میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 114
نمايش فراداده

كجا دانستيد؟ آن شخص در همان حال كه به سرعت به سوى درِ غربى شيخان مىرفت، صورت خود را برگردانيد و نيمرخ به سوى من نمود، گفت: ما مشترىهاى خودمان را مىشناسيم.(1)

يكى از شاگردان شايق و علاقه‏مند مرحوم حاج ميرزا جواد آقا، مرحوم «حاج ميرزا عبداللّه شالچي» است. وى درباره نورانيت و آثار ملكوتى آرامگاه استاد خويش مىفرمايد:

سر قبر ايشان برويد و حوايج خود را بخواهيد، نتيجه مىگيريد. من هر وقت حاجتى داشته باشم سر قبر ايشان مىروم. روزى خطاب به استاد كرده گفتم: شما در حال حيات خود به من لطف داشتيد، الان كه روحتان روشن‏تر است مرحمتى فرماييد!

شب شنبه خواب ديدم كه در محضر حاج ميرزا جواد آقا هستم، سلام كردم، جواب دادند، فرمود: بيا بالا. رفتم بالا و ايستادم. مقدارى فاصله داشتيم. فرمود: بيا جلو! من مقدارى رفتم تا فرمان وى را اطاعت كنم و از سويى ايستادم تا ادب كرده باشم. باز فرمود: جلوتر بيا! و چندين بار تكرار فرمود و من آن‏قدر جلو رفتم كه زانوى من به زانوى او وصل شد. دو زانويش را باز نمود و ناگاه شروع كرد نگاه كردن به من. نگاه‏هايى كه حس مىكردم با لحظه لحظه آنها اثرى ژرف و چشمگير در وجودم مىگذارد و مرا با چشم‏هايش «تجريد» مىكند. بعد از آن فرمود بلند شو. پس ادامه داد: روزى 35 مرتبه اناانزلنا و 65 بار قل هو اللّه احد بخوان. در لحظه آخر اين جمله را به من فرمود:

(1). كيهان انديشه، ش 8، «مصاحبه با آية اللّه حسن زاده آملي».