مصاحبه با استاد حاج شیخ مجتبی عراقی

مصاحبه شونده: مجتبی عراقی

نسخه متنی
نمايش فراداده

مصاحبه بااستاد: حاج شيخ مجتبى عراقى

كسى كه اندك اطلاع از رجال علمى حوزه ها داشته باشد و بر سعه مجال عمل ايشان واقف شود به مزاياى علمى عملى واخلاقى آنان اقرار خواهد كرد و خواهد ديد كه آن بزرگان با همتى بلند از همه چيز و حتى خود گذشته اند تا توانسته اند در كسب حقايق و گسترش معارف پايدارى كنند.

مردانى كه پارسا و بى پيرايه زيسته اند و در گوشه اى فارغ از نام و نشانهاى گرفتارى آور و فرصت سوز به كار و خدمت پرداخته اند و بدون خدم و حشم روزگار سپرى كرده انداما پربار و خجسته .

راه طى كرده هايى كه از قيد هوا رهيده و برگرد هوس نگشتند. مخلصانى كه با همت بلند و تهذيب نفس قلب خود را ويژه حق كرده و هرگونه آلودگى رااز صفحه دل زدودند. توجه و درنگ در زندگى اين فرزانگان حوزه ها آدمى را به تحسين و تكريم اين اراده هاى بلند و عزمهاى راسخ وا مى دارد.

پيدايش اين همه ميراثهاى گرانقدر كه اكنون دست مايه حوزه هاست به كوشش اين چنين پاك سيرتانى انجام گرفته است . صواب انديشانى كه به نيت خالص . پيوسته كوشيدند و سودمندترين بهره رااز فرصتها گرفتند.

دراين شماره خداوند يار شد كه با عالم عامل و محقق خستگى ناپذير حضرت استاد حاج شيخ مجتبى عراقى دام ظله العالى به گفتگو بنشينيم واز تجربه و تلاش و دانش واطلاعات او بهره بگيريم .

استاد با كهولت سن شكر خداى را در حوزه تحقيق واحياء تراث و خدمت به فرهنگ اسلامى

برناست .

براى استاد راه روشن است و حقيقت هويداازاين روى با آرامش و وقارى خاص و چهره اى بشاش و دلى پر نشاط به تحقيق مشغول است .

استاد علاوه بر ده ها خدمت سودمند آثار گرانقدرى را نيز به زيور تحقيق و آراسته و خاضعانه تقديم حوزه هاى علميه كرده است .

در فراز و نشيبهاى زندگى هيچ عاملى او رااز تلاش بازنداشته و حتى تالم شهادت فرزندارجمندش را نيز به هديه احياءاثرى علمى التيام بخشيده است .

اينك اين شما واين دفتر گشوده از زندگى آن عزيزاميد آن كه سخن صالحان ره توشه مان گردد و تجربه بلند همتى آنان آموزگار.

[حوزه]

حوزه : با تشكراز حضرت عالى كه لطيف كرديد و زحمت مصاحبه با ما را پذيرفتيد نخست نگاهى گذرا بر بيوگرافى خود بويژه در مقطع تحصيل و تحقيق داشته باشيد.

استاد: بسم الله الرحمن الرحيم .اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . الحمدلله رب العالمين و صل الله على محمد وآله الطاهرين واللعنه على اعدائهم اجمعين .

درود پاك به روان مطهر بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران حضرت امام خمينى قدس الله نفسه و درود پاك بر روان شهدايى كه از بذل جان و مال دريغ نكردند و بحمدالله وله المنه توانستند جمهورى اسلامى را در ايران پايه گذارى و به جهان معرفى كنند.

درابتدا بنا به امر شما از شرح زندگانى خودم را عرض مى كنم گرچه مورد نياز هم نيست و تنها مى تواند تجديد معاهدات قبلى باشد.

بنده متولد سال 1296 در[ كرهرود]اراك هستم . [كرهرود] كه امروز جزء

شهراراك شده از بناهاى قاسم بن عيسى عجلى ( ابودلف ) معروف است .ايشان يكى از شخصيتهاى معروف و مبرز عالم اسلام است .ايشان بعداز كناره گيرى از وزارت خلفاى بنى عباس به اين مكان آمدند و بناى[ كرهرود] را گذاشتند.

گويا مرحوم آيه الله بروجردى رضوان الله تعالى عليه مى فرمودند: جزوه اى در شرح حال قاسم بن عيسى عجلى نوشتم .

بنده مقدمات تحصيل را خدمت مرحوم والد آغاز كردم . مرحوم والد به حاج آقا محمدعراقى معروف بودند. مقام علمى خوبى داشتند و من اجازه هاى زياد و مفصلى از علماى بزرگ كه براى ايشان مرقوم فرموده بودند ديدم .

ولى مع ذلك مقام زهد و تقوى وارادت ايشان به حضرت سيدالشهداء همه امور ديگر را تحت الشاع قرار داده بود. جد پدرى من مرحوم آخوند ملا محمدباقر كبير كرهرودى معروف به حاج آقا كبير بود.ايشان از جمله شاگردهاى مرحوم شيخ انصارى رحمه الله عليه است . شرح حال ايشان در خيلى از كتابهاى كه راجع به اين جهت نوشته شده واز جمله دراعيان الشيعه آمده است . جده امى من دختر مرحوم آخوند ملامحمود عراقى ميثمى است .

ايشان هم از شاگردان مرحوم شيخ انصارىبوده است .از تاليفات ايشان كتاب دارالسلام است كه فارسى نوشته اندو مجموع تقريرات درس مرحوم شيخ را در سه كتاب به نام هاى : قوامع لوامع و جوامع نوشته اند كه تنها كتاب قوامع چاپ شده است .

مرحوم جد ما از شاگردان مرحوم شيخ انصارى و تقريبا هم عصر و هم مباحثه با مرحوم ميرزاى بزرگ آقا ميرزا حسن شيرازى بودند. مرحوم ميرزا به ايشان امر مى كند كه به كنگاور بروند. آن زمان كنگاور اهميت زيادى داشت چرا كه جمعيتى كه هر روزه عازم زيارت عتبات عاليات بودند ازاين شهر مى گذشتند. بعضى از معمرين كنگاور نقل مى كردند: آن زمان كنگاور شبانه روز حد متوسط مهمان دار حدود ده هزار نفر بود كه اينان يا عازم زيارت بودند و يااز زيارت بر مى گشتند و يا مستقبل و يا مشيع بودند.

مرحوم جد ما اهميت زيادى به مساله امر به معروف و نهى از منكر مى دادند. به اين

لحاظ بعداز مدتى احساس مى كنند كه در آنجا نمى توانند بمانند و دوباره به محل سكونت قبلى خود و آن مرحوم در آنجا تدريس داشتند.

مسائلى پيش مى آيد كه عده اى مى روندخدمت بعضى از علماى نجف تقاضا مى كنند تا موجب اين مى شوند كه آن مرحوم همراه مرحوم والد دو مرتبه به كنگاور مى روند.

بله بنده مقدمات تحصيل را در كنگاور خدمت مرحوم والد شروع كردم . در سال 1308 به امر رضاخان از طلبه هاامتحان مى گرفتند چرا كه آنان براى داشتن عمامه بايد جواز مى داشتند. در تمام استان كرمانشاه سه نفرى براى امتحان شركت كردند: بنده و عمه زاده من حاج شيخ حبيب الله عراقى . كه اخيرا محل اعتماد حضرت امام بود و يك نفر ديگر. دراين امتحان من و حاج شيخ حبيب الله قبول شديم و نفر سوم قبول نشد. در سال 1309 يا 1310 بود كه براى ادامه تحصيل عازم شهرستان اراك شدم . در مدرسه اى به نام مدرسه حاج محمدابراهيم خوانسارى ججره گرفتم و به درس و بحث مشغول شدم . حوزه علميه اراك تحت نظر مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالكريم حائرى اداره مى شد. به عبارتى مى توان ايشان را موسس حوزه اراك نيز دانست گر چه قبل ازايشان مرحوم آقا نورالدين صاحب تفسير و حاج آقا محسن بوده اند كه در حوزه اراك تدريس داشتند و مقام علمى خيلى خوبى هم داشتنداما كسى كه توانست طلبه ها را به نحو مطلوب و مفيدى دراين حوزه جمع كند مرحوم حاج شيخ عبدالكريم بود. آقايان زيادى دراين حوزه خدمت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم بودند و بعد باايشان به قم آمدند از جمله : مرحوم حضرت امام و آيه الله العظمى اراكى .

حوزه اراك حوزه گرم و پر رونقى بود. آن موقع من دراين حوزه قبل ازاذان صبح مباحثه شرح لمعه داشتم .اذان صبح را كه مى گفتند نماز مى خواندم و بعداز نماز شرح لمعه را درس مى گرفتم . حوزه اراك حوزه پرتلاش و گرمى بود.

مرحوم آيه الله حائرى دراين حوزه سه قسم شهريه مى دادند: كسانى كه مقدمات مى خواندند نفرى ده ريال كسانى كه سطح مى خواندند نفرى پانزده ريال و براى كسانى كه به خارج اشتغال داشتند و همچنين اساتيد نفرى بيست ريال . دراين

زمينه خاطره اى دارم كه نقل مى كنم : يك روز در مدرسه جنب و جوشى ديدم .از خادم مدرسه كه با سرعت مشغول آب و جارو بود پرسيدم : چه خبراست . گفت : پيشكار آفاى حاج شيخ عبدالكريم مى آيد. (مقدمه مرحوم حجه الاسلام آقاى حاج ميرزا مهدى بروجردى بود) به لحاظ اين كه من در بين علما بزرگ شده بودم برايم تعجب انگيز نبود. گفتم : بسيار خوب . درون حجره مشغول مطالعه بودم كه آقايى به همراه متوالى مدرسه آمد و رفتند داخل يكى از حجره ها. مدتى نگذشت كه خادم آمد و گفت : شما را مى خواهند. من رفتم . ظاهراايشان احوال من رااز ديگران پرسيده بود. من ايشان را نمى شناختم .

ايشان خيلى اظهار لطف دوستى و بزرگوارى فرمودند.از من پرسيدند: چه مخوانيد؟ گفتم : سطح فرمودند: مقدمات را تمام كرديد؟ گفتم : بله . فرمود:اگر آيه اى را مطرح كنم مى توانيد آن را تجزيه و تركيب كنيد؟ عرض كردم :انشاءالله . فرمودند:اين آيه شريفه را تجزيه و تركيب كنيد :[ولا ينبئك مثل خبير].

معلوم است كه تجزيه و تركيب اين آيه ساده و راحت است . تجزيه و تركيب كردم .ايشان خيلى خوشش آمد و براى من ماهى ده ريال اضافه شهريه تعيين كرد بنابراين شهريه من بيست و پنج ريال شد.ازاين جهت طلاب مى گفتند: فلانى در عين حال كه سطح مى خواند ماهى بيست و پنج ريال شهريه مى گيرد. بله اين خاطره راازاين نظر عرض كردم كه : مقدارى حال و هواى آن روز حوزه اراك مشخص شود. خاطرات و حرفها زياداست و هر كدام مى تواند جهاتى از گذشته را روشن كند.

اما دلنشين ترين خاطره من از آن حوزه مربوط به روزى است كه در همين مدرسه مرحوم حاج محمدابراهيم خوانسارى داخل حجره نشسته بودم . يك آقاى بزرگوارى خيلى به اصطلاح خوش تيپ در حالى كه يك كيف كوچك به دست داشتند تشريف آوردند واز من آدرس يك نفراز دوستانشان را كه اتفاقا يكى از مدرسين ما بود سوال كردند. من خدمت ايشان عرض كردم : آقا معلوم مى شود شما تازه از راه آمديد و مسافر هستيد تشريف بياوريد داخل يك چاى ميل كنيد رفع خستگى بشود وايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند واين اولين گام در دوستى من با

حضرت امام خمينى و نخستين مرحله ارادت من محضر مقدس ايشان بود.

به هر حال من سطح را در حوزه اراك به اتمام رساندم. حدود سالهاى 1314 بود كه براى ادامه تحصيل آهنگ حوزه قم كردم در ابتداى ورود به قم مقدارى به تكميل مباحث سطح پرداختم و بعد وارد درس خارج شدم.

حوزه : حضرت عالى سطوح عاليه را نزد كدام يك ازاساتيد تلمذ فرموديد؟

استاد: همانگونه كه عرض كردم تقريبااين مرحله را من در حوزه اراك گذراندم . آن دوست حضرت امام كه ايشان سراغ منزل او آمده بودند مرحوم حاج آقا كاظم گلپايگانى بود كه روى جهاتى آمده بودند حوزه اراك و تدريس مى فرموديد.ايشان تقرير و بيان خيلى خوبى داشتند. مقدار زيادى از كتاب مكاسب و همچنين مقدارى از كتاب شرح منظومه مرحوم سبزوارى رااز محضرايشان استفاده كردم مقدارى از كتاب كفايه را خدمت مرحوم آقاى سلطان صاحب حاشيه بر كفايه و مقدارى هم خدمت مرحوم آقا سيد محسن هفته اى .

درابتداى ورود به قم درس خارج چندين نفراز بزرگان شركت كردم اما آن درسى را كه پسنديدم وادامه دادم درس مرحوم آيه الله سيدمحمدتقى خواسنارى و مرحوم آيه الله سيداحمد خوانسارى بود. درس اين دو بزرگوار شركت مى كردم و بيشتر با آنان ارتباط داشتم رضوان الله تعالى عليهما.

حتى قبل ازاين كه براى فراگيرى فلسفه خدمت حضرت امام خمينى رحمه الله عليه برسم مقدارى از منظومه را خدمت مرحوم آقا سيدمحمدتقى خوانسارى خواندم . فراموش نمى كنم كه وقتى درس به مبحث الهيات بمعنى الاخص رسيد فرمودند:اين مباحث كفايت نمى كند. يك مدتى خارج از مباحث كتاب براى ما كلام مى فرمودند.

هر دوى اين بزرگواران يعنى آيه الله سيدمحمدتقى و آيه الله سيداحمد خوانسارى معنويت خوبى داشتنداما مرحوم آيه الله سيدمحمد تقى صفاى نفس عجيبى داشت .

آن گونه بى آلايش و بى ريا بود و به امور عالى تزكيه نفس توجه داشت كه گويا دراين دنيا نبود. بعداز فوت مرحوم آيه الله حائرى با تعدادى از دوستان كه مرحوم آيه الله شهيد صدوقى در راس جريان بود و فعاليت زيادى داشت تصميم گرفتيم كه مرحوم آيه الله سيد محمد تقى خوانسارى رااز حالت انزوا خارج كنيم . درابتدا تصميم گرفتيم براى ايشان جلسه درس مرتبى تشكيل بدهيم . به مناسبت اين كه مرحوم آيه الله حاج شيخ عبدالكريم تازه فوت شده بودند پيشنهاد شد كه آقاى خوانسارى بقيه درس خارج صلوه مرحوم حاج شيخ را بفرمايند.ايشان پذيرفتند و درس را شروع كردند كه من اين مباحث را تحت عنوان:[ قوله اقول] نوشتم . مقدار زيادى از آن را هنوز در ميان دستنويس هايم دارم . به اين نحو قضيه درس را حل كرديم .

پس ازاين به فكر آن شديم كه مكان مناسبى را هم براى نمازايشان در نظر بگيريم .

آن زمان ايشان در محله تكيه خروس داخل يك مسجد كوچك كه ظرفيت چندانى نداشت نمازاقامه مى فرمودند در حالى كه مرحوم آيه الله سيداحمد خوانسارى دو جا نماز مى خواندند يكى از در مدرسه فيضيه و ديگر هم در بازار مسجد مسگرها.

رفقا به من پيشنهاد كردند كه من خدمت حاج آقا سيداحمد بروم و پيشنهاد كنم كه ايشان يكى ازاين دو مكان را براى اقامه نماز به آقا سيد محمد تقى واگذار كنند. من قبول كردم خدمت ايشان رسيدم و مطلب و پيشنهاد را عرض كردم .ايشان فرمودند: مانعى ندارد هر كدام از دو مكان را مى خواهيدانتخاب كنيد.

من مدرسه فيضيه را عرض كردم .ايشان پذيرفتند. بعد عرض كردم اگر مانعى نداشته باشد دراولين اقامه نماز حضرت عالى هم تشريف بياوريد و نماز را به ايشان اقتدا كنيد. فرمودند: چه مانعى دارد.

اولين شبى كه ما آقا سيدمحمدتقى را براى اقامه نماز آورديم مدرسه فيضيه آقاى حاج سيداحمد هم تشريف آوردند و نماز مغرب را به ايشان اقتداء كردند. آن شب بسيار زيبا و خاطره انگيز بود. در محيطى كه تنهابا چند چراغ دستى روشن شده بود نهايت اخلاص و خداخواهى موج مى زند و هر كسى به راحتى متوجه آن مى شد. آن مرحوم جمله[ اياك نعبد واياك نستعين] را به گونه اى مى گفت كه شنونده احساس

مى كرد واقعا دارد خطاب مى كند.يك حال ديگرى هنگام اداى اين جمله به ايشان دست مى داد.اين گونه نبود كه تنها من متوجه اين موضوع شده باشم . روزى به مناسبتى آيه الله اراكى هم متذكراين نكته شدند كه : جمله[ اياك نعبد واياك نستعين] ايشان خيلى بااهميت بود.

حوزه : مرحوم آقا سيداحمد خوانسارى با مرحوم آقاسيد محمد تقى نسبتى داشتند؟

استاد: نه نسبتى نداشتندامااز مثل هاى معروف است كه[ رب اخ لم يوالده والد].

حوزه : حضرت عالى به لحاظ معاشرت بسيار نزديكى كه بااين دو بزرگوار داشتيد طبيعى است كه خاطرات بسيارى داشته باشيد لطفا نگاهى دوباره به بعضى از آن خاطرات داشته باشيد.

استاد: خاطرات بسياراست واين مقام گنجايش آنرا ندارداما در جهت امتثال امر شما عرض مى كنم : در يكى از تابستانها دقيق يادم نيست چه سالى بود مرحوم آقا سيد محمدتقى خوانسارى پيغام فرستادند كه من مى خواهم همدان بروم شما هم با من بياييد. من على رغم اين كه بستگانم دعوت كرده بودند كه به اراك بروم پذيرفتم . آن وقت در قم ماشين خيلى كم بود مشاينى آوردند من و آيه الله اراكى و آقازاده بزرگ مرحوم آيه الله خوانسارى در خدمت ايشان عازم همدان شديم .اين مسافرت زمينه اى را فراهم كرد كه مدت بيشترى خدمت ايشان باشم . مرحوم آيه الله آخوند ملا على همدانى جديت فراوان داشت كه همانجا مرحوم آقاى حاج سيد محمدتقى خوانسارى بقيه كتاب عروه را حاشيه بزنند. ما هم آماده بوديم تااز خدمت ايشان استفاده كنيم اما به همان لحاظى كه عرض كردم مرحوم آقاى خوانسارى هيچ به

اين امور توجه نداشت . گويااهل اين دنيا نبود و به عالم ديگرى تعلق داشت .اصولاايشان به اين اموراهميت چندانى نمى داد و بيشتر در عالم خود بود. من فكر كردم كه فرصت مناسبى است كه يك مقدارى راجع به قضاياى جنگى كه ايشان به همراه بعضى از بزرگان ديگر در مقابل دشمن اسلام ايستاده واز اسلام دفاع كرده بودندازايشان بپرسم .

زمانى كه استعمارگر پير يعنى انگلستان به قصد تجزيه ممالك اسلامى و تفرقه بين مسلمانان عليه امت اسلامى وارد جنگ شده بود مرحوم آيه الله ميرزا محمدتقى شيرازى حكم دفاع صادر فرمودند.

در آن زمان بويژه در منطقه بين النهرين و عراق كمتر خانه يا تجارت خانه و يا كتابخانه اى بود كه عكس مرحوم آيه الله شيرازى در آن نباشد. در آن عكس مرحوم ميرزا در حال نوشتن بودند. پايين اين عكس نوشته بود :[ الامام الشيرازى يكتب حكم الدفاع العمومى] .

ازاين حكم استقبال خوبى شد واكثر بزرگان حوزه لباس رزم پوشيدند و به دفاع ازاسلام برخاستند. يكى از بزرگان نجف كه از شاگردهاى مرحوم آخوند ملامحمد كاظم خراسانى بود نقل مى كرد: در آن زمان مدتى آيه الله كاشانى را نديدم تااين كه روزى آقاى كاشانى را ديدم كه دو رديف فشنگ بسته و يك تفنگ هم به دوش انداخته است !

بله من در آن سفر همدان از آن فرصت استفاده كردم تا جزئياتى از آن دفاع رااز مرحوم آيه الله آقا سيدمحمدتقى خوانسارى كه خود نيز شخصا در آن شركت داشتند بپرسم .ايشان دراين دفاع همراه مرحوم آيه الله كاشانى و مرحوم آقا سيد محمدرضا بختيارى شركت داشتند. سنگرهاى اين آقايان نزديك يك ديگر بوده است واحوال خاصى داشته اند. مرحوم آقاى بختيارى نقل مى كردند: در جنگ چنار قلعه انگليسيها چنارقلعه را به توپ بستند. ما درون سنگرى بوديم . آقاى سيدمحمد تقى بدون هيچ گونه ترس و واهمه اى غرق سرور و خوشحالى بودند. گويا با صداى بلند مى خنديدند به گونه اى كه ديگر رفقاازاين خنده بسيار متعجب شده بودند كه اين چه وقت خنديدن است ؟ جنبه هاى الهى درايشان بسيار روشن و بر همگان آشكار

بود. دراين زمينه حضرت آيه الله اراكى اطلاعات خوبى دارند .

مرحوم آيه الله آقا سيد محمدتقى خوانسارى از جمله خاطراتى كه از اين جنگ نقل مى فرمودند جريان اسارت ايشان به دست انگليسيها بود. مى فرمودند: مدت چهارماه متوالى درون كشتى توى دريا زندانى بوديم به نحوى كه نمى دانستيم كجاى دنيا واقع شده ايم تمام اطراف كشتى را آب فرا گرفته بود. عده اى مزدور هندى را براى حفاظت از ما گمارده بودند به طورى كه نقل مى كردند و معروف بود مامورين هندى آدمخوار بودنداز كسانى بودند كه لذيذترين گوشت ها را گوشت انسان مى دانستند به همين لحاظ مامورين هنگام تحويل گرفتن مااز شيفت قبل دقت بسيار مى كردند و با دقت ما را مى شمردند كه مبادا فردى از ما را مامورين قبلى خورده باشند.

ايشان مى فرمودند: بعد ما را منتقل كردند به زندانى كه وسط بيابانى قرار داشت واطراف آن فقط سيم خاردار بود.

آنجا ظاهرا چهارصد نفر بودند. نقل مى كردند يك جوان سياه پوست ازاهالى آنجا متوجه شد من اهل علم هستم لذا روزها مى آمد كنار سيم هاى خاردار و من برايش منطق مى خواندم . نهايتا آن جوان وسيله نجات و فراز من رااز آن زندان فراهم كرد.

جنبه هاى علمى مرحوم آقا سيد محمدتقى نيز بسيار عميق و چشمگير بود. در همان بحثى كه درادامه بحث صلوه حاج شيخ شروع كردند اين مطلب به خوبى نمايان بود.ايشان در هر صفحه از كتاب تقريبا سه چهار مطلب واشكال اساسى داشتنداما آن جنبه زهد و تقواى ايشان به گونه اى بود كه اين موارد ديگر را تحت الشعاع قرار داده بود. و متاسفانه ايشان نه از روى بى توجهى به مسائل نظم و ترتيب بله به همان لحاظ كه عرض كردم كلا به امور دنيوى توجهى نداشتند و سر ساعت و مرتب براى درس نمى آمدند واين امر مقدار زيادى در عدم رغبت طلاب به شركت در درس ايشان موثر بود. آن زمانى معروف شده بود كه درس آقا سيدمحمد تقى زمانش بين الحدين است يعنى از طلوع آفتاب تا زوال ظهر يعنى يك ساعت ازاين ميان درس شروع مى شود.

حوزه : آيا بين مرحوم آيه الله آقا سيدمحمد نقى خوانسارى با مرحوم آيه الله آخوند ملاعلى همدانى ارتباطى بود؟

هر دوى اين بزرگواران از جمله مجتهدين و فضلاء حوزه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم و مورد توجه ايشان بودند. طبيعى است كه ارتباط آنان قديمى و ديرين بود. مجتهدين و فقهاء حوزه حاج شيخ گروهى بودند از جمله : هر دو آقايان خوانسارى آخوند ملاعلى همدانى آقا ميرزا محمد همدانى آقا صدر آيه الله گلپايگانى و حضرت امام و غيراينها.

حوزه : در زمان زعامت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم وضع تدريس فلسفه در حوزه چگونه بود؟ معروف است كه ايشان به اين امور چندان روى خوشى نشان نمى دادند.

استاد: جلسات درس و بحث فلسفه بود بدهم نبود اين طور هم كه معروف است مرحوم حاج شيخ مخالف با فلسفه و تدريس آن نبود بلكه ايشان عقيده داشت كه پايه هاى تفكر واعتقادات را بايد قبلااز جاى ديگر محكم كرد و بعداز گذراندن يك سرى از مقدمات به آموختن فلسفه پرداخت .ايشان بيشتر بااين كه بدون گذراندن يك سرى از مقدمات فلسفه در عرض ديگر درسهاى حوزوى تدريس شود مخالف بود.

چنانكه عرض كردم خود من در آن زمان مقدار زيادى از كتاب شرح منظومه مرحوم سبزوارى را خدمت آيه الله آقا سيدتقى خوانسارى خواندم . از جمله خاطرات من از مرحوم آيه الله سيد محمدتقى خوانسارى اين است كه در مدرسه فيضيه طبقه فوقانى غربى جنب كتابخانه اولين اتاق اتاق مرحوم آيه الله سيد محمود طالقانى

بود دومين اتاق متعلق به آقاى غروى بود كه فعلا در تبريز تشريف دارند و سومين اتاق هم من بودم .يكى دو هفته بود كه مرحوم آقاى طالقانى قم تشريف نداشتند و به مسافرت رفته بودند. وقتى كه برگشتند مرحوم آقا سيد محمدتقى به من فرمودند: آقا سيد محموداز مسافرت برگشته است ميل دارم امشب به ديدن ايشان برويم . من به مرحوم آقاى طالقانى خبر دادم . شب بعداز نماز مغرب و عشاء آيه الله خوانسارى تشريف آوردند. مرحوم آقاى طالقانى جلوى حجره را فرش كرده بودند همانجا نشتيم و مشغول صحبت شديم . مرحوم آيه الله طالقانى خدا رحمتش كند از همان دوران جوانى خيلى پرشور و پرحرارت بود من تعبير مى كردم كه ايشان مانند كوه آتشفشان است . مرحوم طالقانى با همين شور و حرارت و با يك نگرانى زياد خدمت آقا سيد محمد تقى عرضى كرد: آقا رضاخان به شمال مسافرت كرده است . هنگام رفتن حكم كرده است تا من ازاين مسافرت بر مى گردم يك نفر معمم در تهران نبايد باشد.

به اين جهت يك افسر و يك نظامى به همراه يك مامور با لباس شخصى داخل محله هاى تهران مى گردند و هر جا يك روحانى را مى بينند عمامه اش را بر مى دارند و قبايش را هم از كمر به پايين قيچى مى كنند بعد مى گويند :[خوب حالا متحدالشكل شدى برو پى كارت] .

مرحوم آقاى طالقانى با ناراحتى بسيار مى گفت : آقا فكرى بكنيد. تهران و قم حكم ابتدا واتنهاى يك كوچه را دارند. فردااين حكم به قم هم سرايت مى كند.

چكار مى خواهيد بكنيد؟اين جملات را با آن حرارت مخصوص به خودش بيان مى كرد. مرحوم آقا سيد محمدتقى خوانسارى لبخندى زدند و فرمودند: احتمال اين را بدهيد كه اين حكم به قم نرسد و قبل از رسيدن به اينجا لغو گردد. مرحوم طالقانى گفت : چطور؟ آقاى خوانسارى فرمودند: حالا شمااحتمال اين را بدهيد.

و من العجب اين حكم به قم نرسيدو لغو شد. حالا چه حادثه اى باعث لغو آن شده بود يادم نيست .

حوزه : در ضمن فرمايشات حضرت عالى نام مرحوم آيه الله شيهد صدوقى ذكر شداگراز آن شهيد بزرگوار خاطره اى داريد بفرماييد؟

استاد: مرحوم آيه الله صدوقى از دوستان و رفقاى بسيار نزديك و صميمى ما بود و طبيعى است كه ازايشان خاطرات زيادى داشته باشم .اما آنچه را كه به صورت كلى بايد ذكر كنم روحيه مقاوم پرانرژى و با نشاط آن مرحوم بود.

زمان رضاخان زمان بسيار سختى براى حوزه هاى علميه و آقايان طلبه ها بود. طلبه هااز همه جهت تحت فشار بودند. جو عمومى در جهت ايجاد فشار و تنگنا براى روحانيت و حتى تحقير علماى دين هدايت مى شد.

در چنين زمانى مقاومت در سنگر تحصيل و حفظ دين كار ساده اى نبود. در عين حال حوزه هاى عمليه مقاومت كرد و روحيه نشاط خود را على رغم تمام مشكلات از دست نداد. در حوزه هاى علميه بودند طلبه هايى كه با روحيه نشاط و مقاومت زايدالوصف خود باعث تقويت روحيه ديگران مى شدند. مرحوم آيه الله صدوقى ازاين افراد بود. معمولا مجالسى كه ايشان حضور داشت مجالس با نشاط و مفيدى بود و تمام محور مجلس را هم او به عهده داشت . در زيادى ازاين مجالس روحيه اميد و نشاط موج مى زد. در بعضى از آنها حضرت امام رضوان الله عليه هم شركت مى فرمودند.

گاهى نيمه هاى شب مرحوم آقاى صدوقى مى آمد و دوستان رااز خواب بيدار مى كرد كه برويم جمكران نماز و دعا بخوانيم . دوستان مى گفتند حالا كه وقتش نيست اما آن مرحوم دست بردار نبود. ما جمعى بوديم از رفقا باايشان همراهى مى كرديم .

بعدها نيز رابطه ما با مرحوم صدوقى گرم و صميمى بود.ايشان زياد منزل ما تشريف مى آوردند. يك روز در همين اتاق كه اكنون شما حضور داريد حضرت امام آقاى صدوقى و آقا شيخ مرتضى حائرى تشريف داشتند.

جلسه دوستانه بود. نزديك ظهر شد عرض كردم : آقايان ناهار مى مانيد؟ مرحوم آقاى صدوقى با همان حالت مزاح و خوش رويى هميشگى فرمودند: بله كه مى مانيم . بنده ناهارى تهيه كردم . بعداز صرف ناهار بنا شد قدرى استراحت كنيم . مرحوم آقاى صدوقى آن وقت بعداز ظهرها درس رسائل مى فرمودند.ايشان قبل از خواب مشغول مطالعه درس بعداز ظهر شد. حضرت امام به بنده فرمودند يك چيزى هم بده من مطالعه كنم . عرض كردم : آقااين كتابخانه من دراختيار شما.ايشان فرمودند: نه نمى خواهم كتاب باشد. يك روزنامه مجله گر چه قديمى هم باشد پيدا كن بيار تا مطالعه كنم .

حوزه :از جمله توفيقاتى كه خداوند متعال به حضرت عالى عنايت فرموده اين است كه : با قبول مسئووليت بعضى از مدارس و كتابخانه ها مقدارى از عمر شريف خود را در خدمت به عالمان دين و فرهنگ اسلامى سپرى كرديد. دراين مورد نيز بياناتى بفرماييد.

استاد: در پاسخ به اين سئوال شما به اصطلاح بعضى از بزرگان بايد مقدارى ازاوراق كتاب زمان را ورق بزنم و به حدود سالهاى هزار و سيصد و هفتاد باز گردم .

دراين سالها بود كه ناخودگاه و بدون تصميم قبلى وارد دستگاه مرحوم آيه الله بروجردى شدم . مقدمات اين امر واقعا من حيث لايحتسب پيش آمد. شبى از شبهاى ماه مبارك رمضان شايد قريب نيمه هاى شب بود به حرم حضرت معصومه سلام الله عليها مشرف شده بودم متوجه شدم كه آيه الله بروجردى هم حرم مشرف هستند. بنده در قسمت بالا سر مشغول خواندن زيارت نامه شدم .ايشان در مسجد بالاسر در حال نماز بودند. معمول ايشان اين بود كه هرگاه حرم مشرف مى شدند ابتداء دو ركعت نماز مى خواندند و بعد مشرف مى شدند. بعداز نماز كه داخل حرم شدند خدمت ايشان سلام عرض كردم .ايشان فرمودند: شما چرا نيامديد؟اين سوال

مبهمى بود. بناچار عرض كردم : چشم شرفياب مى شوم . مرحوم حاج آقا ابوالحسن روحانى كه زيربازوى ايشان را گرفته بود گفت : منظور حضرت آيه الله جلسه استفتاءاست .

بااين كه مرحوم آيه الله بروجردى سامعه داشتند و مرحوم آقاى ميرزاابوالحسن اين جمله را آهسته گفت .ايشان شنيدند و به عنوان مواخذه فرمودند: حالا به ايشان مى گوييد.

اين فرمايش آيه الله بروجردى باعث شد كه از آن موقع در جلسه استفتاءايشان شركت كنم . دو سه سالى به اين منوال گذشت . در ماه رجب 1377 بود كه حسب الامر مرحوم آيه الله بروجردى مديريت كتابخانه مدرسه فيضيه و توليت مدارس قم بخصوص مدرسه فيضيه و مدرسه خان به عهده من واگذار شد. همچنين مسووليت رسيدگى به امور طلاب مشمول نيز به عهده من نهاده شد. در ماه رجب 1377 كه من كتابخانه كه من به خانه مدرسه فيضيه را تحويل گرفتم گر چه چندين سال از تاسيس اين كتابخانه مى گذشت اما در عين حال كتابخانه اى كه تحويل مى شد بيش از چهار هزار و دويست و پنجاه جلد كتاب نداشت آن هم كتابهاى تكرارى و بسيار فرسوده مثلا حدود 50 جلد رسائل مرحوم شيخ انصارى آن هم از رسائل هاى چاپ خشتى كه زمان خود مرحوم شيخ به چاپ رسيده بود و متجاوزاز 60 تا 70 جلداز مكاسبهاى رحلى قديمى كه آن هم زمان خود مرحوم شيخ چاپ شده بود.

از جهت ديگرامكانات مانند: قفسه و فرش هم وضع بهترى نداشت . حدود 22 قفسه چوبى تمام و نيمه تمام يكى بلند و يكى كوتاه . حتى چوبهاى داخل آن قفسه ها را رنده نزده و صاف نكرده بودند به گونه اى كه كتابها دراثر بيرون آمدن ازاين قفسه ها اكثرا آسيب ديده و خراب شده بودند. فرشهاى كتابخانه هم يك چند تا زيلوى رنگ و رو رفته و كثيف بود كه گوياازابتداى تاسيس هيچگاه شسته نشده بود.

من تصميم گرفتم اين كتابخانه را سروسامان بخشيده وازاين حالت تاسف بار خارج كنم .ابتداء به تصفيه كتابهاى غيرضرورى و بلا استفاده پرداختم و بعد شروع كردم به تهيه كتابهاى لازم به گونه اى كه امروزاين كتابهاى غيرضرورى بلااستفاده پرداختم و بعد شروع كردم به تهيه كتابهاى لازم به گونه اى كه امروزاين كتابخانه بيش از هفتاد هزار جلد

كتاب دارد كتابهايى كه مورداستفاده عموم طلاب و طالبين علم است . بعضى از كتابهاى اين كتابخانه جزء كتابهايى است كه در كتابخانه ها ديگر كمتر وجود داد. در حدود سه هزار جلد نسخ خطى اين كتابخانه است .اين كتابخانه امروز بحمدالله مورد مراجعه افراد زيادى است . روزانه از تعداد زيادى مطالعه كننده و محقق پذيرايى مى كند. غالبا از آقايان محققين و مصنفين براى استفاده از نسخ خطى و گرفتن زيراكس از صفحات مورد نيازشان مراجعه مى كنند.

به امكانات ديگر كتابخانه هم تا حد ممكن رسيدگى كردم . دراين جهات مشكلات زيادى بوده است و رنج هاى فراوان كه اميدوارم محصول كار مورد رضايت حضرت بقيه الله قرار بگيرد.

تهيه هر كدام ازامكانات كتابخانه خود خاطره اى به ياد ماندنى دارد. در رابطه با قفسه هاى موجود كتابخانه يك سال ماه محرم يكى از دوستان شب تاسوعا و عاشورا ميهمان من بود. هنگام رفتن ايشان خواست به عنوان تشكر يك عدد يخچال براى من بخرد. من نپذيرفتم . ايشان تعجب كرد. گفتم به دو علت نمى پذيرم : يك اين كه مى ترسم اين يخچال باعث ناراحتى فكرى من بشود چرا كه اگر من يخچال داشته باشم ناخودآگاه بايد ساير لوازم زندگى خود را نيز به حد يخچال بالا ببرم . دوم اين كه وقتى كتابخانه مدرسه فيضيه كه يك مركزى است براى استفاده علمى طلاب قفسه مناسب نداشته باشد درست نيست كه من از شما قبول يخچال بكنم . شما بياييد قفسه هاى كتابخانه را ببينيد واگر خواستيد مرحمتى بكنيد براى كتابخانه قفسه بگيريد.

ايشان گفت :اگر آيه الله بروجردى به عنوان سهم امام بپذيرند من قفسه و ديگرامكانات . كتابخانه را تهيه مى كنم . بنده پذيرفتم كه اجازه رااز مرحوم آيه الله بروجردى بگيرم و گرفتم . آن وقت يك مبلغ معتنابهى خرج قفسه بندى و ديگرامكانات از قبيل : ويترين ها چراغها و لوسترها و فرش هاى كتابخانه شد. همراه بااين كارها كه صورت ظاهر كتابخانه را مى آراست و مطلوب مى كرد فكر كردم كه خوب است بلكه ضرورى و لازم است كه براى نسخ خطى اين كتابخانه كه بعضا منحصر به فرد هم هست يكى فهرستى تهيه شود.اين جهت به تهيه فهرست

پرداختيم كه دو جلداز آن با بودجه مرحوم آيه الله بروجردى در همان زمان چاپ شد. يادم نيست چقدراز نسخ خطى در آن دو جلد فهرست شداما بعد بقيه را فهرست كردم وادامه دادم كه هم اكنون اين فهرست موجوداست .

راجع به رسيدگى به پرونده طلاب مشمول حوزه وامور مشمولين هم كه عرض كردم به عهده من گذاشته شد. من مايل نبودم اين گونه امور طلبه ها به دست ديگران انجام بپذيرد لذا براى اين كار زحمت فراوانى كشيدم . مى شود گفت دراين كار زجر و ناراحتى ديدم . تمام كوشش من به اين خاطر بود كه مايل نبودم اين پرونده ها به دست كارمندان دولت آن زمان انجام گيرد.

در زمينه ايجا نظم و تشكيلات اين پرونده ها هم تا حدى موفق بودم . دراين زمينه خاطره اى را نقل كنم :

قبل از پيروزى انقلاب كه مدتى مدرسه فيضيه تحت تصرف و كنترل دستگاه حكومت بود يك روز من در كتابخانه مدرسه فيضيه نشسته بودم . عده اى از روساى ادارات دولتى آنجا آمدند. يك نفراز آنان گفت : حالا كه مدرسه فيضيه طلبه ندارد واين كتابخانه هم بلااستفاده است بنابراين تمام كتابها را بايد ببريم اداره اوقاف و همچنين پرونده هاى طلاب مشمول را به آموزش و پرورش تحويل بدهيد.

من در يك گرفتارى عجيب و غريب واقع شدم كه چكار بكنم و چگونه ازاين كار جلوگيرى كنم . گفتم : مانعى ندارد هر طور مى خواهيد عمل كنيداما من از شما سئوالى دارم : چند نفر متصدى امور مشمولين دراداره آموزش و پرورش هستند؟

يك نفراز آنان گفت : ده نفر و ديگرى گفت : نه پانزده نفر. گفتم : هم اكنون من چندين شماره پرونده به شما مى دهم كه اگر شما به آنان در آموزش و پرورش رجوع بكنيد ناقص است چرا كه در مكاتبات ادارى آنان اشتباها بعضى ازاوراق را كه لازم بوده است در پرونده نگهدارند براى من فرستاده اند و هم اكنون اينجاست .

در حالى كه من خودم تنها فقط به كمك يك نويسنده كه دفاتر را براى من مى نويسد به امور مشمولين طلاب رسيدگى مى كنم وادعا دارم چنين نقصهايى در پرونده هاى موجوداينجا نيست بنابراين شما چرا مى خواهيد كار را مشكل كنيد.

چند نفراز آنان گفتند: درست مى گويد خلاصه تصميم گرفتند كتابخانه و

همچنين پرونده ها همانجا باشد منتهى مهر و مومش كنند لذ يك مدتى كتابخانه فيضيه مهر و موم بود.

در خلال رسيدگى به كارهاى كتابخانه مدارس وامور مشمولين گاه مسافرتهايى هم حسب الامر مرحوم آيه الله بروجردى پيش مى آمداز جمله مسافرتى به سوريه بود.

يكى از هيئت هاى مهم آن زمان تهران هيئت بنى الزهراء بود.اينان از مرحوم آيه الله بروجردى تقاضاى يك واعظ كرده بودند. بنا به امر ايشان بنده چندين سال شبهاى جمعه مى رفتم تهران صبح جمعه مجلس را اداره مى كردم و عصر جمعه بر مى گشتم . دراين ضمن تصميم گرفتيم كه يك ضريح نقره اى براى قبر مطهر حضرت رقيه تهيه رفقا زحمت زيادى كشيدند. براى متن كتيبه هاى اطراف ضريح پيشنهادهاى زيادى شد:

روايات مختلف اشعار گوناگون من به لحاظ اين كه سوريه از كشورهاى اهل تسنن وبيشتر برادران سنى آنجا هستند مايل بودم روايتى در مقام و منزلت اهل البيت كه از زبان علماى اهل سنت نقل شده باشد انتخاب شود به اين جهت روايتى را در نظر گرفم كه زمخشرى نقل مى كند:

الا ومن مات على حب آل محمد مات شهيدا.الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له .الا و من مات على بغض آل محمد ...

اين روايت را علاوه بر زمخشرى كه شخصيت بزرگى در ميان اهل سنت است وازاو به نام امام زمخشرى ياد مى كنند ثعلبى هم نقل كرده است .

اما من نمى خواستم بگويم كه از ميان تمام پيشنهادها پيشنهاد من بهتراست به اين لحاظ گفتم : ما تمام پيشنهادها را بدون اين كه نام صاحب آن را مشخص كنيم خدمت آيه الله بروجردى مى بريم هر كدام را كه ايشان انتخاب كردند انتخاب مى كنيم .اين كارانجام شد و مرحوم آيه الله بروجردى با وقت كافى و دقت تمام پيشنهادها را ملاحظه فرمودند واتفاقا همين روايت راانتخاب كردند.

يكى از آقايان مدرسين حوزه علميه قم نقل مى كرد: در مسافرت به سوريه باامام جماعت مسجد جامع امورى بحثى داشتيم و توانستيم او را با همين روايت مجاب كنيم .

در ضمن مراسم تشريفاتى به همراه 215 نفراز رفقا جهت نصب ضريح مطهر از سوريه شديم . آن زمان براى رسيدن به حرم مطهر بايداز كوچه پس كوچه هاى زيادى عبور مى شد حرم حضرت رقيه سلام الله عليها داراى سخن كوچكى با فضاى حدود چهل و دو متر مربع بود. داخل صحن يك كتابخانه بود. روى قفسه هاى كتابخانه نوشته شده بود :[خاصه محمد سليم] يعنى : كتابخانه خصوصى محمد سليم . داخل اين كتابخانه يك در كوچكى بود. در كناراين در كه هميشه هم قفل بود شيخى روى صندلى نشسته بود.اين در در حرم حضرت رقيه بود! براى ورود به حرم مطهر بايد مقدارى پول به آن شيخ داده مى شد تا براى لحظاتى در را بگشايد.

قبل از حركت ما به سوى سوريه عده اى از تجار تهران آمدند قم تا خدمت آيه الله بروجردى عرض كنند كه ايشان به بنده امر بفرمايند: موجبات بر چيده شدن اين كتابخانه رااز سر راه حرم مطهر حضرت رقيه فراهم كنم . شهدالله كه به گوش خودم شنيدم مرحوم حاج محمدحسين احسن دفتردار آيه الله بروجردى در پاسخ آنان گفت :اى بابا شما چه توقعاتى داريد. مگر فلانى مى تواند كتابخانه خصوصى كسى را جمع كند. لذااين پيشنهاد همانجا به بن دست رسيد و مطرح نشد

در سوريه براى مراسم پرده بردارى از ضريح مبارك مجلس جشنى تهيه ديديم كه در آن بسيارى از شخصيتهاى سوريه از جمله : رئيس جمهور وقت را دعوت كرديم . مفصلى بود. بعداز مجلس به من پيشنهاد شد كه به لحاظ همكارى خوب مقامات سورى با شما خوب است كه شما با دو سه نفر از رفقا براى اظهار تشكر به ملاقات رئيس جمهور[ شكرى القوقلى] برويد. بنده پذيرفتم ازاطراف متوجه متوجه شدم كه قراراست رئيس جمهور هدايه اى به ما بدهد. به دوستان گفتم : هديه اى كه به من مى دهد: عبا قرآن و يا يك عصاست . به شما آقايان هم يك مدال فلزى مى دهد كه نصب كنيد جلوى سينه تان و به قول برو بچه ها پز بدهيد بنابراين اختيار پذيرش يا عدم پذيرش هدايا را به من بسپاريد.

دوستان ما قبول كردند. ما براى ملاقات رفتيم از ما قهوه آوردند.

رئيس جمهور به زبان تركى استانبولى صحبت مى كرد. مترجمى داشتيم كه براى ما ترجمه مى كرد. در پايان مترجم گفت : رئيس جمهور مى خواهند با شما و آقايان همراه هديه اى بدهند. بنده گفتم : به ايشان بگوييد: هديه ما را قطعه زمينى كه حدود چهارصد متر و در جنب حرم حضرت رقيه است واكنون دراختياراوقاف مى باشد قرار بدهند. مترجم گفت : رئيس جمهور مى گويند: براى چه مى خواهيد؟ گفتم : برادران اهل سنت و جماعت اماكن متعدى براى عبادت دارند ولى جعفرى مذهبهاى دمشق هيچ محلى براى تجمع ندارند كه دعاگوى بقاء دولت شما باشند. اين مكان را به اين جهت مى خواهم . رئيس جمهوراز پاسخ خوشش آمد و درخواست را پذيرفت و قرار شد زمين دراختيار ما قرار بگيرد. بعداز اين ملاقات وانتشار خبر آن در جرايد تقريبا در وزارتخانه ها به روى ما باز شده بود. يك روز به همراه يكى از رفقا رفتيم وزارت اوقاف نزد وزيراوقاف آقاى عبدالرحمان طباع براى ثبت و دريافت رسيد ضريح لوسترها و فرشهايى كه برده بوديم . من زير عبا استخاره كردم كه راجع به كتابخانه شيخ محمد سليم هم صحبت بكنم .استخاره خوب آمد.

به وزير گفتم :اين مكانى كه در تصرف شيخ محمدسليم است ملك خودش است يا ملك اوقاف ؟اگر ملك خودش است اجازه بدهيداز داخل همين زمينى كه رئيس جمهور مرحمت كردند درى به حرم مطهر حضرت رقيه گشوده شود تااحتياج به رفت و آمداز داخل كتابخانه شيخ نباشد واگر ملك اوقاف است چه معنى دارد كه كتابخانه خصوصى شيخ باشد؟ وزير قدرى به فكر فرو رفت و بعد شخصى را مامور كرد كه قضيه را پى گيرى كند. من عازم حرم شدم ديدم : بازرس شيخ را محاكمه مى كند كه چرا نوشته كتابخانه خصوصى ؟ و به او گفت : هر چه زودتر مكان را بايد تخليه كند. من رفتم منزل يكى از رفقا را فرستادم كه گزارش كار را بياورد. وقتى آمد گفت : گارى اجاره كردند و قفسه ها و كتابها را كلا بردند و مكان كاملا خالى شد.

من به ياد حرف مرحوم حاج محمدحسين احسن افتادم كه به تجار گفته بود: شما چه توقعاتى داريد. خيلى خداوند متعال را شكر و سپاس گفتم كه چنين راحت و ساده كار راانجام داد.

چندشبى كه بعداز نصب ضريح مطهر من آنجا بودم در همين مكان اقامه جماعت مى شد و شيعيان آنجا زياد مى آمدند و در نماز جماعت شركت مى كردند بخصوص شيعيان بحرين . يك شب من براى دوستان قدرى از قضاياى جامع اموى را نقل كردم و گفتم : هر مصيبتى كه بر شيعه وارد شده است منشاش همين جامع امورى بوده است .از همين مكان بود كه معاويه براى حضرت على[ ع] پيغام داد:

شصت هزار شمشير زن در مقابلت بسيج كردم كه فرق شتر نر و ماده را نمى فهمند. بعد هم مقدارى از قضاياى آل اميه و آل مروان و بنى عباس را ذكر كردم . آنگاه گفتم : ما وظيفه داريم در مقابل اين جامع اموى يك جامع علوى بنا كنيم . و بعداضافه كردم : براى شما سنگين نباشد كه ما چند نفر كساب دو و سه تهران چگونه مى توانيم جامع علوى بنا كنيم ؟ ولو ما بتوانيم فقط بناى اين جامع را بگذاريم كافى است . در طول زمان خود به خود بانيهايى پيدا خواهد كرد كه آن را تكميل كنند.

وقتى كه قبر مطهراميرالمومنين[ ع] آشكار شد عضدالدوله ديلمى گفت : يك چهار طاقه روى قبر درست كنند. ما هم همين چهار طاقه را درست مى كنيم . دست روزگار آن را تكميل خواهد كرد.

يك سرى قبضهايى چاپ كرديم . مقدارى هم پول نقد رسيد. ما بناى جامع علوى را آنجا گذاشتيم . مرحوم آيه الله بروجردى ازاين كار بسيار خرسند بودند به من پيغام دادند كه دست به كار بشويد و هر وقت هم معطل مانديد به خودم مراجعه كنيد. بعدا به لحاظ مسائل و عوارض كه پيش آمد بنده نتوانستم ادامه بدهم . بعد هم كه فوت مرحوم آيه الله بروجردى پيش آمد بنده نتوانستم ادامه بدهم . بعد هم كه فوت مرحوم آيه الله بروجردى پيش آمد. شنيده ام كه وزارت ارشاداسلامى قضيه را تعقيب مى كند.اميدواريم موفق بشوند. خوب شايد بهتر بود وارد نقل اين جريانات نمى شدم ولى به مقتضادى[ الكلام يجرالكلام] به اينجا رسيديم .

حوزه : حضرت عالى جداى ازاين گونه خدمات بااختصاص فرازى از عمر شريف خود به كار تحقيق و تاليف دراين زمينه نيز به فرهنگ اسلامى و حوزه هاى علميه خدمت كرديد. لطفاانگيزه خود رااز پرداختن به تحقيق و تاليف بيان بفرماييد.

استاد: در پاسخ به اين سوال شما ناچار هستم كه از بيان مقدمه اى كمك بگيرم . بنده اصولا بسيار نگران گذر لحظات عمر هستم . به اين كه اين لحظات كه هيچ شيى پر قيمتى حتى طلا نمى تواند باارزش آن برابرى بكند بيهوده يا كم فايده بگذرد.

از طرف ديگر از مواردى كه بنده به خاطر آن بسيار متاسف هستيم كيفيت برخورد ما با ذخائر بسيار غنى فرهنگ تشيع است .

در يك بررسى كوتاه مشخص مى شود كه ما با فرهنگ خودمان رفتار مناسبى نداشتيم . در حالى كه برادران عامه واهل سنت نسبت به ما خيلى بهتر با فرهنگ خود برخورد كردند. كتابهاى آنان را نگاه كنيداز حيث تحقيق چاپ و كاغذ خوب و عالى است .انسان واقعا رغبت مى كند كه آنها را تهيه كند و بخواند. ولى كتابهاى بزرگان ما همينطور مانده نه تحقيق و تطبيق مناسبى نه يك چاپ جالب و خوبى از آنها شده است .

تذكره علامه راافست كرده اند. دراين افست تنها زحمتى كه به خودشان داده انداين است كه سر هر صفحه شماره گذارى كرده اند. و فهرستى هم براى آن نوشته اند. كتاب سرائرابن ادريس را نگاه كنيد اين سرائر بسيار كتاب خوب و ذى قيمتى است و در زمينه خودش هم مطالب را دارد.اين كتاب جنبه هاى ادبى و تاريخى خوبى دارد.اما دراين زمان بااين شكل قابل عرضه نيست . بايد روى آن تحقيق شود.

به اين لحاظ از همان ابتدا كه مسووليت كتابخانه فيضيه را پذيرفتم در ذهن داشتم

كه در جهت رفع اين نقيصه قدمى ولو كوچك بردارم . درابتدا به تهيه فهرستى براى نسخ خطى كتابخانه پرداختم و مدت چندين سال به تهيه آن مشغول بودم . بعداز پيروزى انقلاب اسلامى با توجه به اين كه سن و سالى هم از من گذشته بود و كمتر توان و قدرت دخالت در كارها را داشتم . پرونده هاى طلاب مشمول و همچنين مسووليت مدارسى كه به عهده من بود تحويل جامعه مدرسين دادم . تنها مسووليت كتابخانه را نگهداشتم به لحاظ اين كه كتابخانه يك مجمع علمى است و محيط بسيار مناسبى براى تحقيق و تاليف است . چند سال است كه با بعضى از آقايان رفقا مشغول هستيم و روى كتاب مجمع الفائده كار مى كنيم .

به جهات عديده اى اين كتاب راانتخاب كردم از جمله :اين كتاب مورد عنايت حضرت امام رحمه الله عليه بود. يك نفراز علماى بزرگ اراك نقل مى كرد: حدود چهل سال قبل خدمت حضرت امام رسيد وايشان را در حال مطالعه كتاب مجمع الفائده ديدم . وايشان بسيارازاين كتاب تعريف كردند.

مجمع الفائده يك كتاب استدلالى قوى است .اين مطلب را من كرارا عرض كرده ام كه :اگر تمام مجلدات اين كتاب با يك تحقيق و تصحيح مناسب به بازار علم عرضه شود كتاب جواهر و حدائق را تحت الشعاع قرار خواهد داد. مرحوم محقق اردبيلى روى اين كتاب زحمت بسيار كشيده است و حقااثر گرانبهايى براى فرهنگ شيعه به جاى گذاشته است . در فروع فقهيه تا جايى كه امكان داشته موشكافى كرده است و من نديدم در هيچ كتاب استدلالى فقهى حتى كتب علامه اين قدر موشكافى شده باشد. بله اين يكى از كتبى است كه ما براى تحقيق تصحيح برگزيديم .اكنون جلد هفتم آن از طبع خارج شده و جلد هشتم و نهم آن تحت طبع است . بقيه مجلدات آن تا قضاء و شهادات هم حاضراست .

كتاب ديگرى كه روى آن كار مى كنيم مهذب ابن فهداست . در تحقيق و تصحيح اين كتاب به اين گونه عمل مى كنيم كه تمام نقل قول هايى كه ابن فهد دارد از منابع اصلى صفحه و باب آن را مشخص مى كنيم تا رجوع به آراء منقول آسان باشد. به اين صورت : آنچه از تذكره نقل كرده و يا ازابن ادريس وابن حمزه تمام اينها را من از منابع اصلى آن پيدا كرده ام .

اين كتاب خيلى براى محققين در فقه مفيداست .

كار ديگر ما روى كتاب خلاف شيخ طوسى است .اهميت اين كتاب بر هيچ كدام ازارباب فضل پوشيده نيست .اگر تازه در دنيا مساله حقوق تطبيقى و يا در ممالك اسلامى فقه تطبيقى مطرح شده است اين كتاب نمايانگراين است كه از هزار سال پيش در فرهنگ تشيع مساله فقه مطرح بوده است و شيخ طوسى كه شيخ الطائفه علماى اماميه است در هزار سال پيش دراين زمينه به تاليف كتاب خلاف مى پردازد و در آنجا به تطبيق آراء فقهى مى پردازد.اما همين اثر ذى قيمت در آن چاپهاى اوليه بسيار پراشتباه بود كه اين در فرهنگ امروز نقص مهمى براى كتاب شمرده مى شود. نقص ديگراين كتاب آن بود كه : ماخذ آراى مختلف در آن مشخص نشده بود. وقتى كه مى گويد: وافقناابوحنيفه ياالشافعى فى احد قوليه اين از كجا نقل شده ؟ معلوم نيست . ما به كمك آقايان رفقا زحمت كشيديم و ماخذاين اقوال را در آورديم . بحمدالله و المنه مشغول كار بوده و هستم و سعى دارم كه لحظات عمر را مغتنم بشمارم . واقعه شهادت فرزند شهيدم شهيد مهندس محمدتقى محمدى عراقى مدتى در كار من وقفه ايجاد كرد. نه اين كه به ميل خودم دست از كار بكشم . نه توانايى كار نداشتم . روزها مى رفتم داخل شيخان بر سر مزارش يكى دو ساعت همانجا مى نشستم و بعد بر مى گشتم . ساليانى پيش مرحوم آيه الله حاج آقا حسين قمى رحمه الله عليه به اخوى فرموده بودند: من نديد خانواده اى به مانند خانواده شما كه اين قدر محبت به اولاد داشته باشد

بله بعداز شهادت فرزندم توان كاراز من سلب شد. تااين كه يكى از رفقا كه ناظر براحوال من بود به من گفت : فلانى ! چرااين كار را مى كنى بيا و يك كتاب به نام او بنويس و منتشر كن . پيشنهاد خوبى بود. تصميم گرفتم : سرى به كتابهاى چاپ نشده بزنم . بعداز دقت روى كتابهاى چاپ نشده عوالى اللئالى راانتخاب كردم . خداوند متعال توفيق داد. به بركت نام آن شهيد موفق شدم زحمت زيادى روى آن بكشم .

مجموع اين كارها را در كتابخانه انجام مى دهم . براى اين كه در منزل نيز كارى داشته باشم تفسيرى راانتخاب كرده ام به نام[ كنزالدقائق] تاليف الميرزا

محمدالمشهدى .

بزرگان ما زياد درباره اين تفسير گفته اند واز آن تعريف و تمجيد كرده اند.الحمدلله تاكنون دو جلد آن چاپ شده است و جلد سوم آن سوره مائده وانعام واعراف زير چاپ است . بقيه اين تفسير شريف را هم اگر خداوند متعال عمرى و توفيقى عنايت كند تمام مى كنم ان شاءالله .اين تفسير بسيار تفسير خوبى است .امكان دارد من صورت دستخط علماى بزرگى كه بر آن تقريظ نوشته اند دراين جلد سوم بياورم .

حوزه : كداميك ازاين تحقيق و تصحيح ها را به تنهايى و كداميك را گروهى كار فرموده ايد؟

استاد: مهذب ابن فهد و تفسير را خودم به تنهايى شروع كرده وادامه مى دهم . براى تحقيق و تصحيح كتاب مجمع الفائده و خلاف دو تا گروه داريم .

در گروه[ مجمع الفائده] خود من هم عضو هستم . در گروه[ خلاف] عضو نيستم فقط اشراف و نظارت دارم .

عمده نظر ما در تصحيح و تحقيق كتاب خلاف تصحيح غلطهاى آن و نشان دادن ماخذ و مدرك آراءاست . در مجمع الفائده نسخه هاى متعددى را پيدا كرديم كه مقابله و تصحيح مى شود. رواياتى را كه مرحوم اردبيلى نقل مى كنداز ماخذاصلى نقل مى كنيم . ظاهرا آن زمان رسم بوده است كه نويسندگان و آقايان علما هر جاى عبارت را لازم داشتند مقدارى از صدر و مقدارى از وسط و مقدارى از ذيل آن مى آوردند. در مجمع الفايده هم همين روش اعمال شده است لذا مااينها را تحقيق كرديم و هر جا لازم بوده است تمام عبارت را نقل كرديم . در مهذب هم سعى شده است ماخذ آراء و نقل اقوال بيان شود. در تفسير نسخه هايى كه من دارم خيلى سقط دارد بدخط است و بعضى قابل خواندن نيست . مطالبى را كه نقل مى كند و يا رواياتى را كه مى آورد من از منابع اصلى آن نقل مى كنم .

جنبه هاى ادبى را مى دانم كه غالبااز بيضاوى گرفته است لذا من به آن مراجعه

مى كنم واز آنجا نقل مى كنم . در بعضى موارد كه به اشعارى استشهاد مى كند من هر طور شده ماخذ آن پيدا كرده و از آنجا نقل مى كنم . خوب اين هم يك سبكى است .

اگر نكات ثقيل و دير هضمى در روايات منقول آن باشد سعى مى كنم حتى الامكان با كمك از شرح اصول كافى ملاصالح مازندرانى يا مرآه العقول مرحوم مجلسى و يا ساير كتب و تفاسير خاصه يا عامه شرحى بر آن بدهم تااين نكات روشنتر شود.اين هم نگاهى گذرا به چگونگى روش تحقيق ما.

حوزه : حضرت عالى به مساله استفاده از فرصتهااشاره فرموديد در اين زمينه چه توصيه اى به طلاب جوان داريد.

استاد: هيچ كس نبايد خود راازاين مساله مستثنى بداند كه لحظات عمراو سريع مى گذرد واين لحظات تكرار شدنى نيست .

هر كس بايد خودش به فكراستفاده دقيق و صحيح ازاين لحظات بر آيد. مااراكى ها ضرب المثلى داريم كه مى گويد: چاله بايداز خودش آب داشته باشد.

والاهر چه آب دستى در چاله بريزى متعفن مى گردد.اين خود طلبه است كه هيچ گاه نبايد بگذارد فرصتى ازاو بيهوده فوت شود. نبايد مثلا بعداز نماز مغرب و عشاء داخل مسجد يا حرم يا خجره بنشينند و يك سرى حرفهاى كم فايده يا خداى ناكرده بى فايده رد و بدل كنند.اوقات را بايد سبك و سنگين كرد و به اقتضاى هر وقتى برنامه مناسبى داشت . لحظات شادابى و نشاط كامل براى كارهاى سنگين درس و بحث و مطالعه و مباحثه مطالب علمى و لحظات ديگر مثلا بعداز شام يا دقايقى قبل از خواب براى رسيدگى به اخبار روزنامه ها و مطالعه مقالات و كتابهاى سبكتر. ما بايداوقات خود را صرف مسائلى بكنيم كه به درد دين دنيا و جامعه مان بخورد. آن قدر كارهاى لازم انجام نشده داريم كه هيچ كس نمى تواند وقتش را بيهوده بگذارد. در همين باره اگر كسى به من مراجعه كند متون غنى و

ارزشمندى داريم كه بايد تحقيق و تصحيح شود به او پيشنهاد واو را راهنمايى خواهم كرد.

البته مراكز تحقيقاتى كه امروزاز آقايان براى امور تحقيق استفاده مى كنند بايد كاملا مواظب و مراقب باشندازافرادى كه واقعا استعداد و لياقت لازم را دارند بهره بگيرند. خداى ناكرده دراين امور افرادى به كار گرفته نشوند كه آن نيت خالص و قصدالهى كامل را نداشته باشند و دراين امور به انگيزه هاى ديگر داخلى شده باشند.

بزرگان ما از قبيل : شيخ طوسى شيخ مفيد و كلينى كه حدود هزار سال پيش زحمت كشيده و تاليفاتى داشته اند همواره در طول اين هزار سال شعاع اخلاص آنان به تاليفاتشان پرتوى درخشان داده كه از آن استفاده مى شود و در آينده هم استفاده خواهد شد.امااز طرف ديگر كتابهايى هم بوده است كه بعدهااز كاغذ آنها فقط براى پيچيدن فلفل و زرد چوبه استفاده شده است .اگراخلاص نباشد زحمت ما هيچ نتيجه اى نمى بخشد. ملاك زحمت زياد نيست بلكه زحمت بااخلاص است .

ما بايد در كار خود بيش از هر چيز ديگر مساله اخلاص را در نظر بگيريم .

اخلاص و تقوى و خداخواهى بايد محور كار ما بايد و به تمام زحمات و فعاليت هاى ما شكل ببخشد. من قصداين مطلب را ندارم كه به طلاب عزيز توصيه يا سفارشى بكنم چرا كه خودم احتياج به نصحيت و سفارش دارم . ولى حالا كه مطلب بر زبانم جارى شده است عرض مى كنم .

ما در قرآن كريم دواسوه و نمونه داريم كه خداوند متعال در يكى از جهت خاص ما را به الگوگيرى ازاو دعوت كرده است و در ديگرى از تمام جهات :

قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم والذين معه اذ قالوا لقومهم انا برء وا منكم و مما تعبدون من دون الله ...

اين يك اسوه خاص است يعنى اقتداء به ابراهيم خليل الرحمن و گرفت الگواز آن بزرگوار دربرائت از مشركين .

ولكم فى رسول الله اسوه حسنه

اين اسوه دوم جنبه خصوصى ندارد. تمام حركات واعمال رسول خدا[ص] بايدالگو و سرمشق باشد. به قدر مقدور ما بايد در تمام اين اعمال از آن بزرگوار پيروى كنيم . دراين الگوپذيرى و دراين اقتدا صف اول را بايد روحانيت داشته باشند.

آنان بايد بيش از هر كس ديگر اعمالشان شبيه و نمونه اعتمال و رفتار رسول الله باشد. غيرازاين از آنان توقع نمى رود.

اگر بنا باشد من از جامعه روحانيت و طلاب عزيز خواهشى داشته باشم اين است كه دراين الگوگيرى ازاعمال و رفتار رسول الله از زندگانى بى نظير و بسيار نزديك به رسول الله حضرت امام خمينى رحمه الله عليه كمك بگيرند. در اين يارى اعمال و رفتار آن بزرگ مردالهى تماما اسوه و نمونه و قابل الگوگيرى است جنبه خاصى ندارد.اگر ما حضرت امام را امام خطاب مى كنيم نبايداكتفا به لفظ باشد بلكه بايد واقعا امام و جلودار ما دراعمال و رفتار باشد و واقعا آن مرحوم راامام خود بدانيم .

دراين زمينه تمام طلاب بلكه تمام روحانيت لازم است مطالعه دقيقى بر زندگانى حضرت امام داشته باشند واز لحظه به لحظه آن الگو و سرمشق بگيرند. بنده كه اين مطلب را عرض مى كنم از سال 1309 شمسى باايشان آشنا شدم . دراين مدت با تمام وجود اين احساس را داشتم و درك كردم كه مى توان در تاسى به زندگى و رفتار رسول الله از زندگى اين مردالهى نمونه گرفت و سود جست .

هيچ كس نمى تواندادعا كند كه مجلس نشست ايشان حتى مجلسى كه حالت تفريح و نشاط داشته باشد مجلس غيبت يا خداى نكرده دروغ و لغو بوده است . مجالس ايشان همه اش مفيد بوده است .

تواضع و فروتنى ايشان كه زبانزد همه آشنايان دور و نزديك است . آنچه دراين تواضع و فروتنى چشم گير و جاى دقت دارد عدم ريا و عدم ساختگى بودن آن است . آن حضرت به راستى متواضع و فروتن بود.

يكى ازائمه جماعات قم روى مسائل سياسى يااحيانا فلسفى با ايشان مخالف بود. حضرت امام گاه و بى گاه نمازايشان مى رفت و به او اقتداء مى كرد.

خدا شاهداست هيچ قصدى در كار نبود. خودايشان مى فرمود: فلانى سليقه اش با

من جور در نمى آيد.اگراواشتباه كرده باشد من كه در كارم اشتباه نكرده ام چرا نبايد در نمازاو شركت كنم ؟

در سياست و فهم مسائل جارى كشور و جهان و ديگر مسائل هم كه به جاى گفتگو نيست .ايشان نمودارى از مرجعيت را براى ما ترسيم كرد كه الحق والانصاف نمودار مرجعيتى بود كه اسلام مى خواهد. دراين زمينه مانند غنچه اى مالامال ازاستعداد هوش ذكاوت و علم بود كه نسيم تقوى و اخلاص او را شگفت و تبديل به گل كاملى كرد.افسوس و صدافسوس كه اين گل اكنون در كنار ما نيست اما رايحه دل انگيزاو ساليان دراز مشام جانهاى شيفته و عاشق او را مى نوازد و هيچ گاه از پهنه گيتى زايل نخواهد گشت .

اين ما هستيم كه بايدازاين رايحه بهره هاى كامل بگيريم .

اين شخصيتى كه در مقابل تمام ابرقدرتها مانند كوه ايستاد و كاخ ستمشاهى را ويران كرد هيچگاه از ياد خدا غافل نماند و لحظه اى به خود نيانديشيد و هيچ امرى را به خود نسبت نداد. بيشترين زحمت و مرارت و رنج از آن او بوداما نتيجه را منتسب به مردم به عنوان يدالله مى دانست واين رمز موفقيت او بود.

او لحظه اى به خود نيانديشيد تااز معبودش جدا بيفتد.اين ابر مرجع تقليد مانند يك طلبه ابتدايى بسيار متواضع به دعا واعمال مستحبى اهميت مى داد و لحظه اى به خود مغرور نگشته بود.اين روحيه را ازابتدا داشت و تاانتهاى عمر شريف خود آن را حفظ كرد و با خود به پيشگاه معبودش برد.

خاطره اى از آن بزرگوار دارم كه هيچ گاه يادم نمى رود:

ساليانى پيش در صف سوم نماز جماعت مرحوم آيه الله خوانسارى خدمت ايشان نشسته بودم . نيمه شعبان بود. يك دعايى نقل شده است مخصوص اين شب .اين دعا در مفاتيح نيست ولى دعائى است كه سينه بسينه نقل شده است . بعداز نماز مغرب و عشا قبل از تكلم بايد 21 مرتبه خوانده شود.

اين دعا چند سطرى بيشتر نيست . من شروع كردم به خواندن اين دعا. از روى كاغذى مى خواندم .ايشان فرمودند: فلانى چه مى خوانى ؟

من چون نمى خواستم حرفى بزنم كاغذ را نشان ايشان دادم ايشان فرمودند: بلند

بخوان تا من هم بخوانم . با هم اين دعا را خوانديم .

دراوج قدرت هم اين روحيه با حضرت امام بود.ايشان دعا را كلام صاعد مى دانست و قرآن را كلام نازل . همانگونه كه به قرآن استدلال مى كرد فرازهايى ازادعيه را هم قابل استدلال واستناد مى دانست . در پايان نيز عرض مى كنم كه اين بعداز تفكر و نگرش ايشان نياز به تحقيق و مطالعه دارد و حوزه ها بايد به اين امر توجه كامل بكنند انشاءالله .

حوزه : در پايان از حضور شما خواهش مى كنيم مراتب قدردانى و تشكر ما را به لحاظ زحمتى كه به شما داديم بپذيريد.

استاد: خداوند شما را موفق بدارد.