تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 9 -صفحه : 440/ 322
نمايش فراداده

برادران حسود بدون توجه به اين جهات از اين موضوع سخت ناراحت شدند، به خصوص كه شايد بر اثر جدايى مادرها، رقابتى نيز در ميانشان طبعا وجود داشت، لذا دور هم نشستند" و گفتند يوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند، با اينكه ما جمعيتى نيرومند و كارساز هستيم" و زندگى پدر را به خوبى اداره مى‏كنيم، و به همين دليل بايد علاقه او به ما بيش از اين فرزندان خردسال باشد كه كارى از آنها ساخته نيست. (إِذْ قالُوا لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبِينا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ) «1».

و به اين ترتيب با قضاوت يك جانبه خود پدر را محكوم ساختند و گفتند:

" به طور قطع پدر ما در گمراهى آشكارى است"! (إِنَّ أَبانا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

آتش حقد و حسد به آنها اجازه نمى‏داد كه در تمام جوانب كار بينديشند دلائل اظهار علاقه پدر را نسبت به اين دو كودك بدانند، چرا كه هميشه منافع خاص هر كس حجابى بر روى افكار او مى‏افكند، و به قضاوتهايى يك جانبه كه نتيجه آن گمراهى از جاده حق و عدالت است وا مى‏دارد.

البته منظور آنها گمراهى دينى و مذهبى نبود چرا كه آيات آينده نشان مى‏دهد آنها به بزرگى و نبوت پدر اعتقاد داشتند و تنها در زمينه طرز معاشرت به او ايراد مى‏گرفتند.

حس حسادت، سرانجام برادران را به طرح نقشه‏اى وادار ساخت: گرد هم جمع شدند و دو پيشنهاد را مطرح كردند و گفتند:" يا يوسف را بكشيد و يا او را به سرزمين دوردستى بيفكنيد تا محبت پدر يكپارچه متوجه شما بشود"! (اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ).

(1)" عصبه" به معنى جماعت و گروهى است كه دست به دست هم مى‏دهند و نسبت به انجام كارى هماهنگند اين كلمه معنى جمع دارد و مفردى براى آن نيست.