دلالت و استدلال

سید جعفر مرتضی عاملی؛ ترجمه: محمد سپهری

نسخه متنی
نمايش فراداده

فصل پنجم: دلالت و استدلال

دلالت و استدلال

به منظور تكميل بحث مطالبى را برمى شماريم كه در غنى ساختن انديشه و گردآورى عناصرى مفيد است كه بدان قدرت، استوارى و رسوخ بيش ترى مى دهد و بر زيبايى آن مى افزايد؛ اين كار وقتى ضرورت بيش ترى مى يابد كه ناديده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگيختن اين احساس در وى شود كه بحث ناتمام و ناقص است و چه بسا همين امر موجب شود كه وثوق خويش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شك و ترديد شود. به علاوه، اين كار، لازمه امانت علمى است و وظيفه شرعى و وجدانى هم بدان فرمان مى دهد.

زمان نزول

گاهى گفته مى شود روايات پيشين كه دلالت مى كرد پيامبر اكرم(ص) ماه ها و در بعضى تا زمان وفات، هر روز يا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه 3 مى آمد و مى گفت: نماز! نماز! «إنما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس» بر تأخّر داستان كساء و در نتيجه تأخّر نزول آيه تطهير به اواخر زندگانى آن حضرت دلالت دارد، در حالى كه مى دانيم آيات سوره احزاب در خطاب به زنان پيامبر(ص) سال ها پيش از آن فرود آمد و آن هنگامى است كه عايشه از پيامبر(ص) درخواست اموالى كرد و در اين موقع بود كه آيه تخيير -كه اولين آيه از اين آيات است - فرود آمد.

ما در پاسخ اين سخن مى گوييم: هرچند اين گفته احتمال تأخير نزول آيه را قوى مى سازد، امّا استدلال، اعتماد بدان كفايت نمى كند. آنچه شكى در آن نداريم، اين است كه حديث كساء مدّتى پس از ولادت حسن و حسين 8 بود.

پس از ملاحظه انسجام آيات با آيه تطهير و ملاحظه اين كه آيه تطهير جزئى از يك آيه است و نيز ملاحظه اين مطلب كه حديث كساء كه به طور قاطع، ثابت و صحيح دلالت دارد كه بخش هاى تطهير، جداى از بقيه بخش هاى آيه - كه اين آيه هم جزئى از آن است - فرود آمده و آن گاه با ملاحظه رواياتى كه مى گويد: پيامبر(ص) چهل صبح به در خانه على مى آمد و پس از وارد شدن بر فاطمه مى فرمود: «السلام عيكم أهل البيت و رحمة الله و بركاته، نماز! خداى شما را رحمت كند، إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً.» (1)

آرى، با ملاحظه همه اينها، اطمينان پيدا مى كنيم كه آيه تطهير در اوايل هجرت فرود آمد و پيامبر(ص) آن را بر آن عده از اهل بيت كه موجود بودند منطبق مى كرد. سپس كه حسن و حسين 8 به دنيا آمدند، آنان را زير پارچه (كساء) جمع مى كرد و اين آيه را مى خواند. ظاهراً اين كار پيامبر(ص) بارها تكرار شده است.

امكان دارد كه اين آيه چند بار كه اوّلين آن در اوايل هجرت بود نازل شده باشد. سپس هنگامى كه رسول اكرم(ص) خاندان خود را زير پارچه جمع كرد، بار ديگر فرود آمده و جبرئيل آن را به حضرت ابلاغ كرده باشد. شايد اين كار هم تكرار شده باشد كه جبرئيل در هر مورد اين آيه را مى آورد و به پيامبر(ص) فرمان مى داد كه آن را تلاوت كند، هدف آن بوده كه اهل بيت مورد نظر را آن چنان بشناساند كه هيچ گونه عذرى براى احدى باقى نماند. شايد پيامبر اكرم(ص) هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نماز يا هر صبحگاه تكرار كرده و هر بار مدتى ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تا اين كه از دنيا رفت. هدف از اين كار اين بود كه هرگونه اشكالى را برطرف نمايد و هرگونه شبهه اى را دور سازد. در اثر همين امر است كه مى بينيم آن مردى هم كه به انحراف از على و خاندانش معروف است، ناچار گرديده به صحت اين حديث كه مفسران و ديگر دانشمندان بر صحّت آن اجماع دارند اعتراف نمايد.

آيه، زنان را از مدلول خود خارج مى كند

يكى از دانشمندان مى گويد: آيا مراد از زدودن پليدى از اهل بيت، دور ساختن پليدى يا برداشتن آن است؟ اگر فرض اوّل باشد، در اين صورت تمام زنان پيامبر(ص) از حكم آيه خارج هستند؛ زيرا اگر همه نباشند دست كم بيش تر آنان پيش از اسلام در پليدى بوده اند. و اگرفرض دوم باشد، چاره اى نداريم جز اين كه بگوييم: پيامبر(ص) از حكم اين آيه خارج است؛ زيرا به اتّفاق قاطبه امت اسلامى، هيچ گونه پليدى يى چه پيش از بعثت و چه پس از آن در حضرت نبوده است. در حالى كه رسول خدا(ص) به اتّفاق همه مسلمانان و به طور قطع در حكم آن داخل است.

بنابراين نمى توان گفت كه رسول خدا(ص) از حكم آن بيرون است. پس فرض اوّل ثابت و فرض دوم منتفى گشت و به طور قطع زنان پيامبر(ص) از حكم بيرون شدند. (2)

مناسب بود كه اين نويسنده اين را هم بيفزايد كه به گفته ابن عباس (3) بعضى از زنان پيامبر(ص)، مثل عايشه پس از نزول آيه چنان كينه على را به دل داشت و آن چنان او را دشمن مى داشت كه هرگز حاضر نبود از على به نيكى ياد كند و حال آن كه رسول خدا(ص) همگان را به طور قاطع، از بغض و كينه على(ع) نهى فرموده بود. هم چنان كه بر آن حضرت كه امام زمان او بود و پيامبر(ص) درباره وى فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است، (4) خروج كرد و در اثر آن هزاران نفر از مسلمانان بى گناه كشته شدند و نيز با فرمان خداوند سبحان هم مخالفت كرد كه دستور داده بود از خانه خود بيرون نرود. اين جداى از هم رأى شدن او حفصه بر ضدّ پيامبر(ص) بود. خداوند آن دو را فرمان داد كه از اين كار خود توبه كنند و اين گونه خطاب به آنان فرمود: اِنْ تَتُوْبا اِلَى اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوْبُكُما. (5)

و آن گاه زن نوح و زن لوط را براى شان مثال زد. همه اينها نشان مى دهد كه او مورد نظر آيه نبوده، چرا كه اگر چنين بود خودش را از وقوع در اين لغزش ها و مهالك نگه مى داشت.

فلسفه رفتن زير پارچه

امام عبد الحسين شرف الدين؛ مى گويد: «... آن گاه پارچه را روى خود و آنان كشيد تا از ديگران مشخص شوند و هنگامى كه از ميان همه اهل خانه تنها اينان زير عبا رفتند و از ساير امت مشخص و جدا شدند، آيه را به آنان ابلاغ كرد تا ديگرى از اصحاب يا خاندان وى طمع مشاركت با آنان را در اين حكم ننمايد. در اين هنگام كه اين پنج تن از ديگران جدا شده بودند، آنان را مخاطب قرار داد و فرمود: إنما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيراً...» (6)

اين گفته مرحوم شرف الدين كلام حق است كه نه راه گريزى از آن هست و نه چاره اى جز پذيرش آن. امّا سخن دهلوىِ معروف به تعصب كور در مخالفت با حق و صواب درست نيست كه مطلب را وارونه كرده و كوشيده آن را مشوّه و دگرگون سازد. آن جا كه مى گويد: «وقتى تخصيص به كساء دالّ بر اين است كه اين افراد به حكم آيه اختصاص دارند، اين تخصيص [به كساء] را فايده آشكار ديگرى نباشد، امّا اين فايده در اين جا عبارتند از دفع اين گمان كه اين اشخاص از اهل بيت نيستند؛ زيرا مخاطب در اين آيه فقط زنان پيامبرند.» (7)

از ديدگاه ما اين سخن نادرست است؛ زيرا:

1. در فصل دوم همين بخش دانستيم كه پيامبر(ص) ام سلمه، عايشه و زينب را از اين كه جزء اهل بيت باشند، خارج كرد.

2. دانستيم كه صدق عبارتِ اهل البيت بر زنان واضح نيست و بلكه بعضى از پيشوايان لغت و نيز زيدبن ارقم آن را انكار كرده اند. اين مطلب از پرسش بعضى از زنان پيامبر(ص) هم استفاده مى شود كه در اين باره از آن حضرت سؤال كردند.

3. چرا پيامبر(ص) تأكيد داشت كه فقط اهل كساء را در اهل بيت خود داخل كند، امّا عباس، عقيل و فرزندان آن دو و نيز ديگر نزديكان خود را واردنكرد؟

4. همان گونه كه به طور مشروح در فصل هاى گذشته بيان داشتيم اين مطلب كه در آيه تطهير زنان پيامبر(ص) مورد نظر و مخاطب بوده اند با سياق آيات تناسب ندارد.

اين مطلب و ديگر مطالبى كه بيان داشتيم و در مباحث بعد خواهيم آورد، به صورت قاطع بيان مى دارد كه سخن دهلوى چيزى جز مكابره اى شكست خورده و مذبوحانه نبوده بر يك اساس علمى صحيح مستند نمى باشد، پس سخن برتر و بهتر همان گفته امام شرف الدين است.

اگر آيه درباره زنان بود

آنچه اين مسأله را روشن مى سازد روايتى است از امام صادق(ع) كه فرمود:

«اگر رسول خدا(ص) سكوت مى كرد و نمى فرمود كه اهل بيتش چه كسانى هستند، هر آينه آل عباس، آل عقيل، آل فلان و آل فلان ادعا مى كردند كه ما اهل بيت او هستيم، اما خداوند در تصديق پيامبرش اين آيه را در كتابش نازل فرمود: «إنما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت...». (8)

علامه اى جليل القدر داستانى را برايم بيان كرد كه براى علامه امينى صاحب الغدير پيش آمده بود. خلاصه داستان چنين است: «علامه امينى با يكى از دانشمندان اهل سنت اجتماع كرده بود. آن عالم سنى درباره آيه تطهير از وى پرسيد كه درباره چه كسانى نازل شده است؟ آيا درباره زنان پيامبر(ص) فرود آمده و يا درباره كسانى ديگر؟ علامه امينى پاسخ وى را با پرسشى داد كه مفاد آن چنين است: آيا به نظر شما، اگر آيه تطهير درباره زنان پيامبر(ص) فرود آمده آنان را اندك نصيبى از آن بود، ام المؤمنين عايشه اين امر را رها مى كرد و آن را بر پيشانى شترش (عسكر) كه در جنگ جمل بر آن سوار شد و مردمان را براى جنگ بر ضدّ على(ع) تشويق مى كرد؛ نمى نوشت؟! آن دانشمند پاسخ مثبت داد.» خداى بيامرزد علامه امينى را و آن دانشمند منصف را پاداش نيكو دهد. چه عايشه نياز شديدى به اين احتجاجات داشت، خصوصاً در مقابل برادر و وصى پيامبر(ص) و كسى كه با حق است و حق با او، و هر آن جا كه او بچرخد حق همراه او مى چرخد.

آنچه در اين جا جلب نظر مى كند اين كه چند تن از زنان پيامبر(ص) تصريح كرده اند كه اين آيه درباره اصحاب كساء فرود آمده و حتى به اخراج تنى چند از زنان حضرت از دايره شمول حكم تصريح كرده اند و احدى از آنان ادعا نكره كه به طور مشخص او و يا ساير زنان پيامبر(ص) در مفاد آيه و يا در حديث كساء داخل هستند.

ام سلمه در مقابله با تهاجم تبليغاتى

هنگامى كه شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد كه اختاپوس اموى و كينه توزان دشمن على و خاندان او(ع) فعاليت گسترده اى را بر ضدّ آنان شروع كرده اند، اين بانوى گرامى با ايمان و اخلاص تمام به دفاع از حق پرداخت و تأييد كرد كه على و اهل بيت(ع) در مفاد آيه تطهير داخل و زنان پيامبر(ص) از مفاد آن خارجند، در حالى كه به نظر بعضى اين گفته اش باعث كسر شأن و كاهش احترام وى نزد ديگران است، امّا او كسى نبود كه به اين احكام ستمگرانه و ناشى از نفوس شرور، كينه توز و بيمار اعتنا كند. شهر بن حوشب به او گفت: ام المؤمنين! مردمانى نزد ما درباره اين آيه چيزهايى مى گويند؟

ام سلمه گفت: چه مى گويند؟

- اين آيه را بيان مى كنند كه «إنما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً» بعضى مى گويند: درباره زنان پيامبر(ص) فرود آمده و بعضى مى گويند: درباره اهل بيتش.

- شهر بن حوشب! به خداى سوگند! اين آيه در اين خانه من و در اين سجده گاهم فرود آمد. روزى پيامبر(ص) آمد و با من در اين سجده گاه و اين جانمازم نشست...

آن گاه ام سلمه حديث كساء و نزول آيه تطهير را بيان داشت و متذكر شد كه از پيامبر(ص) در خواست كرد كه او همسرش را با آنان داخل كند، امّا پيامبر(ص) به او فرمود: ام سلمه! تو خوب هستى. (9)

جبر الهى عذر بدتر از گناه

بيهقى و ديگران روايت كرده اند: از عايشه درباره اميرالمؤمنين على بن ابى طالب - رضى الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: ميل نداشتم كه درباره اش چيزى بگويم. او محبوب ترين مردمان نزد رسول خدا(ص) بود. ديدم كه رسول خدا(ص) عباى خود را بر سر على، فاطمه، حسن و حسين كشيد و گفت: اينان اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى را از آنان دور ساز و آنان را پاكيزه گردان.

به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتى؟

پاسخ داد: من پشيمان هستم. آن كار مقدر شده بود. (10)

ام المؤمنين با جبر الهى سرزنش را از خود دور مى سازد و به گمان خود توانسته بدين وسيله خويشتن را تبرئه يا دست كم تا حد زيادى از گناه خويش بكاهد. بسيارى از افراد در مسائلى كه نتوانسته اند برايش توجيه معقول و قابل قبولى دست و پا كنند، به جبر الهى استدلال نموده و بدين وسيله كار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقيماً به ذات حق متوجه ساخته اند.

عقيده جبر از بقاياى عقيده اهل كتاب است كه كتاب هاى آنان بدان تصريح دارد. در تورات به صورت كاملاً آشكار و در تلمود و انجيل هم آمده است. (11)

خداوند سبحان اين عقيده را از يهود حكايت كرده مى فرمايد:

وَقالَتِ الْيَهُوْدُ يَدُ اللّهِ مَغْلُوْلَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوْا بِما قالُوْا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ (12) ؛

يهوديان گفتند: دست خدا بسته است، اين گفتار دروغ است، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلكه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مى كند.

آن گاه اين اعتقاد را از مشركان هم حكايت مى كند:

سَيَقُوْلُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللّهُ مَا أَشْرَكْنا و لا آباؤنا وَلا حَرَّمْنا مِنْ شَى ء كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ؛ (13)

آنان كه شرك آوردند خواهند گفت: اگر خدا مى خواست ما و پدران ما مشرك نمى شديم و چيزى را حرام نمى كرديم (بدين گفتار جاهلانه جبريان) پيشينيان آنان تكذيب رسل كردند.

پس از آن هم به رغم مبارزه جدى اسلام با اين عقيده و تلاش هاى ستودنى، اين دين جاودانى در جهت ريشه كن كردن آن از عقل و انديشه انسان عرب كه مغلوب اهل كتاب و متأثر از رسوبات شرك بود، هم چنان بر تفكر و انديشه بسيارى از مردمانى كه به اسلام گراييدند، حاكم ماند. امّا اين كار ساده و آسان نبود. اين عقيده به حيات خود ادامه داد و در موضع گيرى ها و تصريحات، بسيارى از آنان آشكار گشت، حتى نزد كسانى هم كه سهمى در حكومت و سلطنت داشتند و بلكه نزد بالاترين رده رهبرى كه زمام حكومت پس از رسول خدا(ص) را به دست گرفته بودند، ظهور يافت. به علاوه اين عقيده در بسيارى از مواضع و سخنان خلفاى پس از پيامبر(ص) به استثناى على(ع) و آن گاه در سخنان معاويه، عايشه، خالد بن وليد، عمربن سعد، منصور و افراد بسيار ديگرى آشكار شد كه با مراجعه به متون تاريخى روشن مى شود.

اين عقيده همان كليد جادويى بود كه به وسيله آن رمزها باز و گنج ها گشوده و تمامى اعتراضات دفع و كليه نقاط نفوذ بسته مى شد. همين عقيده بود كه عثمان، تمسك خويش به حكومت را توجيه كرد تا اين كه كشته شد. عايشه هم خروج خود را براى جنگ با اميرالمؤمنين على(ع)، و معاويه در بيعت براى فرزند شراب خوار و فاجرش براى خلافت بدان احتجاج كرد. عمربن سعد هم براى كشتن امام حسين(ع) سرور جوانان اهل بهشت و ارتكاب فاجعه كربلا بدان استدلال كرد. خالد بن وليد هم در قتل مالك بن نويره و ياران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همين عقيده بود كه معاويه و منصور عباسى، بازداشتن مردمان از رسيدن به حقوق خود از بيت المال را بدان توجيه كردند. موارد فراوان ديگرى هم هست كه ما در اين مختصر مجال برشمردن و تتبع آن را نداريم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقى معلوم مى شود. كار به همين جا ختم نشد، بلكه احاديث فراوانى هم در تأييد اين عقيده و تأكيد، ترويج و نشر آن از زبان پيامبر اكرم(ص) ساخته شد. با مراجعه به منابع، گوشه اى از آنچه بيان كرديم معلوم مى شود. (14)

اميرالمؤمنين على(ع) با اين عقايد فاسد وارداتى مبارزه كرد و در مقابل آن ايستاد. خطبه ها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبى است كه بر تباهى و فساد اين عقيده دلالت مى كند. شهرت اين اقدام على(ع) و اين كه او پرچم دار اين مبارزه بود، ما را از بيان شواهد فراوان آن بى نياز مى گرداند.

1. منابع اين روايت را در فصل دوم همين بخش ملاحظه كنيد.

2. جوامع الجامع، ص 372 (پاورقى).

3. الطبقات الكبرى، ج 2، ص 232؛ مسند احمد، ج 6، ص 34 و 228؛ الجمل، ص 82 - 83؛ انسان الاشراف، ص 544 و 545 نيز ر.ك: ارشاد مفيد، ص 107 و كتاب هاى گوناگونى كه از نماز ابوبكر در بيمارى پيامبر(ص) بحث كرده اند.

4. ينابيع الموده، ص 55 و 130؛ مناقب خوارزمى، ص 76.

5. تحريم (66) آيه 4.

6. الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص 205؛ الاصول العامة للفقه المقارن، ص 156.

7. مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص 152.

8. اصول كافى، ج 1، ص 287 و ر.ك: تفسير فرات، ص 110؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 250؛ بحار الانوار، ج 35، ص 211.

9. شواهد التنزيل، ج 2، ص 72 - 73.

10. المحاسن و المساوى، ج 1، ص 471 و ر.ك: شواهد التنزيل، ج 2، ص 38 - 39؛ تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 276؛ مجمع البيان، ج 8، ص 357؛ بحار الانوار، ج 35، ص 222.

11. ذكر موارد آن موجب طولانى شدن بحث و خروج از موضوع مى گردد. خواننده گرامى به منابع آن مراجعه كند.

12. مائده (5) آيه 64.

13. انعام (6) آيه 148.

14. آنچه گذشت در منابع مختلف پراكنده است. كسانى كه مى خواهند بدان آگاهى يابند بعضى از آن را مى توانند در اين منابع پيدا كنند:

تأويل مختلف الحديث، ص 5 - 6، 29، 45، 48، 82، 83، 128 و 235، 236؛ الهدى الى دين المصطفى، ج 2، ص 162 و 271؛ المصنف، ج 1، ص 119 - 122 و ج 6، ص 356؛ حياة الصحابه، ج 2، ص 12، 94 - 95 و 230 و ج 3، ص 487، 492، 501 و 529.