كه به تو مىرسد از ناحيه خدا است و اگر آنچه از بديها و ناراحتيها و شكستها دامنگير تو مىشود از ناحيه خود تو است"! (ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ).
و در پايان آيه به آنها كه شكستها و ناكامىهاى خود را به پيامبر (ص) نسبت مىدادند و به اصطلاح اثر قدم پيامبر (ص) مىدانستند پاسخ مىگويد كه ما" تو را فرستاده خود به سوى مردم قرار داديم و خداوند گواه بر اين مطلب است و گواهى او كافى است" آيا ممكن است فرستاده خدا سبب شكست و ناكامى و بدى براى مردم باشد.
(وَ أَرْسَلْناكَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً).
مطالعه اين دو آيه كه در قرآن پشت سر هم قرار گرفته است سؤالى را در ذهن ترسيم مىكند كه چرا در آيه اول، همه نيكيها و بديها (حسنات و سيئات) به خدا نسبت داده شده، در حالى كه آيه دوم فقط نيكيها را به خدا نسبت مىدهد و بديها و سيئات را به مردم؟! قطعا در اينجا نكتهاى نهفته است و گرنه چگونه ممكن است دو آيه پشت سر همديگر اختلاف به اين روشنى داشته باشد؟
با مطالعه و دقت در مضمون دو آيه به چند نكته برخورد مىكنيم كه هر كدام مىتواند پاسخ جداگانهاى به اين سؤال بوده باشد:
1- اگر سيئات و بديها را تجزيه و تحليل كنيم داراى دو جنبه هستند يكى جنبه مثبت، ديگرى جنبه منفى، و همين جنبه منفى آن است كه قيافه سيئه به آن مىدهد و به شكل" زيان نسبى" در مىآورد.
انسانى كه بوسيله سلاح گرم يا سرد بىگناهى را به قتل مىرساند مسلما