نهج البلاغه با ترجمه فارسی قرن 5 و 6

مصحح: عزیزالله جوینی‏

جلد 1 -صفحه : 491/ 408
نمايش فراداده

غايته. (18)

منها فى صفة الجنة

فلو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك [منها] لعزفت نفسك عن بدائع ما أخرج إلى الدّنيا من شهواتها و لذّاتها، و زخارف مناظرها. (19) و لذهلت بالفكر في اصطفاق أشجار غيّبت عروقها في كثبان المسك على سواحل أنهارها، و في تعليق كبائس اللّؤلؤ الرّطب في عساليجها و أفنانها، و طلوع تلك الثّمار مختلفة في غلف أكمامها، تحبى من غير تكلّف فتأتي على منية مجتنيها. (20) و يطاف على نزّالها في أفنية قصورها بالأعسال المصفّقة، وعده‏گاه او، و فنا را غايت و نهايت او. (18) [بعضى از اين خطبه در اوصاف بهشت است‏] پس اگر اندازى تو چشم دل خود [را به‏] جانب آنك صفت كردند مر تو را [از بهشت‏]، هر آينه بى‏رغبت گردد نفس تو از نو آفريده آنچه بيرون آوردند وا دنيا، از آرزوهاى آن، و لذّت‏هاى آن، و آرايش جاى نظر آن (19) و هر آينه مشغول شود به [سبب‏] فكر [كردن‏] در [به‏] هم كوفتن درختانى كه غايب گردانيدند [ريشه‏ها و] رگ‏هاى آن را در توده‏هاى مشك بر كنار جوى‏هاى آن [بهشت‏]، و در آويختن خوشه‏هاى مرواريد تر در شاخه‏هاى سبز و نرم و شاخه‏هاى [سخت‏] آن، و بر آمدن آن ميوه‏هاى مختلفه در غلاف‏هاى شكوفه‏هاى آن [كه‏] باز چينند آن را از غير رنج و مشقّت، پس آيد بر آرزوى چيننده آن. (20) و گردانند بر فرو- آينده‏هاى آن [بهشت‏] در پيش درگاه كوشك‏هاى آن به عسل‏هاى صافى كرده، و خمرهاى‏