باباطاهر از دانايان , شعرا , صوفيان , اساتيد و دراويش نامدار ايران زمين است . وي در سده پنجم هجري زيست و دوبيتي هاي عارفانه اي از خود به جاي گذاشت . باباطاهر در همدان به دنيا آمد و با گويش زيبا و شيرين محلي لرستان سروده هاي خويش را نوشت . بسياري از واژه هاي به کار رفته شده وي از زبان کهن پهلوي ايران باستان است و امروزه دو بيتي ها وي سندي بر زبان کردي ايران به حساب مي آيد . آرامگاه وي امروزه مورد بازديد هزاران نفر علاقه مند فرهنگ غني ايران است , همچنين عارفان زيادي بر مزار وي حضور مي يابند و براي شادي روانش درود مي فرستند . همچون آرامگاه مولاناي بلخي در قونيه , صائب تبريزي , عطار نيشابوري , خيام , سعدي , حافظ , فردوسي و . . .
باباطاهر مردي وارسته و صوفي منش بود . در سال 448 هجري که سلطان طغرل سلجوقي به همدان سفر کرد و نخست به ديدار باباطاهر شتافت و بوسه بر دستان وي زد . باباطاهر نيز وي را اندرز داد و از او درخواست کرد که با مردم با داد و نيک کرداري رفتار کند تا براي هميشه نامي نيک از خود برجاي گذارد . وي علاوه بر دو بيتي واژه هاي قصاري در تصوف و عرفان و خداشناسي به زبان عربي دارد که بسيار زيباست . باباطاهر در ادبيات غني ايران به نام باباطاهر عريان شناخته مي شود و خود وي نيز اين لقب را قبول دارد ولي کسي که اين لقب را به وي داده است را نمي شناسد و دليلش را نمي داند .
روزگار باباطاهر نيز مانند روزگار ديگر بزرگان ايران روزگاري سخت , همراه با تعصبات خشک مذهبي , افراط گرايي ديني , قتل و کشتن دگر انديشان بوده است . هر انديشه اي به جز انديشه مذهبيون اسلامي خشک مقدس عرب در جامعه متمدن ايران مرتد به حساب مي آمده است . به طوريکه زندگي بر امام محمد غزالي اسلام شناس بزرگ نيز سخت آمد و کتابهاي وي آتش زدند . غزالي سخنش با مردماني بود که مي خواستند به اسلام يا هر دين ديگر بگرايند , به آنها چنين ميگفت که هر ديني را به شناخت کامل و بررسي دقيق بپذيريد و براي ظواهر , مصلحت يا هم دين بودن با پدرانتان و . . . قبول نکنيد زيرا ارزش والاي دين با چنين اعمالي خدشه دار مي شود و شما نيز شخصي ديندار به حساب نمي آييد .
عارفان و صوفيان ايران از اقشاري بودن که به عنوان دژي مستحکم در برابر تحجر و واپسگرايي ايستادگي ميکردند . به همين دليل خلفاي عرب پرست زمان آنان را مانعي در سر راه خويش مي دانستند . همانگونه که هارون الرشيد از سخنان درشت ابن سماک در هراس بود . فردوسي بزرگ نيز به دليل گفتار ايران پرستانه اش مورد غضب قرار ميگيرد و وي به مرتدي و بازگشت به دين باستاني ايران محکوم مي شود يا سخنان خيام فيلسوف که پس از صدها سال هنوز به عنوان سپري محکم در برابر افراط گرايان ديني به حساب مي آيد .
باباطاهر از چند روي با ديگر بزرگان ايران متفاوت سخن گفته است , يکي سادگي کلام , ديگري درد و سوزي که در سخنانش نهفته است و در نهايت گويش محلي زيبايي ايراني که وي از آن بهره برده است . سادگي و عاميان بودن سخنان وي صدها سال است که زبان به زبان در ميان مردن ايران در کوچه و بازار مي چرخد و همگي از آن بهره مي برند . اين درد و عشق سوزناک چنان است که پس از وي مولانا عارف بزرگ ايراني چند قرن پس از او , از باباطاهر الهام ميگرد و در سخنانش از آن بهره مي برد ولي پس از مولانا ديگر کسي چنين نمي توان بکند . باباطاهر در برخي دو بيتي هايش از عشق مجازي عبور ميکند و به اوج عرفان مي رسد که همانا حل شدن در ذات يزدان پاک است . وي بدنقشي , خرد بودن , نادرستي را از عوامل نرسيدن به کمال ميداند .
برخي ابيات باباطاهر را ميتوان شبيه به مناجات منصور عبدالله انصاري دانست , گويي اينکه مناجات انصاري بسياري ضعيف تر از دو بيتي ها باباطاهر است . باباطاهر عاشق خداوند , طبيعت و انسان بودن است . در کلامش بارها از کوهستانها , دشتها و رودخانه هاي زيباي ايران زمين , رفتار نيک و ستايش خداوند سخن مي گويد . باباطاهر انسان ها را بسيار سفارش به ارزش نهادن به زندگي ميکند . زندگي اي که در آن کمال و طي کردن درجات انسان بودن , سخن نخست را بزند . در دو بيتي ها باباطاهر مکررا سخناني ديده مي شود که شامل پند ها و اندرزهاي وي به آيندگان است . درس بزرگي که آنان آموختند و رايگان به فرزندان آينده ايران منتقل نمودند . نامورترين اندرزهاي باباطاهر عريان پيرامون زندگي درست و پايان آن چنين است :
در جايي سخنش را بي پرده به سلاطين يا انسانهايي ميگويد که مقام و ثروت همه زندگي شان را فراگرفته به هيچ چيز ديگر جز ارتقاي ظواهر زندگي نمي انديشند :
در ستايش نيروي مافوق انسانها که همانا خداوند است :
پيرامون پايان زندگي و مرگ که هيچ گريزي از آن نيست :
در شکايت از بي عدالتي جهان :
يادش گرامي , روانش شاد باد
گردآوري و پژوهش از ارشام پارسي