على نقى فقيهى
از جمله مسائل تربيتى كه محقق نراقى، زياد به آن پرداخته است، روشهاى تربيتى است. دليل گسترگى اين مبحث در كلام اين دو متفكر اين است كه تعليم و تربيت، سراسر زندگى انسان را شامل مىشود و محور اساسى آن هم روشها و راهكارهايى است كه اهداف تربيتى را هموار مىسازند. از اين رو در كتاب (جامع السعادات) در زمينه پرورش فضائل و تربيت متربى به صفات و رفتار نيكو، عنوان هايى چون كيفيت و شيوه تحصيل، راههاى اكتساب و نظاير آن و در زمينه اصلاح رفتار و تغيير صفات ضد ارزشى در متربى، كلمه علاج، ازالة و مانند آن و در پيشگيرى از صفات و رفتار ناپسند، كلمه حفاظت، اجتناب و مانند آن، بسيار زياد به چشم مىخورد.
اين روشها را مىتوان به دو نوع عام و خاص تقسيم كرد: روش هاى عام، آنهايى است كه در همه يا بيشتر زمينههاى آموزشى و تربيتى مفيد و كارسازند. ولى روش هاى خاص در برخى موارد كاربرد دارند و استفاده از آنها در موارد ديگر مفيد نيست.
با توجه به گستردگى روشهاى تربيتى، از يك سو، و ضرورت رعايت اختصار از سوى ديگر، فقط به هشت روش اشاره مىكنيم: [1]
پايه و اساس صفات و رفتارهاى تربيتى قوت نفس است. محقق نراقى بر اين اعتقاد است كه تقريباً همه فضيلتهاى روانى و رفتارى از نفس قوى صادر مىشود و به ميزانى كه در هر جنبهاى، نفس تقويت بشود و توانمندى نفس بر اتصاف و انجام فعل بيشتر گردد، فرد، بيشتر به فضائل روى مىآورد و كمال شايسته براى خود ايجاد مىكند. [2] از سوى ديگر بر اين حقيقت، تصريح دارد كه ضعف و زبونى نفس و احساس ناتوانى و اضطراب در خود، باعث رفتارهاى ضد اخلاقى است. به همين جهت به ضرورت و اهميت تقويت نفس متربى تأكيد مى كند و به معلمان و مربيان توصيه مىنمايد تا جهت تقويت نفس متربى؛ برنامهريزى كنند و اراده وى را نيرومند سازند و قدرت تحمل او را بالا ببرند تا با احساس عزّت و صلابت و قدرت بتواند در برابر محرّكهاى ضد اخلاقى و تربيتى، مقاومت نمايد و در جهت اهداف عالى تربيتى، بدون هرگونه ضعف و سستى گام بردارد.
قوت نفس كه از آن به صلابت يا كبر نفس نيز تعبير مىشود همان توانمندى و تحمل فرد در برابر مشكلات، سختىها، ناملايمات و مانند آن است. در مقابل، ضعف نفس ناتوانى و عدم تحمل نفس است و در اصطلاح ديگرى از آن به (صغر نفس) تعبير مىشود.
محقق نراقى لازمه قوى بودن نفس را اطمينان نفس، ثبات در عقايد، عدم تزلزل، احساس توان مندى و مقاومت در برابر شدائد و دردها، شكست ناپذيرى، شهامت ورود به موارد خطرناك، تصميم و عزم قاطع بر تحصيل آن چه مفيد تشخيص داده مى شود، كسب كمال و فضائل [3] [4] و از جمله غيرت در تربيت فرزند، حفظ ناموس و پاسدارى از دين. [5] تأثيرناپذيرى و عدم تغيير حالت [6] در شرايط متضاد فقر و غنى، سلامتى و بيمارى، ستايش و سرزنش و مانند آن، احساس عزّت، حريت. [7] بلند همتى، و... [8] مىداند و در برابر، لازمه ضعف و ناتوانى نفس را، ذلت و زبونى، عدم جرأت بر اقدام به كارهاى مهم و بزرگ، مسامحه كارى، اضطراب در برابر كوچكترين بلاها، ترس. [9] سستى و تزلزل، احساس شكست. [10] پست همتى و اكتفا به پايينترين مراتب از هر چيز عالى و ارزشمند، بىغيرتى و بىتفاوتى در برابر عرض، دين و تربيت اولاد و... [11] ذكر مى كند. وى در مقايسه فضائل و رذايل در موارد زيادى، ريشه هر يك از فضائل را قوت نفس و ريشه هر يك از رذايل را ضعف نفس بيان مى كند؛ مثلاً ريشه وقار، تأمل و اطمينان نفس را قوت نفس دانسته در برابر عجله و شتابزدگى را ناشى از ضعف نفس قلمداد كرده است. [12] به همين صورت سوء ظن را در برابر حسن ظن. [13] خشمگينى افراطى را در برابر حلم و كظم غيظ. [14] انتقام را در برابر عفو و بخشش و... [15] مقايسه نموده است.
محقق نراقى، اين روش تربيتى يعنى روش تقويت نفس و تحصيل توانمندى را بسيار با اهميت دانسته و در اكثر مباحث تربيتى به آن توجه داده است و براى به كارگيرى اين روش، فنون متعددى را توصيه مىكند؛ از جمله:
1. به متربّى توجه داده شود كه توانمندى و قوت نفس، شرافت و عزت است. [16] و ناتوانى وضعف نفس، ذلت و خوارى است. با توجه به اين كه متربّى فطرتاً عزت طلب است و در تحقق اين خواست فطرى گام بر مى دارد در تقويت نفس و اعتماد به خود در اقدامات خويش، كوشش مىنمايد و سستى و تزلزل و ترس را به خود راه نمىدهد و خود را حقير و فرومايه نمىپندارد بلكه با احساس عزت براى هر چه بيشتر توانمند ساختن خود تلاش مىكند.
2. آثار ارزشمندِ قوت نفس از قبيل: اطمينان، ثبات، شهامت، غيرت، حريّت، بلند همتى وأ به متربى معرفى شود و هم چنين وى، از عوارض ضعف نفس نظير سستى، تزلزل، دون همتى، گناه و... آگاه گردد و به او همراه با تشويق، برنامه عملى داده شود تا به اعمالى دست بزند كه آن فضايل و آثار ارزشمند را همراه داشته باشد و از اعمالى كه عوارض ضعف نفس و رذايل را داشته باشد، پرهيز نمايد. [17] نظارت و مراقبت مربى، به تدريج متربّى را به لوازم قوت نفس مى كشاند و اين به پرورش و تقويت نفس مى انجامد.
3. آگاه شود از اين كه رفتارهايى ضعف نفس را تشديد مىكنند. ضعف نفس و برخى از رفتارهاى درونى و بيرونى مانند كج خلقى، ترس، بدبينى، ابراز خشم، ترك اعانه به ديگران و... تأثير متقابل دارند. همان طور كه ضعف نفس باعث اين رفتارها مىشود، اين رفتار، هم به تدريج ضعف نفس را تشديد مىنمايد. علاوه بر اين آگاهى، زمينه عدم بروز اين رفتارها فراهم شود بلكه برعكس سعى شود رفتارهاى متضادِ با اين رفتار را انجام دهد. اين زدودن عوامل مؤثر در ضعف نفس و انجام رفتارهاى مثبت، باعث مىگردد كه نفس متربّى قوى شود و صفات برجسته انسانى ناشى از قوت نفس، به صورت ملكه درآيد و به راحتى رفتارهاى مطلوب تربيتى و اخلاقى از فرد صادر شود. [18]
4. مصاحبت [19] با افرادى كه از نفس قوى برخوردارند و هيچ ترسى و تزلزلى به خود راه نمى دهند و با شهامت و شجاعت به اقدامات عملى دست مى زنند؛ به تدريج نفسِ متربّى را قوى مى سازد و به وى شهامت و جرأت مى دهد تا به كارهاى مهم و بزرگ وارد شود و بدون تزلزل و ترس، اقدامات شجاعانه از خود بروز دهد.
5. فراهم ساختن موقعيت و شرايطى كه متربّى در معرض انجام كارهاى بزرگ و تا حدودى خطرناك قرار بگيرد و با ايجاد انگيزهها به حركت، برخورد و اقدام به تصميم گيرى، تشويق شود تا در عمل، توان مندى و قدرت خويش را براى انجام آن كارها، مشاهده كند. [20]
از جمله امورى كه در تعليم و تربيت، نقش بسيار مؤثرى دارد، افكار و انديشهها است. افكار و انديشههايى كه در موضوعات مطلوب و واقعى انجام شود. و سيرى منطقى را طى نمايد و نتايج ذى قيمتى را به بار آورد و فرد را به صحت راهى كه مىپيمايد، مطمئن سازد و زمينه زندگى مطلوب دنيوى و اخروى و خوشبختى ابدى را فراهم نمايد. افكار و انديشههاى مثبت در تعليم و تربيت به شمار مىآيند. اما افكار و تصوراتى كه بر روى امور بىارزش انجام مىشود و فرد را به انحراف و فساد مىكشاند و يا اوهامى كه سستى در عقايد و ايمان درست ايجاد مىنمايد و يا تصورات و آرزوهاى طول و دراز و دست نايافتنى است. يا خيالات و اوهامى كه زندگى را براى فرد و يا با ديگرى مختل مىسازد، همه انديشههاى منفىاند و مانع تعليم و تربيت صحيح مىباشند. كسى كه دچار اين نوع افكار و اوهام است. از نظر محقق نراقى (وسواس) ناميده مىشود. وى معتقد است فرد وسواسى تا علاج نشود و اوهام و افكار غير منطقى از وى زدوده نگردد، نمىتواند درست تربيت شود و به فضائل دست يابد. از اين رو مفصل در صدد حل اين معضل برآمده و با ذكر انواع افكار وسواسى روشها و فنونى را براى زدودن آنها بيان كرده است.
به نظر محقق نراقى، تزلزل فكرى و تأثر از شبهات و سفسطهها از افراطِ حد اعتدالِ قوه عاقله ناشى مىشود و راه علاج آن اين است كه:
اولاً: معلم و مربى، متربّى را از عوارض تزلزل و انحراف عقيدتى كه از وسواس فكرى عايد مىشود، آگاه سازد تا در شبهات باقى نماند و براى رفع آنها بكوشد.
ثانياً: در زدودن شكها و شبههها بر استدلال هاى قوى تكيه نمايد تا سستى شكها برايش روشن شود و به غير منطقى بودن استدلالهاى مغالطه آميز و سفسطهاى كه در تبيين شبههها مطرح شده پى ببرد.
ثالثاً: توجه وى را به افكار اكثر علما و دانشمندان در زمينه موضوع مورد شبهه، جلب كند و ادله معتبر آن ها را بازگو نمايد تا با اعتماد به افكار علمى آنان، بتواند فكر خود را تصحيح كند.
رابعاً: مربى با پرورش روحيه منطقى در وى، در استقامت ذهن او كوشش نمايد و اظهارات سليقه اى را از افكار منطقى برايش متمايز سازد تا از كج فهمى نجات پيدا كند و با راهنمايى وى افكارش را تصحيح نمايد. [21]
نوع ديگر از وسواس فكر، انديشه در امور بىارزش و شيطانى است كه فرد را به گناه و انحراف رفتارى و تعدّى به حقوق خدا، خود و مردم مى كشاند. اين نوع افكار ارادى است و ريشه در علائق دنيوى دارد. براى زدودن اين نوع افكار:
اولاً: مربى، متربى را از آثار و عوارض دنيوى و اخروى آن، مطلع سازد و از او بخواهد تا در عاقبت گناه و رفتارهاى ناشى از آن نوع افكار بينديشد و او را به عوارضى چون آبروريزى، بدبينى مردم به او، از دست دادن جايگاه مردمى و اعتبار اجتماعى و چون عذابهاى اخروى و جهنم ابدى، هشدار دهد و آسانى صبر و مقاومت در برابر وسوسههاى نفسانى را نسبت به تحمل آن همه عوارض نامطلوب دنيوى و اخروى، برايش، گوشزد نمايد. مقاومت در برابر اين وسوسهها، به تدريج به از بين رفتن آنها ميانجامد. [22]
ثانياً: سعى شود علايق كاذب كه ريشه اين خيالات و افكار است به علائق نسبت به امور با ارزش تبديل شود. توجه دادن به ارزشها و خواستهاى فطرى و آثار گران بهاى آنها، متربّى را به افكار با ارزش سوق مى دهد و علاقههاى مثبت و واقعى را در او پرورش مى دهد. [23]
ثالثاً: متربّى از راههايى كه شيطان از آنها نفوذ مىكند، آگاه شود و آنها را بر روى خود ببندد. هر يك از رفتارهايى چون غضب، حسادت، حرص، عجب تكبر و مانند آن، فرد را به فكر در مورد متعلّقات مربوط وادار مى سازد و افكار ناشايست شيطانى را موجب مىشود. با پيشگيرى از اين رفتارها، زمينه بروز بسيارى از خيالات و افكار پست، از بين مىرود.
رابعاً: برنامه ريزى شود تا به امور معنوى و با ارزش بينديشد و بر آن تمرين نمايد و عملاً به رفتارهاى خوب روى آورد و از جمله به ذكر لسانى و قلبى بپردازد تا موقعيتى براى ظهور آن افكار غير ارزشى پديد نيايد. [24]
برخى از تصورات و اوهام بدون اراده و اختيار و گاه با اختيار كمى به ذهن روى مى آورند و چه بسا فرد را آزار مى دهند و در امور زندگى و فتارهاى وى اختلال ايجاد مىكنند، و موجب اضطراب، اندوه، نگرانى از آينده و به هم خوردن نظم فكرى وى مىگردند. مثل اين كه تصور مىكند عزيزى را از دست مىدهد، يا حادثه خطرناكى اتفاق مىافتد و يا به بيمارى صعب العلاجى دچار مىشود و يا به چيزى كه از دست رفته و قابل تدارك نيست، مىانديشد. و يا به چيزى ايده آل فكر مىكند ولى مى داند به آن نمىرسد، ناراحت مىشود و مانند آن. [25]
اين اوهام و وسوسهها مانع سير تكاملى فرد مىشود و تعليم و تربيتش را با مشكل روبه رو مىسازد. براى علاج چنين فردى و زدودن وسوسهها و اوهام از ذهنش بايد ملاحظه شود كه اگر به مغز آسيبى رسيده و اختلال مغزى [26] ايجاد شده است، درمان پزشكى انجام شود و در غير اين صورت مى بايست توجه شود كه اگر اين افكار به دليل علايق مربوط به قوه شهويه يا قوه غضبيه و استيلاى قوه واهمه است، پس بايد:
اولاً: با تقويت عاقله و ايجاد تعادل در قوا، قوه عاقله را نيرومند ساخت تا قواى سهگانه، بويژه واهمه را در اختيار گيرد و بر آن ها مسلط شود؛ بطورى كه نه تنها از آنها متأثر نشود بلكه در آنها اثر هم بگذارد. حتى دو قوه شهوت و غضب نتواند بدون اجازه و هدايت قوه عاقله، در وهم اثر بگذارند و آن را به افكار واهى و نامطلوب و غير منطقى و نامعقول بكشانند. [27]
ثانياً: با تشريح شرافت [28] افكار پسنديده و آثار گرانبهاى آنها، فكر و ذهن متربّى را به افكار مطلوب و نيكو سوق دهد [29] و كوشش نمايد تا وى در انديشههايى خاص از اين افكار معقول كه مورد علاقه خود او نيز هست، تمركز يابد؛ مثلاً در صنع خدا، ظرافتهاى موجود در پديدههاى آفرينش، نعمتها و الطاف الهى به وى، و مانند آن بينديشد [30] و ذهنش به اين نوع افكار متوجه و معطوف گردد و نظارت و تنبه استمرار يابد تا ديگر متوجه افكار وهمى نشود. حتى اعضا و جوارح او را به كارى مشغول نمايد تا با كار عملى فكرش به آن كار معطوف گردد و به امور ديگر پراكنده نگردد. اين كار عملى در معطوف داشتن فكر به امر خاص بسيار مؤثر است و شايد يكى از دلايل سفارش اكيد بر اين كه جوان نبايد بىكار باشد و گفته شده كه خدا جوان بىكار را دوست نداد، همين امر باشد كه در دوران جوانى افكار پراكنده به جوان روى مى آورد و كار مشغوليت ذهنى، برايش ايجاد مى كند و تمركز به وى مىبخشد و با اين وسيله از افكار واهى و خيالى جوان پيش گيرى مىشود. [31]
محقق نراقى بسيارى از رفتارهاى نابهنجار، غير اخلاقى و غير دينى و وسوسههاى شيطانى را ناشى از عدم بينش صحيح متربّى در مسائل اعتقادى، فكرى، اخلاقى و اجتماعى و عدم شناخت وافى در افعال، رفتار و انگيزه ها، آثار و عوارض آنها مىداند و معتقد است با دادن بينش و شناخت درست، مىتوان متربّى را تربيت كرد و اخلاق وى را اصلاح نمود و از وقوع در مشكلات روانى، رفتارهاى زشت و سرنوشتى ناخواسته، پيش گيرى كرد. از اين رو اين مربى و متفكر اسلامى در همه جنبههاى تربيتى، بويژه تربيت اخلاقى، بر اين روش تأكيد مىورزد و معمولاً آن را قبل از روشهاى ديگر متذكر مىشوند و اعتبار زيربنايى براى آن قائلند.
در اجراى اين روش و تحقّقِ بينش در متربّى، محقق نراقى توصيه مىكند كه مربى به امور زير [32] بپردازد:
مدح يا ذم صفات و رفتارهاى مورد تعليم و تربيت آگاه سازد و آثار و عوارض آنها را كه در قرآن و كلمات معصومان(ع) ذكر شده، به وى آموزش دهد و از وى بخواهد تا در آنها انديشه و تأمّل كند.
ب: شناخت كافى از فضيلت و رذيلت ارائه دهد و حسن و قبح صفت يا رفتار را بيان نمايد تا متربّى به تشخيص درست از نادرست، اخلاق و رفتار نيك از اخلاق و رفتار ناپسند و زيبايى يازشتى رفتارى را كه مى خواهد از او سربزند، بيابد.
ج: ارتباط عينى را كه بين كمال، شرافت و رفتار مطلوب با قوّت و عزت نفس وجود دارد، براى متربّى مكشوف سازد و رابطه نقصان، بيمارىهاى روانى و صفات و رفتارهاى ضد ارزشى را با ضعف و ذلت نفس، تبيين نمايد.
د: از علل و اسبابِ بروز صفت ياوقوع عمل كه به صورت ناخواسته از متربّى صادر شده، پرده بردارد تا او به درك درستى از آنجه انجام داده است برسد و در آينده از چنين رفتارهاى ناخواسته پيش گيرى كند.
ه: شناخت درستى از عظمت، عزت، قدرت، محبت، رضايت و خشم، عدالت، رحمت خداوند، قضا و قدر آموزش دهد تا در سايه بينش صحيح، راه عبوديت و صراط مستقيم را در رسيدن به هدف عالى تربيتى بپيمايد و اگر عملكردهاى نادرستى داشت، مريوس نشود و راه اصلاح را طى نمايد.
[1]. .ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 262. [2]. همان، ص 15. [3]. . همان، ص 261 و معراج السعادة، ص 161. [4]. . همان، ص 262. و معراج السعادة، ص 162. [5]. همان، ص 274 و 264 و معراج السعادة، ص 164 و 163. [6]. همان، ص 261 و معراج السعادة، ص 161. [7]. همان، ج2، ص103 و معراج السعادة، ص 304. [8]. همان، ج 1، ص 263 و معراج السعادة، ص 162. [9]. همان، ص 260 و معراج السعادة، ص 160. [10]. همان، ص 262 و معراج السعادة، ص 162. [11]. همان، ص 265 و 263 و معراج السعادة، ص 164 و162. [12]. . همان، ص 274 و 279 و معراج السعادة، ص 170. [13]. . همان، ص 28 و 284 و معراج السعادة ص 173. [14]. . همان، ص 292 و 294 و معراج السعادة، ص 182 و 181. [15]. ر.ك: همان، ص 299، 305، 306، 313 و ح 2، ص 228، 232، 233 و... و معراج السعادة، ص 188، 191. [16]. جامع السعادات، ج 1، ص 260. [17]. جامع السعادات، ج 1، ص 260. [18]. . ر.ك: همان، ص 260 و 290. [19]. . همان، ص 292. [20]. . همان، ص 27 و معراج السعادة، ص 131 و 130. [21]. . ر.ك: جامع السعادات، ج 1، ص 67و 66 و ص 100 و ص 144. و معراج السعادة، ص 57. [22]. . همان، ص 150. [23]. . همان، ص 152. [24]. . همان، ص 153 و معراج السعادة، ص 94 و 93. [25]. . همان، ص 143. [26]. . همان، ص 144. [27]. . همان، ص 157 و 156. [28]. . همان، ص 164. [29]. . همان، ص 163. [30]. . همان، ص 166. [31]. . همان، ص152 و 150. [32]. . براى نمونه ر.ك: همان ج 1، ص 296 و 291 و ج 3، ص 373 و معراج السعادة، ص 129 و 124. ويژه نآمه كنگره نرافيين -