جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 3 -صفحه : 422/ 336
نمايش فراداده

براى من آورده‏اى گفتم: پادشاها آرى براى تو پوست فراوانى هديه آورده‏ام در همين حال هداياى خود را پيشكش كردم كه پسنديد و اظهار خشنودى كرد. سپس به او گفتم: پادشاها هم اكنون مردى را ديدم كه از حضور تو بيرون رفت او فرستاده مردى است كه دشمن ماست او را در اختيار من بگذار تا بكشمش زيرا گروهى از اشراف و برگزيدگان ما را كشته است.

پادشاه چنان خشمگين شد كه دست فرازآورد و چنان بر بينى خود كوفت كه پنداشتم آنرا شكست و من از بيم اگر زمين دهان مى‏گشاد وارد آن مى‏شدم. سپس گفتم: اى پادشاه به خدا سوگند اگر احتمال مى‏دادم كه اين موضوع را خوش نمى‏دارى هرگز از تو چنين تقاضايى نمى‏كردم. گفت: آيا از من مى‏خواهى فرستاده مردى را كه ناموس اكبر [جبرئيل‏] همان گونه كه بر موسى وارد شد بر او نيز درآمد به تو بسپارم تا او را بكشى گفتم: پادشاها آيا او اين چنين است گفت: آرى به خدا- سوگند. اينك واى بر تو، از من بشنو و از او پيروى كن كه به خدا سوگند او بر حق است و بدون شك بر هر كس با او مخالفت كند پيروز مى‏شود همان‏گونه كه موسى بر فرعون و سپاهيان او پيروز شد. گفتم: تو از من براى او به اسلام بيعت بگير.

نجاشى دست دراز كرد و من با او به مسلمانى بيعت كردم و براى اينكه به حضور پيامبر برسم بيرون آمدم. چون به مدينه رسيدم هنگامى به حضور رسول خدا رفتم كه خالد بن وليد، همسفرم در آن راه، مسلمان شده بود. گفتم: اى رسول خدا با تو بيعت مى‏كنم به شرط آنكه گناهان گذشته مرا بيامرزى و سخنى از گناهان آينده خود نگفتم. فرمود: اى عمرو بيعت كن كه اسلام آنچه را پيش از آن بوده مى‏پوشاند و محو مى‏كند و هجرت هم آنچه را پيش از آن بوده است محو مى‏كند. من با پيامبر بيعت كردم و مسلمان شدم.

فرستادن پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم)، عمرو عاص را به سريه «ذات السلاسل»

گفته شده است: عمرو عاص در فاصله ميان حديبيه و جنگ خيبر مسلمان شده و حال آنكه همان سخن اول صحيحتر است.