پدیده گویش ها و غلط های‌ دستور زبانی‌ و تحلیل آن، با تأکید بر آثار آن ها بر زبان آموزی‌

محمدعلی الحسینی؛ مترجم: عباس علی براتی

نسخه متنی
نمايش فراداده

‌ ‌ پديدة‌ گويش‌ها و غلط‌هاي‌ دستور زباني‌ و تحليل‌ آن، ‌ ‌ با تأكيد بر آثار آن‌ها بر زبان‌آموزي‌

چكيده‌

بررسي‌هاي‌ زبان‌شناسي، از نخستين‌ روز پيدايش‌ به‌ پديدة‌ لهجه‌ و اشتباهات‌ گفتاري‌ نزد توده‌هاي‌ مردم‌ و متخصصان‌ پرداخته‌ و از آن‌ها براي‌ بررسي‌ جنبه‌هاي‌ مثبت‌ و منفي‌ اين‌ پديده‌ها بهره‌ برده‌ است. به‌همين‌گونه، بررسي‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ در عربي، به‌ روشن‌ ساختن‌ تفاوت‌ها ميان‌ واژه‌هاي‌ مفرد و تركيب‌ها پرداخته‌ تا از اشتباه‌ و آميزش‌ دلالت‌هاي‌ آن‌ها جلوگيري‌ كند تا جايي‌ كه‌ لهجه‌ها و زبان‌هاي‌ گوناگون‌ را مطالعه‌ مي‌كند و فصيح‌ را از غيرفصيح‌ بازمي‌شناسد، و نيز لهجه‌هاي‌ فصيح‌ را با لهجه‌هاي‌ عاميانه‌ مقايسه‌ مي‌كند و ابزار شناخت‌ در همة‌ اين‌ها، اندازة‌ آميزش‌ با غيرعرب‌ها بوده، و همة‌ اين‌ كارها براي‌ خدمت‌ به‌ قرآن‌ كريم‌ و حديث‌ شريف‌ انجام‌ گرفته‌ است.

زبان‌شناسي‌ نو پديدة‌ لهجه‌ و اشتباهات‌ گفتاري‌ نزد زبان‌آموزان‌ را به‌ صورت‌ تحليلي‌(analytical) بررسي‌ مي‌كند، و بهره‌هاي‌ فراواني‌ از اين‌ تحليل‌ مي‌برد تا جايي‌ كه‌ علم‌ نوي‌ جدا شده‌ از زبان‌شناسي‌ مقايسه‌اي‌ (Comparative linguistics) به‌ نام‌ زبان‌شناسي‌ تفاوت‌ها (Contrastive linguistics) پديد آورده‌ كه‌ در درجة‌ نخست‌ به‌ فراگيري‌ و آموزش‌ زبان‌ها از راه‌ بررسي‌ اشتباهات‌ زبان‌آموزان‌ و تحليل‌ علمي‌ آن‌ها با توجه‌ به‌ علل‌ اين‌ اشتباهات‌ و تعداد و چگونگي‌ آن‌ها مي‌پردازد تا در پرتو آن‌ها برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ و مواد‌ درسي‌ ويژه‌اي‌ پديد آورد، و به‌همين‌گونه، دانش‌ ترجمه‌ و نظريات‌ و روش‌هاي‌ آن‌ را تكامل‌ بخشد كه‌ يكي‌ از آن‌ها همان‌ نظرية‌ توحيدي‌ ما است‌Unithetical linguistics) ) كه‌ در كتاب‌ علم‌اللغة‌ التوحيدي‌ از آن‌ سخن‌ گفته، و در پرتو چند مقالة‌ ديگر از جمله‌ همين‌ مقالة‌ مختصر، آن‌ها را متبلور ساخته‌ايم.

‌ ‌پيش‌ از بررسي‌ پديده‌شناسي‌(Phenomenal) اين‌ مسأله‌ چه‌ منفي‌ و چه‌ مثبت‌ كه‌ گويش‌ها و اشتباهات‌ و تفاوت‌هاي‌ زباني‌ در هر جامعه‌اي‌ بر جا مي‌گذارد؛ به‌ ويژه‌ در جامعة‌ عربي‌ كه‌ به‌ بركت‌ اسلام‌ در وضعي‌ قرار گرفت‌ كه‌ با ملت‌ها

‌ ‌نوشتة‌ دكتر محمدعلي‌ الحسيني1

‌ ‌ترجمه‌ عباسعلي‌ براتي‌

‌ ‌و زبان‌ها و آداب‌ و رسوم‌ ديگر آميخته‌ شد، و در قرون‌ نخستين‌ تاريخ‌ اسلام، آغوش‌ خود را براي‌ فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي‌ گوناگون‌ گشود، ناگزيريم‌ پيش‌ از هر چيز معناهاي‌ مختلف‌ «گويش» و دلالت‌هاي‌ گوناگون‌ آن‌ را از كتاب‌هاي‌ لغت‌ و واژه‌نگاري‌ عمومي‌ عربي‌ به‌ دست‌ آوريم. «گويش» (لحن) به‌ چند معنا به‌ كار رفته‌ است:

أ. آهنگ‌ و موسيقي‌ و ريتم؛

ب. پنهان‌كاري‌ و گفت‌وگوي‌ رمزي‌ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ مخاطب، معنا را دريابد؛ ولي‌ ديگران‌ به‌ مقصود پي‌ نبرند؛

ج. اشتباه‌ در دستور زبان؛

د. گويش‌ ويژة‌ (اقوام)؛

ه'. هوشمندي؛

و. معناي‌ سخن‌ و مضمون‌ آن‌ «و لتعرفنهم‌ في‌ لحن‌القول».2

قابل‌ توجه‌ اين‌كه‌ معناهاي‌ گوناگون‌ واژة‌ «لحن» همه‌ در يك‌ چيز مشتركند و آن‌ «منحرف‌ساختن‌ چيزي‌ از مسير اصلي‌ آن‌ است».3

پديدة‌ «لحن» غلط‌هاي‌ دستوري‌ از قرن‌هاي‌ نخستين‌ در جامعة‌ عربي‌ و اسلامي‌ گسترش‌ يافت‌ و هر چه‌ اقوام‌ غيرعرب، بيش‌تر اسلام‌ مي‌پذيرفتند و با عرب‌ها بيش‌تر آميزش‌ مي‌كردند، اين‌ پديده‌ نيز افزايش‌ مي‌يافت. چيزي‌ كه‌ عرب‌ را ناگزير به‌ رويارويي‌ با اين‌ پديده‌ كرد، اصرار فراوان‌ آنان‌ بر حفظ‌ قرآن‌ كريم‌ از تحريف‌ در خواندن‌ و نوشتن‌ و دريافت‌ و برداشت‌ از آن‌ بود «داني» در مقدمة‌ كتاب‌ نقطة‌المصاحف‌ مي‌نويسد:

بدان‌ كه‌ خداوند، با توفيق‌ خويش‌ يارت‌ باد. آن‌چه‌ كه‌ پشينيان‌ را وادار كرد، قرآن‌ها را نقطه‌گذاري‌ كنند... اين‌ بود كه‌ ديدند مردم‌ زمان‌ ايشان‌ با اين‌كه‌ به‌ روزگار فصاحت‌ و اهل‌ فصاحت‌ نزديكند، زبان‌ را به‌ درستي‌ فرا نگرفته‌اند، و لهجه‌ها و تلفظ‌هاي‌ گوناگوني‌ دارند، و در گفتار عربي، سليقه‌هاي‌ مختلفي‌ به‌ كار مي‌برند و حتي‌ گفتار ناسره‌ به‌ انسان‌هاي‌ فرهيخته‌ و غيرفرهيخته‌ گسترش‌ يافته‌ است. و خواستند تا با اين‌ كار، به‌ نقطه‌گذاري‌ كه‌ اصل‌ حروف‌ بود، بازگردند، و آن‌ را به‌ شكل‌ اصلي‌ بازگردانند تا هر گونه‌ شك‌ و ابهامي‌ در تشخيص‌ كلمات‌ برطرف‌ شود و اِ‌عراب‌ درست‌ كلمات‌ شناخته‌ شود و بناي‌ حقيقي‌ الفاظ‌ و واژه‌ها روشن‌ گردد.4

همچنين‌ به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ امام‌ علي7 پيشگام‌ اصلاح‌ كژي‌ها در گويش‌ عربي‌ بوده، و در جايگاه‌ زبان‌شناس‌ اصلاحگر، دربارة‌ آن‌ موضع‌ گرفته‌ است. آن‌ حضرت‌ براي‌ تحقيق‌ هدف‌ خويش، قواعد عمومي‌ زبان‌ را تعيين‌ فرمود و كلمه‌ را به‌ دسته‌ تقسيم‌ كرد: اسم‌ و فعل‌ و حرف‌ كه‌ در همة‌ زبان‌ها وجود دارد؛ سپس‌ هر كدام‌ از اين‌ گروه‌ها را تعريف، و براي‌ آن، مفهوم‌ منطقي‌ كلي‌ بيان‌ كرد، و به‌ ابي‌الأ‌سود ذئلي‌ امر فرمود تا راهنمايي‌ نخستين‌ او را تكميل‌ كند، و فرمود: «به‌ همين‌ شيوه‌ ادامه‌ بده». شيوة‌ ابوالأ‌سود بر نقطه‌گذاري‌ بر روي‌ حروف‌ و اعراب‌گذاري‌ و تنوين‌ دادن‌ به‌ اواخر واژه‌ها مبتني‌ بود، و نه‌ چيز ديگر. يك‌ قرن‌ پس‌ از وي، خليل‌ بن‌ احمد فراهيدي، علامت‌هاي‌ ديگري‌ را مانند نشانه‌هاي‌ همزه‌ و تشديد و رَوم‌ و اشمام‌ را پديد آورد و آن‌ها راافزايش‌ داد... و مردم‌ به‌ پيروي‌ از اين‌ دو نفر ادامه‌ دادند، و اين‌ نشانه‌ها در همة‌ كشورها رواج‌ يافت‌ و مردم‌ در هر زمان‌ بدان‌ عمل‌ مي‌كردند.5

توجيه‌ پديدة‌ انحراف‌هاي‌ گفتاري‌ را ديگر نحويان‌ و زبان‌شناسان‌ ادامه‌ دادند، و به‌ويژه‌ آن‌ها كه‌ به‌ قرائت‌هاي‌ گوناگون‌ قرآن‌ توجه‌ داشتند، مانند كسائي‌ (د. 192 ق) پيشواي‌ مكتب‌ كوفه‌ و يكي‌ از هفت‌ تن‌ قاريان‌ مشهور قرآن، كتابي‌ تأليف‌ كرد و آن‌ را چنين‌ ناميد: آن‌چه‌ مردم‌ عادي‌ به‌ اشتباه‌ تلفظ‌ مي‌كنند. اين‌ كتاب‌ در سال‌ 1385 قمري‌ در قاهره‌ چاپ، و در مجموعه‌اي‌ به‌ نام‌ ثلاث‌ رسائل‌ گنجانده‌ شد كه‌ يكي‌ از آن‌ها، رسالة‌ كسائي‌ است. كساني‌ مانند فَر‌أ (د. 207 ق) كه‌ شاگرد وي‌ بود و ابوعبيدة‌ معمر بن‌ شني، اهل‌ بصره‌ (د. 207 ق) و ديگران، نام‌آوران‌ مكتب‌ بصره‌ و كوفه، اين‌ راه‌ را ادامه‌ دادند. اين‌ حركت‌ در شرق‌ و غرب‌ جهان‌ اسلام، رواج‌ يافت‌ تا اين‌كه‌ از مردم‌ مغرب‌ و اندلس، ابوبكر اشبيلي‌ (د. 379 ق) نيز رساله‌اي‌ در اين‌ زمينه‌ نگاشت.

دانشمندان‌ و سرشناساني‌ چون‌ ابوهلال‌ عسكري‌ (د. 390 ق) و ابن‌ جني‌ (د. 392 ق)، دربارة‌ خطاهاي‌ دستور زباني‌ خواص‌ نيز به‌ نگارش‌ پرداختند و دومي‌ كتاب‌ الفرق‌ بين‌ الخاص‌ و العام‌ را نوشت، و كار به‌ جايي‌ كشيد كه‌ در شكار خطاهاي‌ دستوري‌ خواص‌ به‌ مبالغه‌ پرداختند و ابوزيد بصري، كتابي‌ به‌ نام‌ النحو و من‌ يلحن‌ من‌ النحويين6 را تأليف‌ كرد.

حريري‌ (د. 1054 م) كتاب‌ درة‌الغواص‌ في‌ اوهام‌ الخواص‌ را نگاشت‌ و پس‌ از وي، ابن‌منظور (د. 711 ق) لغت‌شناس‌ نامدار، آن‌ را پيرايش‌ كرد و به‌ شكل‌ واژه‌نامه‌اي‌ درآورد و آن‌ را تهذيب‌ الخواص‌ من‌ درة‌الغواص7 ناميد، و اين‌ روش‌ تا روزگار ما ادامه‌ يافت‌ و استاد ما مرحوم‌ دكتر مصطفي‌ جواد، كتابي‌ را به‌ نام‌ قل‌ و لا تفعل‌ نوشت‌ كه‌ رشته‌ درس‌هايي‌ كوتاه‌ در تلويزيون‌ عراق‌ بود و به‌ گوش‌ عام‌ و خاص‌ خوش‌ آمده‌ بود.

حريري‌ كتاب‌ خود را به‌ نام‌ الدرة‌ با نگاهي‌ انتقادي‌ آغاز مي‌كند و مي‌گويد:

ديده‌ام‌ كه‌ بسياري‌ از كساني‌ كه‌ بر ستيغ‌ پست‌ها بالا رفته‌اند و نشان‌ ادب‌ را بر خود دارند، در گفتار و سخن، همانند مردم‌ عامي‌ شده‌اند، و رشتة‌ سخن‌ را از دست‌ مي‌دهند و قلم‌هاي‌ آنان‌ به‌ لغزش‌ مي‌افتد كه‌ اگر كسي‌ به‌ آن‌ها پي‌ ببرد و از آنان‌ به‌ يادگار بماند، از آن‌ جايگاه‌ بلند فرو مي‌افتد. و آن‌ نشان‌ و زيور، آسيب‌ مي‌بيند و همين، مرا واداشت‌ كه‌ از بزرگواري‌ و نام‌ نيك‌ آنان‌ دفاع‌ كنم‌ تا جايي‌ كه‌ شبهه‌ها را از آنان‌ بزدايم‌ و اشتباهات‌ آنان‌ را روشن‌ كنم... و اين‌ كتاب‌ را نوشتم‌ تا بينش‌ و يادآوري‌ براي‌ همة‌ كساني‌ باشد كه‌ مي‌خواهند به‌ ياد آورند، و آن‌ را درة‌الغو‌اص‌ في‌ اوهام‌ الخواص‌ ناميدم، و در هر بخشي، برگزيدة‌ مطالب، و نكته‌هاي‌ ناياب‌ در هيچ‌ كتابي‌ را در آن‌ها آورده‌ام‌ و از آن‌ گذشته، در هر جايي‌ سخنان‌ كمياب، داستان‌هاي‌ بيجا و مناسب‌ را زيور آن‌ ساخته‌ام.8

وي‌ نمونه‌هايي‌ از اين‌ گونه‌ پديده‌هاي‌ انحرافي‌ و خطاهاي‌ دستوري‌ را از سخنان‌ و نوشتارهاي‌ آنان‌ مي‌آورد و مي‌گويد: يكي‌ از پندارهاي‌ آشكار و اشتباهات‌ روشن‌ آن‌ها اين‌ است‌ كه‌ مي‌گويند:

«قدم‌ سائر الحاج» (همة‌ حاجيان‌ آمدند) و «استوفي‌ سائر الخراج» (همة‌ ماليات‌ها وصول‌ شد) و كلمة‌ «سائر» را به‌ معناي‌ همه‌ به‌ كار مي‌برند؛ در حالي‌ كه‌ در سخن‌ عرب، سائر به‌ معناي‌ باقيمانده‌ است؛ از همين‌ رو بازماندة‌ غذا در ظرف‌ را «سؤ‌ر» مي‌گويند... و درست‌ آن‌ است‌ كه‌ براي‌ هر چيز باقيمانده‌اي‌ چه‌ كم‌ و چه‌ زياد، به‌ كار رود؛ زيرا همة‌ زبان‌شناسان‌ بر اين‌ همه‌ استاتند كه‌ معناي‌ حديث‌ «اًذا شربتم‌ فاسأروا» اين‌ است‌ كه‌ (هنگام‌ آشاميدن، در ظرف، اندكي‌ باقي‌ بگذاريد. ... دليل‌ ديگر بر اين‌كه‌ «سائر» به‌ معناي‌ باقي‌ است، اين‌كه‌ سيبويه‌ اين‌ شعر را شاهد آورده:


  • تري‌ الثورفيها مدخل‌ الضل‌ رأسه‌ و سائره‌ بادٍ‌ اًلي‌ الشمس‌ أجمع‌

  • و سائره‌ بادٍ‌ اًلي‌ الشمس‌ أجمع‌ و سائره‌ بادٍ‌ اًلي‌ الشمس‌ أجمع‌

و مقصود شاعر آن‌ است‌ كه... سرش‌ را در سايه‌ برده، و در اين‌ سخن، «قَلب» انجام‌ گرفته‌ است؛ چنان‌كه‌ مي‌گويند: انگشتر را به‌ دستم‌ كردم‌ (أدخلت‌ الخاتم‌ أصبعي) و در حقيقت، انگشت‌ را به‌ انگشتر مي‌كنند، و «قلب» در سخن‌ از

‌ ‌عادت‌هاي‌ عرب‌ است‌ كه‌ به‌ ما رسيده‌ و اشكال‌ گوناگوني‌ مي‌يابد كه‌ معروف‌ است؛ از جمله‌ در قرآن‌ آمده‌ است: «ما اًن‌ مفاتحه‌ لتنوءو بالعصبة»9 و در واقع، تقدير چنين‌ است: «ما اًن‌ العصبة‌ تنوء بمفاتحه»

مي‌بينيم‌ كه‌ حريري‌ در كتاب‌ دره... از ابن‌ قتيبه‌ در كتاب‌ ادب‌ الكاتب‌ پيروي‌ مي‌كند؛ زيرا او نيز در پي‌ سخنان‌ داراي‌ اشتباه‌ دستوري‌ و نگارشي‌ هر دو بوده‌ است‌ و در آن‌ به‌ «لحن» و كژي‌ در آداب‌ و دستور زبان‌ اشاره‌ دارد، و مي‌خواهد زبان‌ و دست‌ گويندگان‌ و نويسندگان‌ را به‌ قاعده‌ و قانون‌ باز آورد. وي‌ در مقدمة‌ كتاب‌ خويش‌ آورده‌ است:

من‌ ديده‌ام‌ كه‌ بسياري‌ از نويسندگان‌ زمان‌ ما مانند مردم‌ ديگر از بي‌بند و باري‌ خوششان‌ مي‌آيد و بر سمند ناتواني‌ سوار شده‌اند، و خود را از رنج‌ استدلال‌ و زحمت‌ تفكر رهانيده‌اند. ... چون‌ چنين‌ ديدم‌ كه‌ اين‌ كار، روز به‌ روز رو به‌ كاستي‌ دارد، و ترسيدم‌ كه‌ آثار آن‌ از ميان‌ برود، بخشي‌ از توجه‌ خود را بدان‌

اختصاص‌ دادم‌ و در گوشه‌اي‌ از تأليفات‌ خود بدان‌ پرداختم، و براي‌ كساني‌ كه‌ از ادبيات‌ غافلند، كتاب‌هايي‌ ساده‌ در شناخت‌ روش‌ و قانونمند كردن‌ زبان‌ و دست‌ پديد آوردم، و هر كتابي‌ يك‌ هنر را در بر دارد، و در آن‌ها از پرگويي‌ و پيچيده‌گويي‌ پرهيز كرده‌ام. اين‌ كتاب‌هاي‌ ما براي‌ كساني‌ نيست‌ كه‌ تنها به‌ تن‌ انساني‌ چسبيده‌اند، و از نگارش، تنها به‌ شكل‌ آن‌ پرداخته‌اند، و از ابزارهاي‌ كار، چيزي‌ جز خامه، و خامه‌دان، چيزي‌ را نمي‌شناسد؛ بلكه‌ براي‌ كساني‌ است‌ كه‌ بهره‌اي‌ از علم‌ اعراب‌ برده‌اند، و صدروه‌ صدر و حال‌ و ظرف‌ و اندكي‌ از علم‌ تصريف‌ و بناهاي‌ كلمه‌ و قلب‌ يأ به‌ واو و الف‌ به‌ يأ و مانند آن‌ را مي‌شناسد.10

ابن‌ قتيبه‌ و ديگر كساني‌ كه‌ به‌ اين‌ پديده‌ پرداخته‌اند، از پيشگام‌ اين‌ راه‌ ابوالاسود دئلي‌ پيروي‌ مي‌كنند كه‌ او از راهنمايي‌ امام‌ علي7 در پايه‌گذاري‌ قواعد و اصلاح‌ غلط‌هاي‌ زباني‌ بهره‌مند شده‌ است‌ و حتي‌ شعر خود را در اين‌ راه‌ به‌ كار مي‌گيرد. او كه‌ خود يكي‌ از شاعران‌ چيره‌ دست‌ است، مي‌گويد:

و لا أقول‌ لقدر القوم‌ قد غليت‌ و لا أقول‌ لباب‌الدار مغلوقُ‌ لكن‌ أقول‌ البابي‌ معلق‌ و غَلَت‌ قدري‌ و قايلها دَن‌ و اًبِريقُ11

نمي‌گويم‌ كه‌ ديگ‌ مردم‌ غَليَت‌ و نمي‌گويم‌ كه‌ در خانه، مغلوق‌ است‌ ولي‌ مي‌گويم‌ كه‌ در خانه‌ام‌ مُغلَق‌ است‌ و ديگم‌ غَلَت‌ و در برابر آن‌ خمره‌ و ابريق‌ است‌

‌ ‌يعني‌ براي‌ بستن‌ در، از باب‌ افعال‌ (اغلاق) و براي‌ جوشيدن‌ ديگ‌ از شكل‌ صحيح‌ كلمه‌ يعني‌ غَلَت‌ استفاده‌ مي‌كنم‌ كه‌ لام‌الفعل‌ در آن‌ ساقط‌ مي‌شود؛ مانند «رَمَت» (مترجم).

ابن‌منظور در تهذيب‌الدره‌ اين‌گونه‌ پديده‌هاي‌ غلط‌ دستوري‌ را به‌ گروه‌هايي‌ مفرد و مركب‌ تقسيم‌ كرده‌ و به‌ گونة‌ الفبايي‌ در آورده‌ كه‌ به‌ شيوة‌ لسان‌العرب‌ واژه‌نامة‌ مشهور است‌ كه‌ معروف‌ترين‌ كتاب‌ لغت‌ در زبان‌ عربي‌ به‌شمار مي‌آيد؛ اگر نگوييم‌ معروف‌ترين‌ آن‌ها است. شيوة‌ آن‌ به‌ اين‌ گونه‌ است‌ كه‌ آن‌ رابه‌باب‌ها و فصل‌هايي‌ چند تقسيم‌ مي‌كند يا بنا بر قافيه‌ (آخر كلمات) به‌ چينش‌ آن‌ها مي‌پردازد و بيش‌تر بر كتاب‌ درة‌الغو‌اص‌ حريري‌ تكيه‌ دارد، و نظريات‌ لغوي‌ و انتقادي‌ خود را بر آن‌ها مي‌افزايد؛ براي‌ مثال‌ مي‌گويد: شيخ‌ ابومحمد القاسم‌ بن‌ علي‌ حريري‌ - ره‌ - درة‌الغو‌اص‌ في‌اوهام‌ الخواص‌ را تصنيف‌ كرد و گروهي‌ از اديبان‌ را نام‌ برد كه‌ در چيزهايي‌ اشتباه‌ كرده‌اند كه‌ از نظر غلط‌ دستوري‌ آنان‌ را همانند مردم‌ عادي‌ مي‌سازد، و از قدر و منزلت‌ آنان‌ مي‌كاهد؛ هر چند جايگاه‌ آنان‌ والا است. او بر سر غيرت‌ آمده‌ و كتابي‌ نوشته‌ است‌ تا آنان‌ را از اشتباهاتشان‌ آگاه‌ سازد، و وادارد تا از آن‌ها بپرهيزند، و معناي‌ آن‌ها را در يابند؛ ولي‌ كتاب‌ خود را بدون‌ فصل‌بندي‌ و ترتيب‌ لازم‌ تدوين‌ كرده‌ است‌ و مطالعه‌كننده‌ در آن‌ گم‌ مي‌شود، و اط‌لاعات‌ مورد نياز خود را گم‌ مي‌كند، من‌ آن‌ را بر پاية‌ الفبا مرتب‌ ساخته‌ام‌ تا يافتن‌ چيزهاي‌ مبهم‌ در آن‌ها آسان‌ شود و آن‌ را تهذيب‌ الخواص‌ من‌ درة‌الغو‌اص12 ناميدم.

مي‌توانيم‌ بگوييم‌ كه‌ پديدة‌ غلط‌هاي‌ دستوري، در گذشته‌ و حال‌ همواره‌ شايع‌ بوده، و در جامعه‌هايي‌ كه‌ با زبان‌هاي‌ ديگر آميزش‌ و ارتباط‌ دارند، چيزي‌ عادي‌ و طبيعي‌ است. برخي‌ از پژوهشگران، در برابر آن، موضع‌ منفي‌ دارند، و برخي‌ ديگر با موضع‌گيري‌ مثبت‌ با آن‌ روبه‌رو مي‌شوند. گونه‌اي‌ ديگر از كتاب‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ نيز وجود دارد كه‌ به‌ غلط‌هاي‌ دستوري‌ مي‌پردازد؛ ولي‌ نامي‌ ديگر و اصطلاحي‌ همانند آن‌ دارند، و «الفروق‌ اللغوية» ناميده‌ مي‌شوند، و كار آن‌ها، فرق‌ گذاشتن‌ ميان‌ دو كلمه‌ يا دو واژة‌ مفردي‌ است‌ كه‌ در تلفظ‌ يا نگارش‌ خطي‌ شبيه‌ هم‌ هستند، و مردم‌ بيش‌تر در ساختار و معنا آن‌ها را با هم‌ به‌ اشتباه‌ مي‌گيرند. زبان‌شناسان‌ براي‌ «فروق‌ لغوي» (تفاوت‌هاي‌ واژگان) اهميت‌ ويژه‌ و جداگانه‌اي‌ در نظر گرفته‌ يا آن‌ها را در بحث‌ واژه‌هاي‌ مترادف‌ آورده‌اند و اين‌ دو مسأله‌ در كتاب‌هاي‌ لغت‌ از ديرزمان‌ و آغاز پيدايش‌ علوم‌ لغت‌ به‌ اين‌ رشته‌ راه‌ يافت. ابن‌قتيبه، باب‌ ويژه‌اي‌ براي‌ «آن‌چه‌ مردم‌ در جاي‌ خويش‌ به‌ كار نمي‌برند»، در نظر گرفته‌ كه‌ نخستين‌ باب‌ كتاب‌ است. ابوهلال‌ عسكري، كتاب‌ جداگانه‌اي‌ به‌ نام‌ «الفروق‌ اللغويه» دارد كه‌ به‌ همان‌ شيوة‌ عسكري‌ و ابن‌قتيبه‌ و با همان‌ هدف‌ و شيوه‌ نگارشته‌ است. ابن‌قتيبه‌ و عسكري‌ و ديگران‌ به‌ اين‌ نكته‌ توجه‌ كرده‌اند كه‌ مردم، شمار بسياري‌ از واژه‌هايي‌ را كه‌ معنايي‌ نزديك‌ به‌ هم‌ دارند، به‌صورت‌ شبيه‌ و همانند يك‌ديگر به‌ كار مي‌برند و ميان‌ كاربردهاي‌ آن‌ها تفاوتي‌ نمي‌گذارند، و اين‌ را نوعي‌ از نابودي‌ زبان‌ شمردند و كوشيدند آن‌ واژه‌ها و الفاظ‌ را كه‌ كم‌ هم‌ نيستند، به‌ معناي‌ حقيقي‌ آن‌ها باز آورند. ميان‌ معناهاي‌ نزديك‌ به‌ يك‌ديگر به‌ روشني‌ فرق‌ گذاشتند، و كاربرد نادرست‌ آن‌ را نشان‌ دادند. لغت‌شناسان‌ از ديرباز در موضوع‌ ترادف‌ با يك‌ديگر اختلاف‌نظر داشتند، و در اين‌كه‌ آيا به‌ راستي‌ «چنين‌ چيزي‌ اصلاً‌ در زبان‌ عرب‌ وجود دارد يا نه، به‌ دو گروه‌ موافق‌ و مخالف‌ تقسيم‌ شدند. برخي‌ نيز به‌ يك‌ موضع‌گيري‌ ميانه‌ پرداختند. يكي‌ از كتاب‌هايي‌ كه‌ به‌ مسألة‌ فروق‌لغويه‌ پرداخته، كتاب‌ سمع‌ نورالدين‌ جزائري‌ است.13

برخي‌ بررسي‌ها و پژوهش‌هاي‌ لغوي‌ نيز به‌ تفاوت‌ ميان‌ لهجه‌ها و واژه‌هاي‌ مربوط‌ به‌ آن‌ها پرداخته‌ و آن‌ها را از نظر شيوايي‌ رده‌بندي‌ كرده‌ و نيز ميزان‌ آميختگي‌ اقوام‌ غيرعرب‌ را كه‌ در همسايگي‌ عرب‌ها مي‌زيسته‌اند، با آنان‌ در نظر آورده‌ است. قبايلي‌ را كه‌ كم‌تر با غيرعرب‌ها آميزش‌ داشته‌اند، فصيح‌تر و شيواتر، و واژه‌ها و روش‌هاي‌ تركيبي‌ آنان‌ را از ديگران‌ بهتر شمرده‌اند؛ چنان‌كه‌ نحويان‌ به‌ لهجة‌ كساني‌ كه‌ همزه‌ به‌ كار مي‌برده‌ و آنان‌ كه‌ از همزه‌ استفاده‌ نمي‌كرده‌اند، توجه‌ داشته‌اند، و واژه‌هايي‌ چون‌ سَأَلَو «سال» را از اين‌ ديد، بررسي‌ كرده‌اند و به‌ لهجة‌ كساني‌ كه‌ مي‌گفتند «أكلوني‌ البراغيث» كه‌ لهجة‌ غيرمعتبري‌ است، اشاره‌ دارند. اين‌ توجه‌ به‌ فروق‌ لغوي‌ و لهجه‌ها از آغاز پرداختن‌ به‌ علوم‌ عربيت‌ وجود داشته‌ است؛ براي‌ مثال، سيبويه‌ به‌ انواع‌ گوناگون‌ لهجه‌هاي‌ عربي‌ موجود در زمان‌ خود پرداخته‌ است‌ و از استاد خود، فراهيدي‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ «برخي‌ از عرب‌ها همزه‌ را تشديد مي‌دهند؛ ولي‌ اين‌ لهجة‌ نادرستي‌ است».14

همچنين‌ نحويان‌ نخستين، جايگزين‌ واژه‌ها را در بسياري‌ از حالت‌ها آورده، و آن‌ها را بر پاية‌ معيارهاي‌ قبيله‌اي‌ بر يك‌ديگر برتري‌ داده‌اند، و لهجة‌ يك‌ قبيله‌ را درست‌ و ديگري‌ را نادرست، و احتمالاً‌ اثر پذيرفته‌ از زبان‌هاي‌ غيرعربي‌ همسايه‌ شمرده‌اند،15 و نيز اين‌ انديشه‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ «هر واژه‌اي‌ كه‌ كم‌تر رايج‌ و از كاربرد روزانه‌ دورتر باشد، فصيح‌تر است»، و وقتي‌ دو واژه‌ را با يك‌ معنا بررسي‌ كرده‌اند، آن‌ را كه‌ در مكالمات‌ روزانه‌ و عاميانه‌ كم‌تر به‌ كار مي‌رفته، شيواتر و فصيح‌تر دانسته‌اند، و چنين‌ به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اين‌ پديده، به‌طور كامل‌ در واژگان‌ مربوط‌ به‌ مكالمات‌ روزمره‌ آشكار است. واژه‌هايي‌ كه‌ در گفتار روزانه‌ فراوان‌ به‌ كار مي‌رود، در لهجة‌ فصيح‌ عربي‌ شكل‌ ديگري‌ دارد و يكي‌ از مثل‌هاي‌ رايج‌ آن، در مكالمات‌ امروزه‌ «رأي» (ديد) است‌ كه‌ در لهجة‌ عاميانه‌ «شاف» به‌ جاي‌ آن‌ به‌ كار مي‌رود يا «ذهب» در عربي‌ فصيح‌ كه‌ در روزانه، «راحَ» به‌ جاي‌ آن‌ مي‌آيد.16

چكيدة‌ سخن‌ اين‌كه‌ بررسي‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ در عربي‌ از آغاز پيدايش‌ خود به‌ پديدة‌ «لهجه» پرداخته‌ و اشتباهات‌ دستوري‌ را نزد مردم‌ عامي‌ و خواص‌ بررسي‌ كرده، و از اين‌ اشتباهات‌ براي‌ حل‌ اين‌ مشكلات‌ دستوري‌ استفاده‌هاي‌ مثبت‌ و منفي‌ فراوان‌ برده‌ است، و به‌ همين‌ ترتيب، بررسي‌هاي‌ لغوي‌ در عربي‌ به‌ فروق‌ لغوي‌ پرداخته‌ و تفاوت‌ ميان‌ مفردها و مركب‌ها را براي‌ از ميان‌ بردن‌ اشتباه‌ و ابهام‌ در دلالت‌ آن‌ها به‌ كار گرفته‌ است، و لهجه‌هاي‌ گوناگون‌ را از نظر شيوايي‌ و ناشيوايي‌ مقايسه‌ كرده‌ و ميان‌ لهجة‌ فصيح‌ و عاميانه‌ نيز فرق‌ گذاشته‌ است‌ و معيار آن‌ها، آميزش‌ با عجم‌ها (غيرعرب) و عدم‌ آميزش‌ بوده‌ است. همة‌ اين‌ بررسي‌ها براي‌ خدمت‌ به‌ زبان‌ قرآن‌ و حديث‌ انجام‌ گرفته‌ است؛ ولي‌ زبان‌شناسي‌ نو، به‌ پديدة‌ لهجه‌ و اشتباه‌ دستوري، به‌ويژه‌ نزد كساني‌ كه‌ زبان‌هاي‌ گوناگون‌ را مي‌آموزند، از ديد تحليلي‌analytical مي‌نگرد، و از اين‌ تحليل، بهره‌هاي‌ فراوان‌ مي‌برد تا جايي‌ كه‌ دانش‌ نوي‌ برخاسته‌ از زبان‌شناسي‌ مقايسه‌اي‌comparativel) (linguistics به‌ نام‌ زبان‌شناسي‌ تحليل‌ تقابلي‌contrastive) (analysis پديد آورده‌ كه‌ پيش‌ از هر چيز، به‌ فراگيري‌ و آموزش‌ زبان‌ها مي‌پردازد، و از راه‌ آن، خطاهاي‌ زبان‌آموزان‌ را پي‌ مي‌گيرد و به‌ تحليل‌ علمي‌ آن‌ مي‌پردازد، و از آن‌جا به‌ علل‌ اين‌ اشتباهات‌ و لهجه‌ها و چند و چون‌ آن‌ها مي‌رسد تا در پرتو آن، روش‌هاي‌ آموزشي‌ و مواد‌ ويژه‌ آموزش‌ را بر پاية‌ آن‌ نظر تحليلي‌ پديد آورد.17

دانشمندان‌ زبان‌شناس‌ كنوني، در برابر پديدة‌ لهجه‌ و غلط‌هاي‌ دستوري، موضع‌ مثبت‌ و تحليلي‌analytical) ) دارند؛ سپس‌ از مقايسة‌ زبان‌ مادري‌(mother language) يا زبان‌ اول‌(LI) و زبان‌ مقصد(target language) يا زبان‌ دوم‌ (Ls) كه‌ هدف، آموختن‌ آن‌ است، به‌ نكته‌هاي‌ آموزشي‌ مهمي‌ دست‌ يافته‌اند كه‌ مهم‌ترين‌ آن‌ها عبارتند از:

1. انسان‌ در كودكي‌ آموخته‌ است‌ به‌ نشانه‌هاي‌ لغوي‌ كه‌ وظيفة‌ رساندن‌ پيام‌هاي‌ فكري‌ و دروني‌ به‌ ديگران‌ را دارند، توجه‌ كند و به‌ نشانه‌هايي‌ كه‌ كاري‌ انجام‌ نمي‌دهند، بي‌توجه‌ باشد.

He has Learned to ignore all those features that) 18do not so function)

يعني‌ كودك‌ با سرشت‌ و توانايي‌ آموختن‌ طبيعي‌ خود، به‌ نشانه‌هاي‌ صوتي‌ ويژه‌اي‌phonetic distinctire) ) (features) توجه‌ مي‌كند و در سخن‌ گفتن‌ با ديگران، از آن‌ها بهره‌ مي‌برد و نقاط‌ كور(blind spots) را كه‌ وظيفه‌اي‌ متفاوت‌ ندارند، در زبان‌ خودش‌ تكامل‌ مي‌بخشد.19

2. زبان‌ مادري، اثر فراواني‌ در آساني‌ يا سختي‌ آموختن‌ زبان‌ دوم‌ دارد و اين‌ با مقايسه‌ ميان‌ سيستم‌هاي‌ صوتي‌ و معنايي‌ دو زبان‌ مقايسه‌ شده‌ به‌ دست‌ مي‌آيد.

بدون‌ ترديد، زبان‌آموز در آموختن‌ برخي‌ نشانه‌هاي‌ زبان، احساس‌ سختي، و در برخي، احساس‌ آساني‌ مي‌كند. دانشمنداني‌ كه‌ به‌ اين‌ مسائل‌ علاقه‌ دارند، دريافته‌اند علايمي‌ دشتوارترند كه‌ با زبان‌ مادري‌ شباهتي‌ ندارند، و علايم‌ آسان‌تر آن‌ها هستند كه‌ همانند زبان‌ مادري‌ نيستند، و اين‌ به‌ خود آن‌ نشانه‌ها ربطي‌ ندارد؛ بلكه‌ به‌ رابطه‌ ميان‌ دو زبان‌ باز مي‌گردد. اگر سيستم‌ آواها در زبان‌ مقصد، شبيه‌ زبان‌ مادري‌ باشد، بر پاية‌ نظرية‌ معروفِ‌ اجراي‌ نيرومند strong version))، آموختن‌ آن، آسان‌ است، و همچنين‌ ديگر نظام‌هاي‌ صرفي‌ و نحوي‌ و دلالتي، بلكه‌ حتي‌ اين‌ قانون‌ به‌ فرهنگ‌ها و آداب‌ و رسوم‌ نيز سرايت‌ مي‌كند.

ما به‌ مقولات‌ توحيدي‌ مشابهي‌ دست‌ يافته‌ايم‌ و آن‌ها را ضمن‌ تدريس‌ زبان‌شناسي‌ تقابلي‌contrastive) (linguistics يا زبان‌شناسي‌ تحليلي‌contrastive analysis) ) به‌ شكل‌ زيل‌ درآورده‌ايم:

similarities lead to sim plicities, Differences lead" 20to difficulties "

(همانندي‌ به‌ آساني، و اختلاف‌ به‌ دشواري‌ مي‌انجامد).

در نتيجه، چيزهاي‌ شبيه‌ به‌ هم‌ را به‌ سادگي، و چيزهاي‌ گوناگون‌ را به‌ دشواري؛ مي‌توان‌ آموخت‌ زيرا شبيه‌

هر چيزي‌ به‌ سوي‌ آن‌ گرايش‌ دارد و با وجود نظريه‌هاي‌ مخالف‌ با نظرية‌ «اجراي‌ نيرومند»، مانند نظرية‌ اجراي‌ ضعيف‌(weak virsion) يا نظرية‌ اجراي‌ متوسط‌moderate) virsion)، نظرية‌ اجراي‌ نيرومند، همانند نام‌ خود، قوي‌تر است.

3. كسي‌ كه‌ به‌ آموختن‌ يك‌ زبان‌ و فرهنگ‌ مي‌پردازد، به‌طور معمول‌ نشانه‌هاي‌ زبان‌ خود را از نظر شكل‌form) ) و محتوا(meaing) و پخش‌distribution) )، به‌ زبان‌ و فرهنگ‌ مقصد، منتقل‌ مي‌سازد، و هنگام‌ مقايسه‌ و اجراي‌ آن، همان‌ نكتة‌ پيشين‌ دربارة‌ آساني‌ و دشواري‌ در آموزش‌ و آموختن‌ بر آن‌ها روشن‌ شد، زيرا به‌ نشانه‌هاي‌ مشابه‌ و مختلف‌ مراجعه‌ كردند، و ديدند كه‌ معمولاً‌ نشانه‌هاي‌ مشابه‌ آسان‌تر فرا گرفته‌ مي‌شوند.

برخي‌ نيز عكس‌ اين‌ را استفاده‌ كرده، و معتقدند كه‌ تشابه، باعث‌ اشتباه‌ مي‌شود، و اين، همان‌ نظرية‌ اجراي‌ ضعيف‌ است‌ يا چنان‌كه‌ ما به‌ صورت‌ توحيدي‌ آن‌ را ترجمه‌ كرده‌ايم، نسخة‌ ضعيف‌(woak vevsion) به‌صورت‌ عكس‌العملي‌ در برابر نسخة‌ نيرومندstrong vevsion) ) قرار دارد.

the weak vevsion is a model with diagnostic and ex planatory as opposed to the predietire clain of strony 21version

و نظرية‌ اجراي‌ نيرومند مد‌عي‌ است‌ كه‌ مي‌تواند لهجه‌ها و اشتباهات‌ لغوي‌ زبان‌آموز را كه‌ با توجه‌ به‌ زبان‌ مادري‌ خود، دچار آن‌ها مي‌شود، پيش‌بيني‌ كند، و راه‌حل‌هاي‌ آموزشي‌ را در پرتو آن‌ها مدون‌ سازد.

4. اگر زبان‌ مادري‌ زبان‌آموزان‌ يكي‌ باشد، دچار خطاهاي‌ مشابهي‌ خواهند شد، و بدون‌ توجه‌ به‌ سن‌ و جنسيت، و انگيزه‌هاي‌ فردي‌ آنان، اشتباهاتي‌ نزديك‌ به‌ هم‌ خواهند داشت. چنان‌كه‌ گفتيم، مي‌توان‌ آن‌ها را پيش‌بيني‌ كرد و به‌ سادگي‌ زير نظر گرفت. دانشمندان‌ زبان‌شناس‌ معاصر در تدوين‌ واژه‌ها و روش‌ آموزش‌ با اصطلاح‌ ويژة‌ «special sylabuses» از آن‌ها به‌طور مثال‌ براي‌ آموزش‌ عربي‌ به‌ فارسي‌ زبانان‌ با توجه‌ به‌ نظام‌هاي‌ زباني‌ آن‌ دو بهره‌ مي‌برند و همچنين‌ در تدوين‌ روش‌ آموزش‌ عربي‌ به‌ ترك‌ها يا هندي‌ها و ديگران، و همة‌ اين‌ها با توجه‌ به‌ تشابه‌ و اختلاف‌ سيستم‌هاي‌ آوايي‌ و واژه‌هاي‌ مفرد و مركب‌ و دلالت‌ فرهنگ‌ها است.

5. ما خود در پرتو اين‌ نظرية‌ توحيدي‌ و روش‌هاي‌ مقايسه‌اي‌ آن، به‌ تشابه‌ ميان‌ همة‌ زبان‌هاي‌ بشري‌ و فرهنگ‌ها به‌ صورت‌ ريشه‌اي‌ و شاخه‌اي‌ پرداخته‌ايم‌ و در همة‌ زمينه‌ها و سطوح، به‌ ويژه‌ رابطة‌ اصوات‌ (آواها) با معاني‌ و در پرتو اين‌ نظرية‌ توحيدي، اين‌ اصطلاح‌ را به‌ گونه‌اي‌ ديگر، يعني‌can - trastive مي‌خوانيم‌ و پيشوندcan را كه‌ نشانة‌ يگانگي‌ و شباهت‌ در آهنگ‌ و ريتم‌ است، به‌ زبان‌ فارسي، به‌ معناي‌ هم‌ طراز و به‌ متقابل‌ (مخالف) مي‌نگريم؛ يعني‌ رابطة‌ توازن‌ و تعادل‌ ميان‌ زبان‌ها را جايگزين‌ تقابل‌ و اختلاف‌ مي‌سازيم‌ كه‌ همان‌ دلالت‌ توحيد و اشتراك‌ جهاني‌universal) يا(unithecal است.

در پرتو همة‌ آن‌چه‌ گفته‌ شده، به‌ اين‌ نكات‌ مي‌رسيم: از آن‌جا كه‌ جوهر همه‌چيز و هر صوت‌ و آوا و معنايي‌ در جهان‌ زبان‌هاي‌ بشري، همانند ديگر بخش‌هاي‌ جهان، شبيه‌ يك‌ديگر است، آموختن‌ همة‌ زبان‌ها آسان‌ خواهد بود. هر انساني‌ مي‌تواند، هر زباني‌ را فرا بگيرد. مي‌بينيم‌ كودكاني‌ كه‌ در يك‌ محيط‌ زباني‌ ويژه‌ تربيت‌ مي‌شوند كه‌ زبان‌ مادريشان‌ تفاوت‌ دارد، به‌ سادگي‌ زبان‌ مادري‌ آن‌ را فرا مي‌گيرند؛ زيرا توانايي‌ آموختن‌ در آن‌ها فطري، و از سوي‌ خداوند متعالي‌ به‌ آن‌ها ارزاني‌ شده‌ است‌God given gift) ) و هم‌اكنون‌ آن‌ را به‌ «Linguistic competence» تعبير مي‌كنند، و اين‌ توانايي‌ در اصل، ميان‌ همة‌ انسان‌ها مشترك‌ است، و چنان‌كه‌ ملاحظه‌ مي‌كنيم، كودكان‌ و بزرگسالان‌ مي‌توانند به‌ آساني‌ چند زبان‌ را فرا گيرند؛ زيرا مشتركات‌ زباني‌ در آواها و معاني‌ بشري‌ فراوان‌ است. و مي‌توان‌ ديگر زبان‌ها را نيز در ساية‌ نظرية‌ توحيدي، لهجه‌هايي‌dialects) ) خواند؛ يعني‌ چنان‌كه‌ اين‌ واژه‌ها نشان‌ مي‌دهد،dia يعني‌ دو lects يعني‌ زبان‌ و لهجه، و اين‌ همان‌ معناي‌ توحيدي‌ است.

پوشيده‌ نماند كه‌ زبان‌هاي‌ نزديك‌ به‌ هم‌ كه‌ در خانواده‌هاي‌ زباني‌ مشابه‌ گنجانده‌ مي‌شوند، به‌ همين‌ علت‌ها، ساده‌تر آموخته‌ مي‌شوند، و هر چه‌ نزديكي‌ و همانندي‌ بيش‌تر باشد، آموختن‌ و آموزش‌ آسان‌تر است.

غلط‌هايي‌ را كه‌ هنگام‌ آموختن‌ پيش‌ مي‌آيد را مي‌توان‌ بر پاية‌ نظرية‌ اجراي‌ نيرومند به‌ اختلاف‌ صوري‌ ميان‌ اين‌ زبانها يا بهتر بگوييم‌ لهجه‌ها بازگرداند؛ چنان‌كه‌ مي‌توان‌ از تحليل‌ اين‌ اشتباهات‌ با نگاه‌ علمي‌ و تبديل‌ كردن‌ انديشة‌ اشتباه‌ كه‌ عيب‌ و كاستي‌ يا گناه‌(guilt) به‌ شمار مي‌آيد، به‌ پديده‌اي‌ طبيعي‌ رسيد كه‌ از راه‌ روش‌هاي‌ آموزشي‌ و با دسته‌بندي‌ آن‌ها و تحليل، با آن‌ها مقابله‌ مي‌شود. زبان‌شناسي‌ مقايسه‌اي‌ نو به‌ اين‌ كار مي‌پردازد و از همين‌ روي‌ زبان‌شناسي‌ تقابلي‌(contrastive linguistics) نام‌ گرفته‌ است. اين‌ نظرية‌ معاصر هر چند در بررسي‌هاي‌ كهن‌ زبان‌شناسي‌ ريشه‌ دارد، اكنون‌ جنبة‌ آموزشي‌ نو به‌ خود گرفته‌ كه‌ شتاب‌ بيش‌تري‌ به‌ آموختن‌ زبان‌ و نيكو دانستن‌ آن‌ مي‌دهد و نيز روش‌ها و برنامه‌هاي‌ آموزش‌ زبان‌ از تحليل‌ همين‌ اشتباهات‌ پديد آمده‌ است. در گذشته، اين‌ها شناخته‌ نشده‌ بود و اگر هم‌ بود، با اين‌ ظرافت‌ و لطافت‌ نبود، و ديگر، اين‌ اشتباهات، پديدة‌ منفي‌ شناخته‌ نمي‌شود كه‌ زبان‌آموز را براي‌ آن‌ها سرزنش‌كنند و او را گناه‌كارguilty بدانند؛ بلكه‌ پديده‌اي‌ طبيعي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ به‌ پي‌گيري‌ و درمان‌ آن‌ پرداخت‌ و اين‌ كار را با نظريات‌ زبان‌شناسي‌ نو و روش‌ها و فن‌آوري‌ نو آموزشي‌ ويژه‌ به‌ انجام‌ رساند.

اين‌ علم‌ را اكنون‌ علم‌ روش‌شناسي‌methodo logy) ) مي‌خوانند. اين‌ علم، هشت‌ روش‌ مهم‌ با فن‌آوري‌ ويژه‌ خود دارد كه‌ ما نيز روش‌ توحيدي‌(unithetical method) را به‌صورت‌ روش‌ فهم‌ بر آن‌ افزوده، و از همة‌ آن‌ها استفاده‌ كرده، و همه‌ را با هم‌ يكي‌ ساخته‌ايم‌ تا جايي‌ كه‌ مي‌توان‌ روش‌ ما را روش‌ جامع‌ و فراگيرcollective يا روش‌ برگزيده‌ (elective) ناميد.22

از اين‌ها نتيجه‌ مي‌گيريم‌ كه‌ همة‌ زبان‌ها را مي‌توان‌ به‌ سادگي‌ فرا گرفت‌ و آموزش‌ داد به‌ شرط‌ آن‌كه‌ نظرية‌ علمي‌ توحيدي‌ و آگاهي‌ كامل‌ از روش‌هاي‌ آموزش‌هاي‌ زبان‌ نو را در اختيار داشته‌ باشيم‌ و دربارة‌ هر كس‌ و در هر وضعيتي، روش‌ها و وسايل‌ مناسب‌ را به‌ كار بريم؛ و يگانه‌ چيزي‌ كه‌ بايد در روش‌هاي‌ آموزش‌ و آموختن‌ به‌ كار بريم، همين‌ نظرية‌ عملي‌ و توجه‌ به‌ نقاط‌ مشابه‌ و مختلف‌ در ظاهر است، و اغلب‌ نيز سطحي‌(on the surface) است‌ و مي‌توان‌ در پرتو مقايسه‌ها و تفاوت‌ها يا بهتر بگوييم‌ موازنه‌هاي‌ لغوي‌ توحيدي‌ كه‌ خود تابع‌ قوانين‌ توحيدي‌ كلي‌unithetical rules) (General است، بر آن‌ها چيره‌ شد، و تجربه‌هاي‌ فراوان‌ در آموزش‌ و آموختن‌ زبان‌ها و فرهنگ‌هاي‌ گوناگون، همين‌ نظرية‌ توحيدي‌ را ثابت‌ مي‌كند. ما براي‌ اثابت‌ آن، از ديگر نظريات‌ لغوي‌ كهنه‌ و نو در شرق‌ و غرب‌ استفاده‌ كرده‌ايم؛ ولي‌ عالمان‌ لغت‌ معاصر، بيش‌تر، نظريه‌هاي‌ خود را بر پاية‌ نظريات‌ ماد‌ي‌ اشيا بنا نهاده‌اند كه‌ تابع‌ عوامل‌ زمان‌ و مكان‌ و انسان‌ بدون‌ توجه‌ به‌ خدا و ايمان‌ به‌ وجود پروردگاري‌ است‌ كه‌ بر همه‌ چيز فرمان‌ مي‌راند و از آغاز پيدايش‌ تا زمان‌ بودن‌ و ماندن‌ آن‌ها همواره‌ بر آن‌ها چيرگي‌ دارد. ما اين‌ نظريه‌ را در پرتو نظر قرآني‌ و عرفاني‌ روشن‌ ساخته‌ايم‌ كه‌ در سورة‌ الرحمن‌ آمده‌ است:

الرَّحمنُ‌ عَلَّمَ‌ القُر‌آنَ‌ خَلَقَ‌ الا‌ ًِنسَانَ‌ عَلَّمَهُ‌ البَيَانَ.23 پروردگار بخشنده، قرآن‌ آموخت؛ انسان‌ را آفريد؛ به‌ او سخن‌ گفتن‌ آموخت.

در پايان‌ بايد به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ كنيم‌ كه‌ دانش‌ تحليل‌ خطاهاي‌ لغوي‌ سرانجام‌ در پرتو بررسي‌ها به‌ چيزي‌ رسيده‌اند كه‌ زبان‌شناسي‌ واسطه‌(inter language) نام‌ دارد؛ يعني‌ زبان‌آموزان‌ يك‌ زبان‌ مقصود، به‌ زباني‌ مي‌رسند كه‌ هم‌ با زبان‌ مادري‌ تفاوت‌ دارد و هم‌ با زبان‌ مقصد. و گرچه، در ظاهر، براي‌ مثل‌ به‌ انگليسي‌ سخن‌ مي‌گويند، در واقع‌ انگليسيِ‌ ويژة‌ خود آن‌هاست‌ كه‌ اگر زبان‌ مادري‌ آن‌ها عربي‌ يا فارسي‌ است، و آن‌ها به‌ زبان‌ انگليسي‌ كه‌ در مدرسه‌ يا دانشگاه‌ ياد گرفته‌اند، سخن‌ مي‌گويند، اين‌ يك‌ انگليسي‌ ويژة‌ آن‌ها است؛ بلكه‌ تا آن‌جا پيش‌ رفته‌اند كه‌ گفته‌اند، هر سخنگويي، زباني‌ ويژه‌ خود دارد؛ زيرا اگر او، واژه‌هاي‌ ويژه‌اي‌ را به‌ كار مي‌برد كه‌ با زبان‌ مقصود متفاوت‌ است‌ يا تركيب‌هايي‌ را مي‌سازد كه‌ نظام‌ دستوري‌ آن‌ زبان‌ پذيراي‌ آن‌ نيست، در پرتو اين‌ نظر نو، اشتباهات‌ دستوري‌ به‌ شمار نمي‌آيد؛ بلكه‌ زبان‌ ويژة‌ آن‌ زبان‌آموز است‌ كه‌ با آن‌ تفاهم‌ مي‌كند و مقصود خود را به‌ صاحبان‌ اصلي‌ زبان‌ مي‌رساند در نتيجه، اين‌ نظر جديد، بالاترين‌ درجة‌ تساهل‌ و تسامح‌ را دربارة‌ اشتباهات‌ دستوري‌ به‌ كار مي‌برد، و در پي‌ تصحيح‌ يا موضع‌گيري‌ منفي‌ در برابر آن‌ نيست. از نگاه‌ ما، اين‌ نظريه، نبايد خيلي‌ مورد توجه‌ و اعتماد باشد و نمي‌توان‌ اين‌ زبان‌ واسطه‌(inter language) زباني‌ شمرده‌ شود كه‌ به‌ سطح‌يابي‌ از ادبيات‌ و فرهنگ‌ برسد؛ بلكه‌ هدف‌ از آن‌ فقط‌ تفاهم‌ و تفاهم‌ كامل‌ است.

ما ديده‌ايم‌ كه‌ صاحبان‌ اين‌ نظريه‌ همچنان‌ در سردرگمي‌ به‌ سر مي‌برند و پرسش‌هاي‌ بسياري‌ دارند كه‌ پاسخي‌ نيافته‌ است. آنان‌ تأكيد مي‌كنند كه‌ هدف‌ از زبان، تفاهم‌ و گفت‌وگو با ديگران‌ است؛ ولي‌ مي‌پرسند: طبيعت‌ اين‌ گفت‌وگو چيست؟24

But what is the nature of that conversation?

و اگر زبان‌آموزي‌ با صاحبان‌ اصلي‌ زبان، به‌ اين‌ زبان‌ واسطه‌(inter languge) سخن‌ بگويد، اين‌ گفت‌وگو پربار و اصيل‌ نيست؛ زيرا اشتباهات‌ دستوري‌ و لهجه‌اي‌ دارد كه‌ گوش‌ صاحبان‌ اصلي‌ زبان‌(native speakers) با آن‌ آشنا نيست.

but the learner is himself hampered in his) attempt to use his inter languge for communicative 25purposes by its relative simplicity and porerty)

.1 عضو هيأت‌علمي‌ دانشگاه‌ تربيت‌ معلم‌ تهران.

O تاريخ‌ دريافت: 20/4/81‌ ‌‌ ‌‌ ‌O تاريخ‌ تأييد: 21/5/81.

.2 محمد (47): 30.

.3 اميل‌ يعقوب: معجم‌الخطأ و الصواب، ص‌ 11 - 14.

.4 داني، المحكم، ص‌ 29؛ زبيدي: حكمة‌الاشراق، ص‌ 81.

.5 داني: المحكم، ص‌ 31.

.6 بنگريد م‌ عطار، مقدمة‌ صحاح، ص‌ 34 - 35.

.7 ما اين‌ كتاب‌ را به‌ صورت‌ متني‌ تطبيقي‌ در زمينة‌ پيشگامي‌ مسلمانان‌ در بررسي‌هاي‌ زبان‌شناسي‌ تحقيق‌ كرديم‌ و به‌ ويژه‌ به‌ آن‌چه‌ كه‌ امروز «زبان‌شناسي‌ مقايسه‌اي‌ با تحليل‌ اشتباهات‌ (error analgsis) گفته‌ مي‌شود، پرداخته‌ايم.

.8 حريري: درة‌الخواص‌ في‌ اوهمام‌ الخواص، ص‌ 3 - 6.

.9 قصص‌ (28): 76. چيزي‌ كه‌ بر دوش‌ كشيدن‌ كليدهاي‌ آن‌ براي‌ يك‌ گروه‌ از باربران‌ نيز سنگين‌ است.

.10 ابن‌ قتيبه: ادب‌ الكاتب، ص‌ 6 - 9.

.11 حلبي: البحر العوام، ص‌ 19؛ كسائي: ماتكن‌ فيه‌ العوام، ص‌ 32.

.12 كتاب‌ تهذيب‌ هنوز هم‌ به‌ صورت‌ نسخة‌ خطي‌ در يكي‌ از كتابخانه‌هاي‌ استانبول‌ نگه‌داري‌ مي‌شود. من‌ آن‌ را به‌صورت‌ متن‌ لغوي‌ كه‌ نشان‌ از پيشگامي‌ مسلمانان‌ در مطالعات‌ زبان‌شناسي‌ به‌ ويژه‌ تحليل‌ اشتباهات‌ دستوري‌ و دسته‌بندي‌ آن‌ها دارد، تحقيق‌ كرده‌ام، و به‌صورت‌ پيوست‌ تحقيقي‌ رسالة‌ دكتري‌ خود از جامعه‌ سنت‌ آندروز - انگلستان‌ در سال‌ 1979،st. Andrews - univevsity - U .K. در آورده‌ام.

.13 از مقدمة‌ كتاب‌ فروق‌ اللغات، ص‌ 4 و 5، چاپ‌ 1408 ه'.

.14 ر.ك: سيوبه: عالم‌ الاصوات، تأليف‌ دكتر ناصر.

.15 همان.

.16 همان.

.17 به‌ تازگي‌ در زبان‌ انگليسي، واژه‌نامه‌هايي‌ تأليف‌ شده‌ كه‌ به‌ اين‌ تفاوت‌هاي‌ زباني‌ و واژه‌هايي‌ كه‌ در آن‌ها اشتباه‌ مي‌شود، پرداخته‌ است، از قبيل:‌ ‌A Concise Dictionary of Confusable, by phthian

.18 از مقدمة‌ چارلز فرايزcharles fries بر كتاب:

: lado.1Linguistics across cultures P:

.19 همان.

.20 توجه‌ كنيد به‌ روابط‌ توحيدي‌ ميان‌ هماننديsimilanty : و آساني‌ easyness و دشواري‌diffialty وlead يعني‌ رهبري‌ و رهبر.

.21 ر.ك: كتاب‌ همكار ما دكتر كشاورزي، به‌ نام‌contrastive an .

.22 ر.ك: فصل‌ 16 كتاب:‌ ‌George Yule the study of language

‌ ‌چاپ‌ 1988، براي‌ اطلاع‌ بيش‌تر از اين‌ روش‌ها همچنين‌ ر.ك: كتاب‌diane larsen freeman به‌ نام‌technienues and methods، چاپ‌oxford .

.23 رحمن‌ (55): 1 - 4.

.24 از مقدمة‌pit corder همان‌ منبع، ص‌ 3.

.25 همان.