پديدآورنده:رحيم کارگر،
حج، با شکوهترين، معنويترين و اثر بخشترين عبادات است و از منظر عرفاني ميتوان اسرار و حکمتهاي گهر باري براي آن در نظر گرفت. در اين چشمانداز قدسي، «حج» تبلور و تجلّي فضايل و مکارم اخلاقيِ بهترين معبر و گذرگاه به سوي معبود ازلي و نيکوترين منزل تزکيه و تهذيب نفس است. عارفان، سير و سلوک عرفانيِ خود را در حج به کمال ميرسانند و عابدان، عرشيترين عبادتها و طاعتها را در آن انجام ميدهند. سالکان الي اللّه به فيض لقاي الهي نائل ميآيند و عالمان، بر معرفت و حکمت قدسيِ خود ميافزايند... حج به راستي ديار معرفت و دلدادگي، کوي محبّت و شيدايي، وادي سير و سلوک و تقرّب، سراي عبوديت و فروتني و رستاخيز دلها و جانهاي مشتاق است.
اين عبادت بي بديل و ناب، فلسفهاي به گستره اقيانوسها، مفهومي به عظمت کوهها، ثمرهاي به پهناي آسمانها، حکمتي به حلاوت گلها و معنويتي به اوج کهکشانها دارد و چه نيکو است که اين همه زيبايي و حلاوت را در دانشگاه عارفان فرزانه و عالمان وارسته به نظاره بنشينيم و غوّاص اقيانوس حکمت و دانش گهربار آنان باشيم.
حج، داراي اسرار و حکمتهاي شگرف و فلسفه و اهداف والايي است که با دانستن آنها، حجگزار ميتواند حجّي عارفانه، عاشقانه و حکيمانه بهجاي آورد و با راز و رمز قدسي آن، بيشتر و بهتر آشنا شود.
از ديدگاه عارف کامل آيتاللّه ملکي تبريزي است که:
«حج و ساير عبادات، بايد آنگونه انجام شود که خدا ميخواهد و تنها زماني به اين امر رسيده و از نتيجه عبادت برخوردار ميشويم که هدف از آن عبادت را بدانيم. اگر کسي حج را همانگونه که در روايات آمده، انجام دهد و به تک تک اعمال و نيتهاي آن عمل کند، ميتوان گفت: آنگونه حج را بهجا آورده است که خداوند ميخواهد».(1)
حج، اسرار و ابعاد مختلف عرفاني، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و... دارد که در اين مقال، تنها به گوشهاي از حکمتهاي عرفاني آن اشاره ميشود:
«توحيد» و «شناخت خدا»، مهمترين و بايستهترين و ظيفه انسانها است و هيچ تکليف و امري، به بايستگي و اهميت آن نيست. توحيد، اساس و رکن تمامي اعتقادات و اعمال است و انسان در همه مواقع، بهخصوص در حج، بايد بر معرفت و شناخت خود نسبت به آفريدگار فزوني بخشد و يقين و ايمان خود را به يگانگي، قدرت، علم، سلطنت، تقدّس و ربوبيت او مستحکم سازد.
به راستي حکمت و فلسفه اصليِ «حج»، توحيد و معرفةاللّه است؛ يعني حجگزاران بايد در حج شناخت و علم خود را درباره صفات و اسماي الهي زياد کنند، با دقت و انديشه در اعمال و ارکان حج، هر چه بيشتر با آيات و نشانههاي او آشنا شوند.
امام سجّاد عليهالسلام در سفارشهاي خود به شبلي، به اين امر توجّه ويژهاي داشته، ميفرمايد: «هل عرفت بموقفک بعرفة، معرفةاللّه سبحانه...»(2) «آيا هنگام توقف در عرفات، معرفت خدا را يافتي...؟».
صاحبِ المراقبات در باره اين حکمت حج مينويسد:
«خداوند متعال انسان را از خاک آفريده و او را به ديدار و پناه خود دعوت نمود. نزديکي و پناه او نيز مخصوص بلند مرتبگان و افراد با معنويت است و به جهت اينکه انسان در اوايل کار، به دليل فرو رفتن در تاريکيهاي عالَم طبيعت و اسارت در کره خاکي و ميان آب و گِل، عالمهاي عالي دسترسي ندارد. خداوند، عالمِ او را با ايجاد مکاني آباد کرده و آن را خانه خود ناميد و آن را زيارتگاه زائران و طالبان حضرتش قرار داد تا بر گِرد آن چرخيده، زيارتش کنند و به مقتضاي حال خود، با پروردگارشان مأنوس شده و با اين امور، آماده عالمهاي قدس و نزديک شدن به خدا گردند. براي اين زيارت نيز عبادتهايي مقرر فرموده (حج) که تمامي آنها، باعث پرواز از عالم خاکي به عالم ملکوت، جبروت و لاهوت است. به عبارت ديگر، اين عبادتها انسان را آماده زيارت کعبه حقيقي ميکند که در باره آن، در روايت آمده است: زمين و آسمانم گنجايش مرا ندارد، بلکه قلب بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد. اين عبادات باعث شناخت نفس ميشود که شناخت پروردگار را در بر دارد.»(3)
عارف الهي مرحوم حاج سيد هاشم حداد، در خاطرات و حالات خود از حج فرمودند:
«رمي جمره عقبه، بالأخص خيلي براي من جالب بود؛ چون در جمره اولي و جمره وسطي انسان رو به قبله ميايستد و رمي ميکند؛ يعني با توجّه و استقبال کعبه، انسان شيطان را ميزند و ميراند. اما در جمره عقبه که بايد انسان پشت به قبله کند و رمي نمايد، اين چه معنا دارد؟ معني آن، عين توحيد است؛ يعني آن کعبهاي را که من تا به حال با اين نفس خود، بدان توجّه مينمودم، آن را اکنون پشت سر گذاره و با توجّه به اصل توحيد ـ که داراي جهت و سمتي نيست و با نفسي که از آن نفس بيرون آمده و توجّه بدان سو ندارد ـ ميخواهم شيطان را رمي کنم...».(4)
امام خميني، اين عارف کبير، حکمت اصلي حج را توحيد و تنزيه ميداند که با عمل دقيق به دستورات عباديِ حج حاصل ميشود:
«در مراتب معنوي حج، که سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديک مينمايد؛ حاصل نخواهد شد، مگر آنکه دستورات عبادي حج، بهطور شايسته و مو به مو عمل شود... لبّيکهاي شما جواب دعوت حقّ تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد.»(5)
حج، موقعيتي شکوهمند و فرصتي کمنظير براي انس و دلدادگي به محبوب حقيقي و تقرّب و نزديکي به ساحت قدسي او است. وارستن از غير و رسيدن به دوست و لقاي فرحناک او، حکمت حکيمانه حج است و رستگار و سعادتمند کسي است که غير را بگذارد و بگذرد و به يار بپيوندد.
اعمال و مناسک نوراني حج، بر صفاي درون و نورانيت دل ميافزايد و پردههاي حجاب دل را به کناري مينهد و او را آماده معرفت و لقاي الهي ميسازد. قلوب عاشقان و عارفان، در حج آمادگي بيشتري براي معرفت، محبّت و وصال الهي پيدا ميکند و آنان را به معبود ازلي نزديکتر ميسازد.
پيشواي هشتم در باره اين فلسفه قدسيِ حج ميفرمايند:
«انّ علّة الحجّ الوفادة الي اللّه تعالي... و التقرّب في العبادة الي اللّه عزّوجل».(6)
«علّت حج، ورود به (ميهماني) خداي متعال است...(و در آن) نزديک شدن به خداوند بلند مرتبه است.»
مولي محسن فيض کاشاني در اين باره مينويسد:
«کسي که به قصد خانه خدا حرکت ميکند، چنان است که به قصد خدا و زيارت او ميرود. بنابراين، مناسب است کاري کند که در ميعاد معيّن، بهفيض لقاي خدا فائز شود و ثابت است که کاميابي از لقاي رحمت او، منوط به اخلاص در عمل است که بهترين راه ملاقات حضرت کردگار ميباشد.»(7)
عالم ربّاني مولا احمد نراقي نيز مينويسد:
«حج اعظم ارکان دين و عمده چيزهايي است که آدمي را به حضرت ربّ العالمين نزديک ميسازد و آن اهمّ تکليفات الهيه و اصعب عبادات بدنيه (است)... غرض اصلي از خلقت انسان، شناخت خدا و وصول به مرتبه محبّت و انس به او است و آن موقوف است بر صفاي نفس و تجرّد آن. پس هر چه نفس انساني صافتر و تجرّد آن بيشتر شد، انس و محبّت او به خدا بيشتر ميشود و براي حصول (به اين امر)... خداي تعالي قرار عباداتي را فرمود که متضمّن اين امور هستند... از ميان عبادات، حج مشتمل بر اين امور است».(8)
«کسي که قصد خانه کعبه کند، قصد خدا کرده و زائر او است و آنکه در دنيا قصد زيارت خانه او را کرده، سزاوار است که زيارتش ضايع نشود و در ميعادگاهي که معيّن شده است، مقصود او برآورده شود و مقصودِ او، نظر کردن به وجه کريم خداوند و رسيدن به لقاي او است. بنابر اين، شوق به لقاي خداوند ناگزير او را به اسباب اين لقا تشويق ميکند... نبايد از واژه نظر به وجه خداوند سبحان ـ که در کتاب و سنت و غير اين دو آمده ـ تصوّر شود که مراد نظر کردن با چشم سر به صورتي مانند صورتهاي ديگر است. بيشک خداوند از اين مقوله برتر است؛ بلکه مقصود معناي ديگري است که آن را تنها راسخان در علم ميدانند.»(9)
عارف شهير، امام خميني قدسسره در اين باره ميگويد:
«توجّه داشته باشيد که سفر حج، سفر کسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، سفر الياللّه است. شما داريد به طرف خانه خدا ميرويد. تمام اموري که داريد و انجام ميدهيد، به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان از اينجا که شروع ميشود وفد الياللّه» است. سفر به سوي خداي تبارک و تعالي است.»(10)
و نيز ميفرمايد:
«گردش به دور خانه خدا، نشان دهنده اين است که به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.»(11) و «در سعي بين صفا و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب کنيد که با يافتن او (توحيد ناب)، همه بافتهاي دنيوي گسسته شود...»(12)
عارف کبير حاج سيد هاشم حداد ميفرمود:
«روزي براي ديدن فلان، در کاظمين که بودم، به خانهاش رفتم، ديدم خود با زوجهاش ايستادهاند و چمدانها و اسباب را بسته و عازم مسافرت به حج هستند. پس از کرّات و مرّاتي که حج رفته بود و شايد تعدادش را غير از خدا کسي نداند. به وي نهيب زدم: تو که هر روز کربلا ميروي، مشهد ميروي، مکه ميروي؛ پس کي به سوي خدا ميروي؟! وي حق سخن مرا خوب فهميد و ادراک کرد؛ اما به روي خود نياورد و خود را به ناداني و غفلت زد و خندهاي به من نمود و خدا حافظي کرد و گفت: دعاي سفر براي من بخوانيد و چمدانها را دست گرفته، بيرون ميبرد تا به حرکت در آيد...
بعضي از مردم حتّي افراد مسمّي به سالک و مدّعيِ راه و سبيل الي اللّه، مقصود واقعيشان از اين مسافرتها، خدا نيست. براي انس ذهني به مدرکات پيشين خود و سرگرمي با گمان و خيال و پندار است و بعضاً هم براي به دست آوردن مدتي مکان خلوت با همراه و يا دوستان ديرين، در آن اماکن مقدسه ميباشد.
و چون دنبال خدا نرفتهاند و نميخواهند بروند و اگر خدا را دو دستي بگيري ـ و العياد باللّه ـ مثل آفتاب، نشان دهي، باز هم قبول نميکنند و نميپذيرند؛ ايشان ابدا به کمال نخواهند رسيد. ولهذا در تمام اين سفرها، از آن مشرب توحيد چيزي ننوشيده و از ماء عذب ولايت، جرعهاي برکامشان ريخته نشده، تشنه و تشنهکام باز ميگردند و به همان قصص و حکايات و بيان احوال اوليا و سرگرم شدن با اشعار عرفاني و يا ادعيه و مناجاتهاي صوريِ بدون محتوا، عمر خودشان را به پايان ميرسانند.»(13)
خاکساري و خشوع و خضوع در محضر خداي بلند مرتبه و تواضع و فروتني واقعي و خالصانه، يکي از حکمتها و اهداف نوارني حج است و حتّي ميتوان گفت که جوهره حج و حکمت مهمّ آن، افتادگي و فرودستي و اظهار نداري و بيچارگي است. حجگزار در حريم وارستگي، سر مينهد و دل ميبازد و خاضعانه بر درگاه دوست پيشاني ميسايد و خاشعانه شيوه شيدايي پيش ميگيرد.
(الهي قمشهاي)
امام علي عليهالسلام در باره اين فلسفه نوراني ميفرمايد:
«و فرض عليکم حجّ بيته الحرام. و جعله سبحانه علامةً لتواضعهم لعظمته و اذعانهم لعزّته».(14)
«و بر شما واجب کرد حج خانه خود را... و آن را نشانه فروتني مردم در (پيشگاه) عظمتش و تسليم وپذيرش آنان نسبت به عزّت و بزرگياش قرار داد.»
امام رضا عليهالسلام نيز ميفرمايد:
«انّ علّة الحجّ الوفادة الي اللّه... و ما فيه من الخضوع و الاستکانة والذّل».(15)
«...حج (باعث به وجود آمدن) خضوع، استکانت و ذلّت ميشود.»
عالم ربّاني، ملاّ مهدي نراقي در اين باره مينويسد:
«خداي تعالي آن (بيت عتيق) را با نسبت دادن به خود شرف بخشيد و براي عبادت بندگان خود بر پا داشت و اطراف آن را حرم خود ساخت و با تحريم شکار و کندن درخت آن، بر حرمت خانه خود تأکيد فرمود و آن را بمانند پايتخت پادشاهان مقرّر داشت تا زيارت کنندگان از راههاي دور، ژوليده مو و غبار آلود، قصد آن کنند و براي صاحب خانه تواضع و فروتني کنند و به درگاه جلال و عزّت و عظمت او تضرّع و زاري نمايند؛ با اعترافشان به اينکه او منزّه است از اينکه خانهاي وي را در برگيرد يا در شهري جاي گيرد.»(16)
امام راحل قدسسره نيز در بحثهاي خود، به اين مطلب اشاره فرموده که خودخواهي، تکبّر و خودبيني، با روح حج (خدا خواهي و توحيد) در تضاد است و شخص بايد اين صفات رذيله را کنار بگذارد:
«حجاج مواظب باشند که رضاي غير خداوند را در اعمال خود، شرکت ندهند و جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است که حاجي بداند که کجا ميرود... بداند که هر خود خواهي و خود بيني، با خدا خواهي مخالف است و با هجرت الياللّه مباين و موجب نقص حج است.»(17)
عارف والا مقام، ملکيِ تبريزي نيز در سفارشهاي خود به حجگزاران، آنان را چنين با فلسفه حج آشنا ميکند:
«بايد با جسم و جان متواضع بوده و همانگونه که در روايات آمدهاست، يکي از کفشهايش را به دستش بگيرد. هر قدر ميتواند بايد در اظهار خشوع و خواري جدّيت به خرج دهد...»(18)
يکي از ابعاد عرفاني حج، روحانيت و معنويت ويژه آن است. اعمال و مناسک حج ـ مانند طواف، سعي، نماز، بيتوته، رمي و قرباني ـ داراي معنويت و صفاي ويژهاي است و اين بر روح و روان انسان تأثيرات مثبت و شگرفي دارد؛ چنانکه اماکن مقدّس و پاک سرزمين وحي نيز اثرات زيادي دارد و خانه مطهّر خدا و عرفات و مشعر و... هريک در پاکسازي درون و تقويت روحانيت انسان، نقش مهمي ايفا ميکند. حضور در حج و آشنايي عميق با فلسفه آن، باعث ميشود که دين و ايمان انسان به رشد و بالندگي برسد و باطن و درون او صفا و نورانيت کسب کند.
مولاي عارفان حضرت علي عليهالسلام ميفرمود: «والحج تقويةً للدّين»؛(19) « (خداوند) حج را وسيله تقويت دين قرار داد.»
امام رضا عليهالسلام در روايت زيبايي به حکمتهاي متعدّد حج اشاره فرموده که يکي از آنها، باز داشتن جانها از فساد است (و حظره الأنفس عن الفساد)(20) و اين باز داشتن از پليديها، مايه نزديکي به فضايل و مکارم اخلاقي و کسب نورانيت و معنويت است.
از ديدگاه عالم ربّاني آيتاللّه ملکي تبريزي رحمهالله :
«هدف اصلي از تشريع حج و ساير عبادات، تقويت بُعد روحاني است تا انسان با معنويت شده و از عالَم جسم، به «عالم معني» ترقي نموده و شناخت خدا، دوستي و انس او را به دست آورد و در سراي کرامت او با اوليايش به سر برد. و به جهت اينکه تمام انسانها ـ به جز عدّه نادري ـ قبل از بلوغ، به خاطر نداشتن عقل، علم و عمل؛ بُعد حيوانيشان کامل شده و درندگي، حيوانيت و شيطنت در آنان نيرومند و قواي عقلاني و معنوي آنان ضعيف ميشود؛ بهگونهاي که موجودي است که به جز حيوانيت، چيزي نداشته و گويا سگ، خوک و شيطان بالفعل و انسان ضعيفي است بالقوه! لطف خداي متعال اقتضا نمود که آنان را به حال خود رها نکرده و پيامبراني براي آنان فرستاده و براي آنان شريعتها، عبادتها و اعمالي تشريع کرده است تا آنان را از بُعد جسماني به بُعد روحي؛ از گمراهي به هدايت؛ از حيوانيت به انسانيت؛ از تاريکي به نور و از دوري به نزديکي بکشاند. در اين راستا تکاليف و عباداتي براي آنان مقرّر فرمود که بعضي از آنها در از بين بردن تاريکيها و بعضي ديگر در جلب نور و به دست آوردن آن مؤثر است...
بر اين اساس، ازديدگاه وي، حج دارويي الهي و مرکّب از اجزاي بسيار نافعي براي بيماريهاي دل ميباشد. اين بيماريها قلب را از عالم نور باز ميدارد؛ مثلاً خرج کردن در حج، بيماريِ بخل را معالجه ميکند و تواضع و خواري در اعمال حج و طواف و نماز، مرض تکبّر را معالجه ميکنند.»(21)
يکي از حکمتهاي فاخر حج، تعيين عيار بندگي و تسليم بودن و تثبيت رقّيت و عبوديت است. بايد عبد بود تا به حريم محبوب بار يافت و نشان «اطعني» را دريافت کرد. بنده مطيع، با دل و جان، سر به سوداي دوست مينهد و در فراخناي زندگي، ميپسندد آنچه که جانانش ميپسندد. سر به فرمان او دارد تا چه بفرمايد و چه بخواهد؛ بيابانها و خشکيها را پشت سر مينهد، فشار گرما و سرما، باد وبوران، خستگي و گرسنگي و... را تحمّل ميکند؛ لباس دنيوي بر ميکند؛ همچون عاشقان ميچرخد و چون گدايان ميدود؛ سنگ ميچيند و سنگ مياندازد؛ قربانياش را در بيابان رها ميکند و چون غلامان سر ميتراشد و... تا اثبات کند که او «بنده» است و «عبد».
پيامبرخدا صلياللهعليهوآله مخصوصاً هنگام مناسک حج ميفرمود: «لبيک بحجّة حقّا تعبّداً و رقّاً»؛(22) « در کمال عبوديت و بندگي حجّ خانه تو را اجابت کردم».
صاحبِ «الاربعين» مينويسد:
«مسلمانان مکلّفاند، از اقصي نقاط زمين با نهايت فروتني و تواضع، در برابر پروردگار و خواري و تضرّع در مقابل عظمت و بزرگي صاحب آن، به زيارتش بروند... اين خود نشانهاي از کمال اطاعت و اظهار بندگي و عبوديت است و زائران را به کارهاي غير طبيعي و غريب مکلّف کرده، به اعمالي به ظاهر دور از طريق عقل وا داشته تا ثابت شود که اعمال ايشان فقط به قصد امتثال امر و محض عبوديت است و سبب ديگري ندارد. اين يکي از رازهاي بزرگ است که در اين عبادت نهفته است...»(23)
و در جاي ديگر مينويسد:
«گروهي عجب دارند که مقصود و مراد از اين اعمال (مناسک حج) چيست؟ آن از غفلت ايشان بود از حقيقت کارها که مقصود از اين بي مقصودي است و غرض از آن بي غرضي است؛ تا بندگي بدين پيدا شود و نظر وي جز به محض فرمان نباشد و هيچ نصيب ديگر ـ عقل را و طبع را ـ بدان راه نباشد تا آن خود جمله اندر باقي کند...»(24)
صاحب «محجّة البيضاء» در باره اين حکمت عرشيِ حج توضيح ميدهد که:
«...(اعمال حج براي اين است که) رقّيت و بندگي (حج گزاران) تمامتر و اذعان و انقياد آنان نسبت به پروردگار خويش کاملتر شود. از اين رو، براي اداي اين امر (خداوند متعال) آنان را به اعمالي مکلّف ساخت که نفوس با آنها اُنس نداشته و عقول آنها را درک نميکند؛ مانند انداختن سنگ به جمرات و آمد و رفت مکرّر ميان صفا و مروه. با امتثال اين اوامر و اعمال است که منتهاي رقّيّت و کمال عبوديت ظاهر ميشود.. رفت و آمد ميان صفا و مروه و رمي جمرات و نظاير اين اعمال، اموري است که نه نفس از آنها لذّتي ميبرد و نه طبع با آنها اُنس دارد و نه عقل معاني آنها را درک ميکند و آنچه انسان را به انجام دادن اين اعمال وا ميدارد، تنها امر خداوند و صرفاً قصد امتثال حکم او است؛ چه اجراي امر او واجب است و در اين امر عقل از تصرّف و دخالت معزول و نفس و طبع از سابقه انس و انگيزه رقّيت تهي است؛ زيرا عقل هرچه را درک کند، معنايش اين است که طبع بدان گرايش يافته و اين گرايش کمکي به او و انگيزهاي براي تحقّق دادن آن امر خواهد بود. ازاينرو، در اداي اعمال حج، کمال رقّيّت و نهايت عبوديّت ظاهر ميشود. به همين مناسبت پيامبر صلياللهعليهوآله ؛ بهخصوص در باره حج فرموده است: «لبّيک در حج، به راستي تعبّد و بندگي است.»(25)
صاحب جامع السعادات نيز ميگويد:
«...بعضي از عبادات انفاق و بذل مال است که موجب گسستن از مال و متاع دنياست (مانند زکات و خمس و صدقات) و بعضي ديگر متضمّن خودداري از شهوات و لذّات است (مثل روزه) و بعضي مشتمل بر ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او و به کار بردن اعضا در عبادات است؛ (مانند نماز) و در ميان آنها حج مشتمل بر همه اين امور است، با زيادتي (در آن)؛ زيرا در آن است: جدايي و ترک وطن و مشقّت سن و انفاق اموال و قطع آرزوها و تحمّل سختيها و تجديد عهد و پيمان الهي و حضور در مشعرها و ديدار شعائر و تحقّق مداومت ياد خدا در اعمال آن و رو آوردن به او و به انواع طاعات و عبادات؛ با وجود اينکه اعمال آن اموري است که مردم به آنها انس نگرفتهاند و عقول به معاني و اسرار آنها راه نمييابند... چه به وسيله اينگونه اعمال کمال بندگي و عبوديّت ظاهر ميشود.»(26)
پاکي درون و طهارت نفس، يکي ديگر از حکمتها و اسرار عرفاني حج است و دست يافتن به آن، نياز به مجاهدت و تلاشهاي زيادي دارد. حج، فرصت گرانبهايي براي تزکيه و پالايش نفس از آلودگيها و آراستن درون به وسيله اعمال خدايي است. در اين موقعيت فرحناک که ممکن است تنها يک بار در طول عمرِ آدمي، اتفاق بيفتد، حجگزار بايد اين حکمت ناب را آويزه گوش و قرين قلب خود کند و عارفانه مناسک و اعمال حج را بهجاي آورد تا در پرتو آن، به تزکيه و تهذيب نفس بپردازد و با انجام آنها از فيضهاي رحماني برخوردار شود.
امام رضا عليهالسلام در شمارش فلسفه و حکمتهاي حج، به رفع قساوت دل و پليدي درون اشاره فرمودهاند: «و منه ترک قساوة القلب و خساسة الأنفس» ؛(27) «(در حج) رهايي از سنگدلي و خسّت نفس است.»
عالم رباني، بهاري همداني مينويسد:
«مقصود اصلي از خلقت انسان، شناخت خدا و رسيدن به درجه دوستي و اُنس با او است و رسيدن بهاين دو غرض جز با تصفيه و پاک نمودن قلب ممکن نيست... از اينجا بوده که شارع مقدّس، عبادات را يک نسق نگردانيده؛ بلکه مختلف جعل کرده است؛(28) زيرا که به هريک از آنها رذيلهاي از رذايل، از مکلّف زايل ميگردد تا به اشتغال به آنها، تصفيه تمام عيار گردد و چون عمل حج مجمع العناوين بود با زيادي؛ چه اينکه مشتمل است برجملهاي از مشاقّ اعمال، که هريک بنفسه صلاحيّت تصفيه نفس را دارد... مضافاً بر تشرّف بر حرم خدا و خانه او، علاوه به حصول رقّت که مورث صفاي قلب است به ديدن اين امکنه شريفه...»
ملاّ مهدي نراقي نيز اشاره ميکند:
«شکّي نيست که اجتماع در چنين جايگاهي، علاوه بر فوايدي که در آن است، از حصول الفت و مصاحبت مردمان و مجاورت بزرگان و نيکان که از شهرها و سرزمينها آمدهاند و همدستي همّتها و انديشهها و ياري و هماهنگي نفوس بر تضرّع و زاري و دعا براي سرعت اجابت در خواستها و ياد کردن پيغمبراکرم صلياللهعليهوآله و بزرگداشت او و نزول وحي او... سبب نرم دلي و صفا و جلاي نفس خواهد شد.»(29)
امام خميني قدسسره اشاره ميکند که:
«پس به منا رويد... بدانيد که از اين محبوبها ـ که بالاترينش حبّ نفس و حبّ دنيا تابع آن است ـ نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد.»(30)
حج، يک دوره کامل رياضت شرعي و سير و سلوک عرفاني است و با مشقّتها، سختيها و مناسک و دلايلي که دارد، يکي از نمودهاي عيني جهاد اصغر است. وصول به فيوضات الهي و کمالات انساني، در صورتي ممکن است که شخص دست از شهوات ولذّتهاي زودگذر بردارد و به قدر ضرورت به آنها اکتفا کند. از اين رو، درگذشته رهبانان و زاهدان، از مردم کناره ميگرفتند و در غارها و شکاف کوهها به سر ميبردند. آنان براي انس و نزديکي بيشتر به خدا، از مردم دوري ميجستند و از لذّتهاي فاني دست ميشستند و به اعمال طاقت فرسا و رياضتهاي سخت ميپرداختند و بدينوسيله ميکوشيدند راه آخرتشان را هموار نمايند. قرآن در باره آنان ميفرمايد:
...وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللّهِ... .(31)
«اينها از پيش انزوا و رهبانيت را اختراع و ابداع کردند و ما بر آنها چنين راه و رسمي را امر نکرديم مگر طلب رضاي خشنودي خدا...»
اما پس از مدّتي مردم از شهوات نفساني پيروي کردند و دست از تجرّد و عبادت برداشتند تا اينکه خداوند به فضل و عنايت خود، پيامبرخدا صلياللهعليهوآله را بر انگيخت. آن حضرت مردم را به راه حق و نيکيها دعوت کرد و به جاي رهبانيت و انزوا، از جهاد در راه خدا و حج سخن گفت و بدين وسيله آنها را جايگزين اعمال مشقّتبار فردي کرد. خود آن حضرت ميفرمايد: «أبدلنا بالرهبانية الجهاد و التکبير علي کلّ شرفٍ؛ يعني الحج ـ و ابدلنا بالسياحة الصوم»(32) «جهاد و تکبير گفتن بر هر بلندي ـ يعني حج ـ بدل رهبانيت است و روزه بدل سياحت.»(33)
و حتّي آن حضرت حج را، جهاد خوبي معرفي کرده است: «نعم الجهاد، الحجّ».
علامه فيض کاشاني در اين باره ميفرمايد:
«حق تعالي بر اين امّت، اکرام فرمود و حج خانه خدا را به عوض رهبانيت و انزوا براي آنان قرار داد و خانه کهنسال خود را به شرافت برگزيد و آن را خانه خود ناميد و مقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم خانه خود قرار داد...»(34)
صاحب «الأربعين» نيز گويد:
«حج، جانشين رهبانيتي است که در ملتها و اديان سابق وجود داشته است و اخبار وارده نيز به اين معنا اشاره ميکند و خدا در اين رهبانيتي که براي امت و پيروان حضرت محمد صلياللهعليهوآله قرار دادهاست...»(35)
از ديدگاه علاّمه نراقي، چون حج بزرگترين تکليفهاي الهي براي اين امّت است، آن را به منزله رهبانيّت در آيينهاي پيشين قرار داد؛ زيرا امّتهاي گذشته وقتي قصد عملي ميکردند که دشوارترين تکليف برنفس است؛ از خلق کناره ميکردند و از خانمان خود جدا ميشدند و به سرکوهها ميرفتند و دور شدن از مردم را به طلب انس به خدا و صافي و خالص شدن براي او در جميع حرکات و سکنات بر ميگزيدند؛ سپس لذّات حاضر را ترک ميکردند و رياضتهاي سخت و دشوار را به طمع آخرت بر خود لازم ميگردانيدند و خداوند در کتاب خود ايشان را ستوده، ميفرمايد: ...ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَکْبِرُونَ (36) «اين بدان سبب است که در ميان آنان دانايان و راهبان (دير نشينان و تارکان دنيا) هستند و ايشان گردن کشي نکنند» و چون اين روش کهنه شد و بر افتاد و مردم به پيروي از شهوات رو آوردند و از مداومت عبادت خداي تعالي رو گرداندند و از آن گريختند؛ خداي تعالي از بطن بطحا محمد صلياللهعليهوآله را بر انگيخت تا طريق آخرت را زنده کند و شيوه و سنّت رسولان را در سلوک آن تجديد فرمايد و چون اهل اديان از او در باره رهبانيت و سياحت در دين او پرسيدند، فرمود:
«أبدلنا بالرهبانيّة الجهاد و التکبير علي کلّ شرفٍ ـ يعني الحج و أبدلنا با لسياحة الصوم».(37) «پس خداوند بر اين امّت انعام فرمود به اينکه حج را رهبانيّت ايشان گردانيد و آن به ازاي بزرگترين تکاليف و طاعات در اديان سابق است.»
حج با اعمال و مناسک گوناگون و تأثيرات شگرف خود، يک پيوند و ارتباط دروني بين دنيا و آخرت است و انسان را آماده پذيرش و فهم رستاخيز و حشر و نشر در قيامت ميکند، حجگزاري که با وداع از خانواده و گذر از شهرها و کشورها و بيابانها شروع به اين سفر معنوي ميکند؛ گويا در حال رفتن به جهان آخرت است. با پوشيدن لباس سپيد احرام و پيوستن به جمع سپيد پوشان يکتاپرست و انجام اعمال و مناسک گوناگون، گويا در صحنه محشر حاضر شده و در حال گذر از مواقف حساب و کتاب و نزديکي به ساحت ربوبي است. با ياد آوري اين انگاره، حجگزار ارتباط و آشنايي مفيد با روز قيامت و نحوه رستاخيز انسانها پيدا ميکند.
پيشواي عارفان امام صادق عليهالسلام در پايان سفارشهاي عرفاني خود به حجگزاران ميفرمايد:
«و لا شرع نبيّه صلياللهعليهوآله في خلال المناسک علي ترتيب ما شرعه للاستعداد و الإشارة إلي الموت و القبر و البعث و القيامة و فصل بيان السبق من دخول الجنّة أهلها و دخول النار أهلها بمشاهدة مناسک الحجّ من أوّلها إلي آخرها لأولي الألباب و أولي النهي».(38)
«هر عملي را که خداي بزرگ واجب گردانيد و هر سنتي که پيامبر صلياللهعليهوآله وضع کرد؛ چه حلال، چه حرام و چه مناسک ـ به منظور آمادگي براي مرگ، عالم برزخ و قيامت است؛ بدين ترتيب و با وضع اين مراسم، عرصه قيامت را پيش از به بهشت رفتن بهشتيان و به آتش در آمدن دوزخيان، فراهم آورد.»
صاحب کتاب «ادب الدنيا و الدين» مينويسد:
«در واجب ساختن حج، يادآوري از روز رستاخيز است؛ چون در آن، جدا شدن از مال و خاندان مطرح است و افراد عزيز و ذليل، در برابر ذات حق، به خضوع ميايستند و فرمانبردار و کهنه کار در ترسيدن از خدا و ميل و رغبت بدو مجتمع ويکسانند و باز ايستادن گنهکاران از ارتکاب گناه و پشيماني اهل گناه برکارهاي گذشته خود، از آثار وجوب حج است.»(39)
ابو حامد غزّالي نيز نوشته است:
«از اسرار حج اين است که اين سفر، مانند سفرِ آخرت پايهگذاري شده و مشابه آن است و کسي که به اين مسافرت ميرود، بايد در هريک از اعمال آن، يکي از امور آخرت را به ياد آورد و به وسيله آن، عبرتي بگيرد و بر بينش قلبي خويش بيفزايد. بايد در آغاز سفر و هنگامي که با کسان و نزديکان توديع ميکند، حالت سکرات مرگ را به خاطر بياورد و در وقت جدايي و دور شدن از زادگاه، خارج شدن از دنيا و در وقت سوار شدن بر مرکب، سوار شدن بر تابوت را در نظر خود مجسّم کند و هنگاميکه پوشش احرام را بر تن خود ميپيچد، به ياد وقتي باشد که کفن بر تنش مي پيچند و چون بيابان ميپيمايد تا به ميقات برسد، به فکر وقتي باشد که از دنيا خارج ميشود و در انتظار ميقات خواهد بود و ترسي که در راه از راهزنان دارد، بايد او را وادار کند که به فکر ترس از منکر و نکير باشد... وقتي که لبّيک ميگويد، روز رستاخيز را به خاطر بياورد که دعوت مأموران خدا را اجابت ميکند.»(40)
1 . المراقبات، ص385 2 . مستدک الوسائل، ج10، ص167 3 . المراقبات، ص380 4 . روح مجرد، صص 146 و 147 5 . صحيحه نور، ج19، ص42 6 . علل الشرايع، ص404، ح5 7 . حقايق، ص533 8 . معراج السعاده، ص695 9 . المحجّة البيضاء، ج2، ص273 10 . صحيفه نور، ج9، ص238 11 . همان، ص224 12 . همان، ج20، ص18 13 . روح مجرّد، صص 626 و 627 14 . نهج البلاغه، خطبه 1 15 . علل الشرايع، ص604 16 . جامع السعادات، ج3، ص480 17 . صحيفه نور، ج19، ص199 18 . المراقبات، ص397 19 . نهج البلاغه، خطبه 1 20 . علل الشرايع ص 404 21 . المراقبات، صص384 و 385 22 . حقايق، ص533 ؛ مجمع الزوايد، ج3، ص233 23 . کتاب الأربعين، امام محمد عزالي، ص56 24 . کمياي سعادت، ج1، ص238 25 . المحجّة البيضاء، ج2، ص272 26 . جامع السعادات، ج3، ص478 27 . علل الشرايع، ص404 28 . تذکرة المتّقين، ص81 29 . جامع السعادات، ج3، ص480 30 . صحيفه نور، ج20، ص190 31 . حديد : 27 32 . جامع السعادات، ج3، ص68 33 . صحيح بخاري، ج3، ص1054 34 . حقايق، ص531 35 . کتاب الاربعين، ص56 36 . مائده : 82 37 . جامع السعادا، ج3، صص480 و 481 38 . مصباحالشريعه، ج47 39 . ادب الدنيا و الدين، ابو الحسن ماوردي، ص172 40 . کتاب الأربعين، صص 56 و 57