صفحه ى 414
مى شود.
259 [خاوية]: اصل خواء، خلأ است، و خواء گشادگى ميان دو چيز و خالى بودن اين گشادگى از هر چيزى است، و خانه اى را خاويه گويند كه اهل آن از ميان رفته اند و خانه از آنها تهى شده است. و خوى به معنى گرسنگى نيز هست به سبب تهى بودن معده از خوراك.
[عروشها]: يعنى ساختمانهاى آن، و به قولى خيمه ها كه خانه هاى اعراب است و «خاوية على عروشها» يعنى ديوارهاى بدون سقف بر جاى مانده. و هر ساختمان را عرش گويند و عريش مكه بناهاى آن است، و خانه را به سبب ارتفاع ساختمانهاى آن عريش گويند.
260 [فصرهن ]: صرهن به ضم صاد بنا بر يكى از دو قرائت از صار يصور به معنى بريد يا متمايل كرد، و به كسر صاد بنا بر قرائتى ديگر از صار يصير به يكى از دو معنى. و قرينه هاى كلام نشان مى دهد كه مقصود قطع و بريدن است، و قرار گرفتن لفظ «الى» پس از آن براى رساندن معنى متمايل كرده است، پس معنى آن چنين مى شود:
آنها را با متمايل كردن به طرف خودت ببر و پاره پاره كن.