و باز براى تاكيد افزونتر مىگويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه" اين فرمانى است كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان به" اللَّه" بوده باشم" (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
اينكه در ميان صفات خدا تنها در اينجا روى مساله قبض روح و ميراندن تكيه شده، يا به خاطر آن است كه انسان در هر چه شك كند در مرگ نمىتواند ترديد داشته باشد، و يا به خاطر اينكه آنها را به مساله مجازات و عذابهاى هلاك كنندهاى كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود متوجه سازد، و تلويحا به خشم و غضب خداوندى تهديد نمايد.
پس از آنكه اعتقاد خود را در باره نفى شرك و بت پرستى با قاطعيت بيان كرد به بيان دليل آن مىپردازد، دليلى از فطرت، و دليلى از عقل و خرد.
" بگو به من دستور داده شده كه روى خود را به آئين مستقيمى بدار كه از هر نظر خالص و پاك است" (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً).
در اينجا نيز تنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تاكيد، طرف مقابل آن را نفى كرده مىگويد:" و هرگز و بطور قطع از مشركان نباش"! (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
" حنيف" چنان كه در سابق نيز گفتهايم به معنى كسى است كه از" انحراف" به" راستى و استقامت" مىگرايد، و يا به تعبير ديگر از آئينها و روشهاى منحرف چشم مىپوشد و متوجه آئين مستقيم خداوند مىشود، همان آئينى كه موافق فطرت است، و به خاطر همين موافقتش با فطرت صاف و مستقيم است.
بنا بر اين يك نوع اشاره به فطرى بودن توحيد در درون آن نهفته است، چرا كه انحراف چيزى است كه بر خلاف فطرت باشد (دقت كنيد).