جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید

محمود مهدوی دامغانی

جلد 7 -صفحه : 407/ 225
نمايش فراداده

مانده‏اند.» ابن ابى الحديد به چند نكته اشاره كرده است كه ترجمه آن سودمند است.

مى‏گويد: اين سخن شكايتى است كه از ياران و اصحاب عراقى خود طرح فرموده است كه اختلاف نظر و سرپيچى از فرمان به شدت ميان ايشان رايج بود و مى‏فرمايد: هر كس در آن دقت كند به شگفتى مى‏افتد، من ميان قومى افتاده‏ام كه هر يك از ايشان مستبد به رأى خويش است و با رأى دوست خود مخالفت مى‏كند و بدين سبب است كه هيچ سخن ايشان نظمى ندارد و كارشان استوارى نمى‏پذيرد، و هر گاه رأى و نظر خود را كه مصلحت مى‏بينم و مى‏گويم، مخالفت و سرپيچى مى‏كنند و آن كس را كه اطاعت نشود، رأيى نيست و من با آنان همچون كسى هستم كه زخمى را مداوا مى‏كنم و بيم آن دارم كه باز به خونريزى افتد، يعنى زخمى كه هنوز خوب نشده است و به اندك صدمه‏اى به خونريزى مى‏افتد.

سپس به ابو موسى مى‏فرمايد: كار خود را جز بر يقين و علم قطعى استوار مدار، و سخن سخن چينان را مشنو كه با سخنان ايشان دروغ بسيار آميخته است و آنچه را كه ممكن است مردم بد و فرومايه به دروغ از قول من براى تو نقل كنند، تصديق مكن كه آنان براى نقل سخنان ناخوش شتابان‏اند و چه نيكو گفته است شاعرى كه چنين در باره ايشان سروده است: «اگر سخن پسنديده و خير بشنوند، آن را پوشيده مى‏دارند و اگر شرى بشنوند، آن را پراكنده مى‏سازند و اگر چيزى نشنوند، دروغ مى‏بندند.» و چون سخن آن شاعر ديگر كه مى‏گويد: «اگر سخن نادرست و آميخته با شك بشنوند، شادان آن را همه جا به پرواز مى‏آورند و اگر در باره من پيش ايشان سخن پسنديده و خيرى گفته شود، آن را به خاك مى‏سپارند.»

نامه (79)

از نامه آن حضرت به اميران لشكر در زمانى كه به خلافت رسيد در باره اين نامه كه فقط يك سطر دارد و چنين است «اما بعد فانّما اهلك من كان قبلكم أنّهم منعوا الناس الحق فاشتروه و اخذوهم بالباطل فاقتدوه.» ابن ابى الحديد در شرح آن مى‏گويد: يعنى سبب هلاك و نابودى ايشان، اين بود كه حق مردم را ندادند و مردم حق خود را از ايشان به پرداخت اموال و رشوه خريدند و