اسلام و کرامت انسان

سید موسی صدر

نسخه متنی
نمايش فراداده

اسلام و کرامت انسان

بحث زير در مجله لبناني العرفان شماره تابستان 1387 هجري -1967 ميلادي- انتشار يافت.

پيش از بحث درباره «کرامت انسان در اسلام» به عنوان موضوعي در نگرش و تفكر اسلامي که مورد اهتمام بسيار قرار دارد، ضروري است خلاصه اي از نتايج موضوع مزبور و تأثير فراوان و گسترده آن را در تحقق اهداف رسالت انبياء ارائه دهيم. نخستين گام در راه تربيت انسان و ارتقاء انديشه وي در تمامي مراحل تكامل عبارت است از قرار دادن انسان در مسيري كه كرامت خويش را درك كند و نسبت به بزرگي انسان و ارجمندي مقام خود اشعار و درك درخور داشته باشد و به همه شئون خويشتن خويش اهتمامي شايسته ورزد. چون در غيراين صورت چه بسا هيچ گاه براي اعتلاي انساني خود اهتمامي نورزد و جهت اصلاح وضع خويش هيچ‌گونه كوششي مبذول ندارد. آنطور كه حال و آينده و گذشته اش عبث و بي‌معنا و پوچ نمايانده شود. طبيعتاً در چنين حالتي امكان اقناع و اشباع وجدان خويش را از طريق كار و كوشش از دست مي دهد و نيز تلاش براي دعوت وي به سوي بهبودي امور و اوضاع زندگي اش و تحرك او به جانب حياتي بهتر و برتر بي‌تأثير مي گردد.

در نتيجه به صورت موجودي سست، بي‌تحرك، لاابالي، بيحاصل و دلخوش نسبت به وضع موجود خود و مخالف هرگونه تغيير و تحرك و سعي و كوشش باقي مي ماند.

ما منكر اين نيستيم كه حب نفس غريزه اي نهفته در نهاد انسان است تا با قدرت آن بتواند از موجوديت خود دفاع كند و براي فراچنگ آوردن چيزهاي خوب تلاش نمايد. لكن ما مي گوئيم اين غريزه آنگاه مي تواند در جهت خير و سعادت انسان فعال باشد كه فعاليت آن متناسب با سطح آگاهي انسان تنظيم شود؛ در جهت خير و سعادت متناسب با انسان كار كند و در جهت امور منافي با خير و سعادت وي از كار بايستد.

بنابراين حب ذات نيرويي است كه انسان را به جنبش و تكاپو و دفاع از موجوديت خود وا مي دارد. ولي تنها آگاهي نسبت به كرامت و ارجمندي انسان است كه شأن و مقام او را تحديد و مشخص مي كند و با ترسيم خطوط و مرزهاي معيني سيره، سلوك، خط مشي، اهداف بلند و متعالي انسان را مي نماياند و دشمنان را مي شناساند و طريق دفاع در برابر آنها را نشان مي دهد.

نيز ما اين را انكار نمي كنيم كه ممكن است بتوان با كار طاقت‌فرسا و كوشش و مشقت بسيار سطح زندگي انسان را بالا برد. لكن بر اين باوريم كه اين شيوه، بهترين و برترين شيوه جهت تكامل انسان نيست بلكه چه بسا پيروي از چنين شيوه اي نتايجي منفي را به دنبال آورد و عقده هاي رواني را باعث شود. لذا از اين شيوه به سبب آنكه عواقب منفي در پي دارد و مسئوليت را به جاي آنكه به عهده اجتماع بگذارد متوجه افراد مي كند بايد روي گرداند. اين قسمت از بحث را كه در حوزه تخصص دانشمندان روانشناس و علوم تربيتي است به ايشان وامي گذاريم و بررسي خويش را درباره اسلام و كرامت انسان آغاز مي كنيم.

انسان جانشين خداوند بر روي زمين

انسان در ديدگاه اسلام، خليفه و جانشين خداوند بر روي زمين است. نسبت به تمامي «اَسماء» علم و آگاهي دارد و مسجود جميع فرشتگان و «ملائكة‌الله» است:

وَ اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائِكَةِ اِنّي جاعِلٌ فِي‌الْاَرضِ خَليفَةً قالوا اَتَجعَلُ فِيها مَن يُفسِدُ فِيها وَ يَسفِكُ‌الدِّمآءَ وَ نَحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ اِنّي اَعلَمُ ما لا تَعلمُونَ، وَ عَلـَّمَ آدَمَ ‌الاَسمآءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُم عَلَي‌المَلائِكَةِ فَقالَ اَنبِئوُني بِاَسمآءِ هؤُلاءِ اِن كُنتُم صادِقينَ، قالوُا سُبحانَكَ لاعِلمَ لَنَآ اِلاّ ماعَلَّمتَنَا اِنَّكَ اَنتَ‌الْعَلِيمُ‌الْحَكِيمُ، قالَ ياآدَمُ اَنْبِئْهُم بِاَسمآئِهِم فَلَمَّآ اَنْبَاَهُم بِاَسمآئِهِم قالَ اَلَم اَقـُل لَكُم اِنّي اَعلَمُ غَيبَ‌السَّمَوَ اتِ وَالْاَرضِ وَ اَعلَمُ ما تـُبدُونَ وَ ما كُنتُم تَكتُمُونَ، وَ اِذ قـُلنَا لِلمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا.(بقره:30-34)

و چون پروردگارت به فرشتگان گفت من گمارنده جانشيني در زمينم، گفتند آيا كسي را در آن مي‌گماري كه در آن فساد مي‌كند و خون‌ها مي‌ريزد، حال آنكه، ما شاكرانه تو را نيايش مي‌كنيم و تو را به پاكي ياد مي‌كنيم؛ فرمود من چيزي را مي‌دانم كه شما نمي‌دانيد. و همه نام‌ها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت اگر راست مي‌گوييد به من از نامهاي ايشان خبر دهيد. گفتند پاكا كه تويي، ما دانشي نداريم جز آنچه به ما آموخته‌اي، تو داناي فرزانه‌اي. فرمود اي آدم آنان را از نام‌هايشان خبر ده؛ و چون از نام‌هايشان خبرشان داد، فرمود آيا به شما نگفتم كه من ناپيداي آسمان‌ها و زمين را مي‌دانم و آنچه را آشكار مي‌داريد و آنچه را پنهان مي‌داشتيد مي‌دانم. و چنين بود كه به فرشتگان گفتيم بر آدم سجده بريد، آنگاه همه سجده بردند.

مفهوم خليفه با وضوح هر چه تمامتر استقلال بشر و حريت و آزادي او را در دخل و تصرف بر روي زمين آشكار مي سازد. اما راه هاي ترسيم شده براي او و خطوط نوشته شده جهت هدايت و رشد وي، در واقع نصايح و اندرزها و دلالت‌هايي است كه خداوند متعال براي خليفه و جانشين خود (در روي زمين) مقرر داشته است. تعليم اسماء به آدم-اسمائي كه مرجع ضمير «هُم» كه ويژه ذوي‌العقول است- مي باشد، تأكيد ويژه ايست. پروردگار پس از اين كه فرشتگان به عجز خويش اعتراف كردند، تأكيد مي فرمايد كه ذات مقدس الهي، غيب و پنهاني‌هاي آسمان‌ها و زمين را مي داند. چنين «تعليم و تأكيدي» امكانات و قدرت متعالي انسان را منعكس مي كند؛ قدرت و توانايي انسان نسبت به شناخت تمامي موجودات و معرفت به فعل و انفعالات نيروها و انرژي هايي كه در دايره خلافت وي و تحت تصرف او در حيات ايدئولوژيكي و مكتبي اش قرار دارند.

سجود ملائكه (به عنوان موجودات عالي و نخبه جهان) تأكيد صريحي است بر خضوع و كرنش همه موجودات در برابر انسان و اطاعت و فرمانبرداري آنها از وي. چنين معني و مفهومي را با وضوح و روشني بيشتر به زودي بيان خواهيم كرد. پس استقلال در تصرف، قدرت بهره مندي از امكانات گسترده و خضوع و خشوع موجودات در مقابل انسان، صفات سه‌گانه اي است كه ما آنها را از آيات فوق و در قالب عباراتي در عاليترين درجه تكريم و احترام مي فهميم .

انسان و آزادي در تصرف

به باور من ملائكه از ابتدا استقلال بشر را در عمل و تصرف در زمين درك مي كردند و مي دانستند كه اين استقلال كامل و همه جانبه تحقق‌پذير نخواهد بود، مگر آنكه انسان توانايي شناخت شرور و زشتي ها و نيز امكان و اختيار انجام دادن زشتي و پليدي را داشته باشد. همين درك و شعور بود كه ملائكه را وا داشت كه بگويند: اين انسان (انسان مستقل) در زمين فساد و خونريزي مي كند. ولي با اين همه احوال مشاهده مي كنيم كه چنين خطري از مقام انسان و كرامت وي چيزي نمي كاهد، بلكه اين خطر كردن را چونان شرطي بنيادين براي استقلال انسان و حريت و آزادي او در عمل و تصرف، بارز و برجسته مي سازد.

اما «ابليس» در رأي و نظر قرآن تنها موجوديست كه از سجده بر آدم ابا مي كند و نسبت به وي تكبر مي ورزد و از مقام ملكوت خداوند طرد مي شود و مجازاتش به عذاب روز قيامت موكول مي گردد.

فسَجَدَالمَلائِكَةُ كُلـُّهُم اَجمَعُونَ، اِلاّ اِبليسَ اِستَكبَرَ وَ كانَ مِنَ الكافِرينَ، قالَ يا اِبليسُ ما مَنَعَكَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِيَدِيَّ استَكبَرتَ اَم كُنتَ مِنَ ‌العَالينَ، قالَ اَنَا خَيرٌ مِنهُ خَلَقتَني مِن نارٍوَ خَلَقتَهُ مِن طينٍ، قالَ فَاخرُج مِنهَا فَاِنَّكَ رَجيمٌ، وَاِنَّ عَليكَ لَعنَتي اِلي يَومِ الدِّينِ، قالَ رَبِّ فَانظِرني اِلي يَومَ يُبعَثوُنَ، قالَ فَاِنَّكَ مِنَ المُنظَرينَ، اِلي يَومِ الوَقتِ ‌المَعلوُم، قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاَُغوِيَنَّهُم اَجمَعينَ، اِلاَّ عِبادَكَ مِنهُمُ المُخلَصينَ، قالَ فَالحَقُّ وَ الحَقَّ اَقوُلُ، لَاَملَاَنَّ جَهَنَمَّ مِنكَ وَ مِمَّن تَبِعَكَ مِنهُم اَجمَعينَ.(ص:73-85)

آنگاه فرشتگان همگي سجده كردند. مگر ابليس كه كبر ورزيد و از كافران شد. فرمود اي ابليس چه چيزي تو را از سجده به آنچه با دستان خويش آفريده‌ايم، بازداشت؟ آيا كبرورزيدي يا از بلندمرتبگان بودي؟ گفت من بهتر از او هستم؛ «چرا» كه مرا از آتش آفريده‌اي و او را از گل آفريده‌اي .فرمود از آنجا «بهشت» بيرون شو كه تو مطرودي. و لعنت من تا روز جزا بر تو باد. گفت پروردگارا پس مرا تاروزي كه «همگان» برانگيخته شوند مهلت ده. فرمود تو از مهلت يافتگاني .تا روز آن هنگام معين. گفت «سوگند» به عزّت تو كه همگي آنان را گمراه خواهم ساخت. مگر از ميان آنان، آن بندگانت را كه اخلاص يافته‌اند. فرمود حق است و حق را مي‌گويم. كه جهنم را از تو و كساني از آنان كه از تو پيروي مي‌كنند، جملگي آكنده خواهم ساخت.

اين ابليس كه پس از امتناع از سجده بر آدم به عنوان «شيطان رجيم» ناميده مي شود، رهبري لشكريان «شر» را در حيات انساني به عهده مي گيرد و جنگ و نزاع محتومي را، هم در جهان خلقت و هم در نفس انساني، به راه مي اندازد. (كه البته) پيروزمندان در اين نبرد بندگان مخلص و بي‌آلايش خداوند مي باشند، آنهايي كه ميوه هاي درخت آفرينش و گل هاي سرسبد وجودند. آفريدگار، جهان را به خاطر آنان آفريده و آن را عرصه خلافت وي قرار داده است. انساني كه با دست (قدرتمند) خداوند ساخته و «روح خدا» در كالبد او دميده شده است:

اِذ قالَ رَبُّكَ لِلمَلائِكَةِ اِنّي خالِقٌ بَشَرا ًمِن طينٍ، فَاِذا سَوَّيتَهُ وَ نَفَختُ فيهِ مِن رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ.(ص:71-72)

چنين بود كه پروردگارت به فرشتگان فرمود همانا من آفريننده انساني از گِل هستم. پس چون او را استوار بپرداختم، و در آن از روح خود دميدم براي او به سجده درافتيد.

قالَ يا اِبليسُ ما مَنَعَكَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِيَدِيَّ.(ص: 75)

فرمود اي ابليس چه چيزي تو را از سجده به آنچه با دستان خويش آفريده‌ام بازداشت؟

بنابراين انسان از مواد هم جنس كره زمين به دست خداوند آفريده و از روح خدا در وي دميده شده است؛ تصويري واضح و روشن از همه ابعاد وجودي انسان و وجود شامل و كاملي كه از حضيض زمين تا اوج آسمان امتداد مي يابد. اين تعبير قدرتمند بيانگر كرامت و مقام ارجمنديست كه انسان از آن بهره مند است يعني تعبيري كه بيان كننده آفرينش انسان در بلندترين قله خلقت و والاترين و استوارترين بام دستگاه آفرينش است.

لَقَد خَلَقنَا الْاِ نسانَ في اَحْسَنَ تَقويمٍ، ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسفَلَ سافِليِنَ، اِلاَّ الـَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ فَلَهُم اَجرٌ غَيرُ مَمنُونٍ (تين:4-6)

به راستي كه انسان را در بهترين قوام آفريده‌ايم. سپس او را به فرودين فرود بازگردانيم. مگر كساني كه ايمان آورده‌اند و كارهاي شايسته كرده‌اند، كه ايشان را پاداشي ناكاسته«بي منت» است.

و نيز :

وَلَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ مِن طينٍ، ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً في قَرارِ مَكينٍ، ثُمَّ خَلَقنَا النَّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَكَسَونا العِظامَ لَحماً ثُمَّ اَنشَأناه ُ خَلقاً آخَرَ فَتَبارَكَ الله اَحسَنُ الخالِقينَ.(مؤمنون:12-14)

هر آينه ما انسان را از گل خالص آفريديم. سپس او را نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم. آنگاه از آن نطفه، لخته خوني آفريديم و از آن لخته خون، پاره گوشتي و از آن پاره گوشت، استخوانها آفريديم و استخوانها را به گوشت پوشانيديم؛ بار ديگر او را آفرينشي ديگر داديم. در خور تعظيم است خداوند، آن بهترين آفرينندگان.

اسلام و دعوت انسان براي شناخت خداوند

در ميان موجودات، خداوند براي انسان امتيازي انحصاري قائل شده است و آن اين است كه به وي قابليت داده است تا بتواند به اخلاق خداوندي متخلق شود. برهمين اساس انسان را آزاد آفريده تا امكان يابد در مسير كسب علم و معرفت گام نهد. اسلام در موارد بيشماري از كتاب و سنت، انسان را بر اين قابليت ها آگاه كرده است. تا معنويات خود را ارتقاء دهد و به مقام مكرم، بزرگ و گرامي خويش اشعار پيدا كند و بداند كه بر بسياري از مخلوقات فضيلت و برتري دارد. اين امتياز در برخي از آيات قرآني آمده و حديث معروف«تَخَلَّقوا بِاَخلاقِ ‌الله» نيز بر آن گواه است. در آيه 70 سوره اسراء چنين مي فرمايد:

وَ لَقَد کَرَّمنا بَني آدَمَ وَ حَمَلناهُم فِي البَرِّ وَ البَحرِ وَ رَزَقناهُم مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلناهُم عَلَي کَثيرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضيلاً.

و به يقين ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم وآنها را در خشکي و دريا بر نشانديم و از پاکيزه ها روزيشان داديم و آنها را بر تري داديم، برتري دادني.

سپس قرآن كريم اعلام مي كند كه آنچه در زمين و اطراف آن وجود دارد براي انسان آفريده شده است و در تسخير او قرار دارد.

خَلَقَ لَکُم ما فِي الاَرضِ جَميعاً.(بقره:29)

تمام آنچه را که در روي زمين است براي شما آفريد...

و در آيه 12 سوره نحل مي فرمايد:

وَ سَخَّرَ لَکُم الَّيلَ وَ الَّنهارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ وَ النُجُومَ مُسَخَّراتٌ بِاَمرِهِ اِنَّ في ذلِکَ لَآياتٌ لِقَومٍ يَعقِلُونَ.

و شب و روز و خورشيد و ماه را مسخر شما کرد و ستارگان تسخيرشدگان به فرمان او بي گمان در آن آياتي است براي گروهي که مي انديشند.

در تعاليم و آموزش‌هاي اسلامي بر اين واقعيت تأكيد شده است كه پروردگار به انسان بسيار نزديك است. نزديك‌تر از هر چيزي . لذا بر انسان لازم است كه به چنين قرب و نزديكي ادراك يابد و آنچنان خويشتن خويش را به ذات مقدس ربوبي نزديك بيند كه در ارتباط با آن مستواي بلند، نيرو و عزت و عظمت خود را درك كند. در آيه 16 سوره ق آمده است:

وَ لَقَد خَلَقنَا الاِنسانَ وَ نَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُهُ وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريدِ.(ق:16)

و به يقين ما انسان را آفريديم و ميدانيم آنچه نفس او بدان وسوسه مي کند، و ما از رگ گردنش به او نزديکتريم.

و همچنين در آيه 186 سوره بقره آورده است:

وَ اذا سَئَلَکَ عِبادي عَنّي فَاِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَليَستَجيبُوالي وَ ليُؤمِنُوا بي لَعَلَّهُم يَرشُدُونَ.

و چون بندگان من درباره من از تو پرسش کنند (بگو): من (به آنها) نزديکم و دعوت دعا کننده را اجابت مي کنم چون مرا بخوانند، پس آنها هم بايد (فرمان) مرا اجابت کنند و به من ايمان داشته باشند، باشد که هدايت شوند.

و نيز در همين رابطه در آيه 24 سوره انفال مي فرمايد:

يا اَيُّهَا الـَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحْيِيكُم وَاعْلَمُوآ اَنَّ اللهَ يَحُولُ بَيْنَ‌الْمَرْءِ وَ قَلبهِ وَ اَنَّهُ اِليْهِ تُحشَرُونَ (انفال: 24)

اي مومنان به نداي خداوند و پيامبر وقتي كه شما را به پيامي حيات‌بخش مي‌خوانند، لبيك اجابت گوييد و بدانيد كه خداوند بين انسان و دل او حايل مي‌گردد؛ و «بدانيد كه» در نزد او محشور مي‌گرديد.

و در روايت مشهوري نيز آمده است كه:

قَلبُ المُؤمِنِ، عَرشُ الرَّحمنِ.

و تأكيد بر اين واقعيت كه تقرب به خداوند مقام و معنويات انسان را اعتلا مي بخشد و از وي ترس، حزن، اندوه و غم را مي زدايد و بسياري از رذايل اخلاقي را كه از ناتواني و خوف و طمع نشأت مي گيرد همانند دروغ، نفاق، حرص و آز را دور مي سازد.

و ديگر آن كه اين قرب و نزديكي، تحصيل و اكتساب صفات خداوندي را براي انسان تسهيل كرده و راه را جهت وصول به مقام تخلق به اخلاق‌الله آسان مي كند.

در آيات قرآني انسان به سبب آن كه قدرت شناخت آفريدگار سازمان خلقت و عظمت آن ذات مقدس را دارد، معادل جهان هستي و كل آفرينش قرار دارد. پس وي به تنهايي برابر همه آفاق است. همچنين در برخي از احاديث، انسان به عنوان عالم اكبر معرفي شده است.

سَنُريهِم آياتِنا فِي الافاقِ وَ في اَنفُسِهِم حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُم اِنَّهُ الحَقُّ.(فصلت:53)

زودا که آيات خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهيم داد تا برايشان آشکار شود که او حق است.

اتزعم انك جرم صغير وفيك انطوي العالم الاكبر

وانت الكتاب المبين الذي با حرفه يظهر المضمر

و بار امانتي كه تمامي كائنات از حمل آن عاجز و ناتوان ماندند، انسان قدرت يافت تا بر دوش بگيرد:

اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَي السَّمَواتِ وَ الاَرضِ وَ الجِبالِ فَاَبَينَ اَن يَحمِلنَهَا وَ اَشفَقنَ مِنها وَ حَمَلَهَا الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً لِيُعَذِّبَ اللهُ المُنافِقينَ وَ المُنافِقاتِ وَ المُشرِکاتِ وَ يَتُوبَ الله عَلَي المُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحيماً.(احزاب:72-73)

ما امانت را بر آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه کرديم و آنها از حمل آن سرباز زدند و از آن بترسيدند و انسان بار آن را به دوش گرفت. بي گمان وي ستمکار نادان است، تا آخر کار خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان مؤمن را بپذيرد و خدا آمرزگار مهربان است.

تفسير و تحليل امانت در اين آيه شريفه هر چه باشد، از مقوله دين باشد يا شناخت و معرفت ولايت، يا شرافت مسؤوليت، اختصاص پذيرش آن به انسان اشاره اي است به مقام بزرگ بشر و كرامت بي نظير وي در پهنه جهان هستي.

مقام نبوّت

مقام نبوّت، مقام رسالت الهي است. مقام خلوص، مقام تكلم با خداوند، مقام برگزيدگي، مقام محبت به پروردگار، مقام كلمه‌الله وبالاخره عبارت است از مجموعه مقاماتي كه به بشر اختصاص دارد و بس ... و مقام نبوّت برترين و شريف ترين مقامي است كه به طور مطلق مخلوقي بدان دست يافته است.

لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَي المُؤمِنينَ اِذ بَعَثَ فيهِم رَسُولاً مِن اَنفُسِهِم.(آل عمران:164)

به يقين خدا بر مؤمنان منت نهاد که پيامبري از خودشان بر انگيخت.

و در آيه ديگر مي فرمايد:

وَ لَو جَعَلناهُ مَلَکاً لَجَعَلناهُ رَجُلاً وَ لَلبَسنا عَلَيهِم ما يَلبِسُونَ.(انعام:9)

و اگر او را فرشته اي قرار مي داديم، لازم مي شد او را به صورت مردي در آوريم و بر آنها آنچه را که ايشان مي پوشيدند، بپوشانيم.

و بسياري از آيات قرآني دلالت دارد كه خداوند سبحان رسولان خويش را با اوصاف و ويژگي هايي كه ما برشمرديم، برگزيده است. آنچه را كه تا كنون ذكر كرده ايم نمونه كوچكي است از تعريف انسان شريف و با كرامت و نيز تفسير و تحليل كوتاهي از بزرگواري و كرامت او در شريعت اسلامي.

هم اكنون مناسب است به بررسي برخي از ويژگي ها و تفاصيل وجود انسان بپردازيم. اسلام در تشريع احكام، سنت ها و قوانين خود بر قاعده اصيل كرامت انسان اعتماد نموده و آن را محور قرار داده است. اين محور را هدفي بنيادين از اهداف دين و غايتي اساسي از غايات رسالت انبياء قرار داده است. اينك به پاره اي از تعاليم و آموزه هاي مزبور مي پردازيم.

الف- فطرت خدايي

دين به طور خلاصه و در شكلي موجز فطرت خدايي است كه فطرت انسان ها را بر آن پايه بنا نموده است. به عبارت ديگر دين تعبيري است راستين و صحيح از اين فطرت و سرشت و ابراز كننده و نمايانگر آن است، بدون اينكه تحت‌تأثير عوامل گوناگون خارج از طبيعت انساني قرار گرفته باشد:

فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَالنّاسَ عَليهَا فِطرَتَ اللهِ الَّتي فَطَرَالنّاسَ عَل َ يهَا لا تَبديلَ لِخَلقِ الله ذلِکَ الدّينُ القَيِّمُ وَلکِنَّ اَکثَرَ النّاسِ لايَعلَمُونَ. (روم:30)

پس روي خويش را به آيين يكتاپرستي بدار (و پيروي كن) فطرت خدا را كه مردمان را بر آن آفريده و آفرينش خدا را دگرگوني نباشد. اين است دين راست، وليكن بيشتر مردمان نمي دانند.

در تفسير آيه كريمه فوق حديثي روايت شده است كه:

كُلُّ مَولُودٍ يُولِدُ عَلَي الفِطرَةِ.

يعني هر نوزادي كه تولد مي گردد، ميلاد او بر شالوده فطرت نهاده شده است. پس دين به موجب اين تعاليم همان سرشت انسان است، ولي خود انسان قدرت توانايي بيان آن را ندارد. زيرا وي تحت‌تأثير عواملي است كه او را احاطه نموده و در برابر آنها حالت انفعالي دارد. بنابراين تعبير و بيان انسان از «فطرت» توسط شعور شخصي خويش رنگ ويژه اي به خود مي گيرد. پس بهتر و صحيح تر آن است كه «مقام ديگري» به جز خود انسان در مقام بيان «فطرت انساني» برآيد؛ مقامي كه تحت‌تأثير عوامل خارج از طبيعت انسان قرار نگيرد، مقامي كه بالاتر از هر عاملي و آفريننده هر علت و مؤثري باشد؛ مقام آفريدگار جهان، كه «دين» را براي بشر تشريع نمود. و براساس «فطرت انساني» شريعت و رسالت را نازل فرموده است.