باشم آيه مورد بحث به همين منظور نازل شد.
آية الكرسى در واقع مجموعهاى از توحيد و صفات جمال و جلال خدا بود كه اساس دين را تشكيل مىدهد، و چون در تمام مراحل با دليل عقل قابل استدلال است و نيازى به اجبار و اكراه نيست، در اين آيه مىفرمايد:" در قبول دين هيچ اكراهى نيست (زيرا) راه درست از بيراهه آشكار شده است" (لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ).
" رشد" از نظر لغت عبارت است از راهيابى و رسيدن به واقع، در برابر" غى" كه به معنى انحراف از حقيقت و دور شدن از واقع است.
از آنجا كه دين و مذهب با روح و فكر مردم سر و كار دارد و اساس و شالودهاش بر ايمان و يقين استوار است خواه و ناخواه راهى جز منطق و استدلال نمىتواند داشته باشد و جمله" لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ" در واقع اشارهاى به همين است.
به علاوه همانگونه كه از شان نزول آيه استفاده مىشود، بعضى از ناآگاهان از پيامبر اسلام (ص) مىخواستند كه او همچون حكام جبار با زور و فشار اقدام به تغيير عقيده مردم (هر چند در ظاهر) كند، آيه فوق صريحا به آنها پاسخ داد كه دين و آيين چيزى نيست كه با اكراه و اجبار تبليغ گردد، به خصوص اينكه در پرتو دلائل روشن و معجزات آشكار، راه حق از باطل آشكار شده و نيازى به اين امور نيست.
اين آيه پاسخ دندان شكنى است به آنها كه تصور مىكنند اسلام در بعضى از موارد جنبه تحميلى و اجبارى داشته و با زور و شمشير و قدرت نظامى پيش رفته است.
جايى كه اسلام اجازه نمىدهد پدرى فرزند خويش را براى تغيير عقيده