نجف لكزايى
پرسش از ميزان حدود، اختيارات، حقوق، وظايف و تكاليف متقابل حاكمان، دولتها و مردم، پرسشى است كه عمر آن به قدمت زندگى مدنى و تفكر سياسى انسان است . پاسخ به اين پرسش، در واقع، تعيينكننده ديدگاه هر متفكر در باره نظام سياسى مطلوب است . متفكرانى كه تمامى حقوق و اختيارات را از آن دولتها و حاكمان و تمامى وظايف و تكاليف را بر عهده مردم دانستهاند، به تعبير معلم ثانى ابونصر فارابى، طرفدار نظام سياسى غير فاضله هستند . نظام سياسى غير فاضله شقوق متعدد و متنوعى دارد . از اشكال مهم آن مىتوان به نظام سياسى جاهله (بيراه)، فاسقه (كجراه) و ضاله (گمراه) اشاره كرد . (1) آنان كه براى هر كدام از دولت، حاكمان و مردم حقوق و وظايف متقابل قائل هستند، از زمره طرفداران نظام سياسى فاضله هستند . البته نظام سياسى فاضله نيز داراى مراتبى است . نظام سياسى فاضله از آنجا كه به دنبال تامين خيرات مشترك، سعادت قصوى، ترويج فضايل و دفع شرور و ناامنى و اوصاف رذيله است، نظامى غايتگرا و هدفمحور است .
متفكران سياسى شيعه پيوسته سعى كردهاند، نظامهاى سياسى موجود در عصر خويش را به قدر مقدور، به سمت صلاح و سعادت جهت دهند . محمدباقر سبزوارى، مشهور به محقق سبزوارى (1091 - 1017ه . ق) فقيه، حكيم و متاله قرن يازدهم از زمره اين متفكران است . ضمن اينكه توجه به شرايط سياسى و اجتماعى عصر وى بايسته است، در اينجا پرسش مطرح شده در آغاز اين نوشتار را از ديدگاه وى پى مىگيريم . مشورت، امر به معروف و نهى از منكر، نهاد حسبه و حقوق مردم از جمله مباحث مطرح شده در اين مقاله هستند .
آيا بحث «مشورت در حكومت» از ديرزمان مورد انكار عالمان شيعه و به ويژه متكلمان آنان بوده است؟ آيا، همان گونه كه برخى از پژوهشگران ادعا كردهاند، نقش «شورا در حكومت» فقط در عصر حاضر مورد توجه عالمان شيعه قرار گرفته است و پيش از اين علماى شيعه به اين بحث توجه نكردهاند؟ آيا پيشينه بحث «شورا و حكومت» به افرادى چون ميرزا محمدحسين نائينى، آخوند خراسانى، ميرزا حسين طهرانى، ملا عبدالله مازندرانى، علامه طباطبائى و برخى از علماى متاخر باز مىگردد و قبل از اينان، علماى شيعه به اين بحث توجهى نكردهاند؟ و يا اگر توجه كردهاند در حد طرح بحث مشورت در باب قضاوت بوده است، آن گونه كه محقق حلى، محمدحسن نجفى و محمدجواد عاملى «قضاوت شورايى» را مطرح كردهاند؟ (2) اين پژوهش مىخواهد به پرسشهاى مذكور پاسخ منفى بدهد و مدعى اين فرضيه است كه بحث «مشورت در حكومت» از ديرباز مورد توجه دانشمندان و متكلمان شيعه بوده است و پيشينه آن به قبل از آيةالله نائينى مىرسد . فرضيه مذكور، با بررسى بخشهايى از انديشه سياسى محمدباقر سبزوارى، مورد آزمون قرار مىگيرد . (3) در اين مجال، فرصت پىگيرى اين بحث در انديشه سياسى ديگر متفكران اين دوره نيست; اما يادآورى مىشود كه بحث مشورت در حكومت مورد توجه برخى ديگر از متفكران عصر صفوى نيز قرار گرفته است . محقق سبزوارى تمامى فصل اول، از باب چهارم، از قسم دوم كتاب روضةالانوار عباسى - كه مهمترين اثر سياسى سبزوارى و در واقع از مهمترين آثار مربوط به تاريخ انديشه سياسى شيعه بوده و متاسفانه تاكنون مورد غفلت و بىتوجهى قرار گرفته است - را به بحث مشورت در حكومت اختصاص داده است . (4) عنوانى كه وى براى اين فصل از كتاب اختصاص داده است، عنوان گويا و بسيار مهمى است . «قانون مشاورت در امور» عنوان فصل مزبور است .
از محتواى اين فصل برمىآيد كه اولا محور بحث وى، مشورت در امور حكومتى است نه در مسايل فردى و يا حتى مسايل اجتماعى غير حكومتى; چون مخاطب وى در اين كتاب شاه عباس دوم صفوى (1052 - 1077ه . ق) است و كتاب به تقاضاى او و در پاسخ به نيازهاى او به رشته تحرير در آمده است . از محتواى مباحث مىتوانيم چنين نتيجهگيرى كنيم كه وى مشورت را واجب مىداند . به نظر مىرسد، وجوب مشورت، هم مبناى طريقى داشته باشد - چون وى معتقد است كه عقل انسان بر همه چيز محيط نيست - و هم جنبه موضوعى، چنانكه اين مطلب از برخى فوايدى كه براى مشورت برشمرده است، روشن مىشود .
در ادامه بحث، براى تبيين اين مسايل، مطالب زير را با تاكيد بر انديشه سياسى سبزوارى پىگيرى مىكنيم:
1 - ضرورت مشورت;
2 - فوايد مشورت;
3 - شرايط مشاوران;
4 - شيوه مشورت .
سبزوارى، بدون اينكه تعريف دقيقى از مشورت و مشاورت بدهد، وارد بحث ضرورت مشورت شده است . به نظر وى، ضرورت مشورت، از آنجا ناشى مىشود كه دسترسى به تمامى جوانب يك مساله براى يك فرد كمتر امكان دارد و از طرف ديگر در شرع نيز دستور به مشورت داده شده است . سبزوارى در همين زمينه، آيات و رواياتى را متذكر شده است كه به برخى از آنها اشاره مىكنيم:
خداوند خطاب به پيامبر (ص) فرموده است:
«و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله; (5)
با ياران خود مشاورت كن پس هر گاه [بر امرى] عزيمت كردى بر خدا توكل كن .» سبزوارى توضيح نداده است كه آيا طبق آيه فوق، پيامبر (ص) بايد طبق نظرات اكثريت مشورتدهندگان عمل كند يا اينكه در پايان، خود هر تصميمى - اگرچه مخالف نظر اكثريت هم باشد - مىتواند بگيرد؟ به هر حال، مىدانيم كه در اين مورد، ميان مفسران اختلاف نظر است .
از حضرت رسول (ص) نقل شده است كه فرمود:
«من اعجب برايه ضل و من استغنى بعقله ذل;
هر كس به راى خود غره شد، گمراه شود و هر كس به عقل خود اكتفا كرد و از عقل ديگرى كمك نگرفت، ذليل شود .» (6)
از حضرت على (ع) نقل شده كه فرمود:
«لا تستبد برايك، فمن استبد برايه هلك;
به راى خود مستبد مباش كه هر كس به راى خود مستبد شد، هلاك گرديد .» (7)
در زمينه محدوديت عقل آدمى، سخن سبزوارى چنين است:
«بايد دانست كه عقل آدمى نمىتواند به همه چيز محيط باشد، هر چند شخصى صاحب فكر عميق و تجارب بسيار بوده باشد، بسيار مىشود كه از راهى غافل مىشود و انديشه او به آن چيزى كه مصلحت در آن است، نمىرسد .» (8)
با توجه به ادلهاى كه سبزوارى آنها را مورد اشاره قرار داده است، وى مشورت كردن را ضرورى مىداند، اگر زبان كتاب وى فقهى بود، مىگفت: «مشورت واجب است» . در اين قسمت ترديدى نيست; اما در اينكه آيا عمل به نظر مشورتدهندگان هم واجب و ضرورى استيا خير، سخن صريحى ندارد، اما برداشت ما از سخن وى، كه بخشهايى از آن نقل خواهد شد، اين است كه به اعتقاد وى، بايد به نظرى عمل شود كه مصلحت در آن است و عقل و نقل پيروى از آن را واجب مىدانند . به عبارت ديگر، وى اعتقاد دارد كه با مشورت، واقع كشف مىشود و بنابراين بايد طبق آن عمل كرد .
بنگريد:
«هرگاه [پادشاه] با جمعى مشورت نمايد و عقلها و فكرهاى ايشان را با عقل و فكر خود منضم سازد و در راى هر يك، تامل و تفكر بسيار به جا آورد، لامحاله طريق صواب ظاهر و معلوم خواهد گشت; چه، عقلهاى بسيار چون با يك عقل منضم شوند، نور و روشنى عقل بيشتر خواهد شد و در آنچه تدبير كند، ندامتى نخواهد بود .» (9)
مىبينيم كه وى از كلمه «لامحاله» استفاده كرده است; يعنى حتما، حقيقت و راه صواب از طريق مشورت با عاقلان روشن مىشود . اما ملاحظات سياسى كه طبق نص صريح سبزوارى بر زبان وى حاكم است، مانع از تصريح به وجوب اطاعت از نظر اكثريت مشاوران شده است . اين سخن از مطالب بعدى وى نيز استنباط مىشود .
1 . اطلاع بر منهج صواب و طريق مصلحت;
2 . احاطه و اطلاع بر وجوه تدبيرات و تجارب گروههاى مختلف;
3 . حصول مودت و محبت در قلوب رؤسا و زعما و اعيان سپاه و ... ; زيرا وقتى پادشاه با امرا و خواص خود مشاورت نمايد، الفت و انس ايشان بيشتر مىشود;
4 . «آراى خواص و امرا، هرگاه با پادشاه در امرى موافق باشد و مصلحت كار را در وجهى معين دانند، سعى و اهتمام ايشان در آن كار بيشتر خواهد بود و در اتمام آن امر، جد زياده خواهند كرد .» ; (10)
5 . اطلاع بر اندازه عقل و اندازه تجربه و دانش هر يك از نزديكان ظاهر مىشود;
6 . دشمنان چون دانستند كه حاكم و فرمانروا در مهمات، شرايط تفكر و تدبر و استشاره به جا مىآورد، اعتقاد و اعتماد ايشان بر عقل و خرد وى زياد مىشود;
7 . چون خواص ببينند كه فرمانروا در امور، با ايشان مشورت مىنمايد، در تحقيق و تفتيش امور و اطلاع بر مخفيات و شناخت تجربههاى مختلف، سعى بيشتر خواهند كرد و بدين وسيله اطلاع بر چيزهاى مخفى و خصوصيات اوضاع و احوال دوست و دشمن بيشتر حاصل خواهد شد . (11)
1 . در هر كار با اهل وقوف آن كار مشورت نمايند; «اهل وقوف» در اصطلاح سبزوارى، كسانى هستند كه امروزه با عنوان متخصص از آنها ياد مىشود .
مثالهايى كه سبزوارى آورده است، اين مطالب را تاييد مىكند:
«مثلا اگر مشاورت در امور حرب و صلح و سرانجام لشگر باشد، بايد كه مستشار كسى باشد كه بر قواعد و قوانين حروب اطلاع داشته باشد و كميت و كيفيت لشكر خود و لشكر بيگانه را بداند و ...» .
2 . بايد كه مستشار صاحب راى و عقل صحيح باشد .
3 . روزگارديده و محنتكشيده و باتجربه باشد .
4 . فرد اكمل در رشته خود باشد . اين ويژگى با جايگاهى كه سبزوارى براى «اعلم» در هر دانشى قائل است، تطابق دارد . به نظر سبزوارى «علم، شرط تفويض امور است .»
5 . پرهيز از مشورت با افراد جاهل، دشمن، حسود، رياكننده، ترسو و تابعان هوا و هوس . (12)
سبزوارى در هر مورد به برخى از احاديث ائمه (ع) استناد كرده است كه براى پرهيز از تطويل، از ذكر آنها صرف نظر مىشود .
6 . مشاوران فرمانروا نبايد منحصر در گروه يا جمع خاصى باشند; بلكه هر كس كه از عقل و تجربه و تدبير و جودت راى برخوردار باشد، بايد مورد مشورت قرار گيرد، هرچند در شهرهاى دور از مركز باشد .
1 . فرمانروا «بايد كه با اهل مشورت، با يكان يكان، در خلوت و تنهايى مشورت نمايد و حجت هر يك را بر آنچه راى او تقاضا كند، طلب نمايد و در آن با او مناظره كند .»
سبزوارى در تاييد شيوه مذكور، به سيره يونانيان و فارسيان اشاره كرده است كه آنان نيز چنين مىكردهاند .
2 . «بهتر آن است كه پادشاه، خود را در نظر اهل مشورت مخلى بالطبع باز نمايد» تا اهل مشورت واقعا نظر خود را و نه آنچه را پادشاه تمايل دارد، بگويند .
3 . در صورت مصلحت، بهتر است كه پس از مشورت در خلوت و به صورت يكان يكان، پادشاه همه را يكجا جمع كند و مساله را در اجتماع آنان نيز به بحثبگذارد، تا هر يك راى خود را بگويند و استدلالهاى خود را ذكر كنند و با همديگر در حضور پادشاه مناظره كنند .
4 . مناسبتر آن است كه پس از طى همه مراحل فوق، پادشاه جمع اهل مشورت را مامور سازد تا بدون حضور او نيز جلسه تشكيل دهند و مطلب مورد نظر را به بحثبگذارند و بدون اطلاع افراد جلسه، فردى را مامور كند تا مذاكرات را بنويسد و به استحضار او برساند .
5 . لازم است پادشاه فرصت تفكر و تدبر به اهل مشورت بدهد و سپس، نظر آنان را جويا شود .
همان طور كه ملاحظه مىشود، سبزوارى تا آنجا پيش رفته است كه مىتوان تاسيس نهاد مشورتى را از كلام او استنباط كرد . بند سوم و چهارم از موارد مذكور، در تشكيل محفل و مجلس دائمى براى مشورت در مسايل حكومتى صراحت دارد . متاسفانه تاكنون تاثيرات انديشه سبزوارى بر تحولات عصر قاجاريه و به ويژه نهضت مشروطهخواهى در ايران، مورد مطالعه قرار نگرفته است . با توجه به اين مطلب كه چاپ سنگى كتاب روضةالانوار عباسى، در سال 1285ه . ق در ايران منتشر شده است، مىتوان حدس زد كه انديشه سياسى سبزوارى در تحولات جديد ايران; به ويژه بر انديشه علماى شيعه مؤثر بوده است; چرا كه محقق سبزوارى به عنوان فقيهى صاحب نظر، مورد توجه و تاكيد شيخ انصارى، فقيه بزرگ عصر قاجار و ساير فقهاى اين عصر قرار داشته است .
به نظر سبزوارى، نه تنها امر به معروف و نهى از منكر واجب است، بلكه از «واجبات عظيمه اسلام است و امر دين و نظام ملك و ملتبه آن مستقيم مىشود و اگر مردم دست از اين بردارند فاسقان و فاجران را بر اعمال زشت و ناخوش كه مرتكب آن مىشوند تعزير نكنند و به خود گذارند، فساد سرايت كند [. . ]. و مرتبه مرتبه آفت عام گردد و طبايع بهايم و سباع در ميان بنى نوع انسان شايع مىگردد [. . ]. و هرج و مرج در همه اوضاع به هم رسد» . (13)
وى به آيات و رواياتى، در اين زمينه، استناد كرده است . از جمله اين آيه:
«و لتكن منكم امة يدعون الى الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون .» (14)
در مجموعه رواياتى كه وى به آنها استناد كرده است، روايتى است مفصل از امام باقر (ع) كه در بخشى از آن چنين آمده است:
به درستى كه امر به معروف و نهى از منكر، راه پيغمبران و منهاج صالحان است و فريضهاى است عظيمه كه به آن قائم مىشود فرايض و امن مىشود راهها و حلال مىشود كسبها و رد مىشود مظلمهها و معمور مىگردد زمين و داد خواسته مىشود از دشمنان و مستقيم مىشود امر .
ملاحظه مىشود كه وى، امر به معروف و نهى از منكر را، به عنوان مسالهاى صرفا دينى مطرح نكرده است، بلكه از موضع يك مصلح اجتماعى به آن نظر كرده است .
كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر مىكنند، لازم استشرايط زير را دارا باشند:
1 . آمران و ناهيان، عالم و داناى به «معروف» و «منكر» باشند . «بدى» و «نيكى» فعل را، از راه سند صحيح بدانند . به نظر سبزوارى لازم استبدى و نيكى فعل از ضروريات و قطعيات باشد و هيچ گونه اختلافى در باره آن نباشد . به عبارت ديگر آمر و ناهى بايد بداند «كه آن فعل به اعتقاد فاعل حرام است» و نيز فعلى را كه از او نهى مىكنند، لازم است كه «جهت اباحه» نداشته باشد .
نتيجه بحثبه زبان سبزوارى چنين است:
«تا جميع احتمالات برطرف نشود و راه عذر بالكليه مسدود نباشد متعرض نبايد شد . [. . ]. تا معصيت ثابت نباشد، متعرض كسى نبايد شد و در مقام نهى در نبايد آمد و تفحص و تجسس نبايد كرد و متعرض اندرون خانه مردم نبايد شد و سخنان غمازان و ساعيان را نبايد شنيد .»
وى جملهاى مهمتر از همه اين حرفها دارد و آن اينكه حتى اگر از كسى فسقى هم ظاهر شود بايد سعى بر كتمان و انكار باشد:
«بلكه اگر فسقى از كسى ظاهر شود و به ثبوت برسد، در مقام منع و انكار بايد شد .» (15)
وى براى اثبات سخنان خويش به آيات و رواياتى در اين زمينه استناد كرده است . از جمله اين روايت كه حضرت ختمى مرتبت (ص) فرموده است:
«من ستر مسلما ستره الله فى الدنيا و الاخرة;
هر كه عيب و گناه مسلمانى را بپوشد، خداى عزوجل گناهان او را دنيا و آخرت پوشيده دارد .» (16)
نيز به آيه «و لا تجسسوا» تمسك كرده است . (17)
2 . از شرايط ديگر امر به معروف و نهى از منكر تاثير است . گرچه بعضى از علما احتمال تاثير را كافى دانستهاند .
3 . ترككننده «معروف» و انجامدهنده «منكر» بر كار خويش اصرار داشته باشند; پس اگر پشيمان شده و يا اصرار بر كار خويش نداشته باشند، نبايد متعرض آنها شد .
4 . آن كه امر به معروف و نهى از منكر ضررى بر جان يا مال يا آبروى آمر و ناهى و يا ديگر مسلمانان نداشته باشد .
از آنچه تاكنون گفته شد، به اين نتيجه مىرسيم كه شرايط مذكور با آنچه در ابتداى بحث از سبزوارى نقل كرديم سازگار نيست . به راستى اگر امر به معروف و نهى از منكر از واجبات عظيمه اسلام است، با شرايط مذكور و به ويژه شرط چهارم چه تاثير و نقشى مىتواند داشته باشد؟
پاسخ اين است كه سبزوارى، يك مصلح است و نه يك انقلابى، بر همين اساس در اين بحث نيز روى سخن وى با پادشاه است كه از اين پس به آن اشاره خواهد شد، ضمن اينكه شرايط مذكور، مربوط به حوزه عمل است . در حوزه عمل تامين امنيت از وظايف حكومت است، بنابراين سبزوارى نمىتواند به مردم اجازه اقدام عملى بدهد . گرچه در ادامه خواهيم گفت كه وى براى علما اين حق را قائل است; زيرا وى شخص حكيم و مجتهد را بالاتر از پادشاه قرار داده است .
به نظر سبزوارى امر به معروف و نهى از منكر به دل «مطلقا واجب است» و شرايط مذكور را ندارد . بنابراين مردم لازم استبه دل دوستدار كارهاى نيك و بيزار از كارهاى بد باشند . (18)
در امر به معروف و نهى از منكر لازم استبه ترتيب و بر اساس مراتب زير عمل شود:
1 . اظهار كراهت;
2 . استفاده از زبان;
3 . نفرت و هجرت و دورى و خشونت قولى و فعلى;
4 . قهر و ضرب و تاديب .
«و تا غرض به نحو اسهل حاصل شود، تعدى به نحو اشد نبايد كرد .» (19)
به نظر سبزوارى، لزوم امر به معروف و نهى از منكر بر هيات حاكمه و دولتبه دلايل زير، بيشتر از ساير افراد است:
1 . اقتدار حاكمان از همه كس بيشتر و گستردهتر است;
2 . سخن آنان مطاع و متبع است;
3 . اگر استفاده از ضرب و تاديب لازم شود، در اختيار ايشان است;
4 . اگر براى ديگران زحمت و مشقت و خطر دارد، براى ايشان چنين نيست;
5 . آنكه مردم همه بر دين و طريقه و مسلك فرمانروايان خويش هستند، هرگاه فرمانروا مايل به «صلاح» باشد و امر به معروف و نهى از منكر بكند، همه مردمان مايل به صلاح خواهند شد . و آنها نيز امر به معروف و نهى از منكر خواهند كرد و در نتيجه «طريقه شرع و دين در ميان خلق رواج تمام خواهد يافت .»
در همين زمينه به حديثى از امام صادق (ع) استناد كرده، كه آن حضرت فرموده است:
«انما هو على القوى المطاع العالم بالمعروف من المنكر لا على الضعيفة الذين لايهتدون سبيلا; (20)
امر به معروف و نهى از منكر نيست الا بر شخص صاحب قدرت مطاع داناى به معروف از منكر، نه بر ضعيفانى كه راه به جايى نمىبرند .»
1 . به حسب قول لازم است كه حاكمان، به ويژه در مورد نزديكان خود، پيوسته امر به خوبى و نهى از بدى كنند .
2 . ارسال فرامين و احكام (به تعبير امروزى دستورالعمل و بخشنامه) به اطراف مملكت در باب امر به معروف و نهى از منكر; به ويژه به حكام شرع (متوليان نظارت بر اجراى فرامين و احكام دينى) و عرف (متوليان نظارت بر اجراى فرامين و قوانين دولتى) دستور دهد كه اهتمام به اين امر داشته باشند .
3 . وجه ديگر به حسب فعل است كه خود داراى چند جهت است:
3 - 1 . نصب كسانى به عنوان محتسب در تمام شهرها . محتسب، از نظر سبزوارى، فردى امين، ديندار و خداترس است كه در از بين بردن منكرات تلاش مىكند و اگر جايى ناتوان از برخورد با منكرات بود از حكام شرع و عرف كمك مىخواهد .
مىدانيم كه در دولتهاى مستقر در سرزمينهاى اسلامى، نهادى به عنوان «نهاد حسبه» وجود داشته است كه وظايف بسيار زيادى نيز بر عهده آن بوده است، سبزوارى از «نهاد»
حسبه» سخن نگفته است، بلكه فقط به شاه مىگويد كسانى را به عنوان محتسب در شهرها تعيين نمايد .
1 . مسالهدان;
2 . بىطمع;
3 . امانتدار;
4 . راستگو;
5 . راستكردار;
6 . سازشناپذير (عدم مداهنه) ;
7 . طرفدار افراد ضعيف;
8 . طرفدار حق و خدا .
1 . معرفت منكر; منظور اين است كه بايد بدى فعل و وقوع آن، بدون نياز به كنجكاوى معلوم باشد . بنابراين تجسس نبايد كرد و يا «اگر كسى چيزى از آلات لهو در زير جامه گرفته باشد، چنان كه شكل آن ننمايد، به دست، استكشاف آن نكند و از همسايگان استخبار و استفسار از احوا ل فاسقان ننمايد و به قدر امكان هتك ستر و افشاى عيوب مسلمانان ننمايد .»
2 . تعريف و تعليم به وعظ و نصيحت; از آنجا كه «علت اقدام اكثر عوام بر منكرات جهل است» و از طرف ديگر خاصيت طبيعى انسان چنان است كه از كشف عيب خود استنكاف مىكند و مىرنجد، لازم است كه محتسب با ملاطفت و مهربانى با افراد خاطى برخورد كند . اين دستور خداوند است كه مىفرمايد:
«ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن» . (21)
3 . تعنيف و تغليظ; اگر فرد خاطى به سخنان نرم او گوش فرا نداد و يا آن را به استهزا گرفت نوبتبه اين مرحله مىرسد . در اين مرحله محتسب از سخنان درشت استفاده مىكند; البته بايد مراقب باشد كه سخنانش فحش و يا دروغ نباشد و نيز از مقدار نياز فراتر نرود . و لازم است كه اين سخنان درشت از روى دلسوزى و مهربانى باشد، و نه از باب نفسانيت و امثال آن .
4 . تغيير منكرات; محتسبان لازم است منكرات را تغيير دهند، مثلا اگر كسى خانه كسى را غصب كرده است، بايد غاصب را از خانه بيرون كنند و خانه را به صاحبش برگردانند . در اين مورد نيز بايد مراقب باشند كه بيش از مقدار لازم درشتى نكنند .
5 . تهديد و تخويف; اگر موارد قبلى سود نبخشيد، محتسب مىتواند فرد خاطى را بترساند . البته لازم است كه اين تهديد، تهديد بر امرى كه اقدام بر آن حرام است نباشد، مثلا نمىتواند بگويد: «اگر اين كار را ترك نكنى سرت را مىبرم .» ولى مىتواند بگويد: «اين كار را كنار بگذار و گرنه بر تو اقامه حد و تعزير مىنمايم .»
6 . مباشرت ضرب; اگر همه مراحل قبلى مفيد واقع نشد، نوبتبه ضرب و تاديب مىرسد . «و در اين صورت لازم است كه از حد تجاوز ننمايد و به قدر ضرورت اقتصار كند .» (22)
2 . جهت دوم از امر به معروف و نهى از منكر فعلى فرمانروايان و هيات حاكمه اين است كه خود عامل به معروف بوده، و از منكرات نيز پرهيز كنند:
«چه عقل و نقل و تجربه شاهداند بر آنكه هر سيرت و طريقت كه پادشاهان متوجه آن شدهاند، عامه رعايا و كافه اهالى مملكت آن پادشاه را رغبت صادق به جانب آن بوده .»
3 . لازم است فرمانروا اهل صلاح و علم را دوست داشته باشد و ايشان را تعظيم و تكريم نمايد . مناصب مناسب به ايشان بدهد . شفاعت و شكايت ايشان را در هر باب مؤثر داند . متكفل معاش ايشان باشد . حكام و امراى شهرها را به تعظيم و تكريم ايشان مامور سازد و احكام لازم در مورد تعظيم شريعت و دين و تعظيم متدينان و احياى مراسم شرع مبين به تمام شهرها بفرستد . در اين صورت مردم در تحصيل علم و عمل كوشش خواهند نمود . همچنين:
«بر پادشاه لازم است كه محراب و منبر را كه در اصل مكان پيغمبران و امامان است، از مردم باطل بىحاصل نگاه دارد . [. . ]. و همچنين كسانى كه بر منابر موعظه كنند و تلقين امور دين مىنموده باشند، بايد كه اهل آن باشند و عارف به احكام قرآن و احاديثباشند و اطلاع بر مذاهب و اديان داشته باشند و بسيار كسان باشند كه با قلت معرفت و عدم وقوف علم، بر منابر روند و عوام را فريب دهند و احكام ملل را فراخور خواهش خود باز نمايند و بسيار باشد كه تجهيل افاضل و دانشمندان كنند، بلكه كسانى را كه سخن ايشان را نفهمند، تكفير كنند و به تفسيق تنها اكتفا ننمايند .» (23)
فقره مذكور را، با اينكه اندكى طولانى شد، نقل كرديم تا ابعاد احياگرانه و اصلاحگرانه انديشه سبزوارى، در باب احياى دين و اصلاح امور مذهبى، به خوبى روشن شود . البته پيش از اين گفتيم كه وى در واقع به شاه اجازه مىدهد كه اقدامات مذكور را انجام بدهد . و نه اينكه براى شاه، چنين اختياراتى قائل باشد; زيرا همان گونه كه خود تصريح كرده است، معروف و منكر طبق فتواى علما روشن مىشود و بنابراين اصلاح امور مذكور بايد طبق فتواى مجتهد باشد و سبزوارى خود هم حكيم است و هم مجتهد .
«كار امر به معروف و نهى از منكر بىاعانت و امداد علما صورت نمىيابد و منتظم نمىشود، چه معرفت معروف و منكر به حكم و فتواى ايشان درست مىآيد .» (24)
بنابراين پادشاه نيز طبق فتواى علما دستبه امر به معروف و نهى از منكر مىزند .
به نظر سبزوارى علما در باب امر به معروف و نهى از منكر مىتوانند بر اساس تشخيص خود عمل كنند و نيازى به اجازه از سلطان ندارند و بلكه وظيفه سلطان است كه علمايى را كه امر به معروف و نهى از منكر مىكنند تقويت نمايند .
وى مىگويد:
اگر يكى از اهل علم و تقوا در مقام رفع منكرى در آيد، هر چند از قبل سلطان جهت اين امر منصوب نباشد، سلطان بر او انكار ننمايد و تقويت طرف خصوم نكند . (25)
وى در همين زمينه به داستانى اشاره كرده است كه به نظر مىرسد در ضمن آن مىخواهد شاه عباس دوم را تهديد كند . با توجه به اينكه اين قصه مربوط به شكستن خمهاى شراب معتضد، خليفه عباسى توسط يك عالم دينى است چنان كه در منابع آمده است عباس دوم نيز علاقه زيادى به شرابخوارى داشته است .
خلاصه حكايت اين است كه شيخ ابوالحسن نورى، خمهاى شرابى را كه براى خليفه معتضد مىآوردند، شكست . نگهبانان شيخ را دستگير و به حضور معتضد آوردند . از اين پس گفتگوى آنها چنين است:
معتضد «بانگ بر شيخ زد و گفت: تو كيستى كه اين چنين گستاخى مىكنى؟»
شيخ گفت: من محتسبم .
گفت: به امر كه احتساب مىكنى؟
گفت: به امر خدا و رسول .
گفت: تو را كه محتسب گردانيد؟
شيخ فرمود آن كه تو را پادشاهى داد، مرا محتسبى داد .
معتضد ساعتى سر در پيش افكند، آن گاه سر بر آورد و گفت: تو را چه چيز بر آن داشت كه اين خمها شكستى؟
شيخ گفت: شفقت در حق تو و در حق رعيت تو .
گفت: در حق من چگونه؟
گفت: منكرى كه تو در ازاله آن تقصير روا داشتى، آن را از تو منع كردم و تو را از گرفتارى آن در روز قيامتخلاصى دادم .
گفت: در حق رعيت من چگونه؟
گفت: بنا بر آنكه به ارتكاب تو محرمات را، مردم بر معاصى دلير شوند . چون تو از حرام باز ايستى، ديگران دليرى نتوانند كرد . [. . ]. غرضى نداشتم مگر خشنودى حق جل و علا .
معتضد به گريه در آمد و گفت: اين كار تو را زيبنده است، بعد از اين هر منكرى كه ببينى منع كن! حكم كرديم كه هيچ كس منع تو نكند . (26)
با توجه به اينكه زبان سبزوارى، در سخن گفتن با پادشاه، به هنگام تذكر و تنبه كنايى است و با توجه به جايگاهى كه وى براى مجتهدان و حكما قائل است، و با توجه به علاقه مفرط عباس دوم به شراب، روشن است كه در ضمن حكايت فوق يادآورى و تاكيد بر استقلال علما و تهديد نهفته است .
يكى از ويژگيهاى تفكر سياسى «مصلحان» تاكيد بر حقوق مردم و دفاع از حقوق آنان در مقابل دولت و تحريض و تشويق و توصيه دولتبه مراعات حقوق آنان است . اين مطلب در باره سبزوارى نيز صادق است . وى در جاى جاى آثار خويش، بويژه در روضة الانور، بارها و بارها بر رعايتحقوق مردم و رعيت تاكيد كرده است . فصل ششم از باب ششم روضة الانور با عنوان «حقوق رعايا بر سلاطين و مراعات حقوق زيردستان» مؤيد اين ادعا است . ضمن اينكه در فصول ديگرى نيز بر اين مطلب تاكيد شده است .
در اينجا سعى مىشود تا به اهم موارد مطرح شده توسط سبزوارى اشاره كنيم . از نظر سبزوارى مردم داراى حقوقى هستند كه دولتها موظف به رعايت و انجام آنها هستند . اهم اين موارد از اين قرار است:
1 . رعايت عدالت;
2 . مهربانى نسبتبه رعيت;
3 . عدم تعجيل در عقوبت;
4 . احترام به بزرگان;
5 . رحم بر مردمان ضعيف;
6 . رفع فقر و محروميت;
7 . «در خود بر روى ايشان نبندد .» ;
8 . «ايشان را يكدفعه به حرب نفرستد .» ;
9 . «دست ظالمان را از رعايا و زيردستان كوتاه كردن» ;
10 . تعظيم و توقير علما;
11 . عفو و گذشت;
12 . سخاوت نسبتبه خلق . (27)
برخى از استنادات سبزوارى در مورد اثبات اين حقوق براى مردم، احاديث منقول از معصومين (ع) است . از جمله، وى از امام سجاد (ع) نقل كرده است كه آن حضرت فرمودهاند:
حق رعايا آن است كه بدانى كه ايشان رعيت تو شدهاند به جهت ضعف ايشان و قوت تو، پس واجب است كه عدل كنى در ميان ايشان، و از جهت ايشان چون والد مهربان باشى و جهالت ايشان را ببخشايى و معاجلتبه عقوبت ايشان نكنى و شكر خداى عزوجل به جاى آورى بر آنچه به تو داده از قوت و توانايى بر ايشان . (28)
حديثى ديگر از پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) آورده استبه اين نص:
چون به حضرت رسول (ص) خبر قرب ارتحال به دار قرار رسيد، جميع مهاجر و انصار را جمع كرد و بر منبر برفت و خبر ارتحال خود به ايشان رسانيد و فرمود كه:
تذكير مىنمايم كسى را كه والى بر امت من باشد كه:
[1] ترحم كند بر جماعت مسلمانان;
[2] و اجلال كند كبير ايشان را;
[3] و رحم كند بر ضعيف ايشان;
[4] و توقير نمايد عالم ايشان را;
[5] و ضررى به ايشان نرساند كه باعثخوارى ايشان شود;
] 6] و ايشان را فقير نگذارد كه كارشان به كفر انجامد;
[7] و در خود بر روى ايشان نبندد كه باعثشود كه قوى ضعيف را بخورد;
[8] و ايشان را يكدفعه به حرب نفرستد كه باعث قطع نسل امتشود . (29)
به اعتقاد سبزوارى:
اول كسى كه خلعتسلطنتبر قامت قبول او راست آمد و به اداى حقوق اين امر رفيع، قيام نمود، حضرت آدم (ع) بود .
«وجود شريف حضرت آدم (ع) جامع دو منصب بود:
يكى منصب نبوت;
دويم منصب سلطنت و حكومت .» (30)
حضرت موسى (ع) نيز، پس از هلاك فرعون، جامع همين دو منصب بود . حضرت يوسف، حضرت سليمان و حضرت محمد (ص) نيز جامع دو منصب بودند و در مراعات حقوق مردم نهايت تلاش را مىكردند . پس از پيامبر اسلام، حضرت على (ع) منصوب به امامت و امارت شد .
سبزوارى از غزالى نقل كرده است كه:
حضرت [على (ع)] از مال بيتالمال چيزى نمىگرفت تا آنكه محتاج مىشد كه شمشير خود بفروشد، و به غير از يك پيراهن نداشت كه در وقتشستن غير آن نداشت . (31)
سبزوارى به تفصيل به سادهزيستى و عدالتطلبى امام على (ع) پرداخته و موارد متعددى از كمك آن حضرت به بينوايان را يادآور شده است تا شايد پادشاه صفوى اندكى تشويق به اين امور گردد . وى در همين زمينه سادهزيستى حاكمان را به عنوان يك وظيفه، نتيجه گرفته و به آن تصريح كرده است:
بر امامان لازم است كه هر گاه متصدى امر خلافت و سلطنتخلق بوده باشند و به امر امارت و حكومت قيام نمايند، ماكول و ملبوس ايشان به اندازه كمترين فقيرى از رعايا باشد . و ذكر اين معنى در احاديثشريفه هست . (32)
البته سبزوارى به عنوان يك متفكر جامعنگر، فراموش نمىكند كه اين نكته را نيز يادآور شود كه در شرايط وفور ماديات، احق به آنها بندگان خوب خدايند و بنابراين از عمران و آبادانى و تحصيل نعمت نبايد دست كشيد:
«اما هر گاه دنيا رو كند، احق خلق به آن، ابراراند نه فجار، و مؤمناناند نه منافقان، و مسلماناناند نه كافران .» (33)
و البته اين مطلب را از احاديث معصومين (ع) اخذ كرده است .
شايسته است در اين بحثحديثبسيار مهمى را كه سبزوارى در ادامه مطالب فوق آورده است، بياوريم . اين حديث از ابعاد زيادى داراى اهميت است . هم براى فهم تفكر ائمه (ع) در باب حكومت و هم براى فهم ابعاد تفكر سياسى محقق سبزوارى و هم وظايف مهمى كه حكومت در قبال مردم دارد . بنگريد:
«معلى بنخنيس گويد: به حضرت صادق (ع) گفتم: فداى تو شوم، و ذكر كردم آل فلان را و نعيم و فراغتى كه ايشان را هست و به خاطرم گذشت كه اگر دولتشما قائم شود با شما زندگانى با عيش و ترفه خواهم نمود .
حضرت فرمود: هيهات! هيهات! يا معلى! و الله كه اگر آن امر تحقق پذيرد، نخواهد بود الا سياستشب و سياحت روز و پوشيدن زبر و خوردن غليظ بىنان خورش، پس دور شده از ما آن; يعنى خلافت و سلطنت . آيا هيچ ديدهاى كه هيچ ظلمى نعمتشده باشد الا اين؟ يعنى به سبب ظلم، خلافت و پادشاهى را از ما گرفتند و آن باعث نعمت فراغت و نعيم استراحت ما شد . بنا بر آنكه بر امام و سلطان جفاى بسيار لازم است كه بر ديگران لازم نيست .» (34)
سبزوارى تلاش وافرى كرده است تا با ذكر احاديثى، از قبيل حديث مذكور، شاه و هيات حاكمه را به سادهزيستى تشويق كند .
وى پس از ذكر روايات و آيات ديگرى در باب لزوم سادهزيستى حاكمان، وارد بحث مضرات تجملگرايى شده است . چنان كه در منابع متعدد آمده است، يكى از خصايص عباس دوم، مثل بسيارى از سلاطين ديگر قبل و بعد از وى، تجملگرايى و اسراف و تبذير و ... بود . سبزوارى در فصول متعدد كتاب روضه، بنا دارد تا شاه را متنبه كند و او را از خطرات تجملگرايى آگاه سازد .
در نتيجهگيرى بحث چنين آورده است:
آنچه سابقا ذكر نموديم كه بر امام لازم است كه هر گاه متصدى امر سلطنتباشد، ماكول و ملبوس او چون فقيران و درويشان باشد، فايده و حكمت در آن، آن است كه پادشاه هر گاه قناعت كند و مؤونتخود را به قليلى بگذراند، چون درويشان و محتاجان به او نظر كنند، دل شكسته نخواهند بود و ساير رعايا و لشكريان به حكم «الناس على دين ملوكهم» اقتدا به اين طريقه خواهند نمود [. . ]. و باعث معمورى ملك و رعيت و لشكر مىگردد . (35)
وى اعتقاد دارد كه سادهزيستى حاكمان به مردم و ساير كاركنان دولت نيز سرايت كرده، سبب وفور نعمت و ارزانى خواهد شد «و هر گاه ارزانى و فراغتحاصل باشد مردم بلاد ديگر را رغبت توطن در آن ملك به هم رسد و جمعيت زياد شود و باعث زيادتى معمورى گردد .» و بر عكس تجملگرايى سبب سرايت اين آفتبه مردم و ساير كاركنان دولتخواهد شد و در نتيجه گرانى را پديد خواهد آورد «و چون گرانى بسيار شود، بعضى مردم متفرق شوند و جلاى وطن كنند و رعايا شكسته شوند و مرتبه مرتبه به تخريب ملك منتهى شود .»
سبزوارى براى اثبات سخنان مذكور به سيره دو تن از شاهان صفوى نيز استناد كرده است; اين دو تن، يكى شاه طهماسب است و ديگرى شاه عباس اول .
سبزوارى مىگويد:
«بنا بر ملاحظه وجوه مذكوره، نواب عليين آشيان فردوس مكان، شاه طهماسب الحسينى - انار الله تعالى برهانه - در زمان ولتخود طريقه قناعت و خفت معاش معمول ساخته بود [. . ]. . لاجرم در آن زمان خزانه در كمال معمورى بوده و لشكرها در كمال سرانجام بودهاند و فقرا و مساكين و يتيمان از دولت پادشاه مرفه بودهاند، چنانچه در اكثر بلاد شيعه مقررات و مرسومات جهتيتيمان و درويشان مقرر بوده . (36) »
«و همچنين نواب رضوان مكان فردوس آشيان، شاه عباس الحسينى - افاض الله تعالى على تربته المراحم و الفيوض الربانية - در ايام دولتخود در اجراى مسلك قناعت اهتمام تمام مىنمود و با اسراف و تبذير بسيار بد بود و خود اكثر اوقات لباسهاى بىتكلفانه مىپوشيد و در تخفيف خرجهاى خود مىكوشيد تا مردم آن طريقه را قدوه سازند . [. . ]. و بدين سبب مردم را كمال رفاهيت و آسايش بود و ملك معمور بود و رعيت آسوده و خزانه معمور و لشكر با سرانجام .» (37)
بنابراين رفاه خلق و آسودگى آنها در گرو سادهزيستى دولتمردان و بويژه شخص پادشاه است، كه به نظر سبزوارى، لازم استشاه چنين سيرهاى را در پيش گيرد .
سبزوارى، به نقل از ارسطو خطاب به اسكندر، پادشاهان را، در ارتباط با رعايتحقوق مردم، در چهار گروه طبقهبندى كرده است:
1 . پادشاهى كه با خود و رعيتخود هر دو سخى باشد;
2 . آنكه با خود سخى و با رعيت لئيم باشد;
3 . آنكه با رعيتسخى و با خود لئيم باشد;
4 . آنكه با خود و رعيت هر دو لئيم باشد .
قسم اول به اتفاق، محمود و پسنديده است . قسم دوم و چهارم به اتفاق، ناپسند و مذموم است و در قسم سوم اختلاف است . (38)
از آنچه آمد اين نكته روشن شد كه سبزوارى به عنوان يك صاحبنظر شيعه و حكيم و فقيه و مجتهد، تامل در تبيين روابط و وظايف متقابل دولت و شهروندان را به طور جدى در دستور كار فكرى خويش قرار داده است . در بحث وى در كنار هر حقى تكليفى قرار داده شده است . در عصرى كه تمام حقوق از آن پادشاهان و تمام تكاليف از آن شهروندان بود، يك فقيه مجتهد متقابلا از حقوق مردم در قبال سلاطين و فرمانروايان سخن گفته است . بديهى است، وقتى مردم از هيچ حقى برخوردار نباشند، هيچ تكليفى را نيز نخواهند پذيرفت . اين همان بنبستى است كه تمامى انديشههاى استبدادى در دام آن گرفتار شدهاند، در حالى كه در انديشه سياسى شيعه، هيچ حقى براى كسى در نظر گرفته نمىشود مگر آنكه تكليفى نيز در كنار آن وضع مىشود .
1) ابونصر فارابى، السياسة المدنيه، تحقيق دكتر فوزى مترى نجار، المطبعة الكاتوليكية، بيروت، 1964م . 2) كاظم قاضىزاده، اعتبار راى اكثريت، مجله حكومت اسلامى، سال دوم، شماره چهارم . 3) براى مطالعه بيشتر در باره زندگى و انديشه سياسى سبزوارى، ر . ك: نجف لكزايى، درآمدى بر انديشه سياسى محقق سبزوارى، مجله حكومت اسلامى، سال دوم; شماره سوم . نيز به همين قلم در فصلنامه علوم سياسى، سال اول، شماره اول، با عنوان «روضةالانوار عباسى و رابطه سلطان و مجتهد» و نيز به قلم نگارنده، انديشه سياسى محقق سبزوارى، مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم (ع)، 1377 (دو جلد) . 4) از اين كتاب دو تصحيح صورت گرفته است . يكى توسط نگارنده كه تاكنون منتشر نشده است و ديگرى توسط آقاى اسماعيل چنگيزى اردهايى كه اخيرا توسط دفتر نشر ميراث مكتوب منتشر شده است . صفحات 781 تا 801 از چاپ اخير اختصاص به بحث مشورت دارد . 5) آلعمران، 159 . 6) كنز الفوائد، ج1، ص200 . 7) شرح غررالحكم، ج6، ص10311 . 8) روضةالانوار عباسى، قسم دوم، باب چهارم، فصل اول . 9) همان . 10) همان . 11) آيةالله رضا استادى ده وجه براى انجام مشورت معصومين ذكر كرده است كه با مباحثسبزوارى قابل مقايسه است . اين ده وجه عبارتند از: مشاوره براى شخصيت دادن به امت; براى آزمايش; براى رشد فكرى مردم; براى استفاده از تاييد مردم; براى آگاه شدن مشورتشوندگان; براى اينكه بدانند حكومت او استبدادى نيست; براى اينكه درصورت شكست، انتقاد بىجا نكنند; براى احترام خدا به مخلوقات خود; براى اينكه مردم بدانند نظرخواهى از ديگران عيب و عار نيست و براى اينكه امتبه معصوم تاسى كنند . براى مطالعه بيشتر ر . ك: رضا استادى، شورا در قرآن و حديث، مؤسسه در راه حق . 12) روضةالانوار عباسى، قسم دوم، باب چهارم، فصل اول . 13) همان، قسم اول، باب هفتم، فصل اول . 14) آلعمران، 104 . 15) همان . 16) عوالى اللئالى، ج1، ح95 . 17) حجرات، 12 . 18) روضهالانوار عباسى، همان . 19) همان . 20) الكافى، ج5، ص59، ح16 و التهذيب، ج6، ح360 . 21) نحل، 125 . 22) روضه الانوار عباسى، همان . 23) همان . 24) همان . 25) همان . 26) همان . 27) روضه الانوار عباسى قسم؟ ، باب ششم، فصل ششم . 28) همان، و نيز من لا يحضره الفقيه، ج2، ح1626 . 29) روضه الانوار عباسى، همان; الكافى، ج1، ص406، ح6 و قرب الاسناد، 337 . 30) روضه الانوار عباسى، همان . 31) همان، و المناقب، ج2، ص112 . 32) روضه الانوار عباسى، همان . 33) همان; الكافى، ج5، كتاب المعيشه، ح1 . 34) روضه الانوار عباسى، همان; الكافى، ج1، باب سيرة الامام ... ، ح2 . 35) روضه الانوار عباسى، همان . 36) همان . 37) همان . 38) روضه الانوار عباسى، قسم دوم، باب اول، فصل دوم .