حركت مىكند.
در اين جا تأكيد مىكنيم كه فشارى كه رهبرى از عوامل داخلى يعنى از جامعه اعم از عوام يا خواص مىديد، بسى شديدتر و سختتر از فشار خارجى بود، زيرا فروريختن جبهه داخلى كه رهبرى به آن تكيه مىكند از هر چيز ديگر خطرناكتر است. نقش رهبرى و اهميت آن در تصدى عوامل اين فروپاشى و چاره آن است نه همراهى با آن. هنگامى كه قرآن از ضرورت شورى ياد مىكند و رهبرى دينى را به آن فرمان مىدهد، از يك حقيقت مهم غافل نمىتواند شد. زمانى كه مىگويد: «و با آنان در كار مشورت كن و چون عزم كارى كردى به خدا توكل نماى» پس رهبرى عزم مىكند و مقرر مىدارد ولى نه بر وفق هواهاى ديگران بلكه بر وفق هدايت و وحى خداى تعالى.
«إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً- زيرا خدا به آنچه مىكنيد آگاه است.»
و همين كافى است كه انسان را به سوى تقوى و ترس از خدا سوق دهد.
شايد كلمه «آگاه» به اين اعتبار باشد كه خدا به عمل صالح يا فاسد بندگان آگاه است.
[3] «وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ- و بر خدا توكل كن.»
تا بتوانى پايدارى ورزى و در برابر فشارهاى ديگران مقاومت ورزى.
«وَ كَفى بِاللَّهِ وَكِيلًا- زيرا خدا كارسازى را بسنده است.»
اين انديشه دهها بار در قرآن آمده است كه رسول اللَّه (ص) را به توكل و عدم پيروى از آراء ديگران فرمان داده است. در چند آيه ديگر هم به اين امر تصريح شده از جمله آنجا كه مىگويد «از كفار و منافقان اطاعت مكن» «2» و آن جا كه مىگويد:
«از هواهاى آنان متابعت ننماى و بترس از اين كه تو را بفريبند» «3» و نيز در اين آيه «... بر وفق آنچه خدا نازل كرده است در ميانشان حكم كن و از پى خواهشهايشان
2- الاحزاب/ 1.
3- المائدة/ 49.