گفتگوی تمدنها

سید افسر علیشاه

نسخه متنی
نمايش فراداده

سيد افسر عليشاه(1)

گفتگوي تمدنها

يكي از مسائلي كه در قرن حاضر مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است،   مسئله برخورد تمدن هاي جهان است. بطوريكه مي دانيم معمولا تمدن به مليت منسوب مي شود. قبل از اسلام تمدن هاي جهان بطور تمدن عرب،‌ تمدن عجم يا تمدن ايران و تمدن يونان و غيره ناميده مي شد. ولي بعد از ظهور اسلام تمدن هاي جهان دو قسمت شد، يعني تمدن اسلامي و تمدن غير اسلامي و به مرور زمان چون تعصب غرب در مقابل اسلام شديد تر گشت،‌ لذا در عصر حاضر تمدن هاي جهان به عنوان تمدن اسلامي و تمدن غرب شهرت يافت. مسلمانان يك ملت و كشورهاي غربي داراي تمدن هاي غرب مي باشند. درين روزها بسياري از ملل جهان از جمله مسلمانان به اين مسئله توجه خاصي پيداكرده اند و حتي برخي از آنان به قدري در اين مسئله غرق شده اند كه حد و حسابي بر آن نمي توان قائل شد.

جامعة‌اسلامي از ملل مختلفي تشكيل شده است ودر گذشته اسلام از ملل مختلف و گوناگون، يك واحد به وجود آورد به نام جامعه اسلامي، اين واحد اكنون نيز واقعا وجود دارد كه فكر واحد و آرمان واحد و احساسات واحد دارد و همبستگي نيرومندي ميان آنان حكمفرماست. هر اندازه جدايي ميان آنهاست مربوط به خود آنان نيست، مربوط به دولت ها و حكومت ها و سياست هاست و در   قرون جديد قدرتهاي اروپايي و آمريكايي عامل اساسي اين جدايي هستند. باهمه اينها هيچ يك ازين عامل ها نتوانسته است، اساس اين وحدت راكه در روح مردم قرار دارد،‌ از بين ببرد(2) به قول اقبال «ره»:

 


  • امر حق را حجت و دعوي يكي است خيمه هاي ما جدا،‌ دل ها يكي است شبنم يك صبح خندانيم ما                     .

  • از حجاز   و   چين و ايرانيم ما                 . شبنم يك صبح خندانيم ما                     . شبنم يك صبح خندانيم ما                     .

فكر نژاد پرستي فكري است كه مي خواهد ملل مختلف را در برابر يك ديگر قرار دهد. اين موج در قرون اخير دراروپا بالاگرفت، شايد در آنجا طبيعي بود، زيرا مكتبي كه بتواند ملل اروپا را در يك واحد انساني و عالي جمع كند،‌ وجود نداشت. اين موج درميان ملل شرقي به وسيله استعمار نفوذ كرد. استعمار براي اينكه اصل «تفرقه بينداز و حكومت كن» را اجراكند،‌ راهي ازين بهتر نديد كه اقوام و ملل اسلامي را متوجه قوميت و مليت و نژاد شان بكند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نمايد. به هندي بگويد تو سابقه ات چنين است و چنان،‌به ترك بگويد نهضت جوانان ترك ايجاد كن و پان تركيسم به وجود آور،‌به عرب بگويد بوي «پان عربيسم»تكيه كن و به ايراين بگويد نژاد تو آريايي است و   تو بايد حساب خود را از عرب كه از نژاد سامي است،‌ جداكني.

خصومت غرب بر ضد اسلام از زمان جنگهاي صليبي آغاز گرديد. خاطرات فرمانروايي مسلمانان بر اسپانيا، سقوط قسطنطنيه، محاصره وين،‌شكست گاليپولي و وقايعي از اين دست غربي ها را دچار تهديد خطر اسلام مي كنند، بويژه موقعي كه دعوت هاي تهيديد آميزي از جانب گروههاي افراطي صورت مي گيرد. به طور كلي سه اتفاقي كه در گذشته نه چندان دور روي داده،‌ احساس خطر طغيان مجدد در اهل غرب ايجاد كرده است. اين سه رويداد عبارتند از انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني (ره)، به قتل رسيده سادات (در مصر) و   پيروزي مجاهدين درافغانستان در مقابل يكي از ابر قدرت ها. نقش يك اسلام انقلابي و مقاوم كه اعتقاد به ائتلاف نيروهاي روحاني و دنيوي دارد،‌و هيچ   مرزهاي جغرافيايي را نمي شناسد،‌و ماوراي قاره ها و ملت ها و نژادها مي باشد و غير از مسيحيت تنها دين سرتاسر جهان است،‌مي تواند موجب نگراني ديگران باشد از حيث يك دين تبليغي، اسلام به پيروزي نهايي و گسترش در سرتاسر دينا ايمان محكم دارد.

اما غربي ها مي گويند پس از سقوط اتحاد شوروي ايدئولوژي اسلام هدف نفرت غرب قرار مي گيرد و بنابرين طي قرن بيست و يكم دنيا ناظر برخوردي بين فرهنگ هاي اسلامي و غربي خواهد بود. موضعوع اصلي مورد مذاكره در غرب اين است كه دنياي اسلام به زودي اتحادي را تشكيل داده موجبات تهديد منافع تمدن غربي را فراهم خواهد آورد.

برنارد لوئيس عقيده دارد،‌برخوردي بين اسلام و مسيحيت صورت مي گيرد. چون تمدن هاي آنها با يك ديگر مغايرت دارند. آنها درطول 1400 سال گذشته همواره شاخ در شاخ بوده اند و آنچه براي اسلام پذيرفتني نيست، دنياگرايي و نوگرايي غربي است «ريشه هاي خشم مسلمان» .

جان اسپوزيتو تصور مي كند درهنگامي كه رهبران غرب در صدد تشكيل نظم نوين جهاني هستند، اسلام ماوراي مليت (پان اسلاميسم) به طور كلي دشمن يكپارچه دنياي جديد غرب   محسوب مي گردد (تهديد اسلامي، افسانه يا حقيقت)   و در ضمن،‌هانتينگتن عقيده دارد كه تمدن هاي اسلامي و كنفوسيوسي (چيني)   مي توانند عليه غرب متحد گردند،‌به علت اينكه هر دو گروه داراي عقايد و سيستم ارزشهاي اصولا مختلف هستند. او مدعي است كه انديشه هاي استقلال فردي، حقوق انساني، مساوات، آزادي (عقيده وفكر)، حاكميت قانون، بازارهاي آزاد و تجزيه كليسا از دولت در فرهنگ هاي اسلامي و كنفوسيوسي وجود ندارد. بنابر اين برخوردي بين تمدن غرب كه داراي دعوت عمومي و جاذبه جهاني است و فرهنگ هاي اسلامي و كنفوسيوسي ناگزير است (برخورد تمدن ها و نوسازي نظم جهاني).

اما غرب با شكست دادن سوسياليسم اتحاد شوروي برتري انديشه هاي خود را به اثبات رسانده است. بنابراين تاريخ از حركت به پيش باز ايستاده و دچارتوقف گشته است. اگر بر خورد تمدن ها عبارت است ازجنگ مستمر عقايد و ارزش ها، آن وقت حتي پس از به هم ريختگي نظم سوسياليستي هم تاريخ بايد به حركت خود ادامه دهد، به جاي اينكه دچار ركود و عدم حركت گردد.

عقيده ها نتيگتن در باره همكاري تمدن هاي اسلامي و كنفوسيوسي به منظور استيصال تمدن غرب، يادآور تبليغاتي درسدة نوزدهم است كه در اروپا با ايجاد اصطلاحاتي مانند «پان اسلاميسم» و «خطر زرد» همراه بود. اصلاح «خطر زرد» را به خاطر اين ساخته بودند تا غرب را متوجه تهديد از طرف ژاپن كرده باشند. چون ژاپن باعرضه داشتن كالاي ارزان قيمت تري در بازار آزاد، كه غرب براي استثمار اقتصادي آسيا و آفريقا درست كرده بود، با غرب مسابقه را سرداده بود، اكنون تهديد كنفوسيوسي جاي «خطر زرد» را گرفته است. شايد به علت اينكه چيني ها (كه به اصطلاح غرب جزو نژاد زرد محسوب مي گردند) به احتمال قوي درقرن آينده به عنوان قدرت بزرگ اقتصادي بر مي خيزند.

«پان اسلاميسم اصطلاحي بود كه سياست مداران اروپا به خاطر تاكيد براين كه اسلام در صدد به هم پيوستن نيروهاي خودبر ضد اروپا مسيحي مي باشد،‌به كار مي بردند. منظور سياست مداران غرب در آن زمان احياي انزجار قديمي مسيحيت عليه اسلام بود كه به نظر آنها اساسا يك دين محسوب مي شد، بنابر اين اگر كشورهاي ضعيف مسلمان مي خواستند به طور دست جمعي عليه نفوذ قدرت هاي استعمار گر اروپا قيام نمايند آن قدرتها اين حركت را به پان اسلاميسم تعبير مي كردند، چنانچه اصطلاح «پان اسلاميسم» را سياستمداران غرب به طور بهانه پنهاني به منظور منهدم ساختن بناي در حال اضمحلال دولت هاي مسلمان ابداع كرده بودند. به قول ظفر علي خان براي عموم مردم (در اروپا) «پان اسلاميسم» هم معناي اتحاد عظيم مسلمان هاي جهان بود كه آرمان محبوب آنها از بين بردن مسيحيت به عنوان يك قدرت زنده سياسي به حساب مي آمد. تا موقعي كه غرب، سرزميهاي مراكش، تريپولي، ايران و مقدونيه را به حيله اي اشغال نكرده بود،‌ لولي پان سالميسم سودمند ترين ضميمه سياست غرب بود.   اين ديو فريب كار دائما قهرمانان مسيحيت را سوق مي داد كه مدام در ذهن خود با خطر خيالي روبرو باشند و باكمترين امكان،‌ اين خطر موهوم را محروم ساختن مسلمان ها از مرز و بوم آنها رفع سازند (مليت و   امپراتوري/تأليف   بي-سي-بال).

بنابر اين اكنون كه فرضيه گران غرب ادعاء مي كنند كه اسلام دشمن آينده آنهاست، براي مسلمان ها چاره اي نماند جز اينكه نظر به تجربيات گذشته خود اين مقال را هم گامي ديگر به سوي هدف استعمار اقتصادي و سياسي سرزمينهاي مسلمان نشين توسط جهان غرب قلمداد كنند.

هنگامي كه قدرت هاي استعماري غرب به جهان اسلام نفوذ پيدا كردند عكس العمل مسلمان ها نسبت به انديشه هاي تازه سه گونه بود:‌

1- بعضي از مسلمان ها انديشه هاي تازة غرب را بكلي رد مي كردند.

2-   گروهي آنها را پذيرفته،‌ حاضر بودند،‌ آن را اختيار كنند.

3-   گروه ديگر مي خواستند اين انديشه ها را با اصول اسلام تطبيق دهند.

گروه اول مسلمان ها كه اكثريت آنها را افراد متعصب مذهبي تشكيل مي دادند، گروه مرتجعين خوانده مي شوند. گروه دوم «فرنگي مآب» و گروه سوم نيز كه به عنوان آزاد   و اصلاح   طلب معروف بودند،   درميان مرتجعين «فرنكي مآب» خوانده مي شدند. از زمان ورود اسلام به عصر تاريخ جديد گروه دوم معمولا با گروه سوم و همكار بوده اند،‌تار با گروه مرتجعين، بنابراين همواره برخوردي بين سنت گرايان و اصلاح طلبان بوده است. اما اين تفريق دروني جامعه مسلمان ها را نمي شود برخوردي بين تمدن هاي مختلف محسوب داشت،‌بلكه برخوردي است در داخل يك فرهنگ واحد.

در اين مرحله 3 سوال را مي توان مطرح كرد:

اول اينكه چرا غرب مسلمانان را دشمن تازه خود محسوب مي كند؟

دوم اينكه چرا مسلمان هاي بنيادگرا مخالف غرب هستند؟

سوم اينكه چگونه انديشمندان مسلمان اصلاح طلب بويژه در آسيا انديشه هاي غربي را با اسلام سازش داده اند، و در نتيجه داعي همزيستي مسالمت آميزي با غرب   و ساير تمدن ها هستند؟

چنانكه در بالاذكر گرديد خصومت و عداوت غرب عليه اسلام از زمان جنگ   هاي صليبي آغاز گرديد   و پيروزي انقلاب اسلامي ايران خصومت غربي ها را شديد تر ساخت و مخالفت مسلمان ها با غرب به علت خاطرات سلطة غرب است.   مسلمان هاي جهان از قرن هاي متعددي دچار گسترش استعمار غرب از افريقا تا آسياي جنوبي و شرقي بوده اند. پيدايش اسرائيل و اهانت به مسلمانان غرب به علت كمك نظامي غرب به آن كشور به جديت اين مسئله افزوده است درين مورد وعده هاي دروغين و سياست دو پهلوي غرب بويژه آمريكا كه جهت خاتمه دادن به اختلاف با مسلمان ها با مرور زمان از سوي غرب كه اعلام مي شود، موجب افراط مهاجمانه   در بعضي اقشار مسلمان ها مي گرديده است. ولي در مقابل اين چنين برخوردي، تعداد زيادي از اعضاي ملت اسلامي در جهان كه داعي همزيستي مسالمت آميزي با غرب و ساير تمدن ها هستند،‌انديشه هاي تازه غرب را پذيرفته اند يا آنها را با مفاهيم اسلامي تطبيق داده اند. مثلا سيد جمال الدين و سيد احمد خان و شبلي و اقبال موفق شدند انديشه هاي وارده از غرب را با اسلام تطبيق دهند. سيد جمال الدين به مسلمانان تاكيد كرد كه علوم جديد و تكنولوژي را ياد بگيرند تا بتوانند سر قدرت غرب را دريابند. سيد احمد خان آموزش جديد را بين مسلمانان گسترش داد و آنها را متوجه كرد كه در شبه قارة‌هند دو ملت وجود دارند (مسلمان ها و هندوها) و بدين طربق تصور مليت جغرافيايي غرب را با اسلام تطبيق داده،‌ راه را براي تكامل مليت ديني با فرهنگي درميان مسلمانها   آماده كرد و اين شعور با فلسفه «خودي و بيخودي»   اقبال قويتر گرديد وبراي قائد اعظم محمد علي جناح موقعيت براي تشكيل دولت پاكستان فراهم كرد تا وطني باشد براي ملت مسلمان جنوب آسيا بنابر اين منشأ پاكستان تلفيق انديشه هاي غربي با اسلام مي باشد.(3)

اقتباساتي از نظرات رياست جمهوري اسلامي ايران در مورد گفتگوي تمدنها(4).

دنيا سال 2001 ميلادي را به عنوان سال گفتگو درميان تمدن هاي جهان اعلام داشته است. درين مورد عناويني پذيرفته شده،‌   كه خلاصه آن به شرح زير است:

1-موافقت با اين پيشنهاد بخاطر نياز مبرم بشريت براي ابلاغ   مفاهيم مشترك لازم اعلام گرديده است.

2- طي قرن گذشته جهان شاهد جنگهاي   بسيار ويران گر بوده،‌ و به جهان اسلام بويژه در جنگ هاي ياد شده تلفات جاني و خسارات مالي بسيار زياد وارد شده است. اين جنگ هاي بزرگ در غرب رخ داده است،‌ و غربي ها آن را آغاز كرده اند. حقوق بشر در قاره هاي آسيا، آفريقا و آمريكاي جنوبي بويژه   در فلسطين و حتي در كشورهاي غير اسلامي كه اعضاي ملل صنعتي نبودند، نقض گرديد. با اين وضعيت كه دينا يك قرن خون آلود،   ويران كننده و داراي جنگ   هاي تباه كن را پشت سر گذاشته، طي اين قرن جديد ميلادي تحت سايبان گفتگوي مسالمت آميز و مفاهيم معني خيز جهت تامين آيندة‌ روشن تري براي بشريت، اقدام بارزي را مي توان به عمل آورد.

3- از همه مهمتر اينكه پيشنهاد برگزاري گفتگوي مسالمت آميز   درميان تمدن هاي جهان   توسط جهان اسلام ارائه گرديد،‌و به طوري كه مسلم است،‌خود جهان اسلام طي نيمه دوم قرن بيستم ميلادي مورد خود اعتمادي قرار گرفته است و علت آن اين است اسلام همواره در مقابل برخورد گفتگوي مسالمت آميز را ترجيح   دده است. اسلام دين امن است   لذا به جهانيان ياد مي دهد كه مسائل و اختلافات ملل جهان را تنها از طريق گفتگوي دوستانه مسالمت آميز حل كنند.

4- «انعقاد در ميان گفتگو در ميان تمدن ها»   مفهوم و معاني آن برابري در حقوق بشر است . آن برابري كه درميان افراد و افراد تاكيد اجرا شود. يعني حاميان چنين گفتگو به ديگران، احترام خواهند كرد. استعمار غرب كه اكثر كشورهاي جهان را تحت سلطة‌خود قرار داده بود، و طي قرون گذشته بوسيله خط مشي «تفرقه بينداز و حكومت كن» افراد يك جامعه را دو قسمت كرده بود، يعني رده بالا ورده پايين و بدين طريق تبعيض نژادي و بي عدالتي ايجاد گرديد و سرانجام مستضعفين جهان جهت كسب حقوق خويش بر ضد مستكبرين جهان قيام كردند واين براي بشريت، پيروزي واقعي مي باشد.

5- ما مسلمان ها كه عقيده داريم كه بيشتر مسائل را بايستي از طريق گفتگوي مسالمت آميز حل كرد به وسيله كوششهاي صميمانه خود جهت از بين بردن اختلافات گامهاي صلح آميز را خواهان هستيم، زيرا بيشتر اختلافات ما در زمنيه هاي قانونگذاري مذهبي و فرهنگ وجود دارند كه مي توان آنها را به راحتي از بين برد. بنابر اين براي حصول اين هدف ما بايد به نقطه اساسي توجه كنيم كه جنگ حل مسائل نيست.بايستي متحد شويم. اتحاد نقطه اساسي   راه حل مسائل ملل جهان است.   اگر دو طرف،   حاميان گفتگوي مسالمت آميز   باشند،‌ مي توانند براي برگزاري چنين گفتگو فضاي مساعدتري را ايجاد كنند و بايستي با اتحاد كامل به تلاش بپردازيم و گفتگو بايد مثبت و معني خيز و خردمندانه   باشد.   يعني گفتگو با اصول عقلاني باشد.

6-متاسفانه، در جوامع مذهبي طاعوني سرايت كرده است و بايد بررسي كرد كه آن طاعون چيست؟ آن طاعون تصور غلط از مذهب است،‌يعني بعضي ها مي گويند همزمان از مذهب و استدلال نمي توان استفاده كرد.   جهان اسلام نيز شاهد اينگونه طاعون بوده است. ما مسلمان ها خواهان آينده درخشنده تري هستيم و مي خواهيم زندگي پيشرفته داشته باشيم كه براي بهبود زندگي بشر الگويي باشد.

7-اگر چه هويت ما در زمان گذشته از ريشه هاي علمي برخودرار بوده است، اما مفهوم آن چنين نيست كه ما به زمان گذشته برگرديم. در گذشته نزول احكام خدا به اين معنانبود كه آن نزول فقط براي يك زمان مخصوص است. ما حتما به گذشته خودمان بايد توجه كنيم اما نبايد در زمان گذشته بمانيم. زيرا چنين اقدامي موجب بازگشت ما خواهد شد. مابايستي فقط براي روشن تر ساختن آينده خويش از تجربيات گذشته استفاده كنيم.

8-در راه پيشگامي به سوي آينده ما با يستي دنيا را درك كنيم و از تمام پيشرفت هاي مثبت افكار بشري و تمدن هاي جهان استفاده نماييم و بهره مندوشويم. فقط از طريق چنين اقدامي ما مي توانيم عظمت گذشته را تجديد كنيم آن عظمت را احيا كنيم. زندگي آنيده ما بايد طوري باشد كه در آن همزمان استدلال بشر   و حقوق بشر مورد احترام قرارگيرد.

9- در قرون وسطي دين را برضد استدلال و آزادي قرار مي دادند و در نتيجه هر دو متضرر مي شدند. امروز در حكومتهاي ليبرال،‌آزادي وجوا دارد، لكن اين آزادي خالي از روحانيت است و از ابعاد زندگي بشر جدا مي باشد و همين است كه زندگي غربي ها هم عصر نيز به طور مستمر دچار مشكلات است، كه خود آنها نيز اعتراف به آن واقعيت مي كنند. دين بدون آزادي همپايه زندگي غلامي مي ماند و انسان در آن زندگي از افتخار بشري محروم مي گردد. دين درمغايرت   با آزادي و استدلال نبايد قرارگيرد. دين براي رشد استدلال،‌ آزادي و استقلال مهد است و موجب پشتيباني آن مي گردد و اين درس را خداوند به ما مي آموزد.   باتكيه به اين معيارها و عوامل ديگر،‌ مابراي گفتگو در ميان تمدن ها بايد آمادگي داشته باشيم و بايستي راجع به عظمت پوشيده بنيان دين و تمدن مان به جهانيان مطالبي ابلاغ كنيم.

10- ما بايد آغوش باز از فرهنگ ها و   تمدن هاي ديگر بهره مند شويم. اين به معناي پذيرفتن است            و پذيرفتن يا اتخاذ، يك هنر بشري است. اين اتخاذ است، جايي كه بشر گذشته خود و هويت خويش را درك مي نمايد. زيرا انسان زندگي خويش را برا اساس خردمندي و استدلال استوار كرده است و از موقعيت هاي مفيد كه ديگران نيز از آن استفاده نموده اند، بهره مند مي گردد و اين امر با تقليد محض و پيروي نازيبا به طور كلي متفاوت است.

رياست جمهوري اسلامي ايران و رئيس سازمان كنفرانس اسلامي ( OIC ) جناب آقاي سيد محمد خاتمي، در دانشگاه اروپايي فلورانس به تاريخ ده مارس سال 1999 به عنوان «گفتگو في ما بين شرق و غرب»   سخناني ايرادكرده است كه به علت ارتباط با اين بحث خلاصه اي از آن در زير آورده مي شود:

«گفتگو تمدن ها» به مفهوم آن است كه بين فرهنگ ها و تمدن ها گفتگو برگزار گردد و اساس آن گفتگو بايستي بر صداقت بنا باشد و معناي آن صداقت مترادف صداقتي است كه در عرف عام از شهرت بالاتري برخوردار است و در متون فلسفه به كار برده مي شود كه با آن صداقت اختلافي ندارد. نياز است كه انسانها به چنين گفتگو توجه كنند و‌ آن را با دقت تمام بشنوند و بفهمند و با تحمل كامل به حرفهاي ديگران گوش كنند، زيرا اگر به حرف بيگانه گوش كرديد گويي ديدگاه خويش را عرضه كرده ايد بلكه حرف هاي ديگران گوش كردن ارزش بيشتري از طرح اظهارات خود دارد.

خداوند در انجيل و قرآن بكرات به آدم خطاب كرده است و با همين خطاب هر فرد به درجه شخصيت   بالا تري ترفيع مي يابد و   انسان به يك مقام بالا مي رسد. جوهر كليه اديان يكي است اختلاف فقط در طرز قانون زندكي اجتماعي انسان بروز مي كند.

اگر مابه آينده خودمان اشاره نكنيم و از گذشته تاريخي خود بحث كنيم،‌اين بظاهر يك بحث لا حاصل و بي سود به نظر خواهد آمد،‌ حال آنكه جهت وضع بشري و كمك به جوامع انساني اين امر ضروري است. ما بايد ازين طريق بدانيم روابط كشورهاي آسيايي بويژه كشوره هاي اسلامي در زمان گذشته با اروپا چگونه بوده است. امروز در چه حال است؟ و در آينده اين روابط را ما چطور مي بينيم در گذشته ما در چه حال بوديم ووضع امروز ما باگذشته چقدر متفاوت است و امروز روابط اروپا با كشورهاي اسلامي چرا اينطور شده است؟ حال آنكه مسلمان ها و اروپايي ها همساية‌يكديگرند. اسلام و اروپا بر اخلاقيات، فرهنگ و احساس بشر دوستانه،‌ بايستي از حيث علايق تاريخي و جغرافيايي مشترك يكديگر را بشناسند. جهت بهبود و تحكيم روابط سياسي، اقتصادي و فرهنگي بايد اينها اقدام لازم معمول نمايند. چون گذشته هايمان يكي بوده است لذا آينده هايمان نيز جدا نشدني است. حتي امروز هم در مكتب فلسفه مان،‌ ديدگاههاي افلاطون،‌ارسطو، كانت، هيگل و فلسفه ويتكنشتاين،‌همزمان با فلسفه فارابي، كندي،‌ ابن سينا، سهروردي و ملا صدرا مورد تدريس قرار مي گيرد. اگر تمدنهاي بزرگ آسيا امروز در آيينه غرب به خود نگاه كنند و يكديگر را ببينند وبشناسند،‌ خواهند ديد كه اين اسلام بود كه در گذشته نه چندان دور براي غرب به عنوان آيينه نقش بارزي ايفا نموده بود. اسلام يك آيينه   بود كه غرب در آن مي توانست گذشته خود را ببيند و فلسفه و ميراث فرهنگي خود را در آيينه   اسلام مشاهده كند.

بنابرين اين براي هر دو فرهنگ و تمدن گفتگوي في مابين بسيار ضروري است. در آن صورت اگر دو طرف براي انعقاد گفتگوي ياد شده آمادگي خود را اعلام كنند بايستي نمايندگان و فكر اسلامي شركت نمايند، و الا اگر چند غرب گرا نمايندگي فكر اسلامي را عهده دار شوند و در مقابل غربي ها به گفتگوي بپردازند،‌اين ديگر به جاي فرهنگ و تمدن اسلامي، به نفع تمدن غرب تمام خواهد شد. زيرا اينگونه اشخاص،‌خودشان به عنوان بدترين تصور غرب باشند. اين ديگر گفتگوي بين تمدن هاي غرب و اسلام نخواهد بود و اين راه حل مسائل گريبان گير امروز كه جهان را در برگرفته است، نخواهد بود. مسائل خانوادگي، بحران ارتباط بشر و طبيعت و بحراني كه و ابسته به اخلاقيات باشد كه در ارتباط با تحقيق علمي ايجاد شده و ديگر مسائل اينگونه بايستي در گفتگوي اسلام و اروپا مورد بحث و بررسي قرارگيرد.

گفتگو و بحث في مابين بسيار عالي و چيزي بي نهايت مرغوب تر مي باشد و اساس آن آزادي و اظهار نظر آزادانه است. هيچ كس در گفتگوي مسالمت آميز نمي تواند،‌نظر و راي خود را براي ديگران تحميل كند. در چنين گفتگويي بايستي دو طرف هويت و افتخار ملي و افتخارهاي فرهنگي و عقيدتي طرف دوم را به رسميت بشناسند و مورد احترام قرار دهند. فقط در آن صورت پيشرفت گفتگو درميان تمدن ها، امكان پذير خواهد بود.

در ضمن برگزاري گفتگو با ايران بجاي خود سودمند است و منافع جداگانه را خواهد داشت. ايران همساية نزديك اروپاست و از سوي ديگر همساية‌ بسيار نزديك آسيا مي باشد. بنابرين ايران براي هر دو فرهنگ شرقي و غربي نقطه اتصال است. اين طوري است كه يك انسان شرق روحاني و غرب استدلالي را متصل سازد. قلب و ذهن ايراني از توازن لبريز است و محبت و تحمل را تا حد بالا دارا مي باشد و به خاطر اين واقعيت ايراني ها طرفدار گفتگو و حامي عدالت و امنيت هستند.

رياست جمهوري اسلامي ايران و رئيس سازمان كنفرانس اسلامي ( OIC ) همچنين به تاريخ 9 دسامبر 1997 در تهران در كنفرانس سازمان ياد شده با عنوان: «تهديدهاي جديد و جهان اسلام» سخنراني ايراد نموده بود كه خلاصه اي از آن به جهت ارتباط موضوع آورده مي شود:‌

«امروز جهان نياز به امنيت دارد و بديهي است كه براي برقراري صلح و امنيت در   جهان عدالت و برابري به كار برده شود. تاريخ شاهد است كه هيچگاه امنيت در جهان بدون عدالت برقرار نشده است و از وضعيت خاورميانه اين واقعيت به نحو احسن عيان مي گردد. امنيت واقعي تنها در صورتي كه حقوق اصلي و مشروع فلسطيني ها شناخته شود،‌ برقرار خواهد شد. اين حقوق شامل حقوق محروم نشدني مي باشد و حق تعيين سرنوشت، بازگشت مهاجرين و آزادسازي مناطق اشغال شده بويژه قدس شريف و نيز حقوق و خواسته هاي قانوني فلسطيني ها مي باشد.

در منطقه حساس خليج فارس، بايستي خود كشورهاي منطقه حفظ و امنيت آنجا را عهده دار شوند. از ديگاه ما، حضور نيروهاي بيگانه درين منطقه حساس بي سود است زيرا آن نيروها نه تنها اينكه امنيت را برقرار نمي كنند، ‌بلكه موجب ايجاد ناامني در منطقه مي گردند و اين منطقه را با عواقب خطرناك تري روبرو مي سازند.

هرچه در كشور عزيز افغانستان مي گذرد،‌ يقينا يك فاجعه بي مانند مي باشد. در وضعيت ناامني آن كشور موقعيت راي مداخله كشورهاي بيگانه ايجاد شده است، كشورهاي اسلامي و سازمان كنفرانس اسلامي بايستي تاكيدا اعلام كنند   براي رفع مشكل افغانستان حل نظامي اصلا منفعت بخش نيست. مشكل آن كشور را بايد از طريق گفتگوي مسالمت آميز حل كنند.   بايد سران گروهاي مختلف و   نمانيدگان مردم آن كشور در چنين گفتگو شركت كنند. از سازمان   كنفرانس اسلامي انتظار مي رود كه كليه سران گروههاي مختلف آن كشور را براي شركت در يك گفتگوي مسالمت آميز دعوت كنند،‌و اينطور افغانستان را به سوي صلح و   امنيت راهنمايي كنند.

وضعيت عراق بويژه شمال آن كشور نيز در منطقه باعث نگراني شديد شده است.   ما مي خواهيم عراق با سازمان ملل همكاري كند و ضمنا ما معتقديم كه دخالت بيگانه بويژه درگيري و جنگ در داخل مناطق شمالي آن كشور كه موجب   تخليه هزاران تن از شهروندان گرديده است،‌موجب ناامني شديد منطقه شده است.   ما براي تماميت ارض عراق اهميت بالايي قائل هستيم و در اين كشور مهم منطقه بر اساس اهداف بشر دوستانه، آمادگي خود را براي اقدام هاي لازم اعلام مي نماييم. توطئه هاي بيگانه بويژه از سوي اسرائيل كه در بخش هاي مختلف منطقه ما معمول مي گردد، موجب نگراني عميق تر مي باشد. اين وضعيت ضرورت مراقبت و حفظ تماميت اراضي كل كشور عراق و ديگر كشورهاي منطقه را ايجاب مي كند.

ما از حضور كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز استقبال مي كنيم زيرا آن كشورهاي در تحكيم وتقويت افتخار ملي جهان اسلام نقش بارزي ايفا مي نمايند. در ضمن براي برقراري امنيت   در كشور تاجيكستان، لازم مي داند كه از خدمات ارزنده رياست جمهوري آن كشور جناب آقاي رحمنوف براي تحكيم بيشتر امنيت در تاجيكستان جمهوري اسلامي ايران از سازمان كنفرانس اسلامي خواستار است كه جهت پايان دادن به درگيريهاي قومي در آن كشور اقدامهاي لازم به عمل آورند.

برخي از كشورهاي اسلامي در حال حاضر با تهديدها و توطئه هاي خارجي مواجه هستند و از مشكلات داخلي نيز تهديد مي گردند. كنفرانس اسلامي بالعموم و خود كشورهاي اسلامي بالخصوص، بايست يپيشتيباني كامل خود را از استقلال كشورهاي ياد شده و تامين منافع آنها و احترام ملل اسلامي اعلام نمايند. علاوه بر آن سازمان كنفرانس اسلامي بايستي جهت حفظ منافع مسلمانان در سراسر جهان حتي در كشورهاي كه مسلمان ها در اقليت مي باشند نيز اقدام كند.

ما همه بايستي از تلاشهاي سازمان كشورهاي اسلامي حمايت كنيم. تا آن سازمان براي خاتمه دادن به اختلافاتي كه در جهان اسلام وجود دارد، با قدرت كامل بتواند به تلاش هاي خويش   ادامه دهد. ما در انجام وظيفه آن سازمان بايد بيشتر پشتيباني مالي و سياسي خود را در اختيارش قرار دهيم و با توجه به اقدامهاي سازمان كنفرانس اسلامي جهت حل مسائل گريبان گير جهان اسلام، كه قابل بي نهايت ستايش است، به همين جهت ما از فعاليتهاي آن سازمان مطمئنين و حمايت خود را از تلاشهاي آن سازمان اعلام مي نماييم تا بتوانيم به سازمان ياد شده در انجام وظيفه اش بسيار كمك كنيم.

رياست جمهوري اسلامي ايران در كنفرانس ساليانه «يونسكو» به تاريخ 29 اكتبر سال 1999م در همين زمينه با عنوان «گفتگو و سدة جديد» سخنراني ايراد نمود.

خلاصه آن سخنراني در زير قيد   مي گردد:

«جهت برقراري امنيت، از برگزاري گفتگو بين ملل جهان منظورمان اين است كه اين گتفگو با گفتگوي ديپلماسي متفاوت باشد. بسيار مسلم است كه در سرتاسر تاريخ در اكثر مواقع جنگ   ها و گفتگو ها همزمان در كنار يكديگر انعقاد داشته اند منظور از گفتگو استعمال زبان ديپلماسي نيست كه منافع   سياسي و اقتصادي يك طرف حفظ شود و اينكه يك طرف غالب و   طرف دوم مغلوب گردد. اين ديگر طول و ادامه دادن به جنگ محسوب خواهد شد. گفتگو درميان تمدن ها بدون همدردي و محبت نمي تواند برگزار شود بعضي ها شايد فكر مي كنند كه گفتگو درميان فرهنگ ها وتمدن ها بي نظمي و ناامني را به وجود خواهد آورد. ولي واقعيت اين است اگر كوچكترين امكان ايجاد چنين ناامني هم باشد، از طريق آموزش و پرورش و تربيت به راحتي چنين امكاني از بين مي رود. ثانيا، ايكه امكان بسيار ضعيف ايجاد ناامني محدود به وسيله مسايل تخليق شدة خود انسان حتما به وجود مي آيد، ولي آن را مي شود رفع كرد.

اكنون وقتي كه 30 در صد جمعيت جهان در فقر به سرمي برد چگونه ما مي توانيم عدالت اجتماعي را ناديده بگيريم و يا از تقسيم امكانات عادلانه غافل شويم.   حتي اگر غرب هم تصميم بگيرد كه خود را نجات دهد و سرنوشت دنياي باقيمانده را ناديده گيرد و فراموش كند، اصلا امكان پذير نيست كه بتواند اين كار را بكند، زيرا غرب نيز براي حفظ منافع خود بايد منافع دنياي باقيمانده را درنظر بگيرد و براي حفظ منافع آنها نيز اقدام كند و گامهاي ضروري درين مورد پيشنهادكند. چندين دليل سياسي، اجتماعي و تكنيكي امروز انسان را در سراسر جهان متوجه مي سازد كه همه انسانهاي جهان در يك كشتي سفر مي كنند. اگر كشتي سلامت باشد، همه سرنشنيان كشتي سالم مي مانند و اگر فاجعه اي رخ بدهد براي همه آنها ضرر خواهد بود وبه طور يكسان به آنها صدمه وارد خواهد شد. امروز اين بيان كمي سخت به نظر مي رسد و به راحتي درك نمي شود،‌ولي فردا اين واقعيت با آرامش زياد درك خواهد گرديد. در آستانه سومين هزاره ميلادي سرنوشت جهان ما براي همه يكسان و عادلانه خواهد بود و بوسيله برگزاري گفتگوي مسالمت آميز درميان تمدن ها و فرهنگهاي مختلف تعيين خواهد شد. ما بايد بدانيم كه قرن بيست ميلادي زمان شمشير بود و بوسيله شمشير بعضي ها پيروز مي شدند و بعضي به علت ضعف شكست مي خوردند. اما در قرن بيست و يكم به جاي استعمال شمشير به گفتگو خواهند پرداخت و بايد با هم به گفتگوي مسالمت   آميز بپردازند و اگر از گفتگوي مسالمت آميز استقبال نشود،‌ ديگر همين شمشير به طور سلاح دولبه به كار برده خواهد شد و بديهي است كه پيش از همه صدمات شديد آن جنگ به آغاز كنندگان آن وارد خواهد شد.

از سخنراني ها و اظهارات رياست جمهوري اسلامي ايران و از نظريات دانشمندان اسلام (كه در گذشته نه چندان دور در شبه قاره هند و پاكستان تحت سلطه استعمار انكليس قرار داشتند) از جمله سيد جمال الدين،‌سيد احمد خان، شبلي و دكتر اقبال به اين نتيجه مي رسيم كه براي خاتمه دادن به اختلافات ملل جهان بايد به گفتگوي مسالمت آميز بپردازيم و حل نظامي اختلافات را محكوم كنيم.

اگر چه ظاهرا   هيچ امكاني براي برخورد كلي بين اسلام و غرب وجودندارد اما اگر فعاليتهاي تروريستي برخي عناصر افراطي عليه آمريكاي متكبر و غرقه در غره، نيرومندي او را وادار به انتقام با پرتاب موشك هايي روي مملكت هاي مستقل مسلمان بكند آن وقت دولتهاي آزادمنش در جهان اسلام ممكن است از آن متاثر گردند و بر چيدن آنها در اثر فشار مردم موجب گرددكه عناصر افراطي جانشين آنها شوند.

بقاي دولتهاي آزادمنش مسلمان در صحنه سياست بسيار ضروري است. به علت اين كه آنها طرفدار تعدد فرهنگ ها و همزيستي مسالمت آميز هستند. آنها با دولتهاي غربي مناسبات دوستانه و صميمانه برقرار نموده همواره مشغول مذاكراتي جهت حل مسائل متنازع اقتصادي و سياسي مي باشند. اكنون مناسب ترين موقعي است كه دولت هاي مسلماني كه در حال مذاكره با آمريكا و متفقين او هستند به آنها توصيه كنند كه در خط مشي خود تجديد نظر كنند و هر چه زودتر علت اصلي خشم مسلمان ها   را رفع سازند. از روي منطق امكان دارد اگر مسائلي   كه به نظر مسلمان ها توليد كردة غرب هستند مانند اسرائيل،‌ كوسوو،   چچن، بوسني   وكشمير طبق موازين عدالت حل گردند، چيزي نمي ماند كه موجب خشم انگيزي مسلمان ها گردد. چنين پيشرفت غير منتظره اي مي تواند موجب تشكيل جهاني باشد كه در آن تعدد سيستم ها وجود داشته باشد كه بتواند عدالت را از طريق مذاكرات مسالمت آميز تامين كند(5).

1-استاد دانشگاه كشاورزي راولپندي.

2-خدمات متقابل اسلامي در ايران، استاد شهيد مرتضي مطهري.

3-مقاله دكتر جاويد اقبال به عنوان «اقبال و گفتگوي تمدن ها» كه در سومين كنگره بين المللي علامه اقبال به تاريخ 20 آبان ماه 1377 در لاهور، قرائت گرديد.

4- Dialogue  among civilizations مجموعه   متون سخنراني جناب رياست جمهوري اسلامي ايران،‌ حجه الاسلام والمسلمين سيد محمد   خاتمي.

5-مقالة‌دكتر جاويد اقبال كه در سومين كنگرة بين المللي علامه محمد اقبال به مناسبت يكصدوبيست و   يكمين سال ولادت، توسط دانشگاه پنجاب در تاريخ 20 آبان ماه 1377 هجري شمسي در لاهور برگزار گرديد، عرضه شد.