تفسیر نمونه

ناصر مکارم شیرازی

جلد 9 -صفحه : 440/ 328
نمايش فراداده

كار وا مى‏دارد، آن چنان شخصيت خود را در هم شكسته مى‏بيند كه براى نابود كردن شخصيت برادرش، حد و مرزى نمى‏شناسد.

حتى اگر نتواند عكس العملى از خود نشان بدهد از درون خود را مى‏خورد و گاه گرفتار بيمارى روانى مى‏شود، فراموش نمى‏كنم فرزند كوچك يكى از دوستان بيمار بود و طبعا نياز به محبت بيشتر داشت، پدر برادر بزرگتر را به صورت خدمتكارى براى او در آورده بود چيزى نگذشت كه پسر بزرگ گرفتار بيمارى روانى ناشناخته‏اى شد، به آن دوست عزيز گفتم فكر نمى‏كنى سرچشمه‏اش اين عدم عدالت در اظهار محبت بوده باشد، او كه اين سخن را باور نمى‏كرد، به يك طبيب روانى ماهر مراجعه كرد، طبيب به او گفت فرزند شما بيمارى خاصى ندارد سرچشمه بيماريش همين است كه گرفتار كمبود محبت شده و شخصيتش ضربه ديده در حالى كه برادر كوچك اينهمه محبت ديده است، و لذا در احاديث اسلامى مى‏خوانيم:

روزى امام باقر (ع) فرمود: من گاهى نسبت به بعضى از فرزندانم اظهار محبت مى‏كنم و او را بر زانوى خود مى‏نشانم و قلم گوسفند را به او مى‏دهم و شكر در دهانش مى‏گذارم، در حالى كه مى‏دانم حق با ديگرى است، ولى اين كار را به خاطر اين مى‏كنم تا بر ضد ساير فرزندانم تحريك نشود و آن چنان كه برادران يوسف به يوسف كردند، نكند «1».

(1) بحار جلد 74 صفحه 78.