ابن عبد البر مىگويد: پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) عمرو عاص را همراه سيصد تن به منطقه ذات السلاسل كه از سرزمينهاى قضاعه است گسيل فرمود. مادر عاص بن وائل از افراد قبيله بلى بود و پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به همين سبب عمرو عاص را به مناطق سكونت قبايل بلى و عذره گسيل داشت تا از آنان دلجويى كند و آنان را به اسلام فراخواند. عمرو حركت كرد و چون كنار يكى از آبهاى قبيله جذام كه نامش سلاسل بود- و به همين سبب اين سريه را هم سريه ذات السلاسل مىگويند- رسيد ترسيد و براى پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) نامهيى نوشت و از ايشان يارى خواست. پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) گروهى را كه در آن دويست اسب سوار و مردم شريف و با سابقه از مهاجران و انصار بودند و از جمله ابو بكر و عمر هم شركت داشتند به يارى او فرستاد و ابو عبيدة بن جراح را امير ايشان قرار داد. اين گروه چون پيش عمرو رسيدند، عمرو گفت: من فرمانده شمايم و شما نيروى امدادى من هستيد.
ابو عبيده گفت: چنين نيست، من فرمانده كسانى هستم كه همراه مناند و تو فرمانده كسانى هستى كه همراه تو هستند. عمرو نپذيرفت. ابو عبيده گفت: پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) به من سفارش فرمود و گفت: چون پيش عمرو رسيدى از يكديگر اطاعت كنيد و اختلاف و ستيز مكنيد. اينك اگر تو با من مخالفت كنى من از تو اطاعت مىكنم. عمرو گفت: من با تو مخالفت خواهم كرد. ابو عبيده فرماندهى را به او سپرد و همراه لشكر پشت سر عمرو نماز گزارد و عمرو عاص بر همه آنان كه پانصد تن بودند امير بود.
ابن عبد البر مىگويد: سپس رسول خدا (صلّى الله عليه وآله وسلّم) او را بر عمان ولايت داد و او تا هنگام رحلت پيامبر (صلّى الله عليه وآله وسلّم) بر عمان حكومت داشت و از كارگزاران عمر و عثمان و معاويه هم بوده است. عمر بن خطاب پس از مرگ يزيد بن ابى سفيان او را بر فلسطين و اردن گماشت و معاويه را بر دمشق و بعلبك و بلقاء و سعيد بن عامر بن خذيم را بر حمص ولايت داد. و سپس تمام حكومت شام را به معاويه سپرد و به عمرو بن- عاص نامه نوشت كه به مصر حركت كند. او به مصر رفت و آن را گشود و تا هنگامى كه عمر مرد عمرو عاص حاكم مصر بود. عثمان حدود چهار سال عمرو را بر