هزار گوهر

سیدعطاء اللَّه مجدی‏

نسخه متنی -صفحه : 359/ 50
نمايش فراداده

فصل چهارم كلماتى كه با «وزن افعل» آغاز مى‏شوند

145 «اعجز النّاس من قدر على ان يزيل النّقص عن نفسه فلم يفعل» ناتوانترين مردم كسى است كه بتواند نقص را از نفس خود بزدايد ولى نزدايد.


  • چو كس را بود چاره نقص خويش، نباشد ازو ناتوانتر كسى‏ به قدر است، كمتر ز خار و خسى‏

  • ولى پاى نگذارد از جهل پيش، به قدر است، كمتر ز خار و خسى‏ به قدر است، كمتر ز خار و خسى‏

146 «اعجز النّاس من عجز عن اكتساب الأخوان و اعجز منه من ضيّع من ظفر به منهم» ناتوانترين مردم كسى است كه نتواند دوستانى بدست آورد و ناتوانتر آنكه دوستان بدست آورده را هم از دست بدهد


  • بسى ناتوان باشد و زار، كس، وز او ناتوانتر نباشد بياد، كه او دوستان خود از دست داد

  • كه بر دوستى نيستش دسترس‏ كه او دوستان خود از دست داد كه او دوستان خود از دست داد

147 «اعجز النّاس امنهم لوقوع الحوادث و هجوم الاجل» ناتوانترين مردم كسى است كه از پيش آمدهاى روزگار و يورش مرگ از همه غافلتر باشد


  • نباشد كسى ناتوانتر از آن، نينديشد از حمله گرگ مرگ‏ نباشد پى توشه و زاد و برگ‏

  • كه غافل بود از گزند زمان‏ نباشد پى توشه و زاد و برگ‏ نباشد پى توشه و زاد و برگ‏