میرزا جواد آقا ملکی مردی از ملکوت

احمد لقمانی

نسخه متنی -صفحه : 140/ 82
نمايش فراداده

نشسته‏ام و چگونه اشتياق برگشتن آنها را دارم، از شوق من مىمردند و بند از بندشان جدا مىشد.

بنده من! به حقى كه تو بر من دارى من دوستت دارم، تو هم به حقى كه من بر تو دارم دوستم داشته باش.

در پايان، آتش محبّت خداوند سوزشى خاص در سراسر وجود اين شيرين سخن ملكوتى ايجاد كرده، باطن خويش را بر زبان، ظاهر مىسازد و مىگويد:

آه!آه!واى بر من كه خسران جز بىحاصلى برايم فراهم‏نكرد. وعده‏هاى خداوند و كلماتش را مسخره‏كردم.غفلت، نادانىو دورى از سراىمعرفت مقام‏مرا از حيوانات پست‏تر كرده،از عوام‏دورتر ساخته است.

انجام دادن برخى از اعمال در ايام زندگانى وسيله‏اى براى دورى از آن غفلت‏ها و رهايى از اين نادانىها و بىمعرفتىهاست. با اين اعمال دلواپسىها و نگرانىها بر طرف شده نسيم سبز آرامش بر جان انسان مىوزد. اصلاح درون حاصل و فساد دل بر طرف خواهد شد. صلاح و درستكارى جانشين فساد و تباهى مىشود و حال‏هاى زودگذر معنوى به ملكه و روحيات پايدار تبديل مىشود.

انسان به پيشگاه لطف و بخشش خداى لطيف، بزرگوار و بخشنده راه يافته، از او موفقيّت و دستگيرى و پايدارى مىطلبد.

اعمال ماه‏هاى سال

«مراقبه» ركنى از اركان خودسازى است كه هميشه مورد توجه