است و گاهى ارادى و محبتى كه ارادى باشد بر سه گونه است:
1. محبت ناشى از اشتراك در فضيلت.
2. محبت ناشى از منفعت.
3. محبت ناشى از لذت.
و عدالت تابع محبت است و محبت در مدينه فاضله، نخست بهخاطر اشتراك در فضيلت است كه از آن اشتراك، در آرا و افعال به وجود ميآيد. فارابى در «فصول منتزعه» آرا و افعال مشترك را در سه امر ذيل مى داند:
الف) اشتراك نظر در مبدأ.
ب)اشتراك نظر در معاد.
ج)اشتراك نظر در مقطع بين مبدأ و معاد.
سپس او نتيجه اين سه اشتراك را به وجود آمدن محبت بعضى به بعض ديگر ميداند و ميگويد: چون انسانهاى يك جامعه ساختارى، در يك اجتماع و مسكن واحد، در جوار هم به سر ميبرند، به يكديگر نيازمند ميشوند و برخى براى ديگرى سودمند هستند. از اين طريق، يعنى به خاطر منفعت، هم بين افراد و اجزاى ساختارى مدينه محبت ايجاد ميشود و از آن جهت كه اشتراك در فضايل دارند، براى هم ديگر سودمند هستند و بعضى براى بعضى ديگر، موجب لذت ميشوند. اين لذت هم موجب محبت است. در نتيجه، «فبهذا يأتلفون و يرتبطون»؛1 يعنى از اين طريق، ائتلاف و ارتباط ساختار بين اجزاى مدينه بيشتر ميشود. در «آراء اهل المدينة الفاضله» محورهاى مشترك براى قوام مدينه فاضله و اجزاى آن در نه مورد معرفى شده است.2 بنابراين، ساختار نظام سياسى فارابى به شكل ارگانيستى است و در آن، اجزا به صورت سلسله مراتب وجود دارند كه در رأس آن، رئيس و زمامدار قرار دارد. بعد از او «طبقه متوسط»، كه در
1. فصول منتزعه، پيشين، ص 70 - 71. 2. آراء اهل المدينة الفاضله، ص 146.