هيچ چيز شگفتتر از «انسان» نيست. با استعدادهاى شگرف و نيروى انتخاب و ارادهاى كه از آن برخوردار است، مىتواند فراتر از فرشته رود و پستتر از حيوان گردد; به «اعلى عليين» صعود كند و به «اسفل السافلين» سقوط.
بلنداى تكامل و تعالى انسان و «طيران آدميت» او حد و مرز ندارد. گاهى در اوج قله شرافت انسانى تا حد يك فرشته و بالاتر و بيشتر از آن ترقى مىكند و تا مرز بىنهايت «انسان» پيش مىرود و رنگ ابديتبه خويش مىدهد.
آثارى گرانبها و ماندگار از خود به يادگار مىگذارد تا براى هميشه در تاريخ، نورافشان صراط هدايت و راستى باشند.
اكنون كه فرصتحضور در محضر عارف فرزانه و استاد وارسته حاج ميرزا جوادآقا برايمان ميسر نيستسيره سپيد، نورانى و درسآموز آن عزيز را از شاگردان و برخى از ارادتمندان معظمله جويا مىشويم; چرا كه گفتهاند:
حاج سيد حسين فاطمى استاد بزرگوار آيةالله حسنزاده آملى ديدار خود با آيةالله فاطمى و سخنان ايشان درباره حاج ميرزا جواد آقا را چنين توضيح مىدهد: عصر نيمه شعبان 1388قمرى (1) سالروز ميلاد حضرت مهدى عليه السلام در قم به محضر آيةالله حاج آقا حسين فاطمى شرفياب شدم. تا آن روز او را نديده بودم. پيرمردى بود در حدود صد سال. پس از اداى آداب ورود، از آقاميزرا جواد آقا صحبتبه ميان آوردم، به عنوان تشويق، به من فرمود:
آقا كسى كه در اين اوضاع از من در اين گوشه خبر بگيرد و دنبال احوال و آداب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى - رحمةالله عليه - معلوم است كه در او چيزى است. بنده برايش شعر تازهام را خواندم:
تحسين فرمود. از ايشان دستورالعملى از مرحوم آقاى ملكى خواستم، فرمود:
«او خودش دستورالعمل بود; شب كه مىشد در صحن خانه ديوانهوار قدم مىزد و مترنم بود كه:
آخرين حرفش در بيمارىاش اين بود كه گفت: الله اكبر و جان تسليم كرد.
پدر وى، حاج ميرزا شفيع از اهل علم نبود، ولى آدم با كمالى بود. مرحوم ملكى دو پسر داشت: على و حسينقلى. على در زمان حيات پدرش - مرحوم آقاى ملكى - از دنيا رفت و حسينقلى بعد از حيات ايشان».
تمثالى از مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى، قاب گرفته، بر ديوار اتاق به چشم مىخورد كه ميرزا را در حال قنوت نماز نشان مىداد. مرحوم آقاى فاطمى درباره اين عكس فرمود: آن جناب اجازه نمىفرمود كه از او عكس بگيرند و بعضى از دوستان و ارادتمندانش اين نقشه را طرح كردند كه در حال نماز از او عكس گرفته، تا نتواند مانع شود. و در حالى كه از عكس گرفتنش بىخبر بود، در حال قنوت چنين كردند. به جناب آقاى فاطمى گفتم كه اگر اجازه مىفرماييد من از روى آن عكس بگيرم و اصل را به شما برگردانم. بىدريغ و بدون حرف و قيد و شرطى، با نهايتبزرگوارى، كريمانه، قاب عكس را از صفحه ديوار برداشت و به من داد.
نكتهاى كه لازم است ذكر كنم درباره فرزندان مرحوم حاج ميرزا جواد آقاست. از آقاى ديگرى شنيدم كه: «مرحوم ميرزا جواد آقا از كثرت علاقه به استادش مرحوم آخوند ملاحسينقلى، فرزندش را به نام آن جناب ناميده است; ولى فرزند ديگرش يعنى على، همان است كه ايشان در مراقبات محرم از كتاب مراقبات (ص 13، چاپ اول) به پيشگاه مبارك حضرت سيد الشهداء - روحى لتربته الفداء - عرض مىكند:
فياليت اهلى و اولادى كانوا مكان اهلك و اولادك مقتولين ماسورين، و ياليتسهم حرمله - لعنةالله عليه - ذبح رضيعى، و يا ليت ولدى عليا قطع عوض ولدك اربا اربا، و ياليت كبدى تفتتت من شدة العطش الخ.
اى آقاى من! اى كاش من در تمام اين حوادث و مصايب فداى تو مىشدم. اى كاش اهل و اولاد من به جاى اهل و اولاد تو بودند و مقتول و مجروح مىشدند. و اى كاش تير حرمله - لعنةالله عليه - شيرخوار مرا ذبح كرده بود، و اى كاش فرزندم على به جاى فرزندت تكه تكه مىشد، و اى كاش جگر من از شدت عطش مىسوخت.... (2)