در روايت از رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم وارد است كه فرمود: مَحَآشُّ النِّسَآءِ عَلَى أُمَّتِى حَرَامٌ. (293)
«آميزش نمودن با زنان از محلّى كه غائط و فضولات خارج ميشود، بر اُمّت من حرام است.»
سُيوطى و ابن كثير در تفسير خود آورده اند كه: أحمدبن حنبل و عبد بن حميد و تِرمِذى و نَسائى و أبويَعلَى و ابن جَرير و ابن مُنذر و ابن أبى حاتِم و ابن حِبّان و طبرانى و خرائطى در «مساوى الاخلاق» و بيهقى در «سُنَن» و ضياء در «مختارة» از ابن عبّاس روايت كرده اند كه گفت:
جآءَ عُمَرُ إلَى رَسولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ (وَ ءَالِهِ ) وَ سَلَّمَ فَقالَ: يَا رَسولَ اللَهِ! هَلَكْتُ!
قالَ: وَ مَا أَهْلَكَكَ؟! قالَ: حَوَّلْتُ رَحْلى اللَيْلَةَ. فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيْهِ شَيْئًا، فَأوْحَى اللَهُ إلَى رَسولِهِ هَذِهِ ا?يَةَ: نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ. (294)
يَقولُ: أقْبِلْ وَ أدْبِرْ وَ اتَّقِ الدُّبُرَ وَ الْحَيْضَةَ! (295)
«عمر به نزد رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آمد و گفت: اى رسول خدا، من هلاك شدم!
رسول خدا فرمود: چه چيز باعث هلاكتت شد؟!
عمر گفت: من زن خود را ديشب در رختخواب واژگون نمودم! پيامبر هيچ پاسخى به او نداد، تا خداوند به پيغمبرش اين آيه را وحى فرستاد: زنهاى شما محلّ كشت و زار اولاد شما هستند، بنابراين در محلّ كشت و زرع خود به هر كيفيّتى كه ميخواهيد برويد!
خدا ميفرمايد: ميخواهى با زنان از جلو و روبرو، و ميخواهى با ايشان از پشت سر، ولى در محلّ كشت و زرع كه محلّ زناشوئى است مجامعت كن! و از دو چيز پرهيز كن: يكى از مجامعتشان در دبر يعنى از پشت كه محلّ توالد و تناسل نيست، و ديگرى در حال حيض و عادت ماهيانه.»
و نيز از أحمد بن حنبل از ابن عبّاس روايت كرده اند كه: جماعتى از انصار به حضور رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم آمدند و از كيفيّت جماع پرسيدند، اين آيه نازل شد: نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ و رسول خدا فرمود:
ائْتِهَا عَلَى كُلِّ حَالٍ إذَا كَانَ فِى الْفَرْجِ. (296)
«به هر كيفيّت و به هر صورتى ميخواهى ميتوانى با ايشان در آميزى، مشروط به آنكه در خصوص فرج باشد نه در دبر.»
از شرع و شريعت كه بگذريم، در طبّ نيز مضارّ جماع با زنان از دبر به ثبوت رسيده است. (297)
ميرزا محمّد حكيم (مَلِك الاطبّآء) گويد:«از جمله جماعهاى لازم الاجتناب، لواط با زنان نمودن است. زيرا كه به تجربه يافته اند كه اولاد چنين شخصى مبتلا به علّت معروف(298) خواهد شد. زيرا كه پاره حكايات و أخبارات طبّيّه بر اثبات اين مطلب در اين بابست كه ذكر آنها در اين رساله موجب طول است.»(299)