صفحهى 149
كه ظاهرش آنست كه كوفه باشد به آن كه لفظ دلالت بر قضا حج فقط مىكند و مىبايد كه معاشرت با فرزندان داشته باشد كه از حال ايشان يابد كه حج نخواهند خريدن، و اگر حال ايشان را نداند با ايشان معاشرت كند به نحوى از ايشان استفسار كند كه پدر شما حج نكرده است و اگر كسى زرى به شما دهد شما از جهة او استيجار حج خواهيد كرد يا نه و اقرار نكند نزد ايشان كه زر او نزد من هست و اگر ورثه ظن به همرسانند كه نزد او زرى هست قسم ياد مىتوانند كرد كه بغير از اين زيادتى از مال پدر شما چيزى نزد من نيست و اگر هنوز استيجار نكرده باشد توريه مىكند به آن كه قصد مىكند كه مالى نزد من نيست كه آن را به شما بدهم يا بايد داد.
و جمعى ملحق ساختهاند ساير ديون را چون بمنزله منصوص العله است.
و جمعى الحاق كردهاند غير وديعه را از ديونى كه نزد او باشد كه آن نيز حكم وديعه دارد، و جمعى گفتهاند كه مىبايد تفحّص كند از اصدقاء او كه مبادا نزد ايشان نيز مالى باشد و ايشان را نيز لازم باشد اخراج حج مبادا زياده از واجب گرفته شود و اگر تفحّص نكرده چند كس را استيجار كنند زياده بر هر يك حجرا همه غرامت بكشند از جهة ورثه و اگر همه تفحّص كرده باشند ضامن نيستند و احوط در صورت تفحص نيز غرامت است چون كاشفاند كه تفحّص تام نكرده بودهاند و استنباط كرده كه حسبة للّه تعالى اين كارها مىتوان كرد و در غير موضع نص اشكالست چون قياس است و اللَّه تعالى يعلم