حکایت های گلستان سعدی به قلم روان

محمد محمدی اشتهاردی

نسخه متنی -صفحه : 183/ 83
نمايش فراداده

76. پند گرفتن از گفتار واعظان

دانشمندى به پدرش گفت: هيچ يك از گفتار به ظاهر آراسته اين واعظان در من اثر نمى كند، از اين رو كه گفتارشان با رفتارشان هماهنگ نيست. (واعظ بى عمل هستند)


  • ترك دنيا به مردم آموزند عالمى را كه گفت باشد و بس عالم آنكس بود كه بد نكند نه بگويد به خلق و خود نكند

  • خويشتن سيم و غله اندوزند(218) هر چه گويد نگيرد اندر كس (219) نه بگويد به خلق و خود نكند نه بگويد به خلق و خود نكند

چنانكه قرآن مىفرمايد:

اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم:

آيا مردم را به نيكى امر مىكنيد و خود را فراموش مىنماييد؟!


  • عالم كه كامرانى و تن پرورى كند او خويشتن گم است كرا رهبرى كند؟

  • او خويشتن گم است كرا رهبرى كند؟ او خويشتن گم است كرا رهبرى كند؟

پدر در پاسخ پسرش گفت: «اى پسر! به محض تصور باطل، شايسته نيست كه انسان از سخن ناصحان، روى گرداند و نسبت گمراهى به علما دادن، و محروميت از فوايد علم، به خاطر جستجوى عالم معصوم، همانند مثال آن كورى است كه شبى در ميان گل افتاده بود و مىگفت: يك نفر مسلمان، چراغى بياورد و جلو راه مرا روشن كند.» زنى شوخ طبع اين سخن را شنيد و به كور گفت: «تو كه چراغ به چه درد تو مىخورد؟»

همچنين مجلس وعظ مانند دكان بزاز (پارچه فروش) است. در دكان بزاز اگر پول ندهى، كالا به تو ندهند. در مجلس و وعظ نيز اگر اخلاصى نشان ندهى، نتيجه نمى گيرى. (220)


  • گفت عالم به گوش جان بشنو باطل است آنچه مدعى گويد مرد بايد كه گيرد اندر گوش صاحبدلى به مدرسه آمد ز خانقاه گفتم ميان عالم و عابد چه فرق بود گفت آن گليم خويش برون مىكشد ز آب وين جهد مىكند كه بگيرد غرق را

  • ور نماند به گفتنش كردار(221) خفته را خفته كى كند بيدار ور نوشته است پند بر ديوار(222) بشكست عهد صحبت اهل طريق را تا اختيار كردى از آن اين فريق را وين جهد مىكند كه بگيرد غرق را وين جهد مىكند كه بگيرد غرق را