تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 1 -صفحه : 667/ 257
نمايش فراداده

در قسمت اول بايد گفت كه در اين مقايسه مرتكب اشتباه بزرگى شده زيرا:

اولا- قرآن صريحا مقام شفاعت را براى جمعى از نيكان و صلحا و انبيا و فرشتگان اثبات كرده است، همانطور كه در بحثهاى سابق گذشت. منتها آن را منوط به" اذن الهى" دانسته است، بسيار غير منطقى و مضحك است كه ما بگوئيم خدا چنين مقامى را به او داده ولى ما را از مطالبه اعمال اين موقعيت، هر چند مشروط به اذن خدا نمائيم نهى كرده است.

بعلاوه قرآن مراجعه برادران يوسف را به پدر، و همچنين ياران پيامبر (ص) را به پيامبر و تقاضاى استغفار از وى را صريحا آورده است.

آيا اين يكى از مصاديق روشن درخواست شفاعت نيست، تقاضاى شفاعت از پيامبر (ص) با جمله" اشفع لنا عند اللَّه" همان است كه برادران يوسف گفتند" يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا" (سوره يوسف آيه 97).

چگونه چيزى را كه قرآن صريحا مجاز شمرده شرك مى‏شمرند و معتقد به آن را مشرك و خون و مال او را مباح مى‏پندارند؟! اگر اين كار شرك بود چرا يعقوب فرزندان خود را از آن نهى نكرد؟!.

ثانيا- هيچگونه شباهتى ميان" بت پرستان" و" خدا پرستان معتقد به شفاعت به اذن اللَّه" نيست، زيرا بت پرستان، عبادت بتها مى‏كردند و آنها را شفيع مى‏دانستند در حالى كه در مورد مسلمانان معتقد به شفاعت، مساله عبادت شفعاء به هيچوجه مطرح نيست، بلكه تنها درخواست شفاعت در پيشگاه خدا از آنها مى‏كنند و همانطور كه خواهيم گفت در خواست شفاعت هيچ ارتباطى به مساله عبادت ندارد.

بت پرستان از پرستش خداى يگانه وحشت داشتند و مى‏گفتند:

" أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عُجابٌ" (سوره ص آيه 5).

بت پرستان بتها را از نظر عبادت در رديف خداوند مى‏دانستند و مى‏گفتند: