عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (قدس سره)

احمد لقمان

نسخه متنی -صفحه : 43/ 38
نمايش فراداده

فصل هشتم: تكبير پرواز

ملكى در ملكوت آن روز خورشيد با نگاهى ديگر بر پهنه آفرينش نگاه مى‏كرد. گلخنده‏هاى آرامش‏بخش بر وجود انسان‏ها مى‏روييد. روز شادى بود و نسيم محبت مى‏وزيد. صبح باطراوتى ديگر آغاز شده بود و خود را براى جشن آماده مى‏كرد.

بعضى از مردم به دنبال بركات اين روز، غبار راه از خود شسته، آماده بودند تا آن را «عيد قربان‏» واقعى سازند و از «ديدار» حقيقى بهره جويند. گويا اينان سرزمين پاك وجود خود را بسان «منى‏» دانسته‏اند، جايى كه بايد «حيوان هوس‏ها» را در آن ذبح كرده، به توفيق «لقاء الله‏» نايل آيند و از عيد واقعى بهره‏مند شوند.

... عالم فرزانه مرحوم حاج آقا حسين فاطمى درباره «عيد واقعى‏» و «لقاى حقيقى‏» در آن روز چنين مى‏گويد: روز پنج‏شنبه، عيد قربان (1) بود. صبح به مسجد جمكران رفته، قبل از ظهر برگشتم. تا وارد شدم، خبر دادند كه حاج ميرزا جواد آقا جوياى احوال شما شده‏اند. چون از كسالت وى اطلاع داشتم بدون هيچ معطلى و با عجله به خدمتشان رفتم. چون وارد اتاق او شدم، صحنه‏اى ديدم كه حيرتم را بسيار كرد. حاج ميرزا جواد آقا به حمام رفته، خضاب بسته و پاك و مطهر در بستر نشسته بود. به‏طور ظاهر منتظر بود تا اذان ظهر بگويند و نماز بخوانند اما انتظار ايشان بيش از اين مقدار بود; چرا كه در چهره وى لحظه‏شمارى براى «ديدار» و انتظار «لقا» به چشم‏مى‏خورد.

لحظات اوليه ديدار فرا رسيد، در بستر شروع به اذان و اقامه كرد. با گفتن هر جمله‏اى، بهجت‏بيشتر و آرامش افزون‏ترى به سراغش مى‏آمد. به دنبال آن، دعاى تكبيرات افتتاحيه را ترنم كرده، دو دست را براى گفتن تكبيرة‏الاحرام بالا مى‏برد كه گويى درهاى آسمان براى ورود او گشوده شد. لب‏هايش حركت كرد و دست‏ها به لرزش افتاد و با آخرين كلام اولين ديدار حاصل شد; «الله اكبر».

مرغ روحش از بدن پاكش به سوى عالم قدس پرواز كرد و همچون گذشته با نماز به معراج رفت. عارف بزرگ روزگار با معراجى فجر آفرين و شادى‏بخش پلكان ملكوت را طى كرد و به بلنداى جاودانگى رسيد; چرا كه آن روز براى او «عيد قربان‏» بود و هنگام «ديدار»; ديدارى كه در پى آن هر روز «نوروز» است و هر زمان وقت‏شادى و سرور. (2)