لطف و كرم الهى باعث شد كه گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفيق به راه راست هدايت شد و به مجلس حق پرستان راه يافت و به بركت وجود پارسايان پاك نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبديل گرديد و دست از هوا و هوس كوتاه نمود، ولى عيبجوها در غياب او همچنان بد مىگفتند و اظهار مىكردند كه فلانى به همان حال سابق است، نمى توان به زهد و اطاعت او اعتماد كرد.
او طاقت زخم زبان مردم نياورد و نزد يكى از فرزانگان عليقدر رفت و از زبان دراز و بدگويى مردم گله كرد.
آن فرزانه عاليقدر به او گفت: «شكر اين نعمت چگونه مىگزارى كه تو بهتر از آن هستى كه مردم مىپندارند.»
لكن در مورد خودم همه مردم كمال حسن ظن را نسبت به من دارند و بنده سراپا تقصير مىباشم. سزاوار است كه من بينديشم و اندوهگين شوم، تو چرا؟