته بود.11
حوادث بعدى و مقاومت سرسختانهى تونس در برابر صليبىها نيز بطلان اين مطلب را ثابت كرد.
شكست تلاشهاى سران صليبى، به ويژه لوئى، در مسيحى كردن دولتهاى مغول نيز از جمله قراين بطلان مسيحى شدن مستنصر است. بهطور كلى آنها نتيجهاى ناچيز از اين برنامه به دست آوردند.12 مغولها هيچ گاه آيين خود را به نفع مسيحيت ترك نكردند و صليبىها نه تنها در مسيحى كردن دولتها موفق نبودند و همهى دولتها از قبول دعوت آنها امتناع كردند، بلكه سقوط دولت مسيحى بيزانس از دستاوردهاى منفى آنها در قرون وسطى بود.13
به هر حال، ظاهرا طرح قبول مسيحيت از سوى مستنصر، وسيلهاى بود كه لوئى از آن براى جلب حمايت پاپ و سران دول مسيحى و راهبان و مقدسان مسيحى براى شركت در لشكركشى استفاده نموده است؛ البته زمينهى طرح چنين ادعايى در مورد تونس وجود داشت و چنانكه اشاره شد، روابطى دوستانهى مستنصر با مسيحيان، سابقهى تاريخى عميق و گستردهى مسيحيت در تونس و ميزان بالاى كار فرهنگى مبلغان كليسا در آنجا و رفت و آمد زياد تجار مسيحى و جمعيت مسيحى ساكن در برخى نقاط تونس، طرح چنين ادعايى را تا حدودى موجه جلوه مىداد؛ به همين جهت «بلافاصله بعد از آنكه غازان خان، ايلخان مغول، شام را در 1299 ميلادى / 697 قمرى در زير نگين خود گرفت، ريمون لل [لول]، عازم شام شد و همهى تلاشهاى خود را براى دعوت او به مسيحيت به كار بست؛ اما غازان كه خود نومسلمانى غيور بود، احيانا به آسانى دل در گرو دوستى مسيحيان نمىنهاد. با مرگ غازان در 1316 ميلادى، آخرين مجال اتحاد با مغول از كف رفت»؛14 به هر شكل، اين مدّعا مستند به منابع معتبر نيست. تنها برونشويك به استناد به سخن يك مورخ غربى، با اين قرينه كه سالها بعد يك امير حفصى نيز بهطور مخفى مسيحى شد، آن را بيان كرده است.15
توسعهطلبى و مقاصد شخصى برادر لوئى نهم، «شارل دانژو»16 كه به تازگى از سال 1268 ميلادى / 666 قمرى بر صقليه دست يافته و در صدد تشكيل حكومت واحد در عرصهى مديترانه بود، از ديگر عوامل تحريك لوئى در حمله به تونس شمردهاند. دولت حفصى از زمان ابو زكريا، باج ساليانهاى به صقليه مىپرداخت كه مستنصر از پرداخت آن خوددارى كرد، لذا شاه صقليه با شركت در حملهى صليبى به تونس، مىتوانست باج ساليانهى خود را دوباره برقرار سازد.
سابقهى روابط دوستانهى دولت حفصى با دولت صقليه به زمان حاكميت خاندان هوهنشتافن كه از مخالفان سرسخت لوئى نهم و برادرش و دستگاه پاپ بودند، برمى گردد؛ و صليبىها صقليه (سيسيل) را خارى در چشم جهان صليبى مىديدند و اقدامات زيادى براى تصرف آنجا و سقوط خاندان هوهنشتافن انجام دادند. سرانجام، كليسا از برادر لوئى نهم حمايت كرد و او را در سيسيل روى كار آورد. در پى سقوط خاندان مزبور در جزيرهى سيسيل معارضان و مخالفان حاكم جديد و گروهى از وفاداران آن خاندان به تونس رفتند. گويا گروهى از مخالفان شارل كه در تونس تجمع كرده بودند، براى حمله به صقليه آماده مىشدند. بنابراين لازم بود كه صليبىها پيش از عزيمت به شرق، هرگونه مانعى را از سر راه بردارند و به همين دليل ناگزير بودند به دولت تونس كه مخالفان آنها را پناه داده بود، حمله كنند.
و بالاخره اينكه دولتهاى مسيحى تحمل ظهور قدرت جديدى را در عرصهى خلافت اسلامى كه بتواند دولتهاى اسلامى را متحد كند نداشتند؛ به ويژه اينكه مشروعيت دولت حفصى را در شرق جهان اسلام، دولت بزرگ مماليك كه خود را وارث خلافت عباسى مىدانست و بر مصر و شام حكومت مىكرد و جزيرة العرب را زير نفوذ خود داشت، پديرفته بود. اگر اين دولت باعث اتحاد پايدار نيروهاى مغرب مىشد، منافع مسيحيان در مديترانه و آندلس به خطر مىافتاد و مانع بزرگى در راه ادامهى فعاليتهاى آنها مىگشت؛ بنابراين، وحشت از شكلگيرى يك قطب قدرتمند اسلامى در تونس مىتواند از مهمترين علل حملهى لوئى در حمله به تونس باشد. حوادث بعد از جنگ نيز ثابت كرد كه شكست لوئى در اين نبرد براى جهان مسيحى مصيبتى بزرگ و نيز مايهى شادى و آرامش مسلمانان از ناحيهى غرب بود. رانسيمان مىنويسد:
وقتى خبر آن به خاور زمين رسيد مسلمانان نفسى آسوده برآوردند و مسيحيان ماتم گرفتند.17
شاه قدرتطلب فرانسه، سن لوئى، با بيان اهداف خود براى پاپ كليمون چهارم، هفت تن از شاهان مسيحى را به تشكيل لشكر صليبى دعوت كرد. پاپ اموال كليسا را براى تأمين هزينهى جنگ در اختيار او قرار داد.18 در منابع از افراد زير در تركيب سپاه صليبى ياد كردهاند:
1. لوئى نهم همراه سه فرزندش؛ 2. برادر او الفونس: كنت پواتيه و تولوز؛ 3. دختر و داماد لوئى: كنت ناوار؛ 4. كنت شمپانيا؛ 5. سفير پاپ؛ 6. شاه انگليس؛ 7، شاه برشلونه؛ 8. گروهى ديگر از بزرگان آندلس؛ 9. گروه انبوهى از راهبان كه قصد رفتن به فلسطين داشتند.
ابن خلدون به نقل از پدرش كه شاهد عينى جنگ بود، مىنويسد:
حدود شش هزار نيروى سواره و 30 هزار نيروى پياده، با ناوگانى عظيم، متشكل از 300 كشتى كوچك و بزرگ وارد خاك تونس شدند.19
نقطهى عزيمت نيروها از بندر ايق مورت ( Aigue - morte ) در جنوب فرانسه بود. مدتها طول كشيد تا همهى نيروها در اين بندر جمع شدند.20 در اول ژوئيه 1270 ميلادى / آخر ذى القعده 668 قمرى، ناوگان صليبى به سمت بندر كاقليارى ( Cagliari )در جزيرهى ساردنى (به گفتهى ابن خلدون ساردنى يا صقليه) حركت كردند و بعد از توقف كوتاهى در آنجا روانهى تونس شدند و بدون هيچ مقاومتى وارد آبهاى قرطاج (قرطاجنه) بندرگاه پايتخت افريقيه، گرديدند و شبانه در محل مناسبى پياده شدند. در خرابههاى شهر قديمى قرطاج، هنوز برخى خانهها و بقاياى كاخهاى آن باقى بود. آنان توانستند در آن شهر ويرانه مستقر شوند.21 شش ماه (يا چهار ماه و دو روز) نيروهاى صليبى با حمايت كمكهايى كه از سيسيل به آنها مىرسيد، مترصد حمله به تونس و تصرف آنجا بودند.22
مستنصر كه عنوان خليفهى مسلمين و اميرالمؤمنين داشت، وقتى يقين حاصل كرد كه لوئى نهم مصمم به جنگ و تصرف تونس است، اعلام جهاد نمود. او آمادگى برخورد با هرگونه تجاوز نظامى را داشت. از سويى چند شورش بزرگ داخلى را در سالهاى 648، 651، 652 و 664 قمرى سركوب كرده23 و بر امور داخلى مسلط بود و از سويى ديگر حمايت همسايگان مغربى را نيز به همراه داشت. بَيْبَرس سلطان مملوك مصر هم به مجرد شنيدن حملهى صليبىها به تونس، نامهاى به مستنصر نوشت و به او اعلام كرد در صدد تهيهى نيروهايى از اعراب برقه و ساير نقاط براى كمك به اوست.24 مستنصر ضمن فراخوانى علما و بزرگان مغرب و آندلس از مهاجران و شيوخ موحدين، با آوردن آيهى جهاد25 در آغاز نامههاى فراخوانى خود، مردم را بسيج كرد.
پيش از رسيدن صليبىها به خاك تونس شورايى از بزرگان و علما و فقها در دربار مستنصر تشكيل شد كه از مهمترين تصميمات اولين جلسهى آن زمينگير نمودن نيروهاى صليبى در ساحل قرطاج بود، تا نتوانند به ساير نقاط ساحلى دسترسى پيدا كنند. گروهى از افراد اين شورا اعتقاد داشتند به هيچ وجه به آنها اجازهى ورود به بندرگاه پايتخت داده نشود.26 از ديگر اقدامات عاجل تونسىها، تشكيل سپاه مخصوص هزار نفرى از نيروهاى كارآمد با لباس مخصوص بود كه اطراف محل سكونت مستنصر را تا پايان جنگ در كنترل شديد خود داشتند؛ زيرا تونس با توجه به حضور انبوه يهوديان و مسيحيان وضعى خاص داشت و بارها شايعه كرده بودند كه خليفه به قيروان گريخته است.27
با اعلام جهاد، انبوهى از نيروهاى مردمى از نقاط مختلف به طرف تونس به راه افتادند كه تعداد آنها از شماره خارج بود.28 نيروهاى اعراب و ملوك مغرب حضور فعال و چشمگيرى پيدا كردند. هفت لشكر به فرماندهى شيوخ موحدين تشكيل شد. در اين حين اعراب چندينبار از طريق بحيره به محل استقرار نيروهاى صليبى شبيخون زدند. بحيره نقطهى سوق الجيشى بسيار مهمى بود كه با استفاده از آنجا، بندر قرطاج بهطور كامل در محاصره قرار داشت. لوئى در آغاز، تهديد مستنصر مبنى بر اين كه اگر خاك تونس را ترك نكند، با سپاهى صد هزار نفرى روبهرو خواهد شد را جدى نگرفت؛ اما در نخستين درگيرى كه در نيمهى محرم 669 قمرى رخ داد و 500 تن از نيروهاى صليبى كشته شدند، روحيهى آنان در هم شكست. افزون بر اينكه نيروهاى مردمى و انبوهى از افرادى كه نذر مرابطه29 داشتند، گروه گروه فرا مىرسيدند و حلقهى محاصرهى صليبىها را با حضور انبوه خود تنگتر مىكردند و كار را بر آنان سختتر مىساختند. با اين حال، لوئى درخواست مهادنه و ترك جنگ از سوى مستنصر را رد كرد.30
بسيارى از زهاد و سران صوفيه در رأس دستههاى بزرگ مردم در اين اجتماع حضور يافتند و برخى از اين شيوخ تا آخرين لحظه در ميدان نبرد مقاومت كردند و جان دادند كه قبر آنها در همان محل به صورت زيارتگاه درآمده است؛ از جمله «سيدى عمار» از رهبران مجاهدان كه در اين جنگ كشته شد و قبر او در اين محل باقى است. شور و شوق مجاهدان در طى چند ماه جنگ وصف ناشدنى بود و مجموعهاى از «ادبيات جنگ» پديد آمد. مجاهدان اشعار ابن مطروح مصرى در هجو لوئى در شكست دمياط و اشعار احمدبن الزيات تونسى را زمزمه مىكردند. در اين زمان يكى از ادباى مصرى خطاب به فرنسيس سرود:
اعلام جهاد و حضور انبوه گروههاى مردم، استفادهى مناسب از موقعيت مهم و سوقالجيشى بحيره در محاصره كردن دشمن و استفاده از سلاحهاى مناسب شكست قطعى صليبيان را در پى داشت.32 نوعى منجنيق كه گلولههاى حاوى خاكستر آتشين بر سر دشمن مىريخت، نقش مهمى در اين جنگ داشت. اين گلولهها جراحات دردناكى در ناحيهى صورت و گلو ايجاد مىكرد و باد، غبار و خاكستر را وارد مجارى تنفسى آنها مىكرد و باعث تنگى نفس و خشكى ريه و سرانجام عفونت آن مىشد؛ آب آشاميدنى نيز با خاكستر آميخته مىشد و در اثر نوشيدن آن، تب و اسهال سراسر اردوگاه صليبى را فرا گرفت و شمار زيادى را هلاك كرد. از جملهى قربانيان، لوئى بود33 كه قبر او در ساحل قرطاج در محلى به نام «سنت لوئى» معروف است.34
نويسندگان غربى با غلو در تأثير عوامل طبيعى، مانند وبا و گرسنگى و تشنگى در شكست لوئى، در پى كاستن اهميت جهاد و مقاومت مسلمانان بودهاند.
حلقهى تنگ محاصره، صليبىها را زمينگير و از نزديك شدن به پايتخت دولت حفصى يكسره نااميد ساخت. يأس و بيمارى و بىآبى و بىغذايى و افسردگى و خستگى ناشى از 4 يا 6 ماه جنگ، شكست ناوگان شارل دانژو، شاه سيسيل، براى دستيابى به بحيره و قطع تماس او با صليبىهاى محاصره شده در قرطاج، آنها را در تنگناى وحشتناكى قرار داد.35 مرگ لوئى بر شدت اين بحران افزود؛ بهطورى كه برخى از منابع مرگ لوئى را تنها علت ترك تونس توسط صليبىها دانستهاند.36 در متون عربى نيز آمده است كه آنها از اينكه در كار جنگ فروماندند، و فصل سرما نيز نزديك بود، درخواست صلح كردند؛ و مستنصر صلح را به اين شرط كه خاك تونس را ترك كنند، پذيرفت اما به تصريح برخى از منابع، چون وبا شايع شد و به اردوگاه مسلمين هم سرايت كرد، سلطان از ترس اينكه مبادا مجبور به ترك تونس شود، درخواست صلح را پذيرفت. صليبىها دو روز بعد از پيمان صلح، با به جا گذاشتن غنايمى، از جمله هشتاد دستگاه منجنيق، به سرعت تونس را ترك كردند.37
در ربيع الاول سال 669 قمرى گروهى از فقها در مجلسى بر مشروعيت معاهدهى صلح شهادت دادند. ابوزيان محمد بن عبدالقوى امير بنى توجين واسطهى عقد صلح بين مسلمين و صليبىها بود.38
پيش از انعقاد پيمان صلح، اختلاف شديدى بين سران و فقها و بزرگان دولت حفصى در مشروعيت صلح درگرفت؛ بهطورى كه در يكى از جلسات گفتوگو، مستنصر خشمگين شد و دستور تعطيل آن جلسه را صادر كرد. به هر حال، برخى از افراد سرشناس و فقهاى بزرگ، چون قاضى القضاة دولت حفصى ابن خبّاز و فقيه ابن عجلان و... از شركت در جلسهى صلح و امضاى آن خوددارى كردند. برخى از منابع به مشكوك بودن معاهدهى صلح به دليل آنكه هيچ كدام از مذاكرات توسط شيوخ موحدين صورت نگرفته است، اشاره كردهاند.39 يكى از مناظرات فقهى مهم در دورهى حفصى، مناظره بر سر اين صلح بود كه بين ابن زيتون، كارگزار اصلى صلح، با يك فقيه مخالف صلح به نام احمد بن عجلان روى داد.
مفاد پيمان صلح بر محور آزادى تجارى و فرهنگى براى رعاياى دول مسيحى و برخى تعهدات حقوقى متقابل است.
1. برقرارى صلح با دول شركت كننده در جنگ؛
2. آزادى اسرا؛
3. امنيت متقابل؛ بازرگانان و مسافران؛
4. ممنوعيت پناهندگى مخالفان؛
5. آزادى راهبان و كشيشان در تبليغ و ساخت كليسا در تونس؛
6. پرداخت غرامت جنگ توسط سلطان حفصى؛
7. ادامهى پرداخت باج ساليانه دولت حفصى به صقليه؛
8. پرداخت 11 قنطار طلا و ده قنطار نقرهى خالص در طى 15 سال توسط دولت حفصى به صليبىها.40
پرداخت غرامت جنگى و اموال زيادى كه ابن خلدون آن را ده حِمْل مال، و برخى از منابع 1100 قنطار طلا و 10 قنطار نقره گزارش نمودهاند، خسارت بزرگى براى مردم تونس بود. ابن خلدون مىنويسد:41 سلطان با پرداخت اين مال از روى طيب نفس، مردم را مغبون ساخت. از آثار مخرب جنگ براى تونس، كاستن بنيهى مالى دولت حفصى بود. مبالغ هنگفتى صرف هزينهى جنگ و خرج نيروهاى شركت كننده در آن شد.42 به تصريح برخى از منابع همهى اموالى كه ابو زكريا پدر مستنصر جمع كرده بود، تلف شد.43 گويا علىرغم هزينهى سنگينى كه بر دولت نوپاى حفصى تحميل شد، اين دولت آرامش و ثباتى را كه براى بقاى خود نياز داشت، به دست آورد. چند ماه بعد از پيمان صلح، روابط دوستانهى مستنصر با دولت آراگون و چند دولت ديگر مسيحى از سر گرفته شد. دولتهاى مسيحىِ شركت كننده در جنگ، بعد از جنگ دچار تفرقه شدند44 و در موضع ضعيفى نسبت به دولت حفصى قرار گرفتند. اما دولت صقليه برقدرتطلبى خود پايدار ماند و گويا تنها دولتى كه از اين معاهده سود برد صاحب صقليه بود.45
در ارزشيابى مفاد پيمان صلح بايد گفت كه در ظاهر تأمين كنندهى بسيارى از منافع مالى دول مسيحى، اما به واقع منافع سياسى آن مطلوب دولت حفصى بود و اين نشان مىدهد كه مستنصر حفصى حاضر به پرداخت هزينهى مالى سنگين براى حفظ نوعى روابط پايدار سياسى با دولتهاى فعال اروپايى، چون آراگون و قشتالىها و جمهورىهاى جنوب ايتاليا بوده است. برونشويك هم تصريح مىكند كه: چون متن معاهده متضمن مسائل مالى بود و رنگ اقتصادى داشت، مستنصر حفصى به سرعت آن را پذيرفت.46 به هر حال برقرارى ديپلماسى پايدار برپايه روابط تجارى دوستانه با دول اروپايى از پيروزى در يك جنگ نظامى بر اين دول براى مستنصر حفصى از اهميت بسيار بالاترى برخوردار بود.47
چون دولت حفصى بين چند دولت جوان قدرتطلب و مهاجم كه همواره آمادهى انعقاد پيمانهايى با رقباى اروپايى عليه او بودند، قرار گرفته بود، جنگ نمىتوانست بقاى دولت او را تضمين كند. دولتهاى بنى مرين در مغرب اقصى، بنى عبدالواد در مغرب اوسط، بنى الاحمر در جنوب آندلس و دول مسيحى فعال در صحنهى بازرگانى و سياسى مديترانه، چون آراگون و قشتالى و جمهورىهاى تجارى جنوب ايتاليا كه جز به منافع تجارى خود به هيچ چيز نمىانديشيدند و نيز دولت سيسيل كه معاصران از او با عنوان شيطان مديترانهى غربى ياد مىكردند، از هر سو دولت جوان حفصى را در محاصره داشتند؛ لذا اين دولت مجبور بود سياست مناسبى در مقابل آنها اتخاذ كند. از طرفى توسعهطلبى دولت مصر به سمت غرب و ادعاى خلافت در جهان اسلام كه همچنان جزو آرزوهاى دولت مصر بود، در تصميمگيرى دولت حفصى نقش داشته است. بيبرس سلطان مملوك مصر در نامهى تندى مستنصر حفصى را به شدت سرزنش كرد48 و او را به بىلياقتى و عدم شايستگى احراز مقام خلافت مسلمين مورد نكوهش قرار داد؛ لذا حركت بيبرس به سمت تونس، در تصميمگيرى مستنصر در اتخاذ صلح چندان بى تأثير نبود. بيبرس در چهار شوال 669 قمرى / 1270 ميلادى، طرابلس غرب را محاصره كرد و در چند صد كيلومترى تونس قرار گرفت.49 از سويى مقابلهى طولانى دولت حفصى با موحدين براى كسب قدرت و احساس ضعف روانى از سقوط بغداد و بسيارى از نقاط مهم شرق كه در تونس كاملاً هويدا بود در پذيرفتن صلح مؤثر بوده است. مورخان به ضعف روانى مسلمين نيز تصريح كردهاند. ابن قنفذ مىنويسد: «مستنصر با شنيدن اخبار قتل عام تاتارها در بغداد چندين روز بيمار شد».50 ابوالفداء، مورخ معاصر اين حوادث، به ضعف مسلمين در اين موقعيت اشاره كرده و مىنويسد: «كمك خدا و مرگ لوئى دولت اسلامى تونس را از سقوط نجات داد».51 سقوط تونس براى مسلمانان شرق، به ويژه دولت مصر، نتايج فاجعهآميزى به بار مىآورد، لذا بيبرس در نامهى خود به مستنصر او را به مقاومت دعوت كرد و قول هرگونه كمكى را داد.52
نبرد صليبى هشتم، چنانكه مورخ بزرگ معاصر آن (ابن خلدون) تصريح كرده است، وحشت و پراكندگى نيروهاى صليبى را به دنبال داشت. اين جنگ مقارن با اعلام خلافت حفصى در نقطهى مهمى از غرب جهان اسلام و زمانى روى داد كه همهى دول اسلامى مجاور، خلافت حفصى را به رسميت شناختند. اين اتحاد موقت مسلمانان، نيروهاى صليبى را مجبور ساخت تا حملهى يكپارچهاى را براى تصرف تونس هدايت كنند. شكست صليبيون در جنگ هشتم، الگويى براى مقاومت دولتهاى مسلمان در برابر دول متجاوز مسيحى شد و نشان داد كه اتحاد موقت مسلمانان نيز كارساز است. در غرب مسيحى هم شكست سياست جنگ صليبى را به همراه داشت كه خود پايان جنگهاى كلاسيك صليبى محسوب مىشد.
اين مقاومت كه ريشههاى مردمى داشت و با رهبرى شيوخ و متصوفهى بزرگ از اولياى مورد احترام مردم هدايت مىشد، نيروى بىپايان مقاومت مردم مسلمان در شمال افريقا را نشان داد و به جهان مسيحى فهماند كه اسلام در شمال آفريقا ريشه دارد. به دنبال شكست لوئى، جهان مسيحيت ماتم گرفت53 و مسلمانان احساس آرامش كردند؛ زيرا پيروزى لوئى در تونس به منزلهى حاكميت مطلق بر سراسر مديترانه بود و حلقهى اتحاد ميان مغولان و مسيحيان54 را به شكل مستحكم و پايدارى در شرق و غرب جهان برقرار مىساخت. اولين نتيجهى اين اتحاد اين بود كه قدس براى هميشه شهرى مسيحى مىشد و اسلام براى هميشه از غرب جهان اسلام رخت برمىبست؛ بنابراين، در عرصهى بينالمللى، ناكامى نيروهاى صليبى هشتم در رسيدن به اهداف واقعى خود، بزرگترين خسارت پايدار براى جهان مسيحيت و پيروزى ثمربخش براى مسلمانان بود.
علىرغم آنكه مسلمانان هزينههاى هنگفت مادى و معنوى بسيارى را تحمل كردند، شكست صليبى هشتم و انعقاد پيمان صلح باعث رونق تجارت در مديترانه شد.55 جمهورىهاى جنوب ايتاليا روابط تجارى گستردهاى را در شهرهاى افريقيه برقرار ساختند. شكست سياستهاى تسامحآميز ابى عبداللّه مستنصر، خليفهى دوم حفصى كه زمينهى فريبكارى لوئى هفتم براى فريفتن سران دولتهاى مسيحى در حمله به تونس را فراهم آورده بود، از ديگر نتايج جنگ صليبى هشتم بود. از مهمترين نتايج اين جنگ، روشن شدن اين نكته بود كه غرب مسيحى، ديگر اجازهى اتحاد مغرب بزرگ را نخواهد داد و با تمام وجود در برابر چنين اتحادى مقاومت خواهد كرد.
ـ ابن اثير، عزالدين، الكامل فى التاريخ، چاپ سوم (بيروت دارالكتب العلمية، 1418).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، موسوعة ابن خلدون (تاريخ ابن خلدون)، (بيروت، دارالكتب اللبنانى، 1420).
ـ ابن شماع، ابوالعباس، الادلة البنية الفورانية (تونس مطبعة العرب، 1936م).
ـ ابن قنفذ، احمد بن حسن، الفارسيه (تونس، الدارالتونسيه للنشر، بىتا).
ـ ابى الضياف، احمد اتحاف اهل الزمان (تونس، الدارالتونسيه للنشر، 1989).
ـ ابوالفداء، اسماعيل، المختصر فى البشر، (مصر، مطبعه الحسينيه المصريه، بىتا).
ـ ايودى، كالين مك، اطلس تاريخى جهان از آغاز تا امروز، ترجمه فريدون فاطمى، چاپ سوم (تهران، نشر مركز، 1369).
ـ برونشويك، روبار، افريقية فى العهد الحفصى (بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1988).
ـ جوليان شارل آندره، تاريخ افريقيا الشماليه، ترجمه محمدمزالى، چاپ پنجم (بيروت، دارالتونسيه للنشر، 1985م).
ـ رانسيمان، استيون، تاريخ جنگهاى صليبى، ترجمه زهرا طباطبايى (تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360).
ـ ــــــــــــــــــــــــــــ، تاريخ الحروب الصليبيه، ترجمة السيد الباز العرينى، ط 3 (قاهره، 1993).
ـ السراج، محمدبن محمد، الحلل السندسيه فى اخبار التونسيه (بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1984).
ـ الفاسى، على بن ابى زرع، الانيس المطرب بروض القرطاس (رباط، دارالمنصور، 1972).
ـ مجموعه نويسندگان، تاريخ اسلام كمبريج، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم (تهران، انتشارات اميركبير، 1378).
ـ المطونى، محمد، السلطنة الحفصيه (بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1406).
ـ مقريزى، تقىالدين احمد، السلوك لمعرفة دول الملوك (بيروت، دارالكتب العلميه، 1997).
1 دانشآموخته حوزه علميه قم و عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد تهران.
2 San lui .
1. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 10، ص 273 و ص 481. ابن اثير، با عنوان «ذكر ظهور الافرنج الى الشام و مسيرهم الى ديار مصر» از اين پديدهى بزرگ تاريخى كه چندين دهه به طول انجاميد ياد كرده است. 2. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ج 12، ص 663 و ص 665. 3. ابن خلدون آورده است كه «الُلِيانى» مسئوليت امور مالى دربار مستنصر را به عهده داشت و در سال 674 قمرى به دست مستنصر به قتل رسيد. ابن خلدون، همان ص 665 و ر.ك: احمدبن حسين ابن قنفذ، الفارسيه، ص 125؛ محمد بن محمد السراج، الحلل السندسيه، ج 2، ص 152. 4. ابن خلدون، همان، ص 667. 5. لوئى بعد از شكست خفتبار در 647 قمرى در مصر به مدت يك ماه در اسكندريه زندانى شد. او را بر شترى سوار كردند و در حالى كه روى او به پشت شتر بود، همراه با گروهى از بزرگان دربار در شهر گرداندند و او را با فديهاى برابر با 500000 پوند آزاد كردند. 6. ابوالعباس ابن شماع، الادلة البينة النورانية، ص 65 و 66. 7. گويا بزرگان مصر، در انتظار حملهى انتقامجويانهى لوئى بودند و به محض شنيدن خبر لشكركشى لوئى استحكامات دفاعى خود در اسكندريه و... را تقويت كردند و دست به اقداماتى از اين قبيل زدند؛ اما ناگهان با خبر حملهى لوئى به تونس مواجه شدند. 8. روبار، برونشويك، افريقيه فى العهد الحفصى، ج 1، ص 189. 9. استيون رانسيمان، تاريخ جنگهاى صليبى، ج 3، ص 136، 512 و 521. 10. روبار برونشويك، همان، ص 88. 11. استيون رانسيمان، همان، ص 349. 12. همان، ص 560، 562، 563. 13. همان، ص 562. 14. ر.ك: همان، ص 521، 522. 15. روبار برونشويك، همان، ص 89. 16. شارل دانژويى در منطقهى مديترانهى غربى به صورت شيطانى درآمد كه مىبايست دفع شود. او براى به دست آوردن يك ايالت آفريقايى، جنگ صليبى به راه انداخت و برادرش را در سال 1272 تحريك كرد و راهى تونس نمود تا تونس را اشغال كند؛ اما فقط مختصر خراج ساليانه عايدش شد. ر.ك: كالين مك، ايودى، اطلس تاريخى جهان، ص 328. 17. استيون رانسيمان، همان، ص 349. 18. ابن خلدون، همان، ص 665 و 666؛ احمد بن حسين ابن قنفذ، الفارسيه، ص 131. 19. ابن خلدون، همان، ص 668. 20. استيون رانسيمان، همان، ص 349. 21. مستنصر بعد از جنگ دستور داد اين خرابهها را با خاك يكسان كنند بهطورى كه به هيچ وجه قابل استفاده نباشد. 22. ابن خلدون، همان، ص 669. 23. ابن قنفذ، همان، ص 119 و 127. 24. تقىالدين احمد مقريزى، السلوك لمعرفه دول الملوك، ج 2، ص 77. 25. توبه: آيهى 41. 26. ابن خلدون، همان، ص 668. 27. همان، ص 670. 28. همان، ص 669. 29. مرابطه از سنتهاى فقهى مسلمانان بويژه در مناطق ثغور و مرزها بود. آنها جهت پاسدارى از مرزهاى مسلمين در برابر هجوم كفار نذر مىكردند، مدتى در آنجا به سر برند. 30. ابوالعباس ابن شماع، همان، ص 66 و 67. 31. ابن قنفذ، همان، ص 110. 32. روبار برونشويك، همان، ص 91. 33. در مرگ لوئى دلايل متعددى ذكرشده است: 1. وبا؛ 2. شمشير مسمومى كه مستنصر براى او فرستاد؛ 3. تيرى كه در ميدان جنگ به او اصابت كرد. او در 25 اوت 1270 در 56 سالگى مرد. ر.ك: محمد السراج، همان، ص 151، احمد ابى الضياف، اتحاف اهل الزمان ص 206؛ ابوالعباس ابن شماع، همان، ص 67. 34. احمد بن ابى ضياف، همان، ص 206. 35. همان. 36. على بن ابى زرع الفاسى، الانيس المطرب، ص 404. 37. ابن خلدون، همان، ص 671. 38. همان. 39. روبار برونشويك، همان، ص 94. 40. احمدبن ابى ضياف، همان، ص 206. 41. ابن خلدون، همان، ص 671. 42. ابن خلدون، همان، ص 670. 43. محمد بن محمد سراج، همان، ص 152. 44. ابن خلدون، همان، ص 671. ابن خلدون تصريح مىكند فرنگىها بعد از اين جنگ، دچار ضعف و تفرقه شدند و اين جنگ آخرين نمايش قدرت آنها بود. 45. روبار برونشويك، همان، ص 93. 46. همان. 47. نظر به نياز و اهميت اين گونه روابط براى حفصيان، معاهدهى صلح 1270 ميلادى، در 1285 به مدت 25 سال ديگر تمديد شد. 48. مقريزى، همان، ج 2، ص 77. 49. «... بيبرس نبردهايى در نوبه و ليبى بر ضد همسايگان آفريقايى مصر انجام داد...» ر.ك: مجموعه نويسندگان، تاريخ اسلام كمبريج، ترجمه احمد آرام، ص 295. 50. ابن قنفذ، همان، ص 121. 51. اسماعيل ابى الفداء، المختصر فى اخبار البشر، ج 3، ص 188. 52. همان. 53. استيون رانسيمان، همان، ج 3، ص 350. 54. بنا به روايتى، اباقاخان مغول، چند ماه پيش از جنگ صليبى هشتم طى نامهاى مراتب دوستى خود را به لوئى نهم اعلام كرد و گفت در صورت حمله لوئى به فلسطين از كمكهاى نظامى و مالى مغول برخوردار خواهد شد. اما كمكهاى مغول عملى نشد و لوئى نهم به تونس حمله كرد. (ر.ك: استيون رانسيمان، تاريخ الحروب الصليبيه، ترجمه السيد الباز العرينى، ج 3، ص 569. 55. گويا در تحقيقات جديد بر اساس اين گونه گزارشها از صلح دولت حفصى با دول اروپايى به عنوان راه حل غير شرافتمندانه اما روش آسان و مطلوب جهت تأمين مصالح دولت حفصى ياد شده است. ر.ك: شارل اندرى جوليان، تعريب، محمد المزالى و...، تاريخ افريقيا الشماليه، ج 3، ص 181.