عقائد اسلامی در پرتو قرآن عقل و حدیث

جعفر سبحانی‏

نسخه متنی -صفحه : 326/ 157
نمايش فراداده

ج) قضاوت طفيل درباره قرآن

روزى (طفيل بن عمرو) كه شاعرى شيرين زبان و خردمند بود و در ميان قبيله خود نفوذ كلمه داشت وارد مكه گرديد. اسلام آوردن مردى مانند (طفيل) براى قريش بسيارگران و سنگين بود از اين رو سران قريش و بازيگران صحنه سياست دور او را گرفتند و گفتند: اين مردى كه كنار (كعبه) نماز مى گزارد با آوردن آيين جديد، اتحاد و اتفاق ما را به هم زده و با سحر بيان خود سنگ تفرقه ميان ما افكنده است. ما مى ترسيم كه در ميان قبيله شما نيز دودستگى بيفكند. چه بهتر كه اصلاً با اين مرد سخنى نگويى!.

(طفيل) مى گويد: سخنان آنها چنان مرا متأثر كرد كه از ترس تأثير سحر بيان او تصميم گرفتم با او سخن نگويم و سخن او را نشنوم و براى جلوگيرى از نفوذ سحر او، هنگام طواف مقدارى پنبه در گوش هاى خود قرار دادم كه مبادا زمزمه قرآن و نماز او به گوش من برسد.

بامدادان در حالى كه پنبه را در گوش هاى خود كرده بودم وارد مسجد شدم و هيچ مايل نبودم سخنى از او بشنوم، ولى نمى دانم چطور شد يك مرتبه كلام و سخن بسيار شيرين و زيبايى به گوشم رسيد و بيش از حد احساس لذت كردم. با خودم گفتم: مادرت عزادار شود تو مردى سخن پرداز و خردمندى. چه مانع دارد سخن اين مرد را بشنوى. هرگاه نيك باشد بپذيرى و اگر زشت باشد آن را رد كنى. براى اين كار آشكارا با آن حضرت تماس نگرفتم. مقدارى صبر كردم تا رسول خدا راه خانه خود را پيش گرفت و وارد خانه شد و من نيز اجازه گرفتم و وارد خانه شدم. واقعه را از آغاز تا پايان بازگو كردم و گفتم: قريش درباره شما چنين و چنان مى گويند و من در آغاز كار تصميم نداشتم با شما ملاقات كنم، ولى حلاوت قرآن شما مرا به سوى تو كشيده است. اكنون مى خواهم حقيقت آيين خود را براى من تشريح كنى و مقدارى قرآن براى من بخوانى.رسول خدا آيين خود را بر او عرضه داشت و مقدارى قرآن خواند. (طفيل) مى گويد: به خدا سوگند كلامى زيباتر از آن نشنيده و آيينى معتدل تر از آن نديده بودم (17). سپس (طفيل) به حضرتش عرض كرد: من در ميان قبيله خود يك فرد نافذالقول هستم، براى نشر آيين شما فعاليت خواهم كرد.(18).

تا اين جا به خوبى روشن گرديد كه فصيحان عرب و بليغان قوم در برابر قرآن كمال ناتوانى را ابراز داشته و جز تسليم و اظهار عجز چاره اى نداشتند.

(1). علق (96) آيه هاى‏5-1.

(2). (ابن سكيت) از ادباى شيعى و از استوانه هاى ادب در عصر متوكل عباسى و مؤلف كتاب (اصلاح المنطق) مى باشد. وى براثر برجستگى در ادبيات عرب از طرف خليفه براى تدريس و تعليم و تربيت (معتز) و (مؤيد) پسران متوكل انتخاب شده بود، روزى متوكل موقع درس بر آنها وارد شد و از استاد پرسيد: فرزندان مرا بيشتر دوست دارى يا حسنين را وى در پاسخ گفت: من قنبر غلام على را با خود تو و پسرانت مبادله نمى كنم و باز پرسيد: من و پسرانم نزد تو بهتريم يا على و حسنين وى در پاسخ گفت: قنبر خادم على از تو و پسران تو بهتر است. متوكل دستور داد كه زبان او را از قفا بيرون آورند، سپس به امر متوكل غلامان وى او را به زير پا انداخته و لگدمال نمودند و فرداى آن روز پنجم رجب سال 243 ديده از جهان بربست.

(3). اصول كافى، ج‏1، ص‏25-24.

(4). اعراف(7) آيه‏58.

(5). اسراء(17) آيه 88.

(6). همان جا.

(7). هود (11) آيه 13.

(8). همان، آيه‏14.

(9). اگر مى گوييم: قرآن داراى سجع نيست، مقصود دو نوع سجع است: الف) سجعى كه در سخنان كاهنان وجود داشت و نمونه آن سخنان (سطيح) كاهن معروف است. ب) سجع هايى كه نويسندگان عصر عباسى به آن پاى بند بودند و نمونه آن، مقامات حريرى و مقامات استاد او بديع الزمان همدانى است وگرنه در آيات قرآن سجع مطلوب فراوان است كه در اصطلاح به آن (فواصل) مى گويند.

(10). فصلت (41) آيه 13.

(11). اعلام الورى، ص‏27- 28.

(12). غافر(40) آيه‏4-1.

(13). تفسير مجمع البيان، ج‏5، ص‏387.

(14). مرحوم علامه شهرستانى در كتاب المعجزة الخالدة.

(15). جن (72) آيه‏16.

(16). ابن هشام، سيره،ج‏1، ص‏293- 294.

(17). فَلا وَاذ ما سَمِعتُ قولاً قَطُّ اَحسَنَ مِنُه وَ لا اَمراً اَعدَل مِنهُ.

(18). ابن هشام، سيره، ج‏1، ص‏410.