پادشاهى، يكى از وزيران را از وزارت بركنار نمود. او از مقام و رياست دور گرديد و به مجلس «پارسايان» راه يافت و در كنار آنها به زندگى ادامه داد.بركت همنشينى با آنها به او روحيه عالى و آرامش خاطر بخشيد. مدتى از اين ماجرا گذشت، راءى پادشاه درباره وزير عوض شد و او را طلبيد و به او احترام نمود. مقام ديوان عالى كشور را به او سپرد، ولى او آن مقام را نپذيرفت و گفت: «گوشه گيرى در نزد خردمندان بهتر از نگرانى از سرانجام كار و مقام است.»
پادشاهى گفت: «ما به انسان خردمند كاملى كه لياقت تدبير و اداره كشور را داشته باشد نياز داريم.»
وزير بر كنارشده گفت: «اى شاه! نشانه خردمند كامل آن است كه هرگز خود را به اين كارها (ى آلوده به ظلم شاه) نيالايد.»