تصرخ من جور قضائه الدّماء، و تعجّ منه المواريث. (12) اشكو إلى اللّه من معشر يعيشون جهّالا، و يموتون ضلّالا، ليس فيهم سلعة أبور من الكتاب إذا تلي حقّ تلاوته، و لا سلعة أنفق بيعا و لا أغلى ثمنا من الكتاب إذا حرّف عن مواضعه، و لا عندهم أنكر من المعروف، و لا أعرف من المنكر. (13)
ترد على أحدهم القضيّة في حكم من الأحكام فيحكم فيها برأيه، ثمّ ترد تلك القضيّة بعينها على غيره فيحكم فيها بخلاف قوله. (1) نفس خود، فرياد كند از راه بگشتن حكم او خونها، و ناله كند از حكم او [ميراثها از] ميراث خوارگان [به نا حق]. (12) شكايت مىكنم وا خدا از گروهى [كه] زندگانى مىكنند چون نادانان، و [مى]ميرند چون گمراهان، نباشد در ميان ايشان متاعى كاسدتر از كتاب [خدا] چون بخوانند سزاى خواندن او، و نه كلايى رواج تربه خريد و فروخت، و نه گران بهاتر از كتاب [خدا] چون بگردانند از جاىهاى او، و [نه] به نزديك ايشان [است] ناشايستر و زشتتر از نيكويى، و نه شايستهتر از زشتى. (13) 18- [و از سخنان آن حضرت (عليه السلام) است] در مذمّت كردن اختلاف كردن عالمان در فتواها وارد شود بر يكى از ايشان مسئلهاى در حكمى از حكمها، پس حكم كند در او به اعتقاد و راى خود، پس وارد شود آن قضيّه به عين آن بر غير او پس حكم كند در آن به خلاف گفتار اوّل. (1) پس جمع گردند قاضيان بدان حكم كه كردهاند به نزديك امامى، آنك طلب