اگر مؤمن دچار بيمارى يا فقر يا ذلّتى شود، به دنبال سبب اين عوارض مىگردد، و عادتا سبب آنها را در گناهى كه مرتكب شده مىيابد كه خدا بدان سبب او را به چنان آزمونى دچار ساخته تا پاكيزهاش كند، در حالى كه كافر هم چنان در بىخبرى و گمراهى خود سرگردان باقى مىماند، زيرا معتقد نيست كه مدبّرى براى امور و كارهاى بندگان وجود دارد، و در نتيجه همه چيز را به تصادف و اتّفاق منسوب مىسازد يا به سببها و موجباتى ظاهرى مربوط مىشمارد كه نه بدو دانشى مىبخشد و نه رهيابى و حكمتى نصيب او مىكند.
بدين سان است كه فرهنگ مؤمنان عقلانى و خردمندانه است، و فرهنگ ديگران جاهلانه، گر چه آنها خود آن را علمى و خردمندانه پندارند. همچنين مىبينيم كه روند قرآنى در اين جا پس از آوردن آيات رحمان تقوا و پرهيزگارى را يادآور مىشود، زيرا شناخت پروردگار و چيرگى او همان حلقه پيوند ميان عمل بشر و پاداش اوست. امّا كافران چون به تقوا فرمان داده شوند از آن روى بگردانند، زيرا به پروردگارى كه امور و كارهاى آنها را تدبير مىكند ايمان ندارند، و نمىدانند سختى و بلايى كه به آنها مىرسد، بيگمان دستاورد خود آنان است، بنا بر اين چگونه از آن دو بپرهيزند؟
«وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ- و آن گاه كه به ايشان گفته شود كه از آنچه در پيش روى داريد بترسيد.»
از عذاب دنيا، از بانگى سهمناك كه به شما اصابت كند، همان گونه كه به قوم پيامبران فرستاده شده در انطاكيه رسيد، از غرقه شدن يا جنگ يا هر بلاى ديگر.
«وَ ما خَلْفَكُمْ- و آنچه پشت سر شماست.»
از عذاب آخرت كه كس را باقى نمىگذارد و رها نمىكند.