تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 8 -صفحه : 401/ 22
نمايش فراداده

به صورت ناشناس كمين كرده، شتر پيامبر (ص) را رم دهند، و حضرت را بقتل برسانند. خداوند پيامبرش را از اين نقشه آگاه ساخت، و او دستور داد جمعى از مسلمانان مراقب باشند، و آنها را متفرق سازند، هنگامى كه پيامبر (ص) به آن عقبه (گردنه) رسيد،" عمار" مهار مركب پيامبر (ص) را در دست داشت، و" حذيفه" از پشت سر آن را مى‏راند در اين هنگام گروه منافقان كه گويا صورتهاى خود را پوشيده بودند فرا رسيدند، پيامبر (ص) به حذيفه فرمود: به صورت مركبهاى آنها بزن و آنها را دور كن، حذيفه چنين كرد.

هنگامى كه پيامبر (ص) بدون خطر از عقبه گذشت به حذيفه فرمود: آنها را نشناختى؟ عرض كرد نه، هيچيك از آنها را نشناختم، سپس رسول خدا (ص) نام همه آنها را براى او برشمرد، حذيفه عرض كرد: حال كه چنين است چرا گروهى را نمى‏فرستى آنها را به قتل برسانند؟ فرمود:" دوست ندارم عرب بگويند هنگامى كه محمد بر يارانش پيروز شد به كشتن آنها پرداخت"! اين شان نزول از امام باقر (ع) نقل شده و در كتب متعددى از حديث و تفاسير نيز آمده است، در شان نزول ديگرى مى‏خوانيم: كه گروهى از منافقان هنگامى كه موضع پيغمبر (ص) را در برابر دشمن در تبوك مشاهده كردند، از روى تمسخر گفتند:

اين مرد گمان مى‏كند كه قصرهاى شام و دژهاى نيرومند شاميان را تسخير خواهد كرد چنين چيزى محال است محال، خداوند پيامبر خود را از اين واقعه آگاه ساخت، و پيامبر (ص) دستور داد راه را بر اين گروه ببندند، سپس آنها را صدا زد و ملامت كرد و فرمود: شما چنين و چنان گفتيد، آنها عذر آوردند كه ما قصد و غرضى نداشتيم، مزاح و شوخى مى‏كرديم و بر اين موضوع سوگند ياد كردند!