نويسنده : محمد حسن سمسار موزه دار موزه هنرهاي تزئيني
ناشر : فرهنگ و مردم / دوره6-ش71( شهريور 1347 )
در تاريخ هنر ايران ، بنام هنرمنداني كه بگفته حافظ آسماني ((به چندين هنر آراستهاند )) بسيار بر ميخوريم يكي از پر ارجترين آنها ، جمال الدين محمد عبدالرزاق اصفهاني مشهور ((بجمال نقاش)) است . جمال الدين محمد شاعري توانا ، نقاشي بسزا، و زرگري چيرهدست بود .
زندگي سراپا اندوه و رنج جمالالدين محمد را ، حالهأي از ابهام در بر گرفته است . از آغاز و وانجام زندگي او ، جز آنچه از اشعارش ميتوان درك كرد اطلاعي نداريم . جاي شكفتي هم نيست . چه ارج و ارزش او را نيز چون ديگر هنرمندان بزرگ جهان ، تا زنده بود كسي نشناخت . اين اندوه گراني بود و شيوه ناپسنديده مردمان را ، جمال الدين در اين دو بيت به خوبي بيان كرده است .
محل تولدش اصفهان است . در گمنامي ديده به جهان گشود ، با رنج و اندوه از نامردميهاي مردم روزگار خويش به سختي زندگي كرد ، و سرانجام نيز با بار گران اندوه و درد خويش در اصفهان درگذشت . شگفتا كه از اين هنرمند گرانقدر ، سنگ گوري نيز به جاي نمانده است ، تا بدانيم كه دستها و دهان گوهر بار او را ، خاك كدام گوشه اصفهان در كام خود اسير كرده است .
اما چنانكه شيوه روزگار است ، مرگ هنرمند هميشه آغاز شهرت اوست . چه بسا ، قرنها از مرگ هنرمندي سپري شده تا هنر او شكوفا گشته و ارزش واقعي او ظاهر گرديده است .
جمال الدين نيز از اين دسته هنرمندان بود . اگرچه در زمان حيات ، در سراسر ايران شهرت داشت ، ولي چنانكه بايد و شايد قدر وي شناخته نبود .
چنانكه گفتيم جمال الدين محمد شاعري بزرگ ، نقاشي چيره دست ، و زرگري به سزا بود . اما شهرت شاعري او هنرهاي ديگر وي را تحتالشعاع قرار داده است . تا جايي كه كمتر كسي است كه جمال الدين محمد را به عنوان يك نقاش ، يا يك زرگر توانا و مشهور دوره سلجوقي بشناسد .
اهميت وي از نظر تاريخ هنر نقاشي اين است كه ، وي نخستين نقاش بنام ايران پس از اسلام است كه ، از زندگي او دانستنيهاي كوتاه و مختصري در دست داريم .
در متون تاريخي ايران پس از اسلام ، تنها به نام يك نقاش بر ميخوريم كه از نظر زمان مقدم بر جمال نقاش اصفهاني است . وي حكيم ابونصر عراق است . ابونصر معاصر سلطان محمود غزنوي بوده است .
نوشتهاند كه سلطان محمود ابن سينا و ابوسهل مسيحي و ابوريحان و ابوالخير را از خوارزمشاه خواست . دو نفر اول از رفتن به نزد سلطان اجتناب كرده و گريختهاند .
چون هدف سلطان محمود از اين دعوت بيشتر آوردن ابوعلي سينا نزد خود بود ، به ابونصر عراق نقاش دستور داد ، تا صورت ابوعلي را بر كاغذ كشيده و نقاشان ديگر را بفرمود تا چهل صورت از روي آن ساختند ، و با منشور و فرمان به اطراف فرستاد ، و به عاملين خود دستور داد تا هر جا صاحب تصوير را كه ابوعلي سينا نامدارد يافتند او را نزد وي فرستند .
ابونصر عراق بنا بنوشته چهار مقاله ((در علم رياضي و انواع آن بطلميوس بود )).
جمال الدين محمد از راه شعرهاي پر مغز خود در زمان حيات به اوج شهرت رسيد . شعراي بنامي چون خاقاني شيرواني ، ظهيرالدين فاريابي، مجيرالدين بيلقاني ، رشيدو طواط و ديگر شعراي معاصر او در وصفش قصايد شيوا سرودهاند .
تذكره نويسان پس از او نيز، همگي در بلندي مقام وي داد سخن دادهاند . عوفي مينويسد : ((در لطف طبع يگانه و در فضل و هنر نشانه ، زرگري كه آفتاب در صنعت صياقت شاگرد خردكاري او بودي و ماه فلك نور از پرتو ضمير او ربودي ، چمن فضاي بزهرات مكاره اخلاق آراسته و از خاشاك رذايل پيراسته .
آذر در آتشكده جمال الدين محمد را ((از افاضل مشهور اصفهان ، بلكه افضل فصحاي جهان ميداند )) .
هدايت در رياض العارفين مينويسد :
((در فضايل و كمالات يگانه آفاق ، جام علوم معقول و منقول . والد كمال الدين اسماعيل اصفهاني است . از تصوف و حكمت بهرهأي وافي و حاصل وافر دريافته ، و ايام آن را بعزلت و مجاهدت ميگذرانيده . فاضلي است نحرير و اديبي است بي نظير ، فرزانهايست هوشيار و سخنوري است بزرگوار . در اغلب فنون اهل حرفت نهايت قدرت داشته ، و ديوانش غريب به بيست هزار بيت ))
در اينجا گفتگوي ما پيرامون زندگي ادبي جمال الدين محمد نيست . بلكه كوشاييم تا وي را در چهره يك نقاش و يك زرگر بشناسيم .
اما مقام ادبي وي آنچنان است كه بدين سادگي نيز نميتوان از آن گذشت . زيرا جمال الدين محمد از نامآورترين شعراي تاريخ ادب ايران است .
مقام وي بسبب سادگي اشعار ، تنوع كلام ، و مهارت در ايجاد مضامين تازه بسيار بالاست . ((خاصه در غزل كه در اين نوع به مرحله بلندي از كمال نزديك شده ، و مقدمه ظهور غزلسرايان بزرگ قرن هفتم ، خاصه سعدي قرار گرفته است .))
قطعه زير شاهدي است گويا به رواني كمال جمال الدين محمد .
شايد براي نشان دادن مقام ادبي جمالالدين محمد همين مختصر كافي باشد .
اما شهرت جمال الدين محمد به عنوان يك نقاش كمتر از شهرت وي در شاعري نبود . معاصرينش وي را به نام ((جمال نقاش اصفهاني)) ميشناختند .
در كار زرگري نيز چنين بود تا جايي كه جمال الدين محمد خود را شاعر زرگر )) ميناميده است .
چنانكه گفتيم در اصفهان ديده به دنيا گشود . از تاريخ تولد وي اطلاعي در دست نيست ، و آنچه درباره كودكي و جواني او ميدانيم نيز بسيار ناچيز است .
آنچه مسلم است در آغاز جواني و قبل از آنكه به كسب علم متداول زمان خود چون ادبيات ، عربي ، حكمت و فقه بپردازد ، فنون نقاشي و زرگري آموخته و به اين دو هنر اشتغال داشته است .
پسرش كمال الدين در قصيده زير كه در مدح يكي از صدور زمان خود سروده است ميگويد :
چه عاملي جمال الدين محمد را از دكان به مدرسه كشاند ، روشن نيست . اما زمان آن را بايد در آغاز جواني وي دانست .
جمال الدين محمد بزودي در كار و كسب علوم بكمال رسيد ، و از آن پس بكار شاعري پرداخت خود وي در اين باره گويد :
در كار شعر و شاعري نيز ، به سرعت به مرحله عالي رسيد . بدينسان هنوز بسيار جوان بود كه توشهأي گران از علوم و هنرهاي گوناگون چون ، شاعري و نقاشي و زرگري اندوخته داشت .
خود وي گويد :
با اين همه هنر وي بسيار فروتن بود .
شايد نتوان با واژهها و جملهها ، فروتني و بزرگي روح هنرمندي ، چون جمال الدين محمد را توصيف كرد . اما عزت نفس ، و بلند طبعي وي را از اشعارش به خوبي ميتوان دريافت .
در ميان آثار او قصايدي چند در مدح معاصرينش وجود دارد . اما اين مدايح ، هرگز صورت تملق و چاپلوسي به خود نگرفته است .
وي از درخواست جاه و مال ، و خم كردن گردن در برابر صاحبان زور و زر گريزان بود .
محمد ، بنا بنوشته صاحب رياضالعارفين بيشتر عمر را در عزلت و گوشهنشيني گذراند . عوامل گوناگوني را ميتوان در گوشهگيري وي مؤثر دانست .
از همه مهمتر بلند نظري او بود ، كه به خلاف ديگر معاصرينش تن به مدح و ثناي بيجان صاحبان زر و زور نميداد . سبب ديگر بي نيازي جمال الذين محمد از اين گروه بود . زيرا وي از هنر نقاشي و زرگري خود امرار معاش ميكرد نه از راه مديحه سرايي . وضع نابسامان اجتماعي روزگار وي را نيز ، در گوشه نشيني و انزواي وي بسيار موثر بود . اگر چه در اشعار وي اين نابساماني ، و آشوب به خوبي هويداست ، اما بد نيست جملهأي چند در اين باب از كتاب راحه الصدور ، نوشته محمد بن علي بن سليمان راوندي ، كه معاصر جمال الدين محمد است نقل كنيم .
وي مينويسد :
((علما را چندان افتاد از اين بنياد ، كه هيچ را زبان گفتار نماند ، و چون علما را حرمت نماند ، كس به علم خواندن رغبت نمينمايد . و در شهور سنه ثمان و تسعين خمسمائه ، در جمله عراق كتب علمي و اخبار و قرآن بتراز وي ميكشيدند و يك من و نيم دانگ ميفروختند ، و قلم ظلم و مصادرات بر علما و مساجد و مدارس نهادند ، و همچون از جهودان سرگزيت ستانند ، در مدارس از علما زر ميخواستند .))
وضع اجتماعي اصفهان در زمان جمال الدين به شدت نابسامان بود .
تزوير و دروغ ، جور و فساد رواج داشت ، و از همه دردناكتر آنكه اختلاف بين حنفيان و شافعيان ، اصفهان را بصورت صحنه جدالي دائمي درآورده بود . و هر روز كار به قتل و غارت ميكشيد .
روح حساس هنرمندي چون جمال الدين به شدت از اين نابساماني آزده بود ، و قصيده مشهور زير نماينده اين آزردگي است .
اگر لكنت زبان جمال الدين محمد را بر عوامل گفته شده بيافزاييم ، و توجه داشته باشيم كه اين نقص عضو وسيله ناجوانمردانهأي در دست هسودان ، و كوتاه نظران روزگار وي بوده است . علل گوشه نشيني و آزرده خاطري او روشن تر ميشود .
جمال الدين محمد درباره لكنت زبان خود گويد :
درباره مذهب جمال الدين قضاوت قاطع نميتوان كرد .
وي بسبب ضرورت زمان، گاهي به مدح حكام حنفي مذهب اصفهان بر حاشيه ، (خاندان ساعديان) و گاهي در وصف حكام شافعي مذهب ،(خاندان خوجند ) داد سخن داده است .
اما در همان حال به مدح خاندان رسول نيز پرداخته است .
اگر توجه داشته باشيم كه مدايح اول بيشتر به سبب ضرورت ، و مدح خاندان پيغمبر ، به ميل و خواسته خود شاعر بوده ، و در برابر آن چشم اجر معنوي داشته ، شايد بتوان گفت كه وي شيعي مذهب بوده است .
در قصيدهأي بمطلع زير :
در مدح خاندان رسول چنين گويد:
جمال الدين محمد به شهر خود اصفهان سخت عشق ميورزيد ، و به جز دو سفري كه به آذربايجان و مازندران كرد هرگز از اصفهان دور نشد .
داستان مناظرات او با مجيرالدين بيلقاني و خاقاني شيرواني ، كه سبب سرودن قصايد بسيار بديع وسيله آنها شد ، بسبب همين علاقه شديد به اصفهان بوده . چون مجيرالدين بهجو مردم اصفهان پرداخت وي نيز به جواب گوئي برخاست ، كه داستان آن بسيار شيوا و دلچسب است .
خود وي درباره اين علاقه ميگويد :
جمال الدين محمد هنرمندي بكمال بود، و چنانكه شيوه هنرمندان است زندگي او از رنج و ملال تهي نبود .
قطعه زير گوياي رنج و اندوه شديد جمال الدين است .
در اواخر عمر ، روح جمال الدين از نامردميها چنان آزرده شده بود كه ، با همه عشق و علاقه شديدي كه به شهر و ديار خود داشت ، زبان به بدگويي از مردم آن گشود .
اندوه و غم جمال الدين ، از اينكه در ميان مردمي بسر ميبرد كه ارج هنر و فضيلت را نميشناسند ، بقدري است كه مرگ را آرزو ميكند ، و بر رنجي كه در پي كسب علم و هنر برده افسوس ميخورد .
چنانكه گذشت جمال الدين محمد را در زمان حيات ((جمال نقاش )) نيز ميخواندند شهرت او در هنر نقاشي كمتر از شهرتش در شعر نبود . عنوان جمال نقاش براي جمال الدين محمد در دو جا ذكر شده است . اول در كتاب ((راحه الصدور و آيه السرور )) ابن راوندي است .
ابن راوندي در سبب تاليف كتاب خود مينوسد :
((و سبب تأليف اين كتاب آن بود كه در شهور سنه ثماني و خمسمائه خداوند عالم ، ركن الدنيا والدين طغرل بن ارسلان را هواي مجموعه بود از اشعار ، خالد دعا گوي زين الدين مينوشت و جمال نقاش اصفهاني آنرا صورت ميكرد . صورت هر شاعري ميكردند و در عقبش شعر ميآوردند و مذاحكي چند ، و آن حكايت را صورت رقم ميزدند و خداوند عالم مجلس بدان ميآراست ))
از نوشته ابن راوندي پيداست ، كه جمال الدين محمد در دربار طغرل بن ارسلان طغرل سوم رفت و آمدي داشته است . طغرل سوم (571 - 590 ) پادشاهي جنگ آور ، دلير، هنردوست و شاعر بود . جمال الدين محمد در دربار طغرل سوم تنها از هنر نقاشي خود استفاده ميكرد .
به چه سبب وي از هنر شاعري خود در دربار طغرل سوم سود نميبرد ، امري روشن است . جمال الدين به سبب بلند منشي كمتر به مديحهسرايي تن ميداد . از آن گذشته در صورتي كه قصيدهأي در مدح سلطان سلجوقي ميگفت ، لازم بود بشيوه شعراي زمان ، با بياني رسا در مجلس سلطان بخواند ، و جمال الدين چنان كه گذشت متأسفانه از اين نعمت محروم بود .
مرحوم محمد اقبال در حاشيه كتاب ((راحه الصدور)) درباره ((جمال نقاش)) مينويسد وي از دوستان جمال الدين محمد عبدالرزاق اصفهاني بوده است اين نظر متأسفانه اشتباه است ، و دليل آنرا ذكر خواهيم كرد .
مورد دومي كه عنوان ((جمال نقاش )) براي جمال الدين بكار رفته است قطعه زير است .
قطعه يادآور شده ، چون در وصف جمال الدين محمد سروده شده ، در ديوان وي ضبط گرديده است . و در نتيجه اين شبهه پيش آمده ، كه اين قطعه نيز از جمال الدين محمد است ، و در وصف شخصي بنام ((جمال نقاش )) سروده شده است .
در حالي كه قطعه مورد نظر شعري است سست و ناپخته و نميتواند از جمال الدين محمد عبدالرزاق شاعر توانا باشد .
چنانكه وحيد دستگردي ، در مقدمه ديوان جمال الدين محمد عبدالرزاق اصفهاني نوشته است ، اين قطعه به احتمال زياد از جمال الدين خجندي است ، كه صاحب تذكره هفت اقليم او را از شعراي معاصر جمال الدين محمد بشمار آورده است . جمال الدين خجندي از روساي مذهب شافعي ، و ممدوح جمال الدين محمد بود ، و بين آنها شعر مبادله ميشده است . جمال الدين محمد در اشعار خود ، از خط خوش و اشعار جمال الدين بسيار ياد ميكند ، و از آنجمله است اشعار زير :
ابيات زير نيز بخشي است از قصيده حزن انگيز جمال الدين محمد در سوگ او .
بدنبال قطعه مورد گفتگو ، قصيدهأي به همان وزن و قافيه ، در ديوان جمال الدين محمد ضبط است . مقايسه بين ابيات اين قطعه و قصيده ، نشان ميدهد كه ابيات قصيده پاسخي است به قطعه نام برده . جاي بحث نيست كه اين قصيده از جمال الدين عبدالرزاق است و اين است قصيده :
بنابراين آنچه سبب اشتباه مرحوم محمد اقبال شده ، همين قطعه مورد بحث است ، بعضي ديگر از محققان نيز به پيروي از نظر مرحوم اقبال گرفتار اين اشتباه شدهاند .
بدين سان جمال نقاش كسي جز جمال الدين محمد نمي تواند باشد .
گذشته از اين ، خود جمال الدين چندين جا در اشعارش بنقاش بودن خود اشاره كرده است .
در قصيدهأي كه در وصف بهار ، و مدح نظام الدين ابوالعلاي صاعدي ، برادر ركن الدين صاعدي بمطلع زير سروده .
ميگويد :
ابيات زير نيز نقاش بودن او را مسلم ميسازد .
گاهي در اشعار وي ، اصلاحات مربوط به نقاشي نيز به چشم ميخورد ، كه دليل ديگري بر نقاش بودن اوست .
جمال الدين محمد در حاليكه در اوج شهرت شاعري خود بود ، از هنر نقاشي دست نكشيد ، حتي از راه نقاشي امرار معاش ميكرده است .
در قصيدهأي كه با اين مطلع شروع ميشود :
ميگويد :
از اين اشعار پيداست كه جمال الدين محمد ، بكمك هنر نقاشي و زرگري خود امرار معاش ميكرده است ، و ممدوحان كوتاه همت او در تأمين معاش وي كمكي نميكردهاند .
جمال الدين محمد زرگري بسزا نيز بود وي در اشعارش چند جا بهتر زرگري خود اشاره ميكند .
در قصيده مشهور وي بمطلع زير :
كه قصيدهأي است در جواب خاقاني شرواني ميگويد :
و نيز در قطعهأي بدين مطلع :
گويد :
باز در قصيدهأي در توصف خزان ، و مدح ركن الدين مسعود ، با بكار بردن اصلاحات زرگري ، بزرگ بودن خود اشاره ميكند :
و نيز در اين بيت بابزار زرگري اشاره ميكند :
از حوادث زندگي او يكي مبتلا شدن او بآبله است ، كه سبب چشم درد شديد او گرديد ، و شرح آنرا در شعري به مطلع زير سروده است .
چنان كه گفته شد متاسفانه از چگونگي زندگي جمال الدين اطلاع چنداني نداريم .
بسبب آنكه تاريخ تولد او معلوم نيست ، نميتوان گفت كه وي چند سال زيسته است . اما آنچه مسلم است عمر وي كمتر از پنجاه و پنج سال نبوده است . زيرا وي در اشعارش گاهي به سن خويش اشاره ميكند .
از اين ادبيات نيك پيداست كه وي سالهاي آخر عمر را با اندوه و رنج بسيار بسر برده است .
قطعه گوياي زير را وي در وصف پيري خود سروده است :
جمال الدين محمد بسال 588 در اصفهان ، شهري كه از وي نامهربانيها ديده بود ، ديده از جهان فرو بست .
شايد اين رباعي غم آلود جز آخرين اشعار وي باشد .
از وي چهار فرزند به جاي ماند ، كه بزرگترين آنها كمال الدين اسماعيل شاعر نامدار است .
1 - در اينجا بايستي از دوست دانشمندم آقاي يحيي ذكاء كه يادداشتهاي خود را درباره ابونصر عراق در اختيار بنده گذاشتند سپاسگزاري كنم . 2 - نگاه كنيد به چهار مقاله و لغت نامه دهخدا . 3 - لباب الالباب ص 539 . 4 - آتشكده آذر ص 929 . 5 - رياض العارفين ص 292 . 6 - تاريخ ادبيات ايران ، دكتر صفا - ص 733 . 7 - ص 264 ديوان جمال الدين . 8 - ص 246 ديوان جمال الدين . 9 - راحه الصدور ص 33 . 10 - ص 418 ديوان جمال الدين . 11 - ص 57 راحه الصدور . 12 - جنتيان - دارويي است مشهور و بيخي باشد سرخ رنگ آنند دراج . 13 - مر: به معني تلخ و دارويي ، و آن آب منجمد درختي است بسيار تلخ . آنندراج . 14 - نگاه كنيد به مقدمه ديوان جمال الدين عبدالرزاق نوشته وحيد دستگردي . 15 - نگاه كنيد به لباب الالباب به هفت اقليم ديگر تواريخ شعرا . 16 - جگرسوخته در قديم به جاي مشك به تقلب فروخته ميشد - آنندراج . 17 - سها : ستارهأي است كوچك در بنات النعش . 18 - بيرنگ به معني طرح نقاشي است . 19 - اشارهايست به گرفتن قلم نقاشي در دست با سه انگشت يا با سر انگشتها . 20 - درست : زر مسكوك مشكوك باشرفي بوزن مخصوص، كه اگر نقصان نداشته آنرا درست ميگفتند . 21 - مكلس : سكه بي نقش . 22 - سبيكه : فلز گداخته مانند زر و نقره . 23 - سونش: ريزههاي سيم و زر كه از سوهان كردن ريخته شود .