عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (قدس سره)

احمد لقمان

نسخه متنی -صفحه : 43/ 13
نمايش فراداده

فصل پنجم: بوى گل را از كه جوييم، از گلاب

بوى گل را از كه جوييم، از گلاب

هيچ چيز شگفت‏تر از «انسان‏» نيست. با استعدادهاى شگرف و نيروى انتخاب و اراده‏اى كه از آن برخوردار است، مى‏تواند فراتر از فرشته رود و پست‏تر از حيوان گردد; به «اعلى عليين‏» صعود كند و به «اسفل السافلين‏» سقوط.

بلنداى تكامل و تعالى انسان و «طيران آدميت‏» او حد و مرز ندارد. گاهى در اوج قله شرافت انسانى تا حد يك فرشته و بالاتر و بيشتر از آن ترقى مى‏كند و تا مرز بى‏نهايت «انسان‏» پيش مى‏رود و رنگ ابديت‏به خويش مى‏دهد.

آثارى گرانبها و ماندگار از خود به يادگار مى‏گذارد تا براى هميشه در تاريخ، نورافشان صراط هدايت و راستى باشند.

اكنون كه فرصت‏حضور در محضر عارف فرزانه و استاد وارسته حاج ميرزا جوادآقا برايمان ميسر نيست‏سيره سپيد، نورانى و درس‏آموز آن عزيز را از شاگردان و برخى از ارادتمندان معظم‏له جويا مى‏شويم; چرا كه گفته‏اند:


  • چون كه گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از كه جوييم، از گلاب

  • بوى گل را از كه جوييم، از گلاب بوى گل را از كه جوييم، از گلاب

حاج سيد حسين فاطمى استاد بزرگوار آية‏الله حسن‏زاده آملى ديدار خود با آية‏الله فاطمى و سخنان ايشان درباره حاج ميرزا جواد آقا را چنين توضيح مى‏دهد: عصر نيمه شعبان 1388قمرى (1) سالروز ميلاد حضرت مهدى‏ عليه السلام در قم به محضر آية‏الله حاج آقا حسين فاطمى شرفياب شدم. تا آن روز او را نديده بودم. پيرمردى بود در حدود صد سال. پس از اداى آداب ورود، از آقاميزرا جواد آقا صحبت‏به ميان آوردم، به عنوان تشويق، به من فرمود:

آقا كسى كه در اين اوضاع از من در اين گوشه خبر بگيرد و دنبال احوال و آداب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى - رحمة‏الله عليه - معلوم است كه در او چيزى است. بنده برايش شعر تازه‏ام را خواندم:


  • بلبلان را آرزويى جز گل و گلزار نيست عاشقان را لذتى جز لذت ديدار نيست

  • عاشقان را لذتى جز لذت ديدار نيست عاشقان را لذتى جز لذت ديدار نيست

تحسين فرمود. از ايشان دستورالعملى از مرحوم آقاى ملكى خواستم، فرمود:

«او خودش دستورالعمل بود; شب كه مى‏شد در صحن خانه ديوانه‏وار قدم مى‏زد و مترنم بود كه:


  • گر بشكافند سراپاى من جز تو نيابند در اعضاى من

  • جز تو نيابند در اعضاى من جز تو نيابند در اعضاى من

آخرين حرفش در بيمارى‏اش اين بود كه گفت: الله اكبر و جان تسليم كرد.

پدر وى، حاج ميرزا شفيع از اهل علم نبود، ولى آدم با كمالى بود. مرحوم ملكى دو پسر داشت: على و حسينقلى. على در زمان حيات پدرش - مرحوم آقاى ملكى - از دنيا رفت و حسينقلى بعد از حيات ايشان‏».

تمثالى از مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى، قاب گرفته، بر ديوار اتاق به چشم مى‏خورد كه ميرزا را در حال قنوت نماز نشان مى‏داد. مرحوم آقاى فاطمى درباره اين عكس فرمود: آن جناب اجازه نمى‏فرمود كه از او عكس بگيرند و بعضى از دوستان و ارادتمندانش اين نقشه را طرح كردند كه در حال نماز از او عكس گرفته، تا نتواند مانع شود. و در حالى كه از عكس گرفتنش بى‏خبر بود، در حال قنوت چنين كردند. به جناب آقاى فاطمى گفتم كه اگر اجازه مى‏فرماييد من از روى آن عكس بگيرم و اصل را به شما برگردانم. بى‏دريغ و بدون حرف و قيد و شرطى، با نهايت‏بزرگوارى، كريمانه، قاب عكس را از صفحه ديوار برداشت و به من داد.

نكته‏اى كه لازم است ذكر كنم درباره فرزندان مرحوم حاج ميرزا جواد آقاست. از آقاى ديگرى شنيدم كه: «مرحوم ميرزا جواد آقا از كثرت علاقه به استادش مرحوم آخوند ملاحسينقلى، فرزندش را به نام آن جناب ناميده است; ولى فرزند ديگرش يعنى على، همان است كه ايشان در مراقبات محرم از كتاب مراقبات (ص 13، چاپ اول) به پيشگاه مبارك حضرت سيد الشهداء - روحى لتربته الفداء - عرض مى‏كند:


  • يا سيدى يا ليتنى كنت فداء لك من جميع هذه البلايا و جل هذه الرزايا

  • من جميع هذه البلايا و جل هذه الرزايا من جميع هذه البلايا و جل هذه الرزايا

فياليت اهلى و اولادى كانوا مكان اهلك و اولادك مقتولين ماسورين، و ياليت‏سهم حرمله - لعنة‏الله عليه - ذبح رضيعى، و يا ليت ولدى عليا قطع عوض ولدك اربا اربا، و ياليت كبدى تفتتت من شدة العطش الخ.

اى آقاى من! اى كاش من در تمام اين حوادث و مصايب فداى تو مى‏شدم. اى كاش اهل و اولاد من به جاى اهل و اولاد تو بودند و مقتول و مجروح مى‏شدند. و اى كاش تير حرمله - لعنة‏الله عليه - شيرخوار مرا ذبح كرده بود، و اى كاش فرزندم على به جاى فرزندت تكه تكه مى‏شد، و اى كاش جگر من از شدت عطش مى‏سوخت.... (2)