حوزه : با تشكراز حضرت عالى كه قبول زحمت فرموديد و مصاحبه با مجله ما را پذيرفتيد لطفا شمه اى زندگى علمى تحصيلى خود را بيان كنيد.
ابتدا تشكر خودم رااز دست اندركاران مجله حوزه كه بسيار مجله پرمحتوايى است ابراز مى دارم . مباحثى كه اين مجله مطرح مى كند بويژه مباحث اخلاقى آن جدا قابل تقدير و مايه دلگرمى است .
بنده در سال 1309 هجرى شمسى در محلات در خانواده اى مذهبى متولد شدم .از همان طفوليت در مجالس مذهبى مشتاقانه شركت مى كردم و همين امر باعث شد كه به روحانيت علاقه مند شده و به اين سلسله بپيوندم از اين روى در سال 1324 به اتفاق عده زيادى از جمله مرحوم شهيد محلاتى از محلات براى تحصيل راهى قم شديم آن سال مصادف بود با فوت مرحوم آقا سيدابوالحسن اصفهانى پس ازاتمام مقدمات مقدارى از سطح را خدمت شهيد صدوقى كفايه و رسائل را خدمت مرحوم آقا شيخ عبدالجواد اصفهانى
(كه مرحوم شهيد حاج آقا مصطفى نيز در آن درس شركت مى كردند) منظومه را خدمت آيه الله منتظرى و قسمتى از كفايه را هم خدمت آقاى سلطانى فرا گرفتم .
در سال 72 يا 73 قمرى بود كه در درس خارج آيه الله بروجردى شركت كردم .ايشان در آن موقع مبحث اذان واقامه را تدريس مى كردند.
حضرت امام كه درس خارج را شروع كردند ازابتداى بحث طهارت خدمت ايشان بودم . مكاسب محرمه مقدارى از بيع را نيز خدمتشان بوديم تا اين كه به تركيه تبعيد شدند.
دوره اصول ايشان را به طور كامل در محضرشان بودم و تمامى آن درس را نوشته دارم .
پس از تبعيدامام مدتى درس مرحوم آقاى داماد مى رفتم و مدت كوتاهى هم درس آيه الله گلپايگانى شركت كردم .
حوزه : با توجه به اين كه حضرت عالى مدت مديدى در درس فقه واصول حضرت امام شركت داشته ايد در زمينه ويژگيهاى درس امام اگر مطالبى به خاطر داريد بفرماييد.
درس امام ويژگيهاى بسيار داشت كه دراين جا به برخى از ويژگيهاى درس ايشان اشاره مى كنم .
1. نظم :از ويژگيهاى مهم درس امام نظم آن بود.ايشان هم خود مقيد بودند سر ساعت مقرر به درس حاضر شوند و هم اين رااز شاگردانشان انتظار داشتند. گاهى اگر طلاب وسط درس مى آمدند ايشان ناراحت مى شدند و مى فرمودند:
آدم يك درس در روز بخواند ولى همان را خوب بخواند و مقيد باشد در آغاز درس حاضر شود.
2. تحقيقى و عميق : درس امام درس تحقيقى و عميق بود.ايشان به تحقيق و تتبع اهميت مى دادند. براى همين قبل از رجزع به اقوال فقهاء ادله مساله را مورد بررسى قرار مى دادند و مى فرمودند:اول ببينم خودمان ازادله چه مى فهميم . آنگاه به بررسى نظرات ديگران مى پرداختند.
شيوه درس ايشان به گونه اى بود كه در ذهن شاگرد جاى مى گرفت . معمولا شاگردان ايشان درس را شب در حجره خود مى نوشتند كه خود من روش كارم اين گونه بود.
3. وادار كردن شاگردان به تحقيق و تتبع وابزار نظر:ايشان طلبه ها را وادر به تحقيق و تتبع مى نمود. به شاگردان مجال مى داد تا نظر خود را بيان كنند.اگر روزى در سر درس كسى اشكال نمى كرد ايشان با حالت اعتراض مى فرمودند: مگراين جا مجلس ختم است كه ساكت نشسته ايد! درس ايشان بااين خصوصيات براستى مجتهدپرور بود.
يكى از دوستان در همان زمان مى گفت :اين درس طورى است كه انسان ناخودآگاه در خوداحساس مى كند مجتهد واهل نظر شده است .
من وقتى ارزش درس امام را فهميدم كه به درسهاى اساتيد ديگر حاضر شدم . آن وقت احساس كردم انصافا تفاوتها بسياراست .
حوزه :از آغاز آشنايى خود باامام واين كه چه بعداز شخصيت ايشان شما را به خود جذب كرده بفرماييد؟
ابتداى آشنايى من با حضرت امام به قبل از آمدنم به قم بر مى گردد. چون محلات جاى خوش آب و هوايى بود معمولا اساتيد و برزگان قم تابستانها به آن جا مى آمدند. حضرت امام هم چند مرتبه به آن جا تشريف آوردند. در يكى از سفرهايشان به محلات كه مصادف بود با ماه مبارك رمضان سال 1321 يا 22 ايشان عرصها در مسجد جامع براى مردم درس اخلاق مى گفتند. من هم بااين كه كوچك بودم به خاطر علاقه به مسائل مذهبى شركت مى كردم .از همان وقت شيفته اخلاق و معنويت ايشان شدم . بعد هم كه قم آمدم در درس اخلاق ايشان شركت مى كردم .
حوزه :اگر خاطره اى از آن مسافرتهاى امام به محلات داريد بيان كنيد.
در يكى از سفرها منزلى براى ايشان در نزديكى خانه مااجاره كرده بودند. دراين خانه قناتى بود كه مردم محل آب آشاميدنى خود را از آن جا تهيه مى كردند.امام كه دراين منزل ساكن شدند مردم خجالت مى كشيدند وارد منزل را باز كنيد و كسى هم نزديك خانه باشد تا مردم به راحتى بتوانند بيايند آب بردارند.
در همين منزل بود كه امام كنار نهر آب مى نشستند و حاشيه بر وسيله مرحوم سيد را مى نوشتند. بنا به نوشته آن بزرگوار در پايان حاشيه بر وسيله اين حاشيه را در همان محلات به پايان رسانده اند.
به ياد دارم :امام در يكى از سفرها كه مصادف بود با ماه رضمان در مسجدى دورافتاده متروك و بسيار كوچك كه بيش از يك اتاق گلى نداشت به اقامه جماعت مى پرداخت اين در حالى بود كه عده اى از علماء به ايشان پيشنهاد كردند كه در مسجد جامع شهراقامه جماعت بفرمايند. اما آن بزرگوار قبول نكرده و فرموده بودند: در مسجد جامع كسى هست كه اقامه جماعت كند ولى دراين مسجد كسى نيست كه اقامه جماعت كند ازاين روى اين مسجد را بايداحياء كرد.
حوزه : چه ويژگيهايى درامام ديده بوديد كه به آن حضرت شيفته شديد؟
علت علاقه بنده و همه دوستان به امام خصوصيت اخلاقى و معنوى ن بزرگوار بود. توضيح بيشتراين مطلب در ضمن خاطراتى كه از آن بزرگوار نقل مى كنم خواهد آمد.
امام از همان ابتدا از هر كارى كه شائبه شهرت طلبى و مقام خواهى بود اجتناب مى ورزيد. به عنوان مثال :اجازه نمى داد كسى پشت سرش راه برود.اگر شاگردى اشمالى داشت و مى آمد تا در بين راه ازايشان سئوال كند امام ايستاد واشكال را پاسخ مى داد بعد هم مى گفت : بفرماييد برويد.
براى رسيدن به مقام مرجعيت قدمى برنداشت .ازانجام كارهايى كه مشعر به اين امر نيز باشد شديدااجتناب مى نمود.ايشان در فوت مرحوم آقاى بروجردى نه در تشييع شركت كرد و نه در تشكيل مجالس اصلااين مدت از خانه بيرون نيامد بااين كه به آيه الله بروجردى بسيار علاقه مند بود.
مرحوم آقاپ اشراقى دامادايشان مى گفتند: يك وقتى مى خواستم از آقاى بروجردى انتقادى بكنم ايشان با عصبانيت چنين فرمود:
[من حاضر نيستم نسبته به رئيس مسلمين جمله اى بشنوم كه در آن طعن و تعبيرى خلاف شان او باشد]
امام خمينى با تمام توان در راه هدفى كه داشت سعى و تلاش مى نمود. خصوصا دراوائل نهضت كه بيشترين بار آن بر دوش خودامام بود.
يادم هست : در مسائل اياليتى و ولايتى ايشان چقدر زحمت كشيد تا علماى قم را كنا رهم جمع كرد. به تمامى علماى شهرستانها نامه نوشت . تمامى اين نامه ها را كه حدود سيصد چهارصد نامه مى شد با دست خود نوشت و برى آنان فرستاد.
امام چون آگاه بود كه رژيم پس از فوت آيت الله بروجردى قصد دارد نقشه هاى شوم خود را عليه اسلام و مسلمين به اجراء درآوردازاين رو تمام سعى خود را درابتدا براين گذاشته بود كه علماء را به هم نزديك كند و بين آنان وحدت به وجود آورد. در بعضى از نامه هائى كه به شهرستانها نوشته بود از علماى آن جا خواسته بود كه هفته اى حداقل يك جلسه با هم داشته باشند گرچه تنها به صرف جاى بگذرد. مقصودامام اين بود كه روحانيت شهرستانها متشكل شوند و با هم همفكرى نمايند.
امام در برخورد با دشمنان بسيار قاطع بود و ترديد به خود راه نمى داد. يادم هست :اوائل شروع نهضت يك روز صبح زود رفتم خدمت امام .ايشان تنها زير كرسى نشسته بودند. در همين هنگام شخصى به نام بهبودى از مقامات دربار آمدازايشان اجازه ملاقات مى خواست .امام اجازه دادند و آن شخص به خدمت امام آمد.
ايشان هم در كمال بى اعتنايى نسبت به او به سخنانش گوش دادند.او خطاب به امام گفت : شما دراين راه تنها هستيد.اضافه كرد: آقاى شريعتمدارى با ما هست . شما فكر نكيند پيروز خواهيد شد! و بعد هم شروع كرد به تهديد كردن امام !
امام با عصبانيت در پاسخ فرمودند:
[ اين را بدانيد تا من زنده هستم اگر در خانه ام را هم به رويم ببنديداز پاى نخواه نشست و بااين نيش قلم شما خواهم نوشتت واگر نشد از شكاف در سخنم را به مردم خواهم رساند.
مورد ديگر روز عيدى بود كه ( همان عيدى كه امام اعلام عزا كردند) صبح آن روز امام مجلس روضه اى داشتند. مرحوم شهيد محلاتى منبر رفته بود. در بين سخنرانى آقاى محلاتى بود كه خبر آوردند: عده زيادى از كماندوها در مدرسه حكيم نظامى جمع شده اند قصد حمله به منزل امام را دارند. مرحوم شهيد عراقى كنارامام نشست و به ايشان عرض كرد: وضعيت غير عادى است. عده اى ناشناس در مجلس هستند. گوياقصد دارند با صلوات فرستادن مجلس را به هم بزنند.امام فورا با كمال قاطعيت فرمودند: به آقاى محلاتى بگوييد:از طرف من اعلان كند:
اگر كسى در بين منير صلوات بفرستد به صحن مطهر خواهم رفت واز بلندگوهاى آن جا حرفهايم را مى زنم .
تااين سخن اعلان شد از گوشه و كنار مجلس افراد مشكوك بلند شدند و رفتند.
علت اين موضع گيرى ازامام سوال شد.
ايشان فرمودند: من يكمرتبه به ذهنم آمد و فكر كردم اينان خودشان حق تصميم گيرى ندارند تا بياينداين سخن را به تهران مخابره كنند و كسب تكليف نمايند ما به هدف خود رسيده ايم و مجلس تمام مى شود.
غروب همان روز بود كه قضيه مدرسه فيضيه اتفاق دارند به اين جا بيايند. مرحوم آقا سيد محمدصادق بلند شد و در خانه را بست . تاامام فهميد بلافاصله بلند شد و در خانه را باز كرد و فرمود:
[فرزندان ما را كتك بزنند و من درخانه ام را به روى خود ببندم]!
سپس امام به نمازايستاد و مانند شبهاى ديگر نافله هايش را نيز خواند در حالى كه ممكن بود هر لحظه به خانه ايشان هجوم آورند.
امام هيچ گاه در برابر دشمنان اسلام كرنش و تواضع نكرد بلكه هميشه سعى كرد عزت اسلامى خويش را به آنان نشان بدهد و مصاداق آيه شريفه : [ اشداء على الكفار] باشد.
دراين باره قضيه دارم كه براى شما نقل مى كنم :
زمان نخست وزيرى امينى بود.او آمده بود قم براپ ديدار با علماء! نزديك به غروب بود كه بنا شد بيايد خدمت امام . در منزل حضرت امام من بودم و آقاى محمدى گيلانى و آقاى پسنديده و عده اى ديگر.
امام فرمودند: شما آقايان باشيد زيرا نمى خواهم جلسه خصوصى باشد. قبل ازاين كه امينى بيايد امام ازاتاق بيرون رفتند. بعداز آن كه امينى آمد داخل اتاق و نشست امام آمدند تااين كه مجبور نباشند به امينى احترام بگذارند!
امام با همه ايادى ظلمه اين گونه برخورد مى كردند.از باب نمونه : در مجلس فاتحه اى كه امام براى كقاى حكيم در نجف گرفته بودند استاندار و عده اى ديگراز طرف رژيم بعث براى شركت در مجلس آمدند و حضرت امام جلوى پاى آنان بلند نشدند.
و در مجلس فاتحه مرحوم شهيد آقاى مصطفى هم همين برخورد را با آنان داشت .اين در حالى بود كه امام در برابر يك طلبه و مردم عادى كمال تواضع را داشت .
حوزه : دررابطه با مسؤوليتى كه در بيت حضرت امام بعد ازانقلاب اسلامى داشته ايد. لطفا توضيح بدهيد.
قبل از آن كه امام از پاريس تشريف بياورند بنده از قم به تهران رفتم . وقتى موضوع تاخير پروازامام پيش آمد من و آقاى مطهرى و عده اى ديگراز دوستان كه تعدادشان به 18 نفر مى رسيد در مسجد دانشگاه تهران متحصن شديم . پس از ورودامام به تهران در مدرسه علوى خدمتشان بودم وقتى كه به قم تشريف بردند به بنده پيشنهاد شد مسووليت و تنظيم ملاقاتهاى امام را به عهده بگيرم .
اوائل ملاقاتهاىامام خيلى زياد بود. گاهى اوقات در يك روز پنج ملاقات داشتند و در تمامى آنها صحبت مى كردند.اين برنامه ادامه داشت تااين كه امام دچار بيمارى قلبى شدند.
به نظر من منشاءآن مريضى قضيه حزب خلق مسلمان بود وقتى به امام خبر دادند:اين گروه به طرفدارى از شريعتمدارى در شهر قم راه افتاده اند و كارهاى خلافى انجام مى دهند و قصد دارند به سمت خانه شما بيايند امام خيلى ناراحت شدند به طورى كه ملاقاتهايشان را آن روز ترك كردند. شب بعد آن حادثه بود كه امام دچار قلب درد شدند كه بعد براى معالجه به تهران منتقل شدند و در بيمارستان بسترى شدند.
بعداز بهبودى واستقرار در جماران باز ملاقاتهااز سر گرفته شد. بنده هم كما فى السابق عهده دار تنظيم ملاقاتها بودم امام دو نوع ملاقات داشتند: ملاقاتهاى خصوصى كه در داخل بيت انجام مى گرفت و ملاقاتهاى عمومى كه در حسينيه برگزار مى شد.البته اين اواخر به خاطر كسانى كه داشتند فرمودند: ملاقاتها را كم كنيد.
حوزه : با توجه به اين كه حضرت عالى مدت زيادى را در خدمت امام بوده ايد لطفا شمه اى از ويژگيهاى معنوى واخلاقى آموزنده امام را تا آن جا كه به ياد داريد بيان فرماييد.
بنده دراين مدت ازامام خيلى چيزها ديدم كه به نظرم يادآورى آنها مى تواند براى همه ما آموزنده باشد. سعى مى كنم برخى ازاينها را با تكيه بر شواهد و نمونه هايى ه ديده ام بيان كنم :
امام نسبت به حفظ نظام خيلى حساس بود. در برابر كوچكترين كارى كه احتمال مى رفت نظام به خطر بيفتد و دچار مشكل گردد واكنش نشان مى داد.
از باب نمونه : در همان مرتبه اول كه ايشان دچار قلب درد گرديدند و در بيمارستان بسترى شدند گاهى اوقات حالشان خيلى وخ يم مى شد.از جمله : روز راى گيرى رياست جمهورى حال ايشان خوب نبود لذا به حاج احمد آقا توصيه كردند كه اگراتفاقى افتاد مخفى بماند تااين كه انتخاب پايان برسد كه مباد درانتخابات خللى به وجود آيد و در نتيجه نظام تضعيف شود.
امام علاقه عجيبى به مردم داشتند واين را كراراابراز مى كردند و افتخار مى نمودند كه خدمتگزاراين مردم باشند.ازاين كه مردم به خاطر آن حضرت به رنج و زحمت بيفتند شديدا ناراحت بودند.
بنده چون مسوول ملاقاتهاى ايشان بودم چند نمونه را در اين رابطه برايتان ذكر مى كنم :
دراوائل ورودامام ملاقاتهاى عمومى هر روز عصرها در مدرسه فيضيه بود تااين كه براثر كثرت جمعيت و ضيق معبرهاى خروجى دو نفر از بين رفتند.اين حادثه امام را خيلى ناراحت كرد از اين روى از آن پس ملاقاتها را دراطراف منزل كه نسبتا فضاى بازى بود قرار دادند. براى ديدار با مردم بااين كه هوا بسيار گرم بود مى آمدند پشت بام .
در زمستانها مى فرمودند: ملاقاتهاى عمومى را تعطيل كنيد مبادا به خاطر ملاقات با من خداى نكرده ماشينى در بين راه چپ بشود و يا كسى در سرماى زمستان صدمه اى ببيند.
همچنين گاهى اوقات كه ايشان مريض بودند و ملاقاتها تعطيل اعلام مى شد در عين حال مردم مى آمدند و جمع مى شدند و ملاقات مى خواستند تا صداى مردم را مى شنيدند مى فرمودند:اين مردم چه مى خواهند؟
عرض مى شد: ملاقات با شما را.
مى فرمود: بگوييد: بيايند.
اينها همه نشانگر محبت و علاقه امام به مردم بود.
امام با همه اشتغالاتى كه داشتند به انجام مستحباب بويژه خواندن قرآن دعا و نمازاول وقت اهميت مى دادند.
امام هر روز سه تا پنج مرتبه قرآن مى خواندند. در ماه مبارك رمضان سه بار قرآن را ختم مى كردند.
نسبت به دعا شايد كسى باور نكند يك رهبر انقلابى و سياسى اكثر دعاهاى مفاتيح الجنان را خوانده باشد!
يادم هست : يك وقتى امام از من مفاتيح خط درشت خواستند. براى ايشان تهيه كردم . يك روز مانده بود به فوت ايشان كه يكى از خانمها به من گفتند: شما بياييد بالاى سرامام دعا بخوانيد. من هم دعاى عديله را خواندم . يك وقت متوجه شدم كه امام در يك جاى مفاتيح نشانه اى گذاشته اند. نگاه كردم ديدم دعاى عهد حضرت مهدى ( عج )است كه چون مستحب است چهل روز خوانده شود ايشان روى كاغذ تاريخ شرع رااز هشتم شوال مرقوم فرمودن بودند و تا آن روز خوانده بودند! تااين اندازه امام به دعاها آن هم باانجام خصوصيات و شرائط مقيد بود. همچنين دعاى كميل را مى خواند و...
به نمازاول وقت خيلى مقيد بودند. دراوج اشتغالات و گرفتاريها به نمازاول - وقت مقيد بودند. يادم هست : روزى كه سران كشورهاى اسلامى براى قضيه صلح ايران و عراق به خدمتشان آمده بودند وسط جلسه بود كه اذان ظهر گفته شد.امام بلند شدند فرمودند: من مى خواهم نماز بخوانم . چون مقيد بودند به هنگام نماز خود را با عطر وادكن خوشبو كنند در همان جلسه به من اشاره كردند كه ادكلن من را بياور! پس از ادكلن زدن به نمازايستادند و ديگران هم پشت سرايشان نمازجماعت خواندند .
اين اواخر كه ايشان را به بيمارستان برده بودند مرتب از وقت نماز سوال مى كردند تااين كه نمازاول وقتشان قوت نشود.
خلاصه : به دعا وانجام مستحبات به تهجد شبانه و... خيلى اهميت مى دادند. قبل ازاين كسالت اخيرشان بود كه شبها يكى از برادران پاسدار پشت دراتاق ايشان مى خوابيد. يك وقت من ازايشان سوال كردم : شما كه مدتى شبها مراقب امام بوديد خاطره اى ازامام داريد؟
گفت : بله . شبها معمولاامام دو ساعت به اذان صبح بيدار بودند. يك شب متوجه شدم :امام با صداى بلند گريه مى كند. من هم متاثر شدم و شروع كردم به گريه كردن .امام براى تجديد وضوء بيرون آمدند. متوجه من شدند. فرمودند:
[فلانى ! تا جوان هستى قدر بدان و خدا را عبادت كن . لذت عبادت در جوانى است . آدم وقتى پير مى شود دلش مى خواهد عبادت كنداما حال و توان برايش نيست].
سراين كه امام ملاقاتهاى خودشان را در ماه مبارك رمضان تعطيل مى كردند براى اين بود كه بيشتر به دعا و قرآن و خلاصه به خودشان برسند. مى فرمودند:[ خود ماه رمضان كارى است]! .
زندگى امام از هر جهت بسيار ساده بود. نه تنهاايشان در زندگى شخصى خود مراقبت بر ساده زيستى داشتند كه نسبت به آنچه به ايشان مرتبط مى شد نيز مراقبت مى نمودند.
از باب نمونه : حسينيه جماران بااين كه به شخص ايشان زيادارتباط نگذاشت و مكانى بود به نام امام حسين ولى امام تجمل و زيبايى تغييرى ايجاد شود.
حتى آقاى جمارانى خواست آن جا را سفيدكارى كند امام فرمودند:اگر مى خواهيد من اين جا بمانم تزئينات نكنيد. يك وقتى امام متوجه شدند مى خواهند كاشى كارى كنند عصبانى شدند فرمودند: من ازاين جا مى روم . به خاطراين حسينيه تا به آخر به همين صورت باقى ماند.
يادم هست : در چهلم امام دو تا كشيش فرانسوى آمدند جماران . وقتى حسينيه ساده جماران را كه محل ديدارهاى امام بود ديدند خيلى شگفت زده شدند.
به من گفتند: بگذاريداين جا به همين سادگى بماند تا دنيا بداند كه يك انشان روحانى بااين مقام كجا زندگى مى كرده و جاى پذيرايى از ميهمانانش كجا بوده است .
حوزه :امام چگونه ازاخبار و حوادث آگاه مى شدند.
امام راديوهاى بيگانه را گوش مى كردند: را گوش مى كردند: آمريكا انگليس اسرائيل و... گوش كردن به بعضى از راديوها را براى مردم حرام مى دانستند اما خود آن حضرت براى آگاهى از چند و چون قضايا گوش مى كردند. حتى صحبتهاى شيخ على تهرانى را كه از راديو بغداد پخش مى شد گوش مى كردند.
مى فرمودند: من شبها براى شيخ على دعا مى كنم كه خداونداو رااز چنگال صدام و منافقين نجات دهد! تااين كه يك وقتى به آقاى هاشمى رفسنجانى توهين بدى كرده بود لذااز آن به بعد فرمودند: براى من هم ديگر جايز نيست گوش كنم .
بولتن هاى داخلى را هم ايشان مى خواند. گاهى اوقات مطالبى را يادداشت و دقيقا پى گيرى مى كردند.
روزنامه ها هم دراختيارايشان بود. علاوه براينها اخبار به صورت كلى هم به ايشان داده مى شد.
در هر صورت اين خودامام بود كه تصميم مى گرفت و هيچ كس نمى توانست دراواخر تاثير بگذارد.
حوزه :امام در پيامى كه به حوزه ها دادند. به طلاب خطر متحجرين و مقدس نماها را گوشزد فرموده اند حضرت عالى اگراز برخوردهاى اينان باامام مطالبى داريد. بيان فرماييد.
امام مقدس واقعى را دوست مى داشت . آنچه موجب ناراحتى امام شده بود مقدس مابى بود. كسانى كه سطح فهم و آگاهى شان كم بود ولى در پوشش اظهار قدس و تقوا اهداف خود را دنبال مى كردند و مانع امورى مى شدند كه نسبت به آنها آگاهى نداشتند. امام كسى بود كه در تمام دوران نهضت از برخوردهاى اينان زجر كشيده بود. آن جريان آقا مصطفى كه ايشان نقل كردند بخشى از اين آزار واذيتها بود.
من آن وقتها با مرحوم حاج آقا مصطفى مباحثه اى داشتيم . آن مرحوم به من گفت : رفتم حجره فلانى (كه بعدااز علاقه مندان امام شد)از كوزه اش آب خوردم . به من گفت : بايد كوزه را آب بكشم زيرا تو پسر آقاى خمينى هستى واو درس فلسفه مى گويد!
قضيه تعطيلى تفسيرامام هم به خاطر همين مخالفتها بود. بيشترين فشارهااز مشهد بود. به يكى از آقايان كه شخصيت بزرگوارى بود پيام دادند كه خدمت امام بياورد. يا در قضيه شطرنج عده اى ازاينان به مخالفت برخاستند و به دفتر تلفن مى كردند واين طرف و آن طرف مطالبى را مى گفتند.
البته اين برخوردها از سر ناآگاهى بود كه در پوشش تقدس و تقوا انجام مى گرفت .
امام هم از همان ابتدا بااينان برخورد مناسب مى كرد.
شهيد محلاتى مى گفت : سال 42 اول شروع نهضت يك روز ليستى ازاسامى علماى تهران كه بنا بود پولى به آنان داده شود نوشتيم خدمت امام برديم .
امام اسم يكى از آنان را خط زدند. فرمودند:اين آقا منحرف است ( اواز سران انجمن حجتيه بود.
اساسا امام از تظاهر خوشش نمى آمد. به عكس به كسانى كه اهل تظاهر نبودند علاقه داشت از مثلاايشان از تيمسار ظهيرنژاد خوشش مى آمد. زيرا وى اهل تظاهر نبود. هر روز ريشش را تيغ مى زد و همانطور خدمت امام مى رسيد! حتى خيلى خواستندايشان را جابجا كنند ولى امام حاضر نمى شد.
يادم هست : يك روز عده اى از فرماندهان ارتش از جمله فرمانده نيروى هوائى كه بعد معلوم شد آدم منحرفى بوده ريشى هم گذاشته بود خدمت امام آمده بودند.
قرار شد فرمانده نيروى هوائى گزارش بدهد. قبل از گزارش شروع كرد به خواندن دعاى فرج !
آقاى ظهير نژاد گفت : آقا عوام نيستند حرفت رابزن !
امام ازاين سخن خوشش آمد و خنديد.
حوزه : در رابطه با روزهاى آخر عمرامام و بعداز فوت ايشان اگر مطالبى داريد بفرماييد.
يك وقتى امام از مرحوم شاه آبادى عارف بزرگ نقل مى كردند:
در موقع مرگ شيطان كوشش مى كندانسان را به گونه اى از ياد خدا غافل كند. آن چيزهايى را كه مورد علاقه اش است جلوى چشمشش مى آورد.
شايد به همين خاطر بود كه ايشان بااين كه به على پسر حاج احمدآقا خيلى علاقه داشتند ولى سه روزمانده به فوتشان گفته بودند: على اين جا نيابد.
دائما در حال ذكر بودند. حتى در يكى از موارد وقتى به هوش آمده بودند لبهاى مباركشان تكان مى خورده است . وقتى دكتر گوشش را جلو مى برد مى شنود كه امام الله اكبر مى گويند! با همان حال ذكر گفتن نيزاز دنيا رفت . رحمه الله عليه .
در هر صورت امام را براى غسل به منزلشان آورديم . روى يك تختى ايشان را غسل داديم .اين افتخار نصيب من شد. بعداز غسل با برد يمانى كه آقاى حاج شيخ حسن صانعتى آورده بود ايشان را كفن كرديم . اين كفن در مراسم تدفين از بين رفت . جنازه مبارك امام را آوردند سردخانه و مجددا كفن كرديم . در همين هنگام بود كه آيه الله خامنه اى بردى را كه براى خود نگه داشته بودند فرستادند و آن روى همان كفن كشيديم وايشان را بااين كيفيت كرديم و بعد هم مراسم تدفين به عمل آمد .
حوزه : توصيه شما براى حفظ ارزشهاى انقلاب و آرمانهاى امام چيست ؟
بنده معتقدم آمريكا واستكبار هيچ گاه از دشمنى امام دست بر نمى دارد زيرا ضربه اى كه امام به حيثيت اينان زده است قابل جبران نيست سعى استكبار براين است حركتى را كه امام به وجود آورده از بين برد. براى رسيدن به مقصود خود به هر وسيله اى دست خواهند زد. طلاب جوان و علاقه مند به امام وانقلاب بايد متوجه اين جهت باشند و نگذارندارزشهاى انقلاب به فراموشى سپرده شود.
براى اين منظور به نظر من دو مطلب را بايد بيشتر مورد توجه قرار داد:
1. وصيت نامه امام :امام دراين وصيت نامه به طور مشروح وظايف و تكاليف همه را مشخص كرده است .اين را بايد هميشه زنده نگه داريم و سخنرانيها در نوشته ها و ... نگذاريم اين وصيت نامه مهم كه بهترين يادگارامام است به فراموشى سپرده شود...
2. جلوگيرى از تحريف سخنان امام : نسبت به تحريف سخنان امام بايد هوشيار باشيم .اگر خداى نكرده باب تحريف در سخنان امام باز شود از ارزشهايى كه امام بدان توصيه كرده است چيزى نخواهد ماند.
حوزه : سوالاتى كه لازم بود مطرح كرديم .اكنون حضرت عالى اگر مطلب خاصى داريد بفرمائيد تااستفاده كنيم .
در پايان اين گفتگو مناسب مى بينم كه سخنان يكى ازاكابراصحاب اميرالمومنين ( ع )از خطباى معروف عرب يعنى صعصعه بن صوحان را در وصف مولى ( ع ) و همچنين جمله اى زيبااز على ( ع ) در وصف اين يار پاك باخته خطاب به امام خمينى رحمه الله عليه ذكر كنم :
صعصعه بن صوحان هنگامى كه على ( ع ) به خلافت رسيد خطاب به آن حضرت گفت :[ زينت الخلافه و مازانتك و رفعتها و مارفعتك وهى اليك احوج وهى اليك احوج منك اليها] تو با قبول خلافت به آن زينت بخشيدى و جلاددادى اما خلافت تو را زينت نبشخيد و جلال نداد. با تو به خلافت رفعت دادى و مقامش را بلا بردى ولى خلافت به تو رفعت نداد و مقام تورا بالا نبرد. خلافت به تو نيازمندتراست از تو به خلافت .
صعصعه بن صوحان وقتى كه حضرت ضربت خورده بود و در بستر مريضى آرميده بود به عيادت امام آمد و خطاب به آن حضرت عرض كرد:
اى اميرمومنان خدايت در زندگى و پس از مرگ رحمت كند زيرا به خدا سوگند كه خدا در نزد تو بزرگ بودو تو بشناسائيش كاملا دانا بودى .
على ( ع ) خطاب به صعصعه بن صوحان فرمود:
[ وانت يرحمك الله فلقد كنت خفيف الموونه كثيرالمعونه].
تو را نيز خداوند رحمت كند كه مردى كم خرج و سبكبار و بسيار يارى كننده و كمك كار بودى .
(بحارالانوار چاپ بيرون ج 42.234 مقاتل الطالبيين ترجمه رسول محلاتى .2928
( صعصعه جزءافراد معدودى است كه در شب وفات اميرالمومنين در تشييع جنازه آن حضرت و مراسم تدفين او در دل تاريك شب شركت كرد.
صعصعه پس از پايان تدفين كنار قبر على ( ع )استاد يك دست روى قلب پر تپش خود گذاشت و با دستى ديگر مشتى از خاك قبر برداشت و بر سرخود ريخت و خطابه اى پرشور در جمع خاندان و ياران خاص على ( ع )ايراد كرد كه دو جمله زيباى آن را دراين جا ذكر مى كنم :
[ فاسال الله ممن علينا با قتفائنااثرك والعمل بسيرتك]
از خداوند تقاضا مى كنم كه بر ما منت نهد و توفيق دهد كه پيرو تو باشيم و به سيره تو عمل كنيم .
[ فوالله لقد كانت حياتك مفاتح الخير و مفالق للشر].
به خدا سوگند زندگى تو درهاى خير را گشود و راههاى شر و بدى را بست .
(بحارالانوار ج 42.260259 چاپ بيروت )
خداوند به همگى ما توفيق ادامه راه امام على ( ع ) و فرزند برومند آن بزرگوار يعنى امام خمينى رحمه الله عليه عنايت كند.