سيد جواد خسروي سجّادي
خداوند حکيم از بدو خلقت انسان، او را به راه سعادتِ جاويد، راهنمايي کرده و پيوسته با ارسالِ رسولان و کتب آسماني، برنامه چگونه زيستنِ او را بيان فرمود.
پيامبران نيز با تمام توان در تبليغ دينِ خداوند و رسانيدن آن به تمام انسانها جانفشاني کردند و براي ادامه راه خود، به فرمان خداوند جانشيناني برگزيدند.
جانشينان پيامبران هم با ادامه راه آنها جان خود را در طَبق اخلاص نهاده و ايثار کردند تا برنامههاي الهي را همانطور که هست (بدون هيچ تحريفي)، به همه مردم برسانند. اما در اين ميان بودند مردمان مؤمني که حمايت از پيشوايان دينيشان را وظيفه خود ميدانستند و در اين راه از جان خود هم دريغ نميکردند: (و جاء من اقصا المدينة رجل يسعي قال يا قوم اتّبعوا المرسلين)؛(1) و مردي (با ايمان) از دورترين نقطه شهر با شتاب آمد و گفت: اي قوم من! از فرستادگان خداوند پيروي کنيد.»
به حق، اين مردان الهي در حفظ و امانتداري و ابلاغ پيام رسولانشان، عاشقانه و صادقانه کوشيدند و با فداکاري و به رغم خواست دشمنان، معارف آسماني را به نسلهاي بعد رساندند. اين مردان بزرگ، همان راويانِ اخبار و احاديث هستند.
البته شيّادان و دروغ پردازاني هم بودهاند که دروغهاي خود رابه اسم روايت و حديث بين مردم منتشر ميکردند تا به مقاصد شوم و پليد سياسي و اقتصادي خود برسند: (يحرّفون الکلم من بعد مواضعه)؛(2) آنها سخناني را از مفهوم اصليش تحريف ميکنند.» پس بر هر حقيقت جويي لازم است تا راويان موثّق را از دروغپردازان به خوبي بازشناسد.
يکي از راويان موثق، آدم بن عبداللّه اشعري قمي است که در اين نوشتار شخصيت وي را به تماشا مينشينيم.
آدم بن عبداللّه بن سعد بن مالک اشعري قمي در کوفه به دنيا آمد. تاريخ دقيقي براي تولد او در کتب تاريخ و رجال، ذکر نشده است. با تحقيق ميتوان حدس زد که تولد او بين سالهاي 65 - 60 قمري بوده است. وي دوران کودکي و جواني را تا حدود بيست سالگي در کوفه گذراند
کتب رجالي، او را از اصحاب امام صادق (ع) دانستهاند؛ چنان که امام جعفر صادق7 در تجليل او فرموده است:
«انّه من اهل بيت المختار، او نجيبٌ من قوم نجباء او من اهل بيت النّجباء(3)»؛ به درستي که آدم بن عبداللّه از خانداني برگزيده يا شخصي شريف از گروه و مردمي اصيل و يا از خانوادهاي گرامي است.
علماي رجال در وصف اين راوي آوردهاند:
آدم بن عبداللّه، از رجال و راويان سرشناس و از ياران امام صادق (ع) است.(4)
آدم بن عبداللّه قمي، پدر زکريا بن آدم قمي و از خاندان بزرگان است.(5)
آدم بن عبداللّه، از طريق فرزندش، زکريا بن آدم حديث ميکند.(6)
ميبينيم که آدم بن عبداللّه اشعري قمي، يکي از شخصيتهاي برجسته خاندان اشعري و شيعه دوازده امام و از اصحاب امام صادق (ع) بوده است. وي همچنين از امام رضا (ع) با واسطه فرزندش، زکريا حديث نقل کرده است.
اولاد واحفادش نيز همه از بزرگان خاندان اشعري و پيشتازان در علم و حافظان دين و مذهب شيعه بودند که در جاي خود از آنان سخن خواهيم گفت.
پدران و اجداد آدم بن عبداللّه نيز همه از بزرگواران و مدافعان فداکار دين و اهل بيت رسول خدا (ع) بودهاند. پس لازم است گوشهاي از زندگي آنها را بررسي کنيم.
«اشعريان» قبيلهاي منسوب به «اشعر» هستند که خود از قبايل بزرگ عرب بودند و در يمن سکونت داشتند. آنها نيز قبل از اسلام، مانند همه اعراب جاهليت، بتپرست بودند.
اشعر، لقب جد اعلاي آنها، «نَبْت بن اُدد» است. وي هنگام تولد، موهاي زيادي داشت. لذا او را اشعر گفتند و فرزندان او را اشعري.
در آغاز ظهور اسلام و آوازه محمد (ص) ، مالک پسر عامر اشعري، که مردي جوياي حقيقت بود، به سوي مکه روان شد و به ديدار پيامبر (ص) مفتخر گرديد و به شرف اسلام نايل آمد. پس از چندي به يمن بازگشت و ديگران را نيز با اسلام آشنا کرد و با حدود 42 نفر تازه مسلمان به مدينه هجرت کرده و در کنار رسول خدا (ص) ساکن شدند.
عبداللّه بن قيس اشعري (ابوموسي اشعري) مردي ديگر از نياکان آدم است که در سپاه پيامبر (ص) با شجاعت و بي باکي ميجنگيد؛ تا آن جا که در ميان لشکريان اسلام به جنگاوري و بي باکي مشهور شد. بي باکي او در فتح مدائن، خود قصهاي است شنيدني. اصفهان نيز در عهد خليفه دوم به دست ابوموسي اشعري فتح شد.(7)
سائب و سعد دو تن از تبار او در کوفه به بزرگي رسيدند و به فضيلت و تقوا معروف بودند. سائب اشعري در انتقام خون حضرت سيد الشهدا (ع) از ستمگران، با مختار ثقفي هم داستان بود و به عنوان قائم مقام مختار در کوفه بود. در سختترين شرايط، که مختار با بيش از شصت هزار نفر از طرفدارانش در محاصره لشکر خونخوار مصعب بن زبير بود، فقط نوزده نفر در کنار مختار باقي ماندند و بقيّه تن به تسليم دادند و...! يکي از اين نوزده يار وفادار، همان سائب بود که سرانجام، همه آنان به دست قواي خونآشام مصعب به شهادت رسيدند و سرهاي ايشان را براي مصعب فرستادند!(8) اين که در بعضي کتب رجالي گفته شده «آدم بن عبداللّه اشعري قمي من اهل بيت مختار» (برگزيده) به ملاحظه سائب اشعري است؛ زيرا محمد فرزند سائب از دليران روزگار خود بود، به طوري که حجاج بن يوسف او را با يک هزار مرد جنگي برابر ميدانست و همواره از او و خاندانش - که جملگي از محبان آل علي (ع) بودند. - بيم داشت؛ از اين رو، با حيله گري او را دستگير و به قتل رساند.
احوص و عبداللّه، (فرزندان سعد اشعري و عمو زادههاي محمد بن سائب) نيز از بزرگان کوفه بودند، احوص مردي جنگجو و دليري بي باک بود. عبداللّه مردي بزرگوار، عالم، با تقوا و آرامتر از احوص بود. همه اين خاندان پيوسته در دفاع از خاندان علي (ع) و مذهب ولايت و امامت، جانفشاني ميکردند. در اين کشمکشها است که حَجّاج برادر عبداللّه را دستگير کرد و مدّت چهار سال در حبس او بود.
شبي حجاج مجلسي از بزرگان دربارش ترتيب داده بود. در آن مجلس گفت: اشرف عراق را معرفي کنيد. هر يک از درباريان کساني را معرّفي کردند تا آن که خود حجاج گفت: هيچ يک از اينها که نام برديد، اشراف نيستند؛ بلکه، عبداللّه بن سعد اشعري از اشراف عراق است؛ زيرا با وجود آن که برادر او (احوص) چند سال زنداني من است، ولي او هرگز از من درخواست آزادي برادرش را نکرده است؛ اگر بخواهد، سخن او را پاسخ ميدهم و هر خواستهاي درمورد اهل عراق داشته باشد، همه را قبول ميکنم.(9)
به روايتي به دنبال اين صحبت، حجاج، احوص را آزاد کرد؛ امّا پس از چندي پشيمان شد و از عبداللّه خواست تا برادرش رابه او تحويل دهد. «لذا عبداللّه، احوص را گفت که کوفه به منزل ما نشايد، بهتر آن که ما جلاي وطن کنيم و...»(10)
پس از کشته شدن محمد بن سائب به دست حجاج و تهديد جان احوص، همه خاندان اشعري - که از حاميان اهل بيت رسول اللّه (ص) بودند و خود را از کينه توزي حجاج ايمن نميديدند. - دست به هجرتي بزرگ زدند؛ گروهي به بصره هجرت کردند و جمعي هم به نقاط مرکزي ايران آمده و در قم، مسکن گزيدند. حاکمان و بزرگان آن ديار که سوابق اشعريان در فتح اصفهان را به ياد داشتند، به گرمي از آنان استقبال کرده و در کنار خود پذيرفتند.
بدين صورت احوص و عبداللّه اشعري، اولين افراد از اشعريان بودند که در سال 83 قمري در قم ساکن شدند. «عبداللّه، جد اعلاي زکريا بن آدم و احوص برادرش، که مشترکاً بناي شهر قم را در سال 83 هجري قمري گذاردهاند، هر دو معاصر حجاج بن يوسف ثقفي بودهاند... تشکيل شيعه اثني عشري ج در قم ج از تاريخ فوق شروع ميشود.»(11)
قبل از استقرار اشعريان در قم، مردم اين ديار پيوسته از سوي ديلميان مورد حمله و تاخت و تاز و غارت قرار ميگرفتند؛ اما احوص که مردي جنگجو و شجاع بود، با رشادت ياران و جنگجويان خود، توانست تجاوزات ديلميان را به قم قطع و آنان را تار و مار کند که در اين ميان عده زيادي از آنان را نيز کشته يا اسير کرد. در چند حمله ديگر نيز ديلميان چنان درهم کوبيده شدند که ديگر هرگز به آنها حمله نکردند.
پيش از بعثت رسول اللّه (ص) مردم قم مجوسي مذهب بودند. آتشکده مخصوص و ديرينهاي داشتند که در آن، آتش از آذر گشسب بوده که مجوسيان و عجميان در وصف آن بسيار غلوّ ميکردهاند.
احوص آن آتشکده را خراب کرد و به جاي آن، اولين مسجد آن ديار را بنا نهاد و عبداللّه، برادر احوص نيز در همين مسجد به فعاليت مذهبي پرداخت.
«گويند که مسلمانان... در آتشکده بکندند و آن دو مصراع بود از طلا و... آن را به مکه فرستادند تا بر در کعبه درآويختند.» (واللّه العالم)(12)
به هر حال، در همين مسجد براي اولين بار از سوي عبداللّه پدر آدم بن عبداللّه مکتب اسلام تبليغ و ترويج شد و موسي بن عبداللّه، برادر آدم بن عبداللّه نيز براي اولين بار «تشيع» را به عنوان مذهب اعلان کرد.
با توجه به جوّ خفقان و رُعب و وحشتي که در آن زمان حجاج خونآشام بر ضد شيعيان ايجاد کرده بود، اين اقدام اشعريان (اعلام رسمي مذهب شيعه) قدمي فوق العاده بزرگ و شجاعانه بود که تاريخ مانند آن را در چنان جوّي ثبت نکرده است.
اشعريان که اموال زيادي از کوفه با خود آورده بودند، در سرزمين قم به خريد اراضي و املاک پرداخته و سخت مشغول عمران و آبادي آن شدند و به سرعت، پيشرفتهاي اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي درخشاني نصيب آنها شد؛ چنان که «املاک زيادي را وقف ائمه کرده و خراج آن را براي آنها ميفرستادند.»(13) نتيجه اين شد که به زودي داراي قدرتي فوق العاده گرديده، تا حدّ فرمانروايي و امارت پيش رفتند.
عبداللّه بن سعد اشعري (پدر آدم بن عبداللّه) که پس از چندي جايگاه محکمي يافت، ديگر بستگان و خاندان خويش را به قم دعوت کرد. به دنبال اين دعوت، جمع ديگري از اشعريان از جمله آدم بن عبداللّه و ديگر برادرانش هم از کوفه به قم هجرت کردند.
عمران، ادريس، اسماعيل، عيسي و شعيب، برادران آدم بن عبداللّه هستند که هر يک از جلالتي خاص برخوردارند.(14) اما گويا، آدم فرزند بزرگ عبداللّه بوده و در بسياري از مواقع سرپرستي امور خانه و خانواده را بر عهده داشته است.
در کتب تاريخ آمده است: در آغاز قدرت احوص در قم، وي شبي در بستر استراحت خود، از بيرون صداي شيونِ زني را شنيد. به گمان آن که يکي از کسانِ او آزاري ميرسانده است، بيرون آمده و از زن ميپرسد: آيا از کسان من ستم ديدهاي تا آنها را عقاب کنم؟ زن پاسخ داد: خير؛ امّا شويي داشتم که چندي پيش مُرد و براي من چند صغير به جاي گذاشته است. وي از زني ديگر پسراني رشيد و قوي دارد که حق صغيران من را نميدهند. احوص گفت: فرمان دهم تا آنها را حاضر کنند و حق تو را بستانم. زن گفت: خيرِ تو در آن است که ميراثِ صغيران من را بخري تا وجه آن را براي آنها صرف کنم. پس احوص همان کرد و مالي قابل توجه به صغيرانِ زن اختصاص داد.
پس از گذشت مدت اندکي از سکونت عبداللّه و احوص، قم چهره آباد و زيبايي به خود گرفت. در همه جا پيشرفت و آباداني و عدل و داد و شور و شادي در زندگي، آشکار بود.
اولين پل بر روي رودخانه قم را يکي از نوههاي احوص به نام عبدويه بنا نهاد که از جمله پلهاي محکم و بسيار عالي بود.(15) دومين پل را برادرزاده آدم، يحيي بن علي بن عبداللّه و سومين پل را نيز يکي از برادرزادههاي وي، به نام ابوعلويه بنا کرد.
در اين مدت، آدم بن عبداللّه دوشادوش پدر و عموي خود، در تمام فعاليتهاي مذهبي و اجتماعي و سياسي شرکت داشت؛ وي در نبودِ عموي خود، احوص بازوي تواناي پدر بود و در غياب پدر، مشاوري خردمند براي عمويش احوص.
بعضي نقل کردهاند:
احوص بسيار نافرماني بر ملوک وقت ميکرد. و چون زيد بن علي بن الحسين به کوفه ظهور کرد، احوص هم با او خروج کرد. زيد او را امير لشکر خود گردانيد. چون زيد را بکشتند، احوص را اسير کردند و به زندان کوفه محبوس شد.(16)
اين حکايت، نهايتِ تعصّب و حميّت مقدس خاندانِ اشعري را نسبت به دفاع از اهل بيت پيامبر (ص) ميرساند. و نيز معلوم ميشود، ايشان با هوشياري تمام تحولات سياسي و اجتماعي را زير نظر داشته و دائماً در جهت حمايت از امام زمان خويش آماده نثار جان و مال بودهاند.
چنان که گذشت، آدم بن عبداللّه تا حدود بيست سالگي در کوفه بود. پس از آن در آغاز جواني به قم هجرت کرد. لذا بيشترين مدت عمر خود را درقم سپري کرد و در قم همسري را برگزيد که همچون شجرهاي طيبه، ثمراتي پاکيزه به بار آورده است. فرزندان او هر يک به نوبه خود از جلالت قدر و بزرگواري خاصّي برخوردار بوده و دليل گويايي بر عظمتِ مقام پدر هستند؛ از جمله: اسحاق بن آدم که از اصحابِ امام رضا (ع) و اسماعيل بن آدم که از راويان مورد اعتماد ميباشند(17) همچنين علي بن آدم(18) و آدم بن اسحاق، نوه آدم بن عبداللّه از ثقات وجليل القدر بودهاند؛ به طوري که در شأن آدم بن اسحاق آمده است:
«آدم بن اسحاق بن آدم بن عبداللّه اشعري قميٌ، ثِقةٌ»(19)
آدم بن عبداللّه، فرزند ديگري نيز دارد که همچون ستارهاي، تا ابد در آسمان روايتگران بزرگ تشيع خواهد درخشيد. او همان زکريا بن آدم است که وصف او در اين مختصر نميگنجد. در عظمت مقام او همين بس که حضرت علي بن موسي الرضا (ع) دربارهاش فرمود:
«به واسطه وجود زکريا در قم، بلا از آن شهر رفع ميشود.»(20)
از علي بن مسيّب همداني روايت شده است:
خدمت حضرت امام رضا (ع) رسيدم و عرض کردم: راهِ من دور است و دسترسي به شما در تمام اوقات برايم ميسر نيست؛ پس معالم دين خود را از چه کسي فرا بگيرم؟ حضرت فرمودند: «من زکريا بن آدم، المأمون علي الدين و الدنيا».(21) وثاقت و جلالت اين فرزند، به حدي است که آدم بن عبداللّه از طريق وي، حديث نقل کرده است.(22)
چنان که گذشت، با بررسي و تحقيق ميتوان حدس زد که او بين سالهاي 65 - 60 قدم به عرصه وجود نهاد. و از آن جا که به واسطه فرزندش زکريا، از حضرت امام رضا (ع) نيز حديث نقل کرده و با توجه به اين که امامت حضرت از سال 183 شروع شده، پس آدم بن عبداللّه در اين تاريخ هنوز در قيد حيات بوده است. در نتيجه وفات او حدود سال 185 رخ نموده است.
در اين صورت، آدم بن عبداللّه با يکصد و بيست سال عمر پر برکت خود، از معمّرين محسوب ميشود. بر اين اساس، وي قسمت عمدهاي از عمر خود را نيز در قم به تبليغ و ترويج و احياي مذهب مقدس شيعه پرداخته است.
آدم بن عبداللّه در قبرستان قديمي قم به نام «بابلان» و در جوار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) به خاک سپرده شد.
فعاش سعيداً و مات سعيداً
1 - سوره يس، آيه 20. 2 - سوره مائده، آيه 41. 3 - اعيان الشيعه، علامه سيد محسن امين، جلد 2، ص 86. 4 - ستارگان حرم، ج .1 5 - رجال ابي علي، ص 4. 6 - خصال شيخ صدوق، ص 839. 7 - تاريخ قم، مختارالبلاد، ص 6. 8 - ماهيت قيام مختار، ص 640 و 641. 9 - تاريخ قم، مختارالبلاد، ص 24. 10 - همان، ص 32 - 30. 11 - قهرمانان اسلام، علي اکبر تشيّد، ص 105. 12 - تاريخ قم، مختارالبلاد، ص 24. 13 - همان، ص 13. 14 - مستدرکاتِ علم رجال، ج 1، ص 79. 15 - تاريخ قم، مختارالبلاد، ص 25. 16 - همان، ص 30 و 29. 17 - رجال نجاشي، ص 27. 18 - ترجمه تاريخ قم، ص 37. 19 - رجال علامه حلي، ص 13. 20 - قهرمانان اسلام، ص 105. 21 - الاختصاص شيخ مفيد، ص 251 و معجم الثقات، ص 139. 22 - ر.ک: خصال شيخ صدوق، ص 839.