يوسف غلامي ` در شماره پيشين ماهنامه بخشهايي از كتابهاي تعليمات ديني دوره دبستان مورد ارزيابي قرار گرفت. در آن گفتار، نخست امتيازات آن كتابها را بر شمرديم و آنگاه به پارهاي ملاحظات اشاره نموديم. سزاوار است پيش از خواندن اين شماره، آن ملاحظات مورد مطالعه قرار گيرد و آنگاه در ادامه، اين بخش را مطالعه فرماييد.
تعليمات ديني سال چهارم، سال 77، ص 32، درس نهم، در برشماري فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام چهار فرزند (حسن، حسين، زينب، ام كلثوم) نام برده ميشود و هيچ ذكري از محسنِ شهيد نميشود.
بهراستي با آن همه تأكيدها كه در ياد كرد اين طفل سقط شده در روايت به ما رسيده است آيا سزاوار نيست در بر شماري فرزندان آن حضرت دست كم از نام اولين شهيد ولايت و نخستين قرباني اهل بيت عليهمالسلام ذكري به ميان آيد؟! و گمان نميكنيد كه بهترين زمانِ طرحِ اين موضوع همان ايام كودكي و كتابهاي دوره دبستان است؟ آيا اين نوعي سهل انگاري و نيست كه در مجموع كتابهاي دوره دبستان حتي يك بار نام اين فرزند فاطمه(س) به ميان نيايد؟!
اين در حالي است كه برپايه روايات، اولين خوني كه در قيامت از آن پرسش ميشود خون محسن شهيد است. طفلي كه زمان تولدش فرا رسيده بود و به ستم شهيد گشت و بلكه اگر زنده ميماند در منزلت اخلاقي و معنوي همانند ديگر فرزندان زهرا عليهاالسلام ميشد.
اينكه در زمان ما پس از قرنها هنوز عدهاي از شيعيان بزرگسال كمترين اطلاعي از پنجمين فرزند بانو فاطمه زهرا عليهاالسلام ندارند همين است كه از خرد سالي تا بزرگسالي چيزي در اين باره نشنيده و نخواندهاند.
بهعلاوه در اين درس محل تولد حضرت زهرا عليهاالسلام ذكر نشده است.
تعليمات اجتماعي پنجم، بخش تاريخ، ص 98 درباره جنگهاي پيامبر مينويسد:
«پيامبر اسلام جنگ و خونريزي را دوست نداشت ولي براي دفاع از اسلام در مجموعِ برخوردهاي نظامي پيامبر با دشمنانش تلفات مسلمان و كافر، در ده سال اقامت رسول اكرم صلياللهعليهوآله در مدينه كمتر از هزار و پانصد تن ياد شده است.
و از ميان برداشتن مخالفان دين اسلام ناچار بود كه جهاد كند. از اين رو در مدينه سپاهي از مسلمانان تشكيل داد و به مبارزه با كساني كه مخالف اسلام بودند، پرداخت.» جاي تأسف است كه سالياني است همچنان كتابهاي تاريخ موضوع جنگهاي پيامبر را به گونهاي ترسيم و تشريح ميكنند كه هيچ روانيست و بيان تعابير بدون دقت است.
بسياري از محققان معتقدند كه رسول خدا صلياللهعليهوآله جز دو سه مورد در هيچ نبردي جهاد ابتدايي نداشته است. آن جهادهاي ابتدايي نيز وقتي رخ داد كه احتمال حمله يا توطئه بزرگي عليه مسلمانان و اسلام در كار بود. در نبردهاي دفاعي نيز چه بسا حتي يك نفر كشته نشده و به صلح يا هزيمت دشمن انجاميده است. از بزرگترين نبردهاي دشمنان با پيامبر صلياللهعليهوآله نبرد احزاب (خندق) است كه ده هزار نفر مسلح به مدينه حمله كردند اما در پايان بدون درگيري عمومي تنها سه تا چهارده نفر كشته شدند.(1) و در مجموعِ برخوردهاي نظامي پيامبر با دشمنانش تلفات مسلمان و كافر، در ده سال اقامت رسول اكرم صلياللهعليهوآله در مدينه كمتر از هزار و پانصد تن ياد شده است.(2) به هر تقدير آنچه مورد تأكيد ماست اينكه با دقت در تعبيرها بايد از اين بد آموزيها و در كتابهاي درسي جلوگيري كرد. يك واقعيت تاريخي را ميتوان با دو تعبير به شكلي بيان و ترسيم كرد كه يكي صحيح و ديگري خلاف واقع و بلكه شبهه ساز باشد. در اين موضوع سزاوار بود چنين گفته ميشد: «از آنجا كه اسلام دين برابري و آزادي و صلح است و پيامبرش صلياللهعليهوآله ، پيامبر رحمت، هرگز بر زور و تحميل عقيده تأكيد ننموده است و رفتار پيامبر و مسلمانان پيوسته سبب جذب افراد به اسلام ميشد.
با اين حال در مدت كوتاه حكومت پيامبر دشمنان ستيزهجوي او بارها عليه وي به جنگ پرداختند و او تا توانست با آنها از راههاي مسالمت آميز رو به رو شد و بهناچار دفاع كرد و شرّ آنان را از مسلمانان دور ساخت.
در كتاب تعليمات ديني سال پنجم، در درس ششم از نشانههاي پيامبري و معجزه مطالبي نقل ميشود و آنگاه درباره معجزات حضرت عيسي و موسي عليهماالسلام عجايبي را بر ميشمارد كه دانش آموز را واقعاً به شگفتي وا ميدارد، مانند عصايي كه به اژدها تبديل ميشد، دستي كه مثل ستاره ميدرخشيد، شفاي كور مادر زاد، زنده كردن مردگان و بيرون آمدن آنان از قبر، مجسمهاي را به شكل حيوان زنده در آوردن و اموري از اين نمونهها.
در همين درس تصوير عصايي كه نيمي از آن اژدهاست و نيمي چوب، نمايش داده شده است. آنگاه در درس بعد معجزه آخرين برگزيده خدا محمد صلياللهعليهوآله ذكر ميشود. مينويسد: «معجزه پيامبر اسلام كتاب او قرآن است كه خداوند در همان كتاب فرموده است: اگر همگان جمع شوند تا با ياري يكديگر مانند قرآن بياورند، هرگز نميتوانند.» اين درس آكنده از اشتباه و كاستي است زيرا:
اولاً: درباره اينكه قرآن معجزه رسول خداست، از خود قرآن شاهد ميآورد، حال آنكه اين شيوه استدلال روانيست. اين استدلال مانند اين است كه شخصي بگويد: فلان كس قدرتمندترين افراد آدمي است چون خودش ادعا كرده كه كسي نميتواند مانند او باشد.
دوم: در اثبات اينكه چگونه قرآن معجزه رسول خداست پارهاي عبارات شعار گونه و دور از موضوع عنوان ميشود كه اصلاً چيزي را اثبات نميكند و بلكه همان پرسش را تقويت ميكند. مينويسد: راستي هم هيچ كس نميتواند كلامي مانند قرآن بياورد. چون انسانها هر اندازه هم دانا و توانا باشند... نميتوانند كارهاي مخصوص خدا را انجام دهند.
بسيار تمسخرگونه است كه در پاسخ اين سئوال كه چرا بشر نميتواند. مانند قرآن بياورد، بگوييم چون نميتواند بعد هم ميافزايد: به همين جهات (كه او نميتواند) كسي نتوانسته كتابي مانند قرآن بياورد! تعجب آخر آنكه در حتي تا چندين سال پيش از براي نمونه برخي اصطلاحات علمي مانند نيروي جاذبه، جرم، نور و امثال آن در دوره راهنمايي يا دبيرستان خوانده ميشد و هم اينك جزو درس علوم دوم دبستان قرار گرفته است.
پرسشهاي درس، همين سؤال را كه «چرا كسي نميتواند كلامي مانند كلام خدا بياورد» مطرح نموده است. راستي اگر كودك در پاسخ اين سؤال بگويد: علتش آن است كه بشر نميتواند، اين پاسخ از او پذيرفته است!؟ سوم اينكه از صدها معجزه ديگر رسول خدا صلياللهعليهوآله هيچ يك نام برده نميشود در حالي كه معجزات آن حضرت را بالغ بر چهار هزار نقل كردهاند.(3) هرچند ميپذيريم كه معجزه بزرگ آن حضرت همان قرآن بوده است.
چهارم: در حقيقت اين درس تنها شبهه را مطرح كرده و پاسخي نداده است. اينجانب ضمن گفتگو با دهها نفر از دانش آموزان دبستاني و بلكه دورههاي بعدتر وحتي برخي آموزگاران، همين درس را پيش روي آنان گذاشتهام و از آنان پرسيدهام حال بگوييد چرا كسي نميتواند مانند قرآن بياورد و دليل معجزه بودن قرآن چيست؟ براي نمونه حتي يك نفر پاسخ درست نداد.
پنجم: پاسخ مورد نظر آن است كه به اختصار نكات ذيل بيان شود:
1 ـ زيبايي و ترتيت كلمات با توجه به محتواي غني و آساني تلاوت و تأثير گذاري بر شنونده تا بدانجا بوده كه مردم هم عصر رسول خدا صلياللهعليهوآله آن را سحر ياد ميكردند.
2 ـ ارائه چنين كتاب از فردي درس نخوانده، بدون وحي الهي، ناممكن است.
3 ـ نه آهنگ آن، نه تكرار آيات موجود در آن، و نه قرائت يا شنيدن آن هيچ يك ملال انگيز نيست.
4 ـ با حجم اندك در بردارنده احكام و قوانيني است كه هيچ يك با ديگري متناقض نيست و گذشت زمان نيز بر آن تأثير نمينهد.
5 ـ اگر همانند قرآن آوردن امكان داشت مشركان و كفار با وجود صدها شاعر و اديب، همانند آن را ارائه ميكردند و ديگر لازم نبود از طريق جنگ و خونريزي به دشمني پيامبر برخيزند. برخي نيز با همدستي گروهي ديگر بر اين كار هم پيمان شدند ولي بعد از مدتي اظهار عجز كردند.
پايين بودن سطح دروس ديني پس از پيروزي انقلاب شكوهمند ملت مسلمان ايران در سال 57 رفته رفته تغيير كتب درسي آغاز گرديد و مدت زماني است اين تغيير اوج بيشتري يافته است. بدين معني كه سطح علمي درسها به مراتب بالاتر و سختتر از قبل شده است. اين تحوّل تابدانجاست كه بسياري ازبخشهاي كتب درسي دوره قديم دبيرستان، هم اينك جزو دروس دوره راهنمايي و بخشي از دوره راهنمايي در كتابهاي دوره دبستان گنجانده شده است. حتي تا چندين سال پيش از براي نمونه برخي اصطلاحات علمي مانند نيروي جاذبه، جرم، نور و امثال آن در دوره راهنمايي يا دبيرستان خوانده ميشد و هم اينك جزو درس علوم دوم دبستان قرار گرفته است. پيشتر جغرافياي كشورهاي مسلمان، كتاب درسي سال چهارم دبيرستان بود و هم اينك بخشهايي از آن جزو تعليمات اجتماعي پنجم دبستان.
اين تحوّل تا حدي مطلوب است اما بيضايعه نيز نيست و از ضايعات آن اين كه زندگي دانش آموزان را در درس خلاصه ميكند و از همه چيز بازشان ميدارد و فشار جسمي و رواني بيش از حد ضرورت بر آنها تحميل ميكند. اما آنچه با گفتار ما پيوند دارد اين است كه : چرا و چگونه حجم و محتواي كتب درسي نسبت به مسايل علمي مانند جغرافي، رياضي علوم، دگرگوني پذيرفته و پيچيده شده است اما سطح آنچه كه به شناخت دين و اهلبيت عليهمالسلام مربوط ميشود در همان حدِ ساليان پيش نگاه داشته شده است. اين شيوه را نميتوان صحيح دانست. ميپذيريم كه كتب مربوط به مسايل ديني را نبايد پيچيده و دشوار ارائه كرد اما از طرفي نبايد با سطحي ارائه كردن آنها و پيچيده كردن و علميتر نمودن دروس ديگر چنين وانمود كرد كه «آنچه حياتي و ضروريتر است درك مسايل علمي ديگر دروس است نه درس ديني. دين و مسايل آن اموري شخصي و اختياري است كه ميتوان براي خوبتر بودن بدانها عمل كرد و ميتوان هم عمل نكرد!» با اين روشِ ارائه كتاب، از همان دوره كودكي فرزندان مسلمان ما چنين احساس ميكنند كه اوقات اصلي و بلكه سرمايههاي زندگي را بيشتر بايد در خدمت امور غير ديني استفاده كرد، آنگاه اگر وقت و سرمايه اضافي باقي ماند آن را در راه شناخت و معرفت ديني صرف كرد.
رفته رفته تأثير رواني و اجتماعي اين نگرش بدانجا ميرسد كه انديشه درباره دني و ارزشهاي دين كمترين سهمِ تفكر روزانه فرد را تشكيل ميدهد و بهترين فعاليتها، كوششهاي علميِ محض قلمداد ميگردد.(4) هرگاه نكته زير را به موضوع فوق بيفزاييم پيچيدگي پديده دو چندان ميشود و آن اينكه: در كتابهاي ديني دبستان آنگاه كه از اهل بيت عليهمالسلام سخن گفته ميشود نگرش و رفتار ايشان را بيشتر فردي، محدود و سطحي ترسيم ميكند. در اين حدّ كه مثلاً امام عليهالسلام روزي بر سر يتيمي دست كشيد يا چند درهم به آن كمك كرد و يا به سگي غذا داد و يا آنكه كودكان را دوست ميداشت.
آنگاه نيز كه مسايل، كمي عميقتر و فراگير ميشود با عبارتهاي كلي و تكراري مينويسد: امامان با ظلم مبارزه ميكردند و طرفدار مستضعفان بودند و مردم را سفارش ميكردند كه به يكديگر ستم نكنند!
اما چه بايد كرد كه كودك يتيم در جامعه افزوده نشود؟ چگونه ميتوان جامعهاي ساخت كه در آن مردم به هم ستم نكنند؟ فقر چگونه و چرا به وجود ميآيد و امامان عليهمالسلام در ريشه كن كردن فقر و ستم چه كرده و چه فرمودهاند؟ اگر ائمه عليهمالسلام دانشمندترين و پارساترين و خيرخواهترين فرد زمان خود بودهاند چگونه معاصران ايشان علاوه بر اينكه منزلت ايشان را نميشناختند اغلب به تأكيد در صدد نابود كردن ايشان بودهاند، تا آن حد كه خداوند دوازدهمين امام را از ميان آنها غايب ميسازد؟ و مسايلي ديگر از اين قبيل:
1 ـ آيا پيامبر پس از خود كسي را جانشين قرار نداد؟ 2 ـ آيا ممكن است پيامبر رحلت كند و كسي را به جانشيني قرار ندهد؟ 3 ـ آيا ميشود پيشواي مردم را كسي قرار داد كه از نظر علمي، دانشمندتر از او و با تقواتر از وي وجود داشته باشد؟ آيا پيشواي پس از پيامبر حتماً بايد معصوم باشد؟ 4 ـ تأثير وجود امام در حفظ دين و رهبري مسلمانان به چه كيفيت است؟ (نقش اجتماعي و الهي اهلبيت عليهمالسلام چه بود؟) 5 ـ دانش و اطلاعات ائمه چه اندازه بوده است؟ بر امور غير ظاهر تا چه اندازه اطلاع داشتهاند؟ جنبههاي علوم ائمه چه بودهاند؟ 6 ـ بيان برخي خبرهاي غيبي و ارائه نمونههايي از علوم غيبي ائمه عليهمالسلام مانند علم به عواقب امور، بهشت، دوزخ، آينده بشر و...
7 ـ تشريح لزوم اطاعت از ائمه عليهمالسلام به مانند اطاعت از پيامبر.
(موضوع اخير در كتابهاي درسي و بلكه غير درسي كمتر مورد تأكيد و تحليل قرار ميگيرد و يكي از دلايل نافرمانبري معاصران ائمه از ايشان همين نكته بوده است. گويي آنان نميدانستند يا نميخواستند بپذيرند كه فرمانبري از امامان معصوم عليهمالسلام به همان ميزان واجب و لازم است كه فرمانبري از رسول اكرم صلياللهعليهوآله ) راستي فرزندان ما اين قبيل پرسشها را چرا نبايد در دوره دبستان فرا گيرند؟ صد افسوس كه در دوره راهنمايي نيز بسياري از اينها تعليم داده نميشود! آيا پيچيدگي و دشواري دروس رياضي و علوم و جغرافي امري ضروري است اما طرح اين مسايل، غير لازم و سنگين است. چگونه كلمه «جِرم» از سال اول دبيرستان به كتاب علوم دوم دبستان انتقال مييابد اما طرح پرسشهاي فوق و پاسخ آنها در كتب ديني ايشان يافت نميشود؟! اگر قرار است سطح دروس ارتقا يابد چرا دروس ديني مشمول اين قانون و تحوّل نميشود؟!
مبادا كه...!!
تأسف انگيز است اگر بشنويد كه در كتب ديني دوره دبيرستان اين تحوّل و ارتقا بيش از آنكه محتوا را در بر گيرد متن را در بر گرفته است و عبارتها به عمد پيچيدگي يافته و محتوا سرد و بيروح شده است.
در كتاب تعليمات ديني سال چهارم و پنجم از زندگي پيامبر و اهل بيت عليهمالسلام اموري نقل ميشود كه امروزه با رشد فرهنگي كودكان كشور سطح آن بسيار پايين است. اما از طرفي در كتاب تعليمات اجتماعي آنها اين قبيل اصطلاحات به چشم ميخورد: سرزمين كوهپايهاي، تقسيمات كشوري، نواحي گرم و خشك، آبرفت، جلگه، كشت آموزش درس ديني نيز بايد به شيوهاي باشد كه كودك و نوجوان نه تنها از گفتارهاي موجود در كتاب، بلكه تحت تأثير مجموعهاي از آموزشها، مشاهدات، تشويقها، تفريحات و سرگرميها و مسابقات، به دين گرايش پيدا كند.
ديم، خاكهاي آبرفتي، فسيل، سنگواره، توربين بخار، كيفيت كار موتورهاي جت، سلول زنده، رباط و مفصل، نبض، كار نايژه در شش و... . بهعلاوه هم اينك مثلاً مبحث نصف النهار در كتاب تعليمات اجتماعي سال پنجم تدريس ميشود و حال آنكه قبلاً از مباحث دوره دبيرستان بود.
پيشنهادها از آنجا كه به فرموده امام صادق عليهالسلام مردم را بايد با رفتار به سوي حق رهبري كرد نه با زبان،(5) آموزش درس ديني نيز بايد به شيوهاي باشد كه كودك و نوجوان نه تنها از گفتارهاي موجود در كتاب، بلكه تحت تأثير مجموعهاي از آموزشها، مشاهدات، تشويقها، تفريحات و سرگرميها و مسابقات، به دين گرايش پيدا كند.
بر طبق تحقيق از ميان يكصد نفر از راه يافتگان به دين تنها پنج نفر از طريق گفتار و استدلال، و بيشتر از طريق مسايل عاطفي، به حق راه يافتهاند.(6) بنابراين نبايد همه بيست نمره درس تعليمات ديني را به امتحان كتبي اختصاص داد. چنانكه درس علوم را با آزمايش، و هنر را با كاردستي در ميآميزند درس ديني نيز بايد چنين شود و بلكه به عقيده ما اگر كتابهاي ديني بدين كيفيت فعلي باشند قرار دادن 10 نمره هم براي امتحان كتبي آنها زياد است.
يك پيشنهاد آن است كه نمره درس به شكل زير تقسيم شود:
10 نمره ويژه امتحان كتبي از كتاب 2 نمره ويژه فعاليتهاي گروهي مذهبي در كلاس يا مدرسه 2 نمره ويژه سخنراني (كنفرانس) در كلاس پيرامون موضوع ديني انتخابي يا پيشنهادي از سوي آموزگار 2 نمره ويژه مسابقات 2 نمره ويژه تشويق براي هر فعاليت ديني كه قابل ارائه به دانش آموزان باشد يا آموزگار به دلايلي دانش آموز را سزاوار ببيند. مانند گزارشهاي مذهبي، خلاصه نويسي از كتابها و اموري از اين قبيل.
بهعلاوه هرگاه دانش آموزي به هر علت نتوانست در يكي از اين امتيازات موفق شود براي وي شركت در آزمون بخش ديگر ممكن باشد.
از سويي بايد گزينش آموزگاران به دقت انجام گيرد. آموزگار درس ديني در حقيقت نماينده و جانشين امام معصوم عليهالسلام براي آموزش درس دين به كودكان است. وي نبايد در هيچ جنبهاي از مسايل اجتماعي و اخلاقي، ضعيف يا الگوي نا مناسبي باشد. سيما، اندام، لباس و شيوه تدريس او بايد سراسر جاذبه آفرين باشد.
اينجانب به ياد دارم كه در دوره دبيرستان (در سالهاي پيش از انقلاب) دبير ديني همه كلاسهاي اول تا چهارم مدرسه ما از بد خلقترين و بد قيافهترين افرادي بود كه حقير در دوران تحصيل خود ديده بودم. از طرفي دبير ادبيات فارسي مدرسه كه به يكي از احزاب انحرافي وابسته بود در خوش برخوردي و نرمخويي، زبانزد بود. و البته كه اين گزينشها همه حساب شده و بر اساس نقشه بود.
ضروري است كه دورههايي ويژه براي آموزگاران درس ديني اختصاص داده شود تا آنان با اصول اخلاقي و روان شناسي آشنا بيشتر شوند. ديگر اينكه هرگاه در رفتار خود مرتكب لغزشي شدند بيدرنگ مورد تذكر و بلكه باز خواست قرار گيرند.
بهتر است افزون بر اينها براي كتابهاي تعليمات ديني دوره دبستان كتاب كمك آموزشي ويژه تدوين كرد تا آموزگار درس را با محتواي بيشتر و مطالب متنوعتر در آميزد و سطح كيفي كلاس را بالا ببرد. اين كتابها را ميتوان با 250 صفحه و با موضوعات علمي متنوع ارائه كرد.
نيز در هر سال تحصيلي ميتوان دانش آموزان را با تاريخ مذهبي شهر محل سكونت خود آشنا كرد و اماكن متبرك را از نزديك به آنها نشان داد و از مراكز فرهنگي و ديني باز ديد به عمل آورد. هنوز در شهرها دهها مركز اسلامي وجود دارد كه نه تنها دانش آموزان، بلكه بزرگسالان هيچ اطلاعي از وجود آنها ندارند.
همچنين ديدار با شخصيتهايي كه به نوعي خدمتي به ائمه معصومين عليهمالسلام كردهاند در برنامه كار قرار گيرد. مانند افرادِ خير انديشي كه به پيروي از اهل بيت عليهمالسلام يا تحت تأثير رويدادهايي، مراكز فرهنگي، درماني، علمي و... داير ساختهاند. يا نويسندگاني كه آثار ارزندهاي پيرامون شخصيت امامان نوشتهاند.
اينها همه نقش اجتماعي و اخلاقي ائمه را به بهترين صورت براي وي ثابت ميكند.
گاه نيز لازم است والدين دانش آموزان ممتاز در درس ديني، به آموزشگاه فرا خوانده و مورد تحسين و تشويق واقع شوند يا خود و فرزندانشان به سفر زيارتي يا سياحتي دعوت گردند.
در پايان هر درس ديني ميشود به مناسبت معمايي اسلامي بيان كرد كه بيشتر به محتواي آيات قرآن و داستان پيامبران و امامان مربوط است. از جمله اينكه:
ما جراي كودكي كه در آغوش مادر، پيامبر بود.
كودكي كه او را پسر خدا خواندند.
كودكي كه در چاه با جبرئيل سخن گفت.
پسري كه در خواب ديد خورشيد و ماه و ستارگان بر او سجده كردند.
ماجراي طفلي كه آبروي مادر را حفظ كرد.
پسري كه به بهانه بازي او را ربودند.
دختراني كه زنده به گور ميشدند.
نوزادي كه به دريا انداخته شد.
كودكي كه در بزرگساليلباسش نابينايي پيامبري را بر طرف ساخت.
ماجراي كودكي كه خداوند بر او سلام فرستاد.
گاه نيز ميشود در كتابهاي غير ديني برخي روايات را كه پيرامون مسايل علمي است ذكر كرد. براي نمونه در درس رياضي دو مورد ذكر ميكنيم:
1 ـ زماني مردي يهودي از اميرالمؤمنين علي عليهالسلام پرسيد: چه عددي است كه برهمه اعداد از 1 تا 10 تقسيم شدني است و با قيمانده ندارد؟ امام علي عليهالسلام فرمود:
ايام هفته را در روزهاي سال (به سال قمري) به اين طريق (2520ـ7×360) ضرب كن عدد مورد نظر به دست ميآيد.(7) (منظور از روزهاي سال همان ضرب عدد 12 ماه در عدد 30 روز است) 2 ـ زماني دو دوست به سفر رفتند و در ميان راه همين كه ميخواستند چيزي بخورند شخص ديگري سر رسيد. يكي از آن دو، پنج قرص نان داشت و ديگري سه تا. هرسه هشت نان را خوردند و آنگاه ميهمان ناخوانده هشت درهم به آنها داد و رفت. آن كه پنج نان داشت، سه درهم را به دوستش داد ولي رفيقش گفت: بايد هريك از ما چهار درهم برداريم. آنها به نزد علي عليهالسلام رفتند و امام به صاحب سه نان فرمود: به همين حكم راضي باش كه به نفع توست! او نپذيرفت.
امام فرمود: پس بدان كه حق تو بيش از يك درهم نيست.
حل معمّا (كه بهتر است در كتاب درسي ذكر نشود) بدين قرار است:
هرگاه اين 8 نان را 24 قسمت كنيم تا ميان سه نفر تقسيم شده باشد دارنده پنج نان در حقيقت 15 قطعه نان داشته و دارنده سه نان 9 قطعه. هرگاه شخص سوم هم 8 قطعه خورده باشد در حقيقت از دارنده 15 قطعه 7 قطعه را و از دارنده 9 قطعه تنها يك قطعه خورده است.(8)
1 ـ در اين باره به كتاب بحار الانوار، ج 21؛ تاريخ طبري، ج 2؛ طبقات ابن سعد، ج 2؛ سيره ابن هشام، ج 3؛ مراجعه فرماييد. 2ـ همان. 3 ـ ر. ك: كلم الطيب، سيد عبدالحسين طيّب؛ مدينة المعاجز، سيد هاشم بحراني. 4 ـ آنچه ميگوييم بدين معني نيست كه تلاش علمي، ارزش معنوي ندارد. خير. منظور ما از علم در اينجا علوم متداولي مانند فيزيك و رياضيات است و علوم ديني شناخت مسايل مذهبي و اهل بيت(ع) است. 5 ـ سفينة البحار، ج 2، ص 278. 6 ـ در اين باره : ر. ك: عرفان و فلسفه، نوشته استيس، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي. 7 ـ داوريهاي علي(ع)، محمد تقي شوشتري، ترجمه ابوالفضل ديباجي، ص 265. 8 ـ همان، ص 262 و 263.