تفسیر هدایت

سیدمحمدتقی مدرسی

جلد 8 -صفحه : 483/ 18
نمايش فراداده

طولانى در زندگى به سر مى‏برند تا ديگر بار همان گونه كه از آغاز بوده‏اند ضعيف و ناتوان شوند.

حقيقت اين است كه زمان همواره به مصلحت انسان نيست، و آدمى همواره در حال تكامل (و تعالى) ذاتى و خود به خود نمى‏باشد. چگونه است كه چون به اواخر عمر برسد به صورت كودكى در مى‏آيد گرچه ذاتش راه كمال پيموده و ناگزير مى‏بايستى همواره در جهت تعالى و فرا رفتن بوده و دچار شكستگى و نقصان نشده باشد.

در واقع، مهمترين چيزى كه انسان با بسيار افزون شدن سنّ خود از دست مى‏دهد همان دانش اوست. دانش- در عين حال- بزرگترين نعمتى است كه بشر براى بدست آوردن آن مى‏كوشد و مى‏خواهد آن را نگهدارد، زيرا دانش است كه او را از ديگر آفريدگان متمايز مى‏سازد، و هنگامى كه دانش خود را از دست بدهد در ميان خاندان و فرزندان و اجتماع خويش صاحب كرامت و ارج نيست. آيا همين امر گواه بر آن نتواند بود كه تكامل بشر از سوى او و خود به خودى نيست؟

«وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً- و بعضى از شما به سالخوردگى برده مى‏شوند تا آن گاه كه هر چه را آموخته‏اند فراموش كنند. و تو زمين را فسرده مى‏بينى ...»

چنان كه گويى زمين نارسته و مرده است.

«فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ- چون باران بر آن فروباريم، به جنب و جوش آيد و نموّ كند و از هر گونه گياه بهجت انگيز بروياند.»

زمين هنگامى كه بارانها بر آن مى‏بارد مرده است امّا آن گاه فزونى مى‏يابد و زنده مى‏شود و گياهان بر آن مى‏رويد.

گياهان به يك گونه و شكل نيستند، و اگر طبيعتى كه بر زندگى حكم مى‏راند كور و ناآگاه مى‏بود بايستى همه چيز به يك شكل مى‏بود، ولى موادّى يگانه: خاك، نمكها، آب و نور به صورت گونه‏هايى از گياهان در مى‏آيد. و