مقدمه، ص 23
شاگردى كنيم، و نه غير آن.
هر عصرى ويژگيها، ضرورتها، و تقاضاهايى دارد، كه از دگرگون شدن وضع زمان و پيدا شدن مسائل جديد و مفاهيم تازه در عرصه زندگى سرچشمه مىگيرد.
همچنين هر عصرى مشكلات و پيچيدگيها و گرفتاريهاى مخصوص بخود دارد كه آن نيز از دگرگونى اجتماعات و فرهنگها كه لازمه تحول زندگى و گذشت زمان است مىباشد.
افراد پيروز و موفق آنها هستند، كه هم آن نيازها و تقاضاها را درك مىكنند، و هم اين مشكلات و گرفتاريها را كه مجموع آنها را «مسائل عصرى» ميتوان ناميد.
اما آنها كه اين مسائل را اساسا درك نمىكنند، يا درك ميكنند اما چون خودشان زائيده محيط و زمان ديگرى هستند و در آن محيط و زمان، اينها مسئلهاى نبوده، بىتفاوت و خونسرد از برابر اين مسائل مىگذرند و آنها را همچون كاغذهاى باطله در سبد فراموشى مىريزند بايد آماده شكستهاى پى در پى باشند.
اينها دائما از وضع زمان شكايت ميكنند، و به زمين و آسمان بد مىگويند و هميشه غرق تأسف و اندوه و حسرت بر گذشتههاى طلايى و رويايى هستند، و روز بروز بدبينتر و مأيوستر مىشوند و سرانجام به «انزواى اجتماعى» كشيده خواهند شد.
چرا كه نتواستهاند، يا نخواستهاند نيازها و تقاضا و گرفتاريهاى زمان را درك كنند.
آنها در تاريكى عميقى به سر مىبرند، و چون علل و انگيزه «حوادث»