دكتر هاشم ندايي عضو هيأت علمي دانشگاه امام حسين(ع)
از واژه عدالت تعاريف متفاوتي صورت گرفته است. در بحث از عدالت اجتماعي نيز گام اول بيان زمينهها و ارائه تعريفي روشن از عدالت و اقسام آن است.
مسأله عدالت با حيات اجتماعي انسان بر روي كره زمين آغاز شده و همواره در زمره ارزشهاي معنوي بشر، حقيقتي ثابت و تغييرناپذير بوده است. در طول تاريخ انديشه نيز متفكران به تبيين و تعريف آن پرداختهاند.
در فرهنگها و كتب لغت، معاني متعددي براي واژه عدالت (و عدل) آمده است كه در مقاله به برخي از آن منابع اشاره ميشود.
در تعريف اصطلاحي عدالت بايد به اقسام آن توجه نمود؛ زيرا با اينكه همه اين اقسام داراي ريشه مشترك ميباشند (از نظر لغوي) اما هر يك ناظر به بعدي از ابعاد عدالت ميباشد. عدالت را به اعتبارات مختلف تقسيم كردهاند: برخي آن را عدالت تبادلي و توزيعي تقسيم كردهاند و برخي بر عدالت اجرايي (كيفري) و توزيعي (اجتماعي)، برخي به عدالت كلي و جزيي، بعضي عدالت را به اخلاقي و قانوني و... تقسيم كردهاند.
هر يك ار اقسام عدالت تعريف خاص دارد كه در جاي خود خواهد آمد. برخي از اقسام عدل مانند عدل تكويني، تشريعي و كلامي، اخلاقي، فردي و... از بحث ما خارج است و تكيه ما در اين بحث بيشتر بر اقسامي است كه به نحوي به اجتماع، جمع و گروه برميگردد و ميتواند مبناي تقسيم عدالت باشد. اگر هر يك از اقسام عدالت را كه بهگونهاي به يكي از ابعاد اجتماعي مربوط ميشود در يك مقوله قرار دهيم، ميتوانيم عدالت اجتماعي و گروهي را مقسم قرار داده و ساير ابعاد را زيرمجموعه (قسم) آن درنظر بگيريم.
در مقاله با توجه به دستهبندي فوق عدالت اجتماعي در ابعاد مختلف آن (سياسي، اقتصادي و...) تعريف و تبيين ميشود.
عدالت اجتماعي همچون ساير ارزشهاي معنوي با حيات اجتماعي بشر آغاز شده است. اين ارزش مهم و اساسي نسبت به ساير ارزشهاي معنوي مانند آزادي، دمكراسي، مساوات، برابري، جود و... از جايگاه والاتري برخوردار است؛ همانگونه كه اميرالمؤمنين علي(ع) در مقايسه ارزش «عدل» و «جود» در جواب سؤال از اينكه: «العدل افضل ام الجود؟ فرمودند: العدل يضع الامور مواضعها و الجود يخرجها من جهتها، العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل اشرفهما و افضلهما».1
ترجمه: امام علي(ع) در جواب اين سؤال كه عدل برتر است يا جود، فرمودند: عدل قرار دادن هر چيزي در جاي خود است و بخشش فراتر بودن آن از مسيرش. عدالت قانوني همگاني است (تدبيركنندهاي به سود همگان) ولي بخشش جنبه خصوصي دارد. (به سود خاصگان است) بنابر اين عدالت برتر و شريفتر است.»
به دليل همين برتري و تقدس عدالت نسبت به ساير ارزشهاي معنوي در طول تاريخ انديشه بشر، انديشمندان بسياري بدان توجه نموده و هر يك متناسب با ديدگاههاي معرفتشناختي خود، معنا و مفهومي از آن ارائه كردهاند. اين تفاوتهاي مفهومي در بحث از عدالت اجتماعي، ابهاماتي به وجود آورده است كه براي رفع ابهام و ايجاد درك روشنتر و بهتر مباحث عدالت اجتماعي، واژهشناسي آن ضرورت تام مييابد.
در اين مقاله نيز براي تحقق اين امر، سعي شده است تا از كتابهاي لغت، فرهنگهاو همچنين از نظريههاي برخي از متفكران و صاحبان انديشه، استفاده شود.
در بيشتر فرهنگها و كتابهاي لغت به تعريف لفظي و لغوي كلمه عدل و عدالت توجه شده است كه پرداختن به همه آنها به تفصيل بيش از حد ميانجامد. لذا به برخي از آنها به اجمال اشاره ميشود:
1/الف: فرهنگ فارسي معين:2
در اين فرهنگ معاني زير براي كلمه عدل و عدالت آمده است:
1ـ داد كردن، داد دادن
2ـ نهادن هر چيزي به جاي خود
3ـ حد وسط ميان افراط و تفريط
4ـ دادگري، انصاف، عدالت مقابل ظلم
5ـ داد
6ـ اندازه و حد اعتدال» و در ذيل كلمه عدالت آمده است:
1ـ داد كردن، دادگر بودن، انصاف داشتن
2ـ دادگري، انصافِ (عدالتِ) اجتماعي، عدالتي كه همه افراد جامعه از آن برخوردار باشند.»
2/الف: حضرت علي(ع) نيز عدل را قرار دادن هر امري در جاي خود معني ميفرمايد: العدل يضع الامور مواضعها و... .3
3/الف: مولانا با سادهترين و رساترين عبارت، عدل و ظلم را اين چنين تعريف كرده است:
ظلم چبود؟ وضع اندر ناموضعش «عدل چبود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چبود؟ آب دادن خار را عدل چبود؟ آب ده اشجار را
موضع شه پيل هم ناداني است» موضع رخ شه نهي، ويراني است
4/الف: در مفردات راغب نيز در تعريف عدل آمده است:
عَدل = العدالة و المعادلة: لفظي است كه در حكم و معني مساوات است و به اعتبار نزديك بودن معني عدل به مساوات در آن مورد هم به كار ميرود.
عَدل و عِدل = در معني به هم نزديكند ولي عَدل در چيزهايي است كه با بصيرت و آگاهي درك ميشود و به كار ميرود؛ مثل احكام و بر اين اساس آيه «اَو عدل ذلك صياما» (95 سوره مائده) است ولي واژههاي عِدل و عَديل در چيزهايي است كه با حواس درك ميشود مثل اوزان، اعداد و پيمانهها.
پس عَدل تقسيط براساس استقامت و كمال است. از اين روي روايت شده است كه «بالعَدل قامت السموات و الارض».
آگاهي و خبري است بر اينكه هرگاه ركني از اركان چهارگانه در عالم افزون بر ديگري يا كم از ديگري ميبود جهان بنا بر مقتضاي حكمت انتظام نميداشت.»4
5/الف: در مفردات5 قرآن در ضمن تعريف عدل با استفاده از آيات قرآن به اقسام آن نيز اشاره ميكند:
«... به گفته ابننارس (ع ـ د ـ ل) دو اصل و دو ريشه صحيح دارد ولي معاني آنها برابر هم، مثل دو متضاد قرار دارد:
1ـ عدل در معناي دلالت و برابري
2ـ عدل در معناي انحراف و كژي
اصل اول ـ العدل من الناس: شخصي است كه روش مستقيم او مورد خشنودي مردم است. جمعش «عدول» است و عدل: حكم دادن به برابري است. فرّاء ميگويد: واژه عَدل با فتحه (ع) برابري دو چيز است كه از دو جنس باشد و با كسره حرف (ع) يعني عِدل: برابر شدن دو چيز همجنس است.
اصل دوم ـ عدل در معني اعوجاج و انحراف: عَدل و اِنْعدل: كج شده عدوليه: كشتي كه مسافر و بارش با ظرفيتش ميزان و برابر باشد. سعيدبن جبير ميگويد عدل بر چهار روش است:
1ـ عدل در حكم و داوري، خداي تعالي ميفرمايد: «و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل». نساء/58
2ـ عدل در گفتار: خداي تعالي گفت «و اذا قلتم فاعدلوا». انعام/152
3ـ عدل در معني فديه: «لا يقبل منها عِدل». بقره/132
4ـ عدل در شرك ورزيدن. خدا تعالي گفت «ثم الذين كفروا بربهم يعدلون». انعام/1»
6/الف: در دائرةالمعارف قرآن مجيد درباره عدالت و عدل چنين آمده است:
«پيامبر اكرم(ص) در حديثي ميفرمايد: «الملك يبقي مع الكفر و لا يبقي مع الظلم».
عدل در اصطلاح فقها فردي را گويند كه ديندار باشد و گناه نكند و اگر اتفاقا مرتكب گناه شد از آن زود پشيمان شود و نيز خلاف مروت از وي نبينند؛ يعني عملي كه دلالت بر سفاهت يا بر وقاحت ميكند.
در قرآن وصف عدل بدين معني آمده است مانند اثنان ذوا عدلٍ منكم او آخران من غيركم (مائده 106) يعني براي وصيت دو شاهد عادل از شما يا دو عادل از غيرشما يعني غيرمسلمان.
تحقيق آن است كه عدل در زبان عربي دلالت بر راستي و درستي و مرد ميانهرو ميكند و بهترين صفات انسان ميانهروي است؛ آن كه نه افراط كند و نه تفريط. مور خاموش و بيعلاقه در زندگي كه نه شهوت دارد و غضب، يا شرور است و شهوتپرست هر دو از عدل خارجند و آن كه خدا ميپسندد ميانهرو است و چون شارع و ارباب دين كسي را به عدالت بستايند ميانهرو مقصود است يعني آن كه معصيت نكند و گاه باشد كه كسي معصيت نميكند اما از او اعمالي ديده ميشود كه دليل سفاهت اوست مانند فقيهي كه در بازار برهنه بدود و آواز بخواند و سخنان هزل و ناسزا بگويد يا غزلخواني كند يا كاري كند كه دليل بيشرمي باشدمثل آن كه با جامه غيرمتناسب بيرون آيد.6
7/الف: در قاموس قرآن در تعريف واژه عدل چنين آمده است:
«عدل: برابري و آنچه گفتهاند از قبيل مثل، فديه، ضد جور، همه از مصاديق معني اول است. در اقرب آمده: «عدل فلانا: و اَزَنه، عَدَلَ القاضي عدلاً: انصف» عدل مصدر و اسم هر دو آمده است. ايضا عدل و عدول به معني ميل كردن و ظلم آمده است.
در تفسير صافي ذيل آيه «و وضع الميزان» (رحمن آيه 7) و در مفردات از رسول خدا(ص) نقل شده: «بالعدل قامت السموات و الارض» يعني با موازنه و برابري اجزاي عالم، آسمانها و زمين ايستادهاند.
در مجمع فرموده: فرق عِدل (به كسره اول) و عَدل (بفتح اول) آن است كه اولي مثل شيء است از جنس آن و دومي بدل آن است هر چند از غيرجنس باشد چنانكه فرموده «او عَدل ذلك صياما (مائده آيه 95). راغب گويد: اولي در محسوس بحاسّه است مثل موزون و مكيل و معدود و دومي در محسوس به بصيرت است.»7
8/الف: در فرهنگ فلسفي بحث مفصلي درباره ريشه لغوي و اصطلاحي عدالت با صبغه فلسفي دارد:
فارسي دادگوي
فرانسه Justice
انگليسي Justice
لاتين Justitia
عدالت در لغت به معني راستي (استقامت) و در شريعت به معني راستي در راه حق و دوري از مانع و برتري دادن عقل بر هواست. در اصطلاح فقيهان، عدالت پرهيز از گناهان بزرگ و اصرار نكردن در گناهان كوچك و راستگويي و پرهيز از دروغ و رعايت تقوا و دوري از افعال پست است.
عدالت از اين جهت كه مصدر است، مترادف عدل است و عدل اعتدال، راستي و ميل به حق و حد وسط بين دو طرف افراط و تفريط است. (تعريفات جرجاني)
درنظر فيلسوفان، عدالت اصل آرماني يا طبيعي يا قراردادي است كه معني حق را تعيين ميكند و احترام به آن و رعايت آن را در عمل ايجاب ميكند. اگر عدالت متعلق به شيء مطابق با حق باشد، دال بر برابري و راستي است، اما اگر متعلق به فاعل باشد دال بر يكي از فضايل اصلي است. فضايل اصلي: حكمت، شجاعت، عفّت و عدالت است. «عدالت جزئي از فضيلت نيست بلكه خود تمام فضيلت است.»8 (از ابنمسكويه ـ تهذيب الاخلاق)
فرهنگ فلسفي در ادامه بحث از عدالت آن را به دو جهت فردي و اجتماعي تقسيم ميكند و به اساس و پايه عدالت از نظر فلاسفه اشاره دارد:
«... عدالت از اين جهت كه يك فضيلت است داراي دو جهت است: يك جهت «فردي» و يك جهت «اجتماعي». اگر از جهت فردي لحاظ شود، دال بر هيأت راسخي در نفس است كه افعال مطابق حق از آن صادر ميشود و ماهيت آن، «اعتدال»، «توازن»، پرهيز از كار زشت و دوري از اخلال كردن در امور واجب است.
اگر از جهت «اجتماعي» مورد توجه واقع شود دال بر احترام به حقوق ديگران و دادن حق هر صاحب حقي است.
فيلسوفان گفتهاند: اساس عدالت برابري و اصل آن «حد وسط بين دو طرف افراط و تفريط» است.9
چنانكه مشاهده ميشود در تعريف عدل و عدالت، همچون منابع پيشين بر واژههاي اعتدال، توازن، حد وسط بين دو طرف افراط و تفريط و... تأكيد شده است.
9/الف: دكتر سجادي در فرهنگ معارف اسلامي واژه عدل را با توجه به اصطلاح كلامي تعريف كرده است:
«عدل مقابل ظلم است و به معناي احقاق حق و اخراج حق از باطل است و امر «متوسط» ميان افراط و تفريط» را نيز عدل گويند. ميبدي گويد: «قوت غضبيه انسان در مرتبت افراط، تهور و در مرتبت تفريط، جبن و در مرتبت متوسط، شجاعت است و قوت شهوانيه در مرتبت متوسط، عفت است و قوت عقليه در مرتبت افراط، جربزه و در مرتبت تفريط، بلادت و در مرتبت متوسط، حكمت است و حد متوسط، اين قوا عدالت است.»10
چنانكه مشاهده ميشود دكتر سجادي نيز همان امر متوسط ميان افراط و تفريط را بين امور و قواي انسان، عدالت ميداند.
از مجموعه منابعي كه بررسي شد مشاهده گرديد كه در تعريف عدالت، عمدتا بر واژههاي مساوات، برابري، ميانهروي، حد وسط ميان افراط و تفريط، موازنه، قراردادن هر چيزي در جاي خود، اندازه و اعتدال و... تكيه شده است كه در يك جمله ميتوان گفت همان قرار دادن هر امري (اعم از فردي و اجتماعي و...) در جاي خود و رعايت اعتدال و حد وسط است. در واقع همان مفهومي كه در ابتدا از اميرالمؤمنين علي(ع) نقل شد: «العدل يضع الامور مواضعها».
بعد از ريشهيابي واژه لغوي عدالت از منابع لغت، اينك با توجه به معني لغوي به بررسي مفهومي و اصطلاحي آن ميپردازيم. براي اين امر لازم است به بررسي نظر برخي از متفكران بزرگ اشاره شود، زيرا براساس مباني معرفت شناختي، هستي شناختي و جامعه شناختي و در ابعاد مختلف، تعاريف و تبيينهاي گوناگوني از آن ارائه شده است. در اينجا با توجه به محدوديت مقاله، بررسي آرا و افكار همه فيلسوفان و متفكران براي ارائه تعريف و بيان اقسام عدالت، امكان ندارد، لذا به نظريه برخي از فيلسوفان مانند افلاطون، ارسطو، استاد شهيد مطهري و امام خميني(ره)، اشاره خواهد شد:
1/ب: نظر افلاطون: چنانكه ميدانيم يكي از ويژگيهاي نظام فكري افلاطون همه جانبهنگري (كليت امور) است و بر همين اساس، وي عدل را نه از لحاظ فردي بلكه از جنبه اجتماعي آن مينگرد. با توجه به اين نكته است كه افلاطون از دو طريق، عدل را تعريف ميكند:
اول) جنبه فردي عدل: از طريق تحليل سرشت انسان كه بر طبق نظر وي از سه قوه به شرح ذيل فراهم آمده است:
1/الف = قوه تعقل و تمييز خوب از بد (قوه نطق نيز گفتهاند)
2/الف = قوه شهوت، جلب منفعت، خوردن، جفتگيري
3/الف = قوه غضب، انگيزه و ميل به برتري و بلندپروازي
هر يك از اين سه قوه در تن آدمي در جاي معيني قرار دارد (نطق يا عقل در سر، شهوت در شكم و غضب در سينه) اما افلاطون عدل را صفتي ميداند كه تعادل ميان اين سه قوه در سرشت انسان را پديد ميآورد. فرد عادل كسي است كه نميگذارد كه يك قوه بر دو قوه ديگر تسلط يابد و فقط در اين حال است كه انسان در زندگي خود از شادي بهرهمند ميشود.11
اين تعريف از عدل جنبه فردي عدالت است كه با توجه به همان معناي لغوي (اعتدال و ميانهروي در امور و...) و به معني اعتدال ارائه شده است (در زبان يوناني كلمه عدل وسيعتر است و به معني راستي خوبيها به طور كلي به كار رفته است. اما اين لفظ اعتدال بيشتر ميتواند نظريه افلاطون را بيان كند.)12
دوم) جنبه اجتماعي عدالت (از نظر افلاطون): طريق ديگري كه افلاطون براي ارائه تعريف نظريه خود در باب عدالت اجتماعي بيان ميكند از طريق تحليل فضايل اربعه، كه مورد عنايت بوده، در آن چهار فضيلت عبارت است از:
1ـ فرزانگي (حكمت)
2ـ دليري (شجاعت)
3ـ خويشتنداري (انضباط، عفت)
4ـ عدالت
طبق نظريه افلاطون سه فضيلت اولي (غير از عدالت) هر كدام مخصوص طبقهاي از طبقات خاص مدينه فاضله است؛ يعني:
خويشتنداري متعلق به توده مردم است.
اما ويژگي چهارم يعني عدالت (عدل) فضيلتي است كه در پرتو آن هر يك از اين سه گروه فقط به كار ويژه خويشتن مشغول باشد و به همين سان هر كس فقط به كاري كه براي آن ساخته شده است و استعدادش را دارد مشغول شود و در كار ديگر دخالت نكند.13
در اين بيان، افلاطون جنبه اجتماعي عدل را با استفاده از الگوي عدالت فردي بيان ميكند (همان 4 فضيلت فردي) و در اين جنبه نيز همان رعايت حدود و اعتدال كه در ريشه لغوي آن وجود دارد لحاظ شده است؛ منتهي با تعبيري خاص.
در نگاه اول به نظر ميرسد افلاطون عدل را نيز طبقاتي كرده است اما با توجه به اينكه وي استعداد افراد را براي جا گرفتن در طبقات مد نظر دارد، شايد بتوان گفت وي نخستين فيلسوفي است كه ضرورت تخصص در شغلي واحد را پيشنهاد ميكند و زيانهاي چندشغلي را بيان مينمايد.»14
2/ب: عدالت از ديدگاه ارسطو: ارسطو نيز يكي از نظريهپردازان بزرگ در زمينه عدالت اجتماعي است كه بر فيلسوفان سياست و اخلاق در اين بُعد تأثيري شگرف داشته است. اصولاً ميتوان فلسفه ارسطو را «ستايش اعتدال» دانست، زيرا ارسطو در همه مسائل راه ميانه را درپيش ميگيرد و اندر فضيلت حد ميانگين، داد سخن ميدهد. وي هر فضيلتي را نيز حد ميانگين دو طرف افراط و تفريط ميداند.15 (متناسب با همان معني لغوي)
ارسطو در كتاب اخلاق نيكو ماخس درباره عدالت بحث ميكند. بايد توجه داشت كه اينگونه نيست كه ابتدا ارسطو يك تعريف كلي از عدالت (عدل) ارائه و سپس انواع آن را بيان كند.
البته ميتوان از بحثهاي او در مورد عدالت، مقصود او را فهميد. ميتوان گفت مقصود وي از عدالت:
الف) آن چيزي است كه قانوني است.
ب) آن چيزي است كه منصفانه و يكسان و مساوي است.
پس ميتوان گفت: عدالت از نظر ارسطو عبارت است از:
آنچه برطبق قانون و از روي انصاف و مساوات است و بيعدالتي خلاف قانون و نابرابري16 است.
گفتيم كه ارسطو تعريف كلي از عدل نميدهد بلكه اقسام آن را بيان ميكند و عدل را هشت قسم ميداند:17
1ـ عدل عام = مطابق درستكاري و درستي است (معناي وسيع عدل)
2ـ عدل خاص = آن است كه هر كس در جامعهاي كه از افراد برابر و آزاد فراهم ميآيد با همنوعان خود از روي انصاف و يكسان نسبي عمل كند.
3ـ عدل توزيعي Distributive
4ـ عدل اصلاحي
5ـ عدل مطلق
6ـ عدل نسبي
7ـ عدل طبيعي
8ـ عدل قانوني
بايد توجه داشت كه مصاديق اين 8 نوع از يكديگر جدا نيست بلكه با يكديگر تداخل دارد و درون هم جاي ميگيرد؛ چنانكه عدالت خاص (جزيي) مقابل عدالت عام و كلي خود تقسيم به دو نوع ديگر از اقسام هشتگانه عدل ميشود يعني به عدالت توزيعي و عدالت اصلاحي (جبراني).
«ارسطو از ميان اين هشت نوع عدل، عدل توزيعي را از همه مهمتر ميداند زيرا براساس تفكر او عدل نه برابري بلكه تناسب است و لذا بايد پايگاه و حقوق و امتيازات هر كس در جامعه به اندازه شايستگي و دانايي او باشد و تعريفي كه از عدالت توزيعي ارائه ميكند همين معني را ميرساند.»18
عدالت توزيعي (Distributive Justice): عدالتي است كه بدان وسيله دولت (چون دولت حاكم است) خيرها و مزايا (مناصب، احترامات، پاداشها و مزاياي ديگر اجتماعي) را ميان شهروندان خود برحسب تناسبهاي هندسي (شايستگيها) تقسيم ميكند.
عدالت جبراني يا اصلاحي نيز تكميلكننده قسم ديگري از عدل خاص است زيرا علاوه بر تقسيم مزايا ممكن است خطاهايي به وجود آيد و حق افراد ضايع گردد، لذا عدل اصلاحي را به اين صورت تعريف ميكند.
عدل اصلاحي: ترتيباتي است كه نارواييها و نادرستيهايي را كه در روابط افراد پديد ميآيد اصلاح كند. (در واقع جبران خسارت است) مانند حقوق مدني درباره غصب كه به موجب آن اگر كسي هر گاه چيزي را به ناحق از كسي گرفته باشد بايد به او پس داده شود.19
به نظر ميرسد عدالت خاص با شقوق خود (عدالت توزيعي و جبراني) را ميتوان معادل عدل اجتماعي گرفت يعني عدالت اجتماعي را مقسم قرار داد و دو قسم آن را عدالت توزيعي و اصلاحي دانست كه وي آن را تحت عنوان عدل خاص مقابل عدل عام و كلي آورده است و ساير اقسام عدالت چندان ربط مستقيمي به بحث عدالت اجتماعي ندارد.
عدالت:
1ـ عام ـ كلي
2ـ خاص = اجتماعي: الف) توزيعي ب) اصلاحي
3/ب: مفهوم عدالت از ديدگاه شهيد مطهري: استاد شهيد مطهري نظرشان اين است كه مسأله عدالت چندان به تعريف نياز ندارد. زيرا افراد بشر كم و بيش ظلم را ميشناسند. ايشان عدالت را نقطه مقابل ظلم و تبعيض ميداند.
استاد مطهري حق را حاصل فعاليتهاي افراد براساس استعدادهاي خدادادي ميداند كه استحقاق آن را مييابند. بر اين اساس عدالت را ميتوان چنين تعريف كرد:
«عدالت اين است كه استحقاقها و آن حقي كه هر بشري به موجب خلقت خودش و به موجب كار و فعاليت خودش به دست آورده است به او داده شود. نقطه مقابل ظلم است كه آنچه فرد استحقاق دارد به او ندهند و نيز نقطه مقابل تبعيض است كه دو فرد كه شرايط مساوي دارند يك موقعيتي را از يكي دريغ دارند و از ديگري دريغ ندارند.»20
استاد مطهري براي تبيين مسأله عدالت و ارائه تعريفي واضح و روشن از آن به بررسي چهار نظريه به شرح زير ميپردازد. به نظر استاد چهار مورد كاربرد براي عدل وجود دارد:
1ـ موزون بودن: اگر در مجموعهاي اجزا و ابعاض مختلفي به كار رفته و هدف خاصي از آن منظور است (مقابل آن بيتناسبي) بايد شرايط خاصي در آن از حيث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ كيفيت ارتباط اجزا با يكديگر رعايت شود... يعني هر چيزي به قدر لازم (نه به قدر مساوي)... نقطه مقابل عدل به اين معني بيتناسبي است، نه ظلم.21
استاد اين قسم را خارج از بحث عدالت به معني خاص ميدانند.
2ـ تساوي و نفي هرگونه تبعيض: استاد اين نظر را رد ميكنند يا برگشت اين نظر به نظر چهارم است كه نزاعي نيست و همان است و يا تساوي بدون استحقاق مورد نظر است كه استاد آن را عين ظلم ميداند نه عدالت.
3ـ رعايت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود و كمال وجود دارد.
4ـ رعايت حقوق افراد و رعايت كردن هر ذيحقي حق او را و ظلم عبارت ميشود از پايمال كردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق ديگران. معني حقيقي عدالت اجتماعي بشري يعني عدالتي كه در قانون بشري بايد رعايت شود همين معني است. اين عدالت متكي بر دو چيز است:
1ـ حقوق و اولويتها 2ـ خصوصيت ذاتي بشر.22
استاد مطهري از ميان چهار نظريه، نظريه چهارم را (رعايت حقوق افراد و رعايت كردن هر ذيحق حق خودش) درست ميداند و با بيان دو شرط حقوق با اولويتها و خصوصيت ذاتي آن را عدالت اجتماعي مينامد و دو مورد ديگر را مربوط به بحث عدالت اجتماعي نميداند و يك مورد را هم (2ـ نظريه تساوي و نفي هرگونه تبعيض) رد ميكند و نظريه مختار ايشان اين است و لذا تعريف وي از عدالت همان بند چهار ميشود.
عدالت فطري بشر است:
مسأله مهمي كه در تعريف و تبيين نظريه عدالت در ديدگاه متفكران اسلامي همچون شهيد مطهري وجود دارد اين است كه وي عدالت را فطري بشر ميداند.
«... در نهاد بشر عدالت هست (علت گريز وي از عدالت اين است كه هنوز به مرحله كمال نرسيده است.) اگر بشر خوب تربيت شود و زير دست مربي كامل قرار گيرد، ميرسد به جايي كه خودش واقعا عدالتخواه ميشود... همين طور كه زيبايي را دوست ميدارد (و اين به نظر استاد، فطري بشر است) عدالت را هم دوست داشته باشد بلكه عدالت، خودش از مقوله زيبايي است ولي نه زيبايي محسوس بلكه زيبايي معقول.»23
استاد در تفسير اَ منت به السُبُل... ميفرمايد: چون منشأ ناامنيها و... بيعدالتيهاست وقتي عدالت برقرار شود [چون] فطرت بشر فطرت عدالت است، دليل ندارد كه ناامني وجود داشته باشد.»24
در جايي ديگر يادآور ميشود كه علاقه انسان به اين ارزشها (ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي مانند راستي، كرم، عدل، احسان و خيرخواهي) ناشي از علاقه فطري به متصف شدن به صفات خدايي است.»25
4/ب: عدالت از ديدگاه امام خميني(ره): حضرت امام خميني(ره) با تكيه بر همان معناي معروف لغوي عدالت يعني «حد وسط بين افراط و تفريط» تعريف فراگيري از آن ارائه ميفرمايند كه داراي نوعي جامعيت و مطلقيت است:
«... عدالت حد وسط بين افراط و تفريط و آن از امهات فضايل اخلاصيه است بلكه عدالت مطلقه تمام فضايل باطنيه، ظاهريه، روحيه، قلبيه و جسميه است، زيرا عدل مطلق، مستقيم به همه معني است.»26
در جايي ديگر حضرت امام عدالت را از فضايل بزرگ انسانيت و حد وسط بين غلو و تقصير ميدانند:
«... چه عدالت در عقايد و حقايق ايمانيه باشد كه عدالت در آن عبارت است از: ادراك حقايق وجوديه علي ما هي عليه. عدالت در اخلاق نفسانيه كه اعتدال قواي ثلاثه است يعني قوه شهويه، غضبيه و شيطانيه،... پس عدالت عبارت است از حد وسط بين افراط و تفريط و غلو و تقصير و از فضايل بزرگ انسانيت است بلكه همه فضيلتهاست.»27
امام راحل(ره) عدالت را از ديدگاه عرفاني نيز نگاه ميكنند و اطلاقي ديگر، علاوه بر آنچه گذشت، براي آن قائل هستند:
«... عدالت را اطلاق ديگري است و آن تبديل جميع قواي باطنيه و ظاهريه و روحيه و نفسيه است، (و بر همين اعتبار ارسطو گفته عدالت همه فضيلت است نه جزوي از آن)... طريق سير انسان كامل از نقطه نقص عبوديت تا كمال عِزّ ربوبيت، عدالت كه خط مستقيم و سير معتدل است.»28
فطري بودن عدل از ديدگاه حضرت امام خميني(ره):
امام نيز همچون استاد مطهري(ره) در تعريف و تبيين مسأله عدل به نكته بسيار اساسي و تعيينكنندهاي اشاره دارند و آن فطري دانستن عدل است؛ چنانكه ميفرمايند: «... از فطرتهاي الهيه، كه در كمون ذات بشر مخمر است، حبّ عدل است و خضوع در مقابل آن است و اگر خلاف آن را ديديد، بدانيد در مقدمات نقصاني است.»29
حضرت امام با جمله آخر (اگر خلافي است بدانيد در مقدمات نقصاني است) در واقع جواب از اشكال مقدري ميدهند كه اگر عدل فطري باشد پس چرا انسان بدان عمل نميكند. ايشان اشكال را به مسائلي برميگردانند كه باعث ميشود به عدل عمل نشود همچون ساير فطريات كه گاهي خاكستر روي آتش فطرت ايجاد ميشود.
در بررسي معني لغوي و اصطلاحي عدالت به اقسام آن نيز اشاره، و مشاهده شد كه عدالت را به اعتبارات مختلف به اقسامي تقسيم كردهاند چنانكه:
افلاطون عدالت را در دو جنبه فردي و اجتماعي آن مد نظر داشت و از بطن عدالت فردي به عدالت اجتماعي رسيد.
ارسطو نيز عدالت را به هشت قسم گسترش داد و سرانجام در يك تقسيم كلان، آن را به عدالت كلي و جزئي (در مقابل كلي) تقسيم كرد و براي عدالت جزئي نيز دو زيرمجموعه قرار داد: عدالت توزيعي و اصلاحي (جبراني) و همين دو زيرمجموعه است كه آن را ميتوان «عدالت اجتماعي» ناميد.
برخي ديگر عدالت را به تبادلي و توزيعي قسمت كردهاند.30
بعضي عدالت را به اجرايي (كيفري) و توزيعي تقسيم كردهاند.31
برخي نيز عدالت را به اخلاقي و قانوني تقسيم كردهاند.32
مرحوم علامه طباطبايي(ره) عدالت را به فردي (در باورها، رفتارهاي فردي) و به عدالت در بين مردم (اجتماعي) تقسيم فرمودهاند.33
سرانجام استاد شهيد مطهري(ره) تقسيم جامع و فراگيري را ارائه فرمودهاند كه ميتواند همه اقسام عدالت را پوشش دهد؛ چنانكه ايشان عدل را به تكويني، تشريعي، اخلاقي و گروهي (جمعي) تقسيم كرده و چند زيرمجموعه براي عدل جمعي و گروهي آوردهاند كه عدل خانوادگي، سياسي، قضايي و... است.34
چنانكه مشاهده ميشود اين تقسيمبنديها مختلف است و بعضا نوعي از عدل در نوع ديگر تداخل دارد و همين مسأله ما را در دستيابي به مفهوم عدالت با مشكل روبهرو ميكند زيرا به اعتبارات مختلف دايره «عدالت اجتماعي» كم و زياد ميشود و به نظر ميرسد اگر مبناي تقسيم را واژه «اجتماعي»، و عدالت اجتماعي را مقسم بدانيم و بقيه اقسام را جنبههاي مختلف آن قرار دهيم تا حد زيادي رفع ابهام ميشود؛ چنانكه در فرهنگ معين ذيل كلمه اجتماعي آمده است: «منسوب به اجتماع، كاري كه به اجتماع و به همگان بستگي داشته باشد، آنچه مربوط به گروهي باشد كه با هم زندگي ميكنند، مانند مؤسسات فرهنگي، بهداشتي، اقتصادي، سياسي، تعاوني و... (مانند اينها)».35
پس ميتوانيم واژه اجتماعي يعني آنچه را بر روابط اجتماعي انسان ناظر است (مقابل ساير اقسام عدل مانند، تكويني، تشريعي و خودي) فصل مشترك مقوله عدالت اجتماعي قرار داده، تمام جنبههاي ديگر مانند قضايي (شامل حقوقي و كيفري)، سياسي، خانوادگي، فرهنگي و...، را زيرمجموعه آن قرار دهيم كه تقسيم روشنتر و كمابهام خواهد بود. براساس آنچه بيان شد ميتوان تعريفي از عدالت اجتماعي ارائه كرد:
عدالت اجتماعي: «رعايت حقوق افراد جامعه و اعطاي حق هر صاحب حقي براساس استحقاقها (كه عقل و شرع و عرف آن را سزاوار بداند)36 و اجراي قانون بدون تبعيض و استثناست.»
اين تعريف بيشتر با ديدگاه مرحوم علامه طباطبايي و استاد شهيد مطهري(ره) تطبيق دارد و به نظر ميرسد تعريف مناسبي باشد؛ اگر چه با مفاهيم و عبارات ديگري نيز ميتوان عدالت اجتماعي را تعريف كرد.
متفكران مسلمان در بحث مفهومي و نظري عدالت اجتماعي، بنا بر موقعيت اجتماعي ـ تاريخي خاص، كارهاي زيادي انجام ندادهاند و بلكه بيشتر جنبههاي كلاني و فلسفي آن مورد توجه بوده است با اينكه بيشتر آيات قرآن كريم درباره «عدل گروهي و جمعي»37 است اعم از خانوادگي، سياسي، قضايي، اجتماعي و... است و در قرآن كريم پيوسته عدل در عدالت اجتماعي به كار رفته است.38
مسأله عدالت اجتماعي در قرآن تا جايي اهميت دارد كه يكي از اهداف مهم بعثت انبيا را اقامه عدل و قسط ميداند؛ چنانكه ميفرمايد:
لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط39
امام علي(ع) در نهجالبلاغه بارها بر عدالت اجتماعي تأكيد فرمودهاند؛ از جمله:
1ـ العدل نظام الامرة40 2 ـ ملاك السياسة العدل41 3ـ العدل قوام الرعية و... .42
1ـ عدالت نظامبخش حكومت است.
2ـ معيار سياست عدالت است.
3ـ عدالت نگهدارنده مردم است.
بايد توجه داشت كه در دوران معاصر، علما و مصلحان بزرگي همچون حضرت امام خميني(ره) (از جنبه نظري و عملي) و آيتاللّه سيدمحمدباقر صدر و استاد شهيد آيتاللّه مرتضي مطهري و... بدان پرداختهاند. اما با وجود اين خلأ فراواني وجود دارد و نيازمند تلاش فراوان است.
به اين نكته بايد توجه داشت كه عدالت اجتماعي در طول تاريخ هميشه به صورت نسبي و غيرفراگير مطرح بوده است. اصولاً عدالت نهايي و كلي كه بتواند كل جامعه بشري را با تمام ابعاد آن دربر گيرد، فقط در زمان ظهور امام مهدي(عج) تحقق خواهد يافت؛ چنانكه حضرت امام(ره) مؤسس حكومت ديني در عصر حاضر با بينش عميق و الهي خويش بر آن تأكيد فرمودهاند كه براي حسن ختام اين مقاله نظر ايشان نقل ميشود:
«... اجراي عدالت «نهايي» و «كامل» با ظهور امام زمان خواهد بود. براي اينكه يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت (كل دنيا) به معناي واقعي اجرا شود در تمام بشر نبوده كسي، الا مهدي موعود(عج)... براي بشر هر يك از انبيا كه آمدند براي اجراي عدالت آمدند و مقصودشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند، لكن موفق نشدند... آن كسي كه به اين معني موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد، آن هم عدالت در تمام مراتب انسانيت مهدي(عج) است. حضرت مهدي(عج) اين معنا (عدالت) را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد به همه مراتب عدالت، به همه مراتب دادخواهي. وقتي ايشان ظهور كند تمام بشر را از انحطاط بيرون خواهد آورد، تمام كجيها را راست خواهد كرد (همان معناي عدل كه تعريف شد) يملأ الارض عدلاً بعد ما مُلئت جورا».43
* افلاطون در زمينه سياست بر فيلسوفان غربي و اسلامي (همچون فارابي، ابن رشد و...) تأثير داشته بويژه كتاب جمهوريت وي مورد استفاده بوده است.
1ـ نهجالبلاغه / حكمت 437
2ـ فرهنگ فارسي معين / ج 2 / صفحات 2279 و 2282
3ـ نهجالبلاغه / حكمت 437
4ـ مثنوي مولوي
5ـ مفردات راغب اصفهاني، ج 2، ص 765
6ـ اركان چهارگانه در عالم بنا بر نظريه علماي پيشين كه در يوناني (اسطقسات) گفته ميشده عبارت است از: چهار عنصر (آب، خاك، باد، آتش) و نيز اجرام آسماني و اصل و ماده هر چيز با طبايع چهارگانه (حرارت، برودت، يبوست، رطوبت) كه هر يك از فلاسفه يوناني يكي از اين عناصر و طبايع را اصل وجود عالم ميدانستند؛ مثل طالس ملطي كه رطوبت و آب را اصل و مادة المواد عالم ميدانست.
7ـ ترجمه و تحقيق مفردات قرآن (راغب اصفهاني)، ترجمه دكتر سيدغلامرضا خسرويحسيني، ص 767
8ـ نثر طوبي يا دائرة المعارف لغات قرآن مجيد، آيتاللّه ميرزا ابوالحسن شعراني، ص 124، ج 2
9ـ قاموس قرآن، سيدعلياكبر قرشي، ج 4ـ3، ص 301
10ـ فرهنگ فلسفي، دكتر جليل صليبا، ترجمه دكتر منوچهر صانعيدرهبيدي، ص 461
11ـ فرهنگ فلسفي، دكتر جليل صليبا، ترجمه دكتر منوچهر صانعيدرهبيدي، ص 461، نشر حكمت، چاپاول، 1366
12ـ دكتر سجادي، سيدجعفر، فرهنگ معارف اسلامي، ج 3، ص 275
13ـ جمهوريت افلاطون، ج 1، ص 233. بنا به نقل حميد عنايت / بنياد فلسفه سياسي در غرب (صفحات 32 و 34 و 35)
14ـ حميد عنايت / بنياد فلسفه سياسي در غرب / ص 35 / انتشارات دانشگاه تهران، 1364
15ـ همان منبع / 36
16ـ چنانكه ميگويد: ... پس اي ادنيماتتوس بايد در اين باره تأمل كنيم كه آيا ميخواهيم پاسداران ما (علاوه بر فرمانرواي) مقلدان خوبي هم باشند يا نه؟ ولي مگر از آنچه گفتيم اين نتيجه را نگرفتيم كه هر كسي فقط بايد پيشه داشته باشد نه چند پيشه و هر كس به چند پيشه اشتغال دارد در هيچ يك از آنها برجسته نخواهد شد. (جمهوريت / 233)
17ـ اخلاق نيكوماخُوس، 1129 / الف / 34 / بنا به نقل تاريخ فلسفه كايلستون / ج اول / قسمت دوم / دكتر مجتبوي / ص 465 و 466 / انتشارات علمي و فرهنگي / 1362
18ـ عنايت / حميد/ بنياد فلسفه سياسي در غرب / 70
19ـ همان / 70
20ـ تاريخ فلسفه كاپلستون / ج 1 / قسمت دوم / ص 465ـ466 / انتشارات علمي و فرهنگي / 1362
21ـ استاد مطهري / مرتضي / مجموعه آثار / ج 18 / ص 156 / انتشارات صدرا
22ـ همان
23ـ همان
24ـ همان / ص 156 و 157
25ـ همان
26ـ همان / ج 2 / ص 179
27ـ بنيان (عدل الهي) / دفتر هفدهم / ص 23 / مؤسسه نشر حضرت امام خميني(ره)
28ـ بنيان (عدل الهي) / دفتر هفدهم / ص 24 / مؤسسه نشر حضرت امام خميني(ره)
29ـ بنيان (عدل الهي) / دفتر هفدهم / ص 25 / مؤسسه نشر حضرت امام خميني(ره)
30ـ بنيان (عدل الهي) / دفتر هفدهم / ص 26 / مؤسسه نشر حضرت امام خميني(ره)
31ـ فرهنگ فلسفي / ص 461
32ـ مجله حضور / شماره 19 / ص 67 و 68
33ـ فلسفه اخلاق / تأليف ژكس / ترجمه دكتر ابوالقاسم حسيني / نشر سيمرغ
34ـ الميزان / ج 12 / ص 478 / نشر جامعه مدرسين
35ـ الميزان / ج 12 / ص 478 / نشر جامعه مدرسين (اين عبارت از بحث علامه گرفته شده است.)
36ـ مجموعه آثار / استاد مطهري / ج 18 / ص 154
37ـ اخلاق در قرآن / استاد مصباحيزدي / ص 72 / نشر اميركبير / 1372
38ـ قرآن مجيد / سوره حديد / آيه 25
39ـ نهجالبلاغه / نامه 10
40ـ همان / خطبه 158
41ـ همان / نامه 53