محمد امين روحاني
فلامنكو ، بيان هنري آگاهي كامل از شرايط وجودي آدمي است . در ميان مردمي كه احساس مهجوريت و تنهايي در اين دنياي لايتناهي آزارشان مي داد و پشتيباني پروردگار ، حامي دلسوز و مهربان و مقتدر را حس نمي كردند ، وجود اين طرز فكر، بديهي به نظر مي رسد كه : « ما همه انسانهايي ترسان و بي پناه ، در جايي به سر مي بريم كه با آن بيگانه ايم » .اين طرز فكر گوياي آن است كه موجود برتر ديگري وجود ندارد . حقيقت فلامنكو آنست كه بايد زندگي كرد و در نهايت سر به دامان مرگ سپرد . در اين سير هر كس بايد مسئول اعمال خود باشد و تلاش نمايد تا صفات نيكي مانند شجاعت ، وقار و شوخ طبعي را جزء ذات خود كند و در اين تلاش دست ديگران را نيز بگيرد . اين هنرِ زندگي است و هنر صادقانه اين است . در فرهنگ فلامنكو ، مرگ هميشه قرين آدمي است و اين نزديكي دايمي ، در تقابل با حيـات ، به زندگي افراد معنا مي بخشد . غصه و ماتم فقط در تراژدي مرگ يك كودك در اثر گرسنگي يا مهاجرت اجباري كشاورزان تهي دست به شهرهاي بزرگ متجلي نمي شود . اين مفهوم جزيي از زندگي و يكي از مراحل آن است كه با هم ارتباط متقابلي دارند و براي هر شخص درهر لحظه و در هر نقطه اي از سفرش در اين دنيا ، بايد ارزشمند تلقي شود . هنرمندان كولي يا جيپسي Gipsy به دليل اينكه از نزديك و براي مدتهاي طولاني ، تمامي اين مفاهيم را لمس كردند ، اين آگاهي شان بسيار عميق شد و باعث شد تا به قدرت بيان سحر انگيزي دست يابند. كوليهاي اهل مورون دِلا فِرونتِرا ( Moron de la Frontera ) ، اوترِرا Utrera و ديگر شهرهاي كوچك اطراف سِوياSevilla ، اين آگاهي را جزيي از زندگي روزمره و خانوادگي خود كرده اند
كوليهاي اهل مورون دِلا فِرونتِرا Moron de la Frontera ، اوترِرا ( Utrera ) و ديگر شهرهاي كوچك اطراف سِويا ( Sevilla ) ، اين آگاهي را جزيي از زندگي روزمره و خانوادگي خود كرده اند و ارزشي كه به هنرشان مي دهند ، كاملاً در ارتباطات خانوادگي و اجتماعي شان مشهود و جاريست.
براي كوليهايي كه هيچ وقت تحت حمايت نبودند و زندگيشان هميشه در گذار و عبور از مكاني به مكاني ديگر مي گذشت ، مفاهيم مدوني همچون قانون ، مذهب ، مليت ، پرچم و دنيا طلبي ، جايي در فرهنگ شان نداشت . ايشان مجبور بودند نسل به نسل ، مفهوم تنازع براي بقاي فيزيكي و رقابت براي دست يابي به پايه هاي حيات را انتقال دهند تا اجتماع و هويت شان ، دوام يابد . در اسپانياي دهة 1960 و اوايل دهة 1970 ميلادي ، تمام اين مفاهيم در بيان هنري كوليها تجلي يافت و محققاً با مذهب و كليساي كاتوليك ، كه براي ايشان تحميل فرانكوي اسپانيا بود ، تجانسي نداشت . كوليها كه مهاجراني از هند و پاكستان امروزي محسوب مي شوند ، براي خود سنن عقلاني كاملاً متفاوتي از كليساي كاتوليك دارند . هنر فلامنكو هستة مركزي فرهنگ شان است و كاملاً به اين موضوع معتقدند كه اين فرهنگ از نسلي به نسل ديگر و بصورت سينه به سينه ، به عنوان علامت مشخصة خانوادگي و اجتماعي شان ، حفظ مي شود . در اين فرهنگ ، موسيقي و رقص و آواز ، مذهـب شان شد .
فلامنكو يك هنر بدون مسئوليت نيست . تداوم و تكامل يك هنر ، نيازمند نظام خاصي است كه با نظارت صاحب نظران تكميل مي شود (مادر بزرگ نوة بزرگش را بخاطر از دست دادن ريتم (Fuerra Compas) سرزنش مي كند) . در مورون ، آواز يا كانته (Cante) در همه جاي زندگي جاريست و بچه ها از اوان طفوليت درفضايي آكنده از كانته حوندو (Cante Jondo) قرار دارند.
بچه ها با همان سن اندك ، از طريق كانته از فلسفه وجودي خويش آگاه مي شوند ؛ و اين براي والدين راه حلي جهت آموزش معناي مرگ و زندگي و تقابل اين دو مفهوم ، به فرزندان محسوب مي شود . اين راه حل ، توسط فرهنگ پيرامون شان ارائه مي گردد . چنين ديدگاهي از فلامنكو ، بيانگر آنست كه انگيزش جنسي يك نقش فرعي در بيان جدي اين هنر دارد (معمولاً اشخاص جذاب از هر دو جنس كه فقط به ظاهر خود مي پردازند ، در صورت فقدان آگاهي فلامنكو يا انترائو( Entrao ) ، سرگشته و نادان تلقي مي شوند) . به عبارت ديگر از ديد مسن ترها بايد طرز بيان فلسفة وجودي اين هنر توسط زنان و مردان ارائه كنندة آن ، علاوه بر دارا بودن جذابيت لازم ، به گونه اي باشد كه شأن و مقام انساني هر يك از دو جنس را ، حتي تحت شرايط نامعقول و مبتذل ، حفظ كند . اين نظريه ، بي پروايي و صراحت خاصي دارد كه نه تنها نتايج حاصل از درك معناي هستي را به عنوان يك اصل فلسفي بيان مي كند ، بلكه به چگونگي بيان اين فلسفه توسط جوهر ذاتي يك شخص به شكل يك هنر ، كه شامل پيچيدگيها و رموز تكنيكي استادانه اي است ، مي پردازد . براي يك هنرمند فلامنكو بسيار ضروري است كه هر روز هنگام تمرين تكنيكهاي خود با آنها مواجه شود . اين يك مسابقه با زمان براي كسب مهارت است تا هنرمند را قادر به اجرا و بداهه پردازي عميق و با معني نمايد . بدين ترتيب هنرمند بايد از شجاعت كافي برخوردار باشد تا گاهي در مقابل كسب ملزومات حياتي زندگي و يا تاثير گذر زمان و بالا رفتن سن ، بتواند از كسب مهارت و تكنيك بگذرد . اين شجاعت در هنرمندان بزرگ فلامنكو ، غالباً بصورت حس شوخ طبعي و مزاح متجلي مي شود . به همان خوبي اي كه مي توانند حس انزوايي عميق و دردناك را بيان كنند ، از گسترش آن در زندگي كه پيامدش از دست رفتن انگيزه و ايجاد حس پوچي مي باشد ، آگاهي كامل دارند.
حتي گاهي برخي از هنرمندان ، اين پوچ گرايي بشر را در قالب طنزي تلخ بيان مي كنند . اكثر هنرمندان حرفه اي فلامنكو به سطح بالايي از درك و آگاهي دست يافته اند و از تاثير پديده مرگ مطلعند و مي دانند كه زندگي ، براساس ماهيت وجودي و ارتباط اش با مرگ ، يك دوره موقت و گذراست .
برخلاف محصولات صنعتي و كشاورزي و محصولاتي مشابه ، كه توليدشان تحت اجبار و نياز صورت مي گيرد ، ذات اين هنر به گونه اي است كه خودبخود و مداوم ، با يك حالت ناخودآگاه و بداهه پردازانه ، در قالب گيتار و رقص و آواز ، توليد و اجرا مي شود . هدف ، ارتقاي مناسبات هنري اجتماعي است ، نه تحصيل ثروت و منافع مادي .
بطور خلاصه ، فلامنكو هنري است شامل شجاعت ، وقار ، شوخ طبعي و نكته سنجي در مواجهه با هرج و مرج موجود در هستي . با اين كليد مي توان به دنيايي عاري از تفكرات خرافي و اصول دست و پاگير وارد شد و به جستجوي ارزش هاي والاي انساني همت گمارد . ارزش هايي كه در مجامع فلامنكو تاكيد بسياري بر شناخت ، كسب و حفظ آنها مي شود . به همين دليل ، فلامنكو ، از هر نوعش كه باشد ، انسان را به سمت خودشناسي سوق مي دهد و حاوي چنين مفهومي است .
اميدوارم در درك اين مفهوم موفق باشيد . شايد نوبت شما هم رسيده باشد .