لطفا مختصري درباره فعاليتهاي بخش معارف اسلامي توضيح دهيد؟
يكي از كارهاي مؤسسه كه به تحقّق پيوسته است، موضوعي كردن آثار حضرت امام در مجلدات تبيان است كه آراي حضرت امام درباره مسائل و موضوعات مختلف به صورت موضوعي جمعآوري شده است؛ به عنوان نمونه در تبيان جهاد، كه تمامي آرا و نظرياتي كه امام در مواقع مختلف و به مناسبتهاي گوناگون و يا در كتابهاي خودشان درباره جهاد بيان كردهاند، جمعآوري شده است. روال كار مؤسسه و بخش معارف به اين صورت بوده است كه مجموعه آثاري كه تنظيم ميشود بهگونهاي باشد كه كار را براي محققان آسان سازد تا آنان بهتر بتوانند تحقيق خود را دنبال كنند. يكي از اهداف اصلي در تفكيك موضوعي نظريات امام به همين دليل بوده است. يكي از مسائل مهم، امروزه اطّلاعرساني در موضوعات مختلف است تا تحقيق با سرعت بيشتر و سهولت بهتر صورت گيرد. از جمله كارهايي كه هماكنون مشغول آن هستيم، استخراج تمام آياتي است كه امام در آثار خود استفاده كردهاند. اساس كار ما در اينجا به تفكيك سوره و با همان ترتيب آيات قرآن است. بدين ترتيب كه حضرت امام هر تعداد آيه را كه از يك سوره به گونهاي استفاده كرده و سخني يا تفسيري از آن ارائه كردهاند، در يك بخش گردآوري ميشود. امام تنها تعداد اندكي از سورهها را بهطور كامل تفسير كردهاند كه سوره حمد و توحيد از اين دسته سورههاست. اما بعضي سورههاي ديگر را ممكن است ايشان تنها چند آيه آن را تفسير كرده باشند؛ مثلاً از سوره بقره تنها پنج آيه آن تفسير شده است.
با توجه به اينكه در هر يك از تبيانها هر آيهاي كه حضرت امام در ارتباط با آن موضوع خاص به كار برده، گردآوري شده است، چه نيازي احساس كرديد كه به گردآوري آيات مورد استفاده حضرت امام به تفكيك سوره دست بزنيد؟
تبيانها از آنجا كه به تفكيك موضوع است براي محققان مناسبتر است اما تفسير سورهاي براي عموم مردم مناسبتر است. ميدانيم كه دو روش در تفسير قرآن داريم 1ـ تفسير موضوعي 2ـ تفسير سورهاي. كاري كه ما اخيرا انجام ميدهيم از نوع تفسير سورهاي است با اين تفاوت كه تفسير سورهاي ايشان از اغلب سورههاي قرآن ناقص است. به علاوه از آنجا كه آيات هر سوره در مناسبتهاي مختلف تفسير و استفاده شده ممكن است در تفسير آيات هر سوره، تفسيرهاي كلامي، عرفاني و حقوقي و... در كنار يكديگر قرار گيرد.
به نظر ميرسد كه بخش معارف براي تفسير سورهاي نياز دارد آيهاي را كه حضرت امام مثلاً در مبحث شكر در كتاب چهل حديث آوردهاند، از درون متن استخراج كند و در يك زمينه جديد و در كنار ديگر آيات همان سوره قرار دهد: حال سؤال ما اين است كه بخش معارف چگونه اين كار را انجام ميدهد به گونهاي كه اولاً پيام اوليه آيه و موضوعيت آن حفظ شود و ثانيا پس از انتقال با ديگر تفسيرهايي كه حضرت امام از همان آيه يا آيات ديگر قبل و بعد آن كردهاند، تناسب داشته باشد.
آن حدّي از شرح آيه را از آن مجموعه اوليه انتخاب ميكنيم كه نكته و توضيحِ مورد نظر، مفهوم باشد و اصل مطلب حفظ گردد. گاهي اوقات با يك پاورقي، خواننده را متوجه ميكنيم كه امام، آن سخن را در چه زمينهاي آورده است.
افكار و نظريات تا چه حدّي در اين كار يعني در دستهبندي و تنظيم مباحث دخالت ميكند؟
بله، حتما دخالت ميكند. قرآن كه تقسيم موضوعي نشده است. نهجالبلاغه هم كه تقسيم موضوعي نشده است. همينطور امام نيز آرا و عقايد خود را تقسيم موضوعي نكرده است. ما عقايد و آراي امام را به موضوعات مختلف تفكيك ميكنيم.
چه ملاكي براي دخالتهاي محقق داريد و تا چه حدّ محقق مجاز است كه تلقّي و نظريات خود را در تحقيق وارد كند؟
ملاك لازم، تخصص و فهمِ محقّق است. ممكن است فهم من با فهم ديگري فرق كند. ممكن است اگر ديگري اين كار را ميكرد در مواردي به صورت ديگري عمل ميكرد. زيرا فرد و درك هر فرد در كار تحقيق او دخالت دارد. ما در مقدمه تبيانها اشاره كردهايم كه اين تقسيمبنديها را ما انجام دادهايم. اما تقسيمبنديهاي ما در گروه معارف احتمالاً به واقعيت نزديك است زيرا امام خود در معارف اسلامي متخصص بوده و با عبارات و اصطلاحات آن آشنا بودهاند و افرادي كه در اين بخش فعّاليت ميكنند، نيز به معارف اسلامي آگاه هستند. اما مشاهده ميشود كه امروزه نظريات امام را در مديريّت و درباره طبقات اجتماعي استفاده كردهاند و نظريات امام را براساس نظريههاي مديريتي و تقسيم بنديهاي نظري امروزي در مديريت، تقسيم بندي ميكنند. فردي كه امروزه مديريت ميخواند، افكار مديريتي امام را استخراج ميكند. در چنين تحقيقي امكان دخالت محقّق بيشتر است. زيرا امام در معارف اسلامي متخصص بودهاند اما جامعهشناسي يا مديريت نخواندهاند. من اگر بگويم كه فلان سخنان امام درباره وسايط فيض است دستهبندي ما كاملاً براي امام شناخته شده است. اما امام اصطلاحات جامعهشناسي و مديريتي به كار نبرده است؛ به عنوان مثال امام سخني از مديريت كاريزمايي نياورده يا راجع به تحوّل اجتماعي سخني نگفتهاند.
امروزه وضعيت جامعه ما با بيست سال قبل كه انقلات كرديم و حتي با دوره حيات حضرت امام تفاوت بسيار كرده است. امروزه مباحث كلامي در جامعه ما به سمت مباحث جديد سوق يافته است. در مباحث سياسي بحثهاي جديدي مطرح ميشود كه در زمان حضرت امام اصلاً طرح نميشد. همينطور در حوزههاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي. به نظر جنابعالي آيا محقق ميتواند براي تحليل افكار و عقايد امام، اين مباحث جديد را رهنما و پيشفرض قرار دهد؟
استفاده از مباحث و نظريات جديد در تحقيق درباره شخصيتي تاريخي به حضرت امام منحصر نميشود بلكه با توجه به دستاوردهاي علوم، كتابهاي مقدس و بزرگان تاريخيِ ديگر نيز به تحليل كشيده ميشود. نظر بنده براين است كه اگر مباني فكري آن محقق مثلاً جامعه شناس با مباني فكري امام يكي باشد، آن جامعه شناس ميتواند ديدگاههاي امام را تفسير كند.اما اگر مباني فكري يكي نباشد به صرف الفاظ و عبارات نميتوان هر تفسيري را از الفاظ و عبارات استخراج كرد؛ بلكه الفاظ و عبارات امام بايد در ارتباط با مباني ايشان تفسير شود؛ مثلاً نبايد از گفته مشهور امام «ميزان رأي ملّت است» تعبيرها و تفسيرهاي اومانيستي ارائه كنيم. جملهاي كه امام ميگويد «ميزان رأي ملّت است» با قول روسو كه ميگويد «ميزان رأي ملّت است» به يك معني نيست.
سخن امام در بستري توحيدي بيان ميشود و سخن روسو در بستري غير توحيدي و مادّي. مباني امام، توحيدي و مباني روسو مادّي و غير توحيدي است. يا در مورد تاريخ ممكن است امام بگويد كه «حوادث تاريخ تكرار ميشود» و ماركس هم چنين سخني بگويد. اما مباني امام و ماركس يكي نيست. از اشتباهات فاحشي كه امروزه انجام ميشود چنين اشتباهاتي است كه سخنان امام براساس ظاهر عبارات و الفاظِ امام تعبير و تفسير ميگردد و گاهي سخنان امام كه بر مدار توحيد استوار شده است، همرديف و مؤيد سخنان نظريهپردازان ماركسيستي يا دمكراسي نشانده ميشود. امروزه، گاهي مشاهده ميشود كه در باب مسائل آزادي و حقّ مردم، حرفهاي امام به غلط تفسير ميشود. اگر همه مردم بگويند كه فردا شراب ميخوريم، امام قطعا، همچنان شرابخواري را حرام خواهد دانست. «ميزان رأي ملت است» امروزه بد ين معني بيان ميشود كه ميزانِ درستي و غلط، رأي مردم است؛ در حالي كه امام، معيارهاي ديگري از احكام اسلام، براي درستي و غلط داشتند. سخن هر فردي را بايد در چارچوب تفكر خود او تحليل كرد. اما تفسير قرآن را بر مبناي ماركسيستي نفي ميكردند. ما بايد اول مباني فكري امام را به دست آوريم. بعد براساس آن، افكار امام را تفسير و تحليل كنيم. در تحليل افكار هر فرد بايد مباني او را شناخت و بناها را براساس مباني تفسير كرد. حتي براي آزمودن افكار و شخصيت تاريخي ما بايد مباني او را بشناسيم و حتي وفاداري و تغييرات بنا و حتي خطاهاي شخصيت تاريخي را با توجه به مبنا بايد شناخت.
مبناهاي امام مشخص است، امام معتقد به توحيد و معاد هستند و دنيا را مرحلهاي از حيات جاويد ميدانند. حضرت امام به اين موارد تصريح كردهاند. در تبيان اسلام ناب بسياري از بنيانهاي انديشه امام را ميتوان يافت. البته در هر يك از تبيانها كه درباره هر موضوعي خاص انجام شده است، بنيانهاي انديشه امام در مورد آن موضوع را ميتوان در آن تبيان يافت كه البته بنيانهاي محوري حضرت امام، توحيد و معاد است.
بنيانهايي كه برشمرديد كُلّي و نظري است. بنيانهاي نظري نزديك به مصداق را در زندگي امام نام ببريد؛ چنانكه ايشان اين بنيانها را در زندگي عملي خود استفاده، و آنها را تجويز ميكردهاند.
براي مسائل مربوط به حقوق فردي و جمعي، مباني امام به فقه اسلامي مربوط است. نظر حضرت امام اين است كه «فقه عهده دار امور جامعه اسلامي است.» كه البته منظور از اين سخن بدين معني نيست كه براي مثال در احداث اتوبان، طول و عرض اتوبان را فقه تعيين كند بلكه فقه بيان كننده موارد حقوقيِ اين نوع مواقع و مواضع است. فقه تعيينكننده حقوق فرد و حقوق جامعه در اين چنين مواردي است. امور حقوقي مواردي همچون برخورد اتوبان به منازل مردم و خراب كردن اين خانهها و مواردي همچون تعيين اين مطلب كه كجا حقوق فردي مقدم، و در چه جايي جامعه مقدم است نيز برعهده فقه است. براي شناخت امام بايد فقه را شناخت هيچ تفسيري در سخنان امام در نفي قصاص نميتوان يافت و لكم في القصاص حياة يا اولي الالباب.
توضيح دهيد كه حكم امام درباره سلمان رشدي را از بنيانهاي فكري امام ميدانيد يا اينكه از جمله تفكرات مقطعي ايشان ميدانيد كه قابل تغيير است.
روايت معتبري از امام صادق در دست است كه مجازات اهانت كننده به پيامبر را مرگ اعلام ميكند. اما تطبيق حكم بر مصداق، كاري است كه فقها انجام ميدهند. اين موضوع كه آيا سلمانرشدي واقعا اهانت كرده و اين موضوع كه آيا در آن وقت اعلان عمومي چنين حكمي مصلحت بوده اين تشخيص توسط امام صورت گرفته است. تشخيص ايشان اين بوده است كه دشمن با اين كار قصد مبارزه با اسلام و مسلمين را دارد. در هر حال فتواي امام همين است و نميتوان گفت كه اين حكم مخالف آزادي انديشه است. براي امام نظر اسلام اصل است.
درباره نظر امام در مورد بُعد زمان و مكان در اجتهاد توضيح دهيد؟
امام معقتد هستند كه اجتهاد بايد متناسب با زمان باشد. براي متناسب كردن اجتهاد با زمان بايد ماهيت موضوعات و مسائل امروزي راشناخت. در مسائل اجتماعي و اقتصادي و سياسي امروزي، پيچيدگي بسيار است و احتياج به تخصص ميشود. رجوع به نظر كارشناسان و متخصّصان، مورد قبولِ فقه اسلامي است. قبل از انقلاب، در مورد معاملات نفتي از فقها سؤال شد. اكثريت فقها گفتند كه اشكالي ندارد. از امام سؤال شد، امام اين موضوع را طرح كردند كه آن معاملات به تسلط بيگانگان و خدشهدار كردن عزّت مسلمانان منجر نشود. اين معاملات پيچيده است و ماهيت آن را بايد متخصصان تعيين كنند. بنابراين، فقيه امروز، نميتواند در تمام بحثها حكم اجتهادي بدهد. شخص حضرت امام بعضي سؤالها را پاسخ نميدانند و ميگفتند كه اين سؤالها نياز به كار و تحقيق، هم براي استنباط حكم، و هم براي تطبيق حكم دارد. بحث اجتهاد متناسب با زمان موضوعي نيست كه صرفا حضرت امام در آن باره سخن گفته باشند بلكه حاج شيخ عبدالكريم حائري نيز قبل از ايشان چنين اعتقادي داشتهاند.
به نظر جنابعالي قرآن در ديدگاه امام چه جايگاهي داشت؟
امام قرآن را زنده و حّي ميديدند. آيه «ومَكَروا و مَكَرَ اللَّه...» را در موضوع حمله نظامي آمريكاييها و عقيم ماندن اهداف آنها به سبب طوفان شن طبس به كار بردند. امام قرآن و مصداقهاي آن را فقط در آن زمانه نميديدند بلكه قرآن را براي حال نيز زنده ميديدند. ايشان آيه واذا جاء نصرالله والفتح» را در پيروزي انقلاب اسلامي به كار گرفتند.
در جامعه امروز ما دستهها و جناحهاي مختلفي وجود دارند و اجزاي جناحهاي مختلف به گونههاي بسيار متفاوت و گوناگون و گاه متعارض، افكار و عقايد امام را تفسير ميكنند. ديده ميشود كه فردي يا جناحي عقيدهاي را به حضرت امام منسوب ميكند و فرد يا جناح ديگر عقيدهاي كاملاً متعارض با آن را به حضرت امام منسوب ميكند كه البته اين سخن علاوه بر نظريات جناح بنديهاي سياسي كشور در مورد تحقيقات متفكران و انديشمندان درباره امام نيز صادق است. توضيح دهيد كه دليل اين تفاسير بسيار متفاوت چيست؟
همه فرقههاي اسلامي اظهار ميكنند كه قرآن را قبول دارند، اما با وجود اين، فرقههاي گوناگون مثلاً اشاعره و معتزله به قرآن رجوع دارند و عقايد خود را با قرآن مستند ميكنند. اين مشكل كه مربوط به استفاده از مبناي مورد قبول (قرآن) است در طول تاريخ وجود داشته است. اين فرقههاي اسلامي كه ديدگاههاي متفاوتي دارند ديدگاههاي خود را با رجوع به قرآن مستند و مستشهَد كردهاند. در مورد امام هم همينطور است. در اين مورد هم ما يك مبنا داريم و اين مبنا انديشههاي امام است. اما چرا خطاها و اشتباهاتي كه برشمرديد پيش ميآيد. سه دليل را ميتوان براي آن برشمرد:
1ـ مطالعه ناقص، تنها به جزئي از آثار توجه ميشود و حرفي و كلامي از حضرت امام مورد استناد قرار ميگيرد بياينكه كليت ديدگاههاي ايشان مدنظر باشد.
2ـ منافع شخصي و گروهي آگاهانه و ناآگاهانه در تفسير آنها دخالت ميكند.
3ـ پيشزمينهها و پيشساختههاي ذهني افراد.
به عنوان آخرين سوال توضيح دهيد كه جنابعالي چه راهحلي براي رفع اين تناقضها و برداشتها و تفاسير مختلف از آثار امام پيشنهاد ميكنيد؛ چنانكه بتوان به واقعيت انديشههاي امام دست يافت؟
راهحل، رفع همين خطاها و اشتباهات است كه در سؤال قبلي برشمرديم:
1ـ پرهيز از جزئينگري و مطالعه كل با توجه به مباني و ريشهها
2ـ دخالت ندادن منافع شخصي و گروهي
3ـ كنار گذاشتن پيشداوريها. اگر فضاي گفتگو، حقيقت جويانه باشد و طرفين همديگر را تخطئه نكنند، ميتوان به واقعيت انديشههاي امام دست يافت. يكي از مذمومترين اعمال، جدال براي اثبات مقصود خويش، يعني مراء است. انسانها اهل مراء هستند و ما معمولاً ميخواهيم حرف خودمان را به كرسي بنشانيم. نفسانيات انسان مانع حلّ جدالهاست. حضرت امام در توضيح مراء و نهي از آن بحث مبسوطي در كتاب چهل حديث خود دارند.